‏یادی‌ از دو برادر (آیت الله سید ابوالفضل‌ خسروشاهی‌ ، آیت‌ الله سید احمد خسروشاهی‌ )‏

image-article100

برادر بزرگوار آيت‌ الله‌ سيد ابوالفضل‌ خسروشاهي‌ در سال‌ 1320 هجري‌ - 1279 شمسي‌ - در خاندان‌ زهد و تقوي‌،علم‌ و فقاهت‌، اسره‌ محراب‌ و منبر در « تبريز » بدنيا آمد.

یادی‌ از دو برادر

به قلم استاد سید هادی خسروشاهی

1ـ آیت‌ الله سید ابوالفضل‌ خسروشاهی‌
برادر بزرگوار آیت‌ الله‌ سید ابوالفضل‌ خسروشاهی‌ در سال‌ 1320 هجری‌ – 1279 شمسی‌ – در خاندان‌ زهد و تقوی‌،علم‌ و فقاهت‌، اسره‌ محراب‌ و منبر در « تبریز » بدنیا آمد. نسب‌ وی‌ با 27 واسطه‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌، علی‌ بن‌ابیطالب‌ علیهما السلام‌ می‌رسد. (1)
پدران‌ وی‌ – تا آنجا که‌ تاریخ‌ موجود خاندان‌ نشان‌ می‌دهد – جمله‌ از علمای‌ حقیقت‌ و فقهای‌ شریعت‌، پاسداران‌فضیلت‌ و یادآوران‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌، در عراق‌ و ایران‌ بوده‌اند…

پدر: مرحوم‌ آیت‌الله‌ حاج‌ سید مرتضی‌ خسروشاهی‌، در سال‌ 1299 هجری‌ در نجف‌ اشرف‌ به‌ دنیا آمده‌ و در همانجابه‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و به‌ مراتب‌ کمال‌ در علم‌ و عمل‌ رسید و با اجازاتی‌ از مرحوم‌ سید یزدی‌ و شیخ‌ نائینی‌، در اجتهاد، به‌ ایران‌ برگشت‌ و در « تبریز » سکونت‌ نمود و به‌ تدریس‌ و تعلیم‌ و تألیف‌ پرداخت‌ و از جمله‌ مراجع‌ تقلیدعصر، در « آذربایجان‌ » بود و دارای‌ تألیفات‌ و آثار بسیاری‌ است‌ که‌ از آنجمله‌: « شرح‌ مکاسب‌ » – خیارات‌(2) – « حدیث‌الغدیر »، « هدایت‌ الامه‌ »، « رساله‌ عملیه‌ » و « حاشیه‌ عروه‌ » به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ و بقیه‌ تألیفات‌ آن‌ مرحوم‌، از جمله‌مخطوطات‌ کتابخانه‌ حقیر است‌. مرحوم‌ والد در « نجف‌ اشرف‌ » به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.

پدر بزرگ‌: مرحوم‌ آیت‌ الله‌ حاج‌ سید احمد خسروشاهی‌، به‌ سال‌ 1266 هجری‌، در نجف‌ اشرف‌ به‌ دنیا آمد و به‌تحصیل‌ پرداخت‌ واز شاگردان‌ مبرز مرحوم‌ علامه‌ بزرگوار، حاج‌ میرزا حبیب‌ الله‌ رشتی‌ و شیخ‌ محمد حسن‌ ممقانی‌محسوب‌ می‌شد و تألیفاتی‌ در فقه‌ و اصول‌ داشت‌ که‌ شرح‌ « حجیه‌القطع‌ و الظن‌ » شیخ‌ انصاری‌ و مباحث‌ فقهی‌:« الرساله‌ الباقریه‌ » حواشی‌ بر « مشکاه‌ » والد خود، در اصول‌، از آنجمله‌ است‌ و همه‌ آنها، یکجا، در نجف‌ به‌ چاپ‌رسیده‌ است‌.
آن‌ مرحوم‌ در « مدینه‌ » وفات‌ یافت‌ و در « بقیع‌ » مدفون‌ گردید. (3)

جد: جد آن‌ مرحوم‌، آیت‌ الله‌ حاج‌ سید محمد خسروشاهی‌، در سال‌ 1229 هجری‌، در « کربلا » به‌ دنیا آمد و همراه‌والد خود، علامه‌ بزرگوار آیت‌ الله‌ حاج‌ سید علی‌ خسروشاهی‌، به‌ نجف‌ اشرف‌ رفت‌ و در همانجا به‌ تحصیل‌ پرداخت‌تا آنکه‌ یکی‌ از مراجع‌ معروف‌ نجف‌ در عصر خود گردید. وی‌ پس‌ از استادش‌، مرحوم‌ شیخ‌ مرتضی‌ انصاری‌، از اساتیدبزرگ‌ نجف‌ به‌ حساب‌ می‌آمد و پس‌ از وفات‌ در حرم‌ مطهر امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ مدفون‌ گردید.
از آثار علمی‌ آن‌ مرحوم‌ کتاب‌: « مشکات‌ المصابیح‌ » در علم‌ اصول‌ است‌ که‌ در 364 صفحه‌، قطع‌ بزرگ‌ – به‌ سال‌1310 هجری‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ .(4)

جد بزرگ‌: مرحوم‌ آیت‌الله‌ سید علی‌ حسینی‌ خسروشاهی‌ است‌ که‌ در سال‌ 1200 هجری‌ در « تبریز » به‌ دنیا آمد وبرای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ رفت‌ و در همانجا اقامت‌ گزید. وی‌ از نظر علمی‌، در عصر خود از فقهای‌ بزرگ‌ بودو فرزندش‌ در مقام‌ فضل‌ و علم‌ وی‌ در کتاب‌ خود می‌نویسد: « … من‌ از پدر بزرگوارم‌، جامع‌ معقول‌ و منقول‌، حاوی‌فروع‌ و اصول‌، تحکیم‌ کننده‌ مبانی‌ مسائل‌ حلال‌ و حرام‌، ممهد قواعد شرایع‌ و احکام‌، معلم‌ اصول‌ و مفسر رموز، زبده‌علماء و محققین‌، عمده‌ الفقهاء والمدققین‌، حاج‌ سید علی‌ حسینی‌ خسروشاهی‌، انتظار دارم‌ که‌ در ضمن‌ بررسی‌کتاب‌ بر رفع‌ اشکالات‌ و اشتباهات‌ و نواقص‌ آن‌ بپردازد… » .(5)
* * *
… در چنین‌ خاندانی‌، برادر بزرگوار، به‌ دنیا آمد و به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و پس‌ از طی‌ مقدمات‌، برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ راهی‌نجف‌ شد و سالیانی‌ دراز در محضر اساتیدی‌ چون‌ مرحوم‌ مشکینی‌ (صاحب‌ حاشیه‌ برکفایه‌) و مرحوم‌ ایروانی‌(صاحب‌ حاشیه‌ بر مکاسب‌) و مرحوم‌ فیروز آبادی‌ بزرگ‌ و مرحوم‌ حاج‌ سید یونس‌ اردبیلی‌، و دیگر علمای‌ بزرگ‌نجف‌،به‌ تلمذ پرداخت‌ و سپس‌، در دوران‌ اختناق‌ سیاه‌ رضاخانی‌، به‌ ایران‌ بازگشت‌ و در تبریز سکونت‌ گزید…: « …آیت‌ الله‌ سید ابوالفضل‌ خسروشاهی‌، عالم‌ زاهدی‌ که‌ همواره‌ به‌ پاسداری‌ از شریعت‌ و ارشاد مردم‌ به‌ راه‌ حق‌ و امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر پرداخت‌… » (6)
اما در آن‌ دوران‌ سیاه‌ دیکتاتوری‌، دفاع‌ از شریعت‌ و بیان‌ حقیقت‌ « جرمی‌ » بود که‌ رضاخان‌ و مزدورانش‌ راتحمل‌ناپذیر بود به‌ همین‌ دلیل‌، و پس‌ از افشای‌ مفاسد کشف‌ حجاب‌ و زورگویی‌ نظام‌ در این‌ رابطه‌ و هشدار دادن‌ به‌مردم‌، با توقیف‌ شبانه‌ و ارعاب‌ ایشان‌ که‌ همزمان‌ با تبعید والد معظم‌، مرحوم‌ آیت‌ الله‌ حاج‌ سید مرتضی‌ خسروشاهی‌و دیگر علمای‌ تبریز به‌ « سمنان‌ » بود( 1314 شمسی‌ که‌ راقم‌ این‌ سطور هنوز بدنیا نیامده‌ بود!) مانع‌ از ادامه‌ مبارزه‌شدند و برادر بزرگوار از ظلم‌ دژخیمان‌ بستری‌ شد و یک‌ عمر تمام‌، درد و رنج‌ آن‌ دوران‌ را با خود همراه‌ داشت‌… البته‌چیزی‌ نگذشت‌ که‌ « دوران‌ باطل‌ » بپایان‌ رسید و این‌ بار نه‌ تنها « پدر » از تبعیدگاه‌ برگشت‌، بلکه‌ برادر دیگر، آیت‌ الله‌حاج‌ سید احمد خسروشاهی‌ هم‌ از« قم‌ » به‌ « تبریز » آمد و مبارزه‌ برای‌ « طاغوت‌ زدایی‌ » آغاز شد…
… سلطه‌ ظالمانه‌ عسس‌های‌ دمکراتهای‌ وابسته‌ و اعلام‌ تجزیه‌ آذربایجان‌ و تشکیل‌ حکومت‌ قلابی‌: « آذربایجانین‌دمکرات‌ فرقه‌ سنین‌، ملی‌ حکومتی‌! » باعث‌ شد که‌ نبرد پدر و دو برادر، علیه‌ « متجاسرین‌ » و نظام‌ منحوسشان‌ شدت‌یابد… تا آنجا که‌ نام‌ آنان‌ در « لیست‌ سرخ‌ » آقایان‌ باصطلاح‌ « دمکراتها! » جای‌ گرفت‌ و قرار بر آن‌ بوده‌ که‌ در روز « قان‌بایرامی‌ » – عید خون‌ -! همراه‌ دیگر علمای‌ بزرگ‌ مبارز تبریز به‌ دار آویخته‌ شوند… که‌ این‌ بار نیز با قیام‌ مردم‌آذربایجان‌ و فرار مزدوران‌ وابسته‌ به‌ اجنبی‌، به‌ آنسوی‌ مرزها، دوران‌ قلدری‌ این‌ گروه‌ ستمگر نیز به‌ پایان‌ رسید و مسجدبازار تبریز، به‌ عنوان‌ سنگر تسخیر ناپذیر پدر و فرزندانش‌، باقی‌ ماند و از همانجا، مبارزه‌ با طاغوت‌، ادامه‌ یافت‌…
گفتنی‌ است‌ که‌ پس‌ از فرار سران‌ فرقه‌ دمکرات‌ و تسخیر و آزادی‌ شهر ما به‌ وسیله‌ مردم‌، سه‌ روز بعد « ارتش‌ »! شاهی‌از « میانه‌ » وارد تبریز شد و بعد از آن‌ « شاه‌ » به‌ تبریز آمد و علیرغم‌ فشار، و شرایط‌ مساعد روز، نه‌ پدر و نه‌ برادران‌،حاضر به‌ « دیدار با شاه‌ در مدرسه‌ طالبیه‌ » نشدند و این‌ روش‌ همیشگی‌ آنان‌ با حکام‌ بود که‌ شرح‌ و تفصیل‌ آن‌ در این ‌مقال‌ مختصر نگنجد… اما نقل‌ دو خاطره‌ از چگونگی‌ برخورد این‌ برادر بزرگوار با طاغوتیان‌، بی‌ مناسبت‌ نخواهد بود.

* * *
… پس‌ از قیام‌ 15 خرداد و کشتار مردم‌ و دستگیری‌ امام‌، مبارزه‌ در تبریز اوج‌ گرفت‌… پرچمدار مبارزه‌، برادر دیگرم‌آیت‌ الله‌ حاج‌ سید احمد خسروشاهی‌ و شهید آیت‌الله‌ قاضی‌ طباطبایی‌ بودند… « تیمسار! مهرداد » رییس‌ شهربانی‌ وساواک‌ تبریز، به‌ دیدار برادرم‌ آمده‌ بود تا توسط‌ ایشان‌، به‌ برادر دیگر، اخطار کند که‌ ادامه‌ این‌ روش‌ و « تحریک‌ مردم‌ درمسجد بازار علیه‌ قانون‌ اساسی‌ و مقدسات‌ کشور »!! قابل‌ گذشته‌ و اغماض‌ نیست‌ و این‌ « اخطار » هم‌ جدی‌ است‌…
برادر بزرگوار گفته‌ بود: « وظیفه‌ برادرم‌ ابلاغ‌ حق‌ است‌ و این‌ یک‌ تکلیف‌ شرعی‌ او است‌ و تشخیص‌ چگونگی‌ آن‌ هم‌بعهده‌ من‌ و شما نیست‌ و من‌ فکر نمی‌کنم‌ که‌ با اخطار شما، او از عقیده‌ خود و بیان‌ حقیقت‌ دست‌ بردارد… »!
…و طولی‌ نکشید که‌ آیت‌الله‌ حاج‌ سید احمد، همراه‌ شهید قاضی‌ طباطبایی‌، حجت‌الاسلام‌ و المسلمین‌ حضرت‌آقای‌ حاج‌ سید مهدی‌ دروازه‌ای‌، حجت‌الاسلام‌ حضرت‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ محمد حسین‌ انزابی‌ ( نماینده‌ سابق‌ تبریز درمجلس‌ شورای‌ اسلامی ‌) و مرحوم‌ حاج‌ میرزا حسن‌ ناصر زاده‌ (واعظ‌) شبانه‌ دستگیر و به‌ زندان‌ « قزل‌ قلعه‌ » تهران‌انتقال‌ داده‌ شدند…
چند ماه‌ بعد، « تیمسار! مهرداد » به‌ شیراز انتقال‌ یافت‌ و در آنجا بعلت‌ « انحراف‌ اخلاقی‌؟ » توسط‌ نوجوانی‌ به‌ قتل ‌رسید و موجب‌ شرمساری‌ بیشتر ژنرالهای‌ شاهی‌ شد…
بعد از مهرداد، قدر قدرت‌ تبریز « سرهنگ‌ سلیمی‌ » بود که‌ او هم‌ خود را « یکه‌ تاز » میدان‌ می‌دانست‌… این‌ بار او برادرپیر و بیمار، آیت‌الله‌ سید ابوالفضل‌ را به‌ ساواک‌ « احضار »! کرده‌ بود، ولی‌ چون‌ او نرفت‌، جناب‌ سرهنگ‌ به‌ « اخطارجدی‌ » پرداخت‌ و به‌ نقل‌ برادر دیگرم‌ – آقای‌ حاج‌ سید جعفر خسروشاهی‌ – که‌ خود شاهد جلسه‌ بوده‌، جناب‌سرهنگ‌ به‌ منزل‌ ما آمد و هشدار داد که‌ او نمی‌تواند در منبر مسجد بازار « علیه‌ رباخواری‌ که‌ سیستم‌ بانکی‌ مملکت‌ برآن‌ استوار است‌ » سخن‌ بگوید و آنرا « نوعی‌ تحریک‌ مردم‌ » ! قلمداد کرده‌ بود که‌ « باید تعهد بدهد » دیگر از این‌ سخنان‌بر زبان‌ نیاورد!…
مرحوم‌ اخوی‌ بزرگوار از این‌ وقاحت‌ و بیشرمی‌ برآشفته‌ و گفته‌ بود: « من‌ تعهد می‌دهم‌ که‌ هر هفته‌ درباره‌ چگونگی‌احکام‌ الهی‌، از جمله‌ حرمت‌ رباخواری‌، در مسجد تبریز صحبت‌ کنم‌… » ! … سرهنگ‌ سلیمی‌ از این‌ « گستاخی‌ » !! یک ‌روحانی‌ خشمناک‌ گشته‌ و تلفنی‌ خواستار شده‌ بود که‌ مأمور برای‌ دستگیری‌ و زندانی‌ کردن‌ ایشان‌ اعزام‌ شود ولی‌ تارسیدن‌ مأمور، ایشان‌ از آن‌ منزل‌ رفته‌ بود و علیرغم‌ تهدید، هر هفته‌ در روزهای‌ جمعه‌، در مسجد بازار، بیان‌ احکام‌همچنان‌ ادامه‌ داشت‌…

* * *
… انقلاب‌ اسلامی‌ پیروز شد و « سرهنگ‌ سلیمی‌ » هم‌ در زباله‌ دانی‌ تاریخ‌ به‌ « تیمسار !مهرداد » ملحق‌ گردید و برادرپیر، بدون‌ هیچ‌ توقعی‌، همچنان‌ مدافع‌ انقلاب‌ باقی‌ ماند تا آنکه‌ بیماری‌ او شدت‌ یافت‌ و خود نتوانست‌ به‌ مسجدبرود… در اوائل‌ انقلاب‌ روزی‌ بمن‌ گفت‌: تو چرا به‌ تبریز نمی‌آیی‌؟ مسجد خالی‌ است‌… گفتم‌: آقا داداش‌! میدانی‌ که‌خلق‌ الله‌ للحروب‌ رجالا! هر کسی‌ بهر کاری‌ ساخته‌ شده‌ و من‌ اگر بر خلاف‌ ذوق‌ و استعداد خود کاری‌ را انجام‌ دهم‌،فکر نمی‌کنم‌ که‌ نتیجه‌ مثبتی‌ داشته‌ باشد… من‌ اهل‌ پیشنمازی‌ نیستم‌… و او بشوخی‌ گفت‌: « آری‌، تو از اول‌ کله‌ات‌ بوی‌قرمه‌ سبزی‌ می‌داد!… »
اما برادر نمی‌خواست‌ مسجد بازار، این‌ سنگر تسخیرناپذیر تبریز خالی‌ بماند و از آیت‌الله‌ مدنی‌ خواست‌ که‌ به‌ مسجد ما بیاید و او هم‌ مخلصانه‌ پذیرفت‌ و آمد… تا که‌ شهید شد… و اکنون‌ برادر پیر بیت‌، دیگر در میان‌ مانیست‌ و مسجدبازار خاموش‌ است‌ و « رمضان‌ تبریز » هم‌ شاهد « یاد » سلاله‌ پاک‌ « یادآوران‌ » دویست‌ ساله‌ بیت‌ ما نخواهد بود…
ولی‌ نه‌، اگر توفق‌ خدمت‌ در سنگر « مسجد و محراب‌ » تبریز نصیب‌ حقیر نشد، « تاریخ‌ پر بار بیت‌ » در اینجا خاتمه‌نمی‌یابد… رهروان‌ دیگری‌ در راهند و مایه‌ امید… برادرزاده‌ گرامی‌، آقا سیدرضا خسروشاهی‌، (که‌ فکر می‌کنم‌ هنوز درقید و بند القاب‌ نیست‌! ) هم‌ اکنون‌ از فضلای‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ بحساب‌ می‌آید و امید که‌ همیشه‌ در « قم‌ » جا خوش‌ نکندو جای‌ پدران‌ را در تبریز خالی‌ نگذارد…
اشاره‌ کردم‌ که‌ درد و رنج‌ ناشی‌ از ارعاب‌ دژخیمان‌ رضاخانی‌ – بویژه‌ جلادی‌ بنام‌ « الله‌ سیز حسن‌ خان‌ » (حسن‌ خان‌بی‌ خدا !) پنجاه‌ سال‌ تمام‌ در جسم‌ ناتوان‌ و رنجور او بیادگار مانده‌ بود، ولی‌ یادم‌ رفت‌ بگویم‌ که‌ من‌، هیچوقت‌ و هرگز،حتی‌ برای‌ یکبار هم‌ از او ناله‌ای‌ که‌ حاکی‌ از نارضایتی‌ باشد، نشنیدم‌ تا آنکه‌ سرانجام‌، در 20/8 سال‌ 1365 در تبریز به‌لقاء حق‌ پیوست‌ و در همان‌ شهر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد… و از خود جز دو اطاق‌ موروثی‌ پدری‌، و لوازم‌ بسیار محدود آن‌،باضافه‌ تعدادی‌ کتاب‌، هیچ‌ چیز دیگری‌ باقی‌ نگذاشت‌…
از برادر بزرگوار، علاوه‌ بر یادداشتهای‌ متفرقه‌، کتاب‌ مفید و ارجداری‌، بنام‌ « نهج‌ البیان‌ » بیادگار مانده‌ است‌ که‌ شامل‌منتخبی‌ از خطبه‌ها و سخنان‌ گهربار پیامبر اکرم‌ (ص‌) و ائمه‌ اطهار ( تا امام‌ باقر علیه‌ السلام‌) می‌باشد و حدود 250صفحه‌ بقطع‌ بزرگ‌ است‌ و متأسفانه‌ تاکنون‌ این‌ اثر گرانبها تکمیل‌ نشده‌ و به‌ چاپ‌ نرسیده‌ است‌..
(رحمت‌ اللّه‌ علیه‌ رحمه‌ واسعه‌)

2ـ آیت‌ الله سید احمد خسروشاهی‌
… براد دیگرم‌، آیت‌الله‌ آقا سید احمد خسروشاهی‌ در 26 ربیع‌ الثانی‌ سال‌ 1330 هـ به‌ دنیا آمد و پس‌ از طی‌ مراحل‌کودکی‌ و آموزش‌های‌ مقدماتی‌، سطح‌ را در نزد والد ماجد و اساتید دیگر آموخت‌ و پس‌ از تبعید والد به‌ « سمنان‌ » وسپس‌ « مشهد » در دوره‌ رضاخان‌ – در سال‌ 1314 ش‌، بمناسبت‌ مخالفت‌ ایشان‌ با رژیم‌ پهلوی‌ و بویژه‌ مسئله‌ کشف‌حجاب‌ – برادر بزرگوار نیز به‌ مشهد رفت‌ و در آنجا از محضر اساتیدی‌ چون‌ آیت‌ الله‌ حاج‌ آقا حسین‌ قمی‌، آیت‌ اللّه ‌میرزا ابوالحسن‌ انگجی‌، آیت‌ اللّه‌ آقا میرزا محمد آقازاده‌ خراسانی‌ استفاده‌ نمود و سپس‌ همراه‌ پدر به‌ تبریز برگشت‌ ودو سال‌ بعد، برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ قم‌ رفت‌ ودر حوزه‌ علمیه‌ قم‌:
« در درس‌ مرحوم‌ آیت‌ اللّه‌ حائری‌ یزدی‌ و آیت‌ اللّه‌ حجت‌ و بالاخص‌ مرحوم‌ آیت‌ اللّه‌ حاج‌ سید محمد تقی‌خوانساری‌ حاضر شد تا بمدارج‌ علم‌ و کمال‌ ارتقاء یافت‌ و سالها در حوزه‌ علمیه‌ تدریس‌ فقه‌ و اصول‌ و کلام‌ و اخلاق‌نمود… وی‌ دارای‌ محامد اخلاق‌ و محاسن‌ آداب‌ و ملکات‌ فاضله‌ و عالمی‌ متین‌ و فکور و قلیل‌ المعاشره‌ و وقور و ذاکربود… ».(7)
یکی‌ از علمای‌ معروف‌ و محقق‌ تبریز، بنام‌ شیخ‌ ولی‌ الله‌ سرابی‌ که‌ خود دارای‌ تألیفاتی‌ است‌ واز شاگردان‌ برادربزرگوار بود، در ضمن‌ شرح‌ حال‌ ایشان‌ می‌نویسد:
« … در قم‌ چهار سال‌ از محضر استاد آیت‌ اللّه‌ حائری‌ استفاده‌ نمود و سپس‌ در درس‌ آیت‌اللّه‌ حجت‌ شرکت‌ کرد و درمرحله‌ پایانی‌، مدت‌ مدیدی‌ در جلسات‌ درس‌ آیت‌ اللّه‌ حاج‌ سید محمد تقی‌ خوانساری‌ حضور یافت‌ و به‌ مراحل‌ عالیه‌ در فقه‌ و اصول‌ نائل‌ آمد و سپس‌ به‌ تبریز مراجعت‌ نمود و به‌ تدریس‌ و تبلیغ‌ در این‌ شهر پرداخت‌… ». (8)

مراجعت‌ به‌ تبریز
در مورد مراجعت‌ برادر بزرگوار به‌ تبریز، با توجه‌ به‌ موقعیت‌ علمی‌ – اجتماعی‌ ایشان‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌، نکته‌ای‌نهفته‌ است‌ که‌ نشان‌ دهنده‌ تقیّد وی‌ به‌ مسائل‌ شرعی‌ است‌… والد ماجد از ایشان‌ می‌خواهد که‌ به‌ تبریز برگردد، درحالیکه‌ اخوی‌ بزرگوار تمایل‌ داشته‌ که‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ بماند… و در این‌ رابطه‌ مرحوم‌ آیت‌اللّه‌ خوانساری‌ 2وساطت‌ نموده‌ و نامه‌ای‌ به‌ والد ماجد می‌نویسد – نامه‌ به‌ خط‌ آیت‌ اللّه‌ العظمی‌ محمد علی‌ اراکی‌ است‌ که‌ اصل‌ آن‌ درضمن‌ همین‌ مقاله‌ آورده‌ می‌شود – و از ایشان‌ می‌خواهد اجازه‌ دهند که‌ آقا سید احمد در قم‌ بمانند!. ولی‌ مرحوم‌ والدرضایت‌ قلبی‌ ندارد… که‌ برادر بزرگوار بمحض‌ اطلاع‌ از عدم‌ رضایت‌ والد، کلیه‌ شؤون‌ را در قم‌ ترک‌ و برای‌ رضایت‌ایشان‌ به‌ تبریز بر می‌گردد.
نگارنده‌ در روز سه‌ شنبه‌ اول‌ رمضان‌ 1409 هـ، در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ خدمت‌ آیت‌اللّه‌ العظمی‌ اراکی‌ رسیده‌ و از ایشان‌درباره‌ اخوی‌ سئوالاتی‌ نمودم‌ که‌ متن‌ پاسخهای‌ معظم‌ له‌، چنین‌ بود:
« … مرحوم‌ والد شما تبحّری‌ در فقه‌ داشت‌. شرحی‌ بر قواعد علاّمه‌ نوشته‌اند که‌ متأسفانه‌ ناتمام‌ ماند و شرحی‌ برمکاسب‌ نوشته‌اند که‌ تعرضی‌ دارند برمطالب‌ حاشیتین‌ مرحوم‌ آخوند و مطالب‌ سید،… شرح‌ خیارات‌ نفس‌ گرم‌ ایشان‌را در فقه‌ نشان‌ می‌دهد. من‌ مخطوط‌ شرح‌ قواعد را هم‌ دیده‌ام‌ که‌ از انشراح‌ صدر و تسلط‌ ایشان‌ در ابواب‌ فقه‌ بر می‌آیدو نشان‌ می‌دهد که‌ خیلی‌ مسلط‌ بر فقه‌ بودند. خود آقا سید احمد، اخوی‌ هم‌ بالوراثه‌ از پدر نفس‌ گرمی‌ در فقه‌ واصول‌ وتبلیغ‌ داشت‌. روزی‌ بمنزل‌ ما آمد و گفت‌: سعه‌ الدار دلیل‌ علی‌ سعاده‌ صاحب‌ الدار.
مدت‌ مدیدی‌ در امور معنوی‌ و اخلاقی‌ مشغول‌ بود و متعدد به‌ مشهد مقدس‌ مشرف‌ می‌شد و آخر هم‌ پس‌ از وفات‌ درجلو بقعه‌ای‌ در مشهد، در صحن‌ قدیم‌ دفن‌ شد. در قم‌ درس‌ حاج‌ شیخ‌ حاضر می‌شد و بیشتر در درس‌ آقای‌ خوانساری‌ شرکت‌ می‌کرد. ایشان‌ نجف‌ نرفت‌ ولی‌ آقا سیدابوالفضل‌ در نجف‌ تحصیل‌ نمود.
در مورد نامه‌ای‌ که‌ بخط‌ من‌ است‌، ابوی‌ موافقت‌ نکرد و ایشان‌ بلافاصله‌ به‌ تبریز مراجعت‌ نمود… من‌ به‌ ایشان‌ خیلی‌علاقه‌ داشتم‌. مرد مخلصی‌ بود واهل‌ علم‌ و معرفت‌… بعدها هر وقت‌ که‌ قم‌ می‌آمدند، دیدار ما تجدید می‌شد…خداوند ایشان‌ را رحمت‌ کند… ». (9)
درباره‌ چگونگی‌ سیر و سلوک‌ و مراحل‌ عرفانی‌ برادر بزرگوار که‌ آیت ‌اللّه‌ اراکی‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌کنند، شهید استادمطهری‌ سخت‌ پی‌ گیر امر بود و حتی‌ برای‌ همین‌ منظور مشتاقانه‌ به‌ دیدار ایشان‌ شتافت‌، ولی‌ اخوی‌ اظهاری‌ نکرد وظاهراً اکنون‌ تنها آیت‌اللّه‌ العظمی‌ اراکی‌، آیت ‌اللّه‌ سید حسین‌ بدلا و شیخ‌ العرفاء، آیت‌اللّه‌ حاج‌ میرزا حسن‌مصطفوی‌، در این‌ زمینه‌ اطلاعاتی‌ دارند…
البته‌ اخوی‌ نکاتی‌ در مورد استادشان‌ بنام‌ « آقا شیخ‌ رضا » به‌ نگارنده‌، آنهم‌ پس‌ از اصرار زیاد نقل‌ کردند با این‌ شرط‌ که‌بطور مکتوب‌، جایی‌ نقل‌ نشود… مرحوم‌ اخوی‌، اعتقاد عجیبی‌ به‌ این‌ مرد ناشناخته‌ داشت‌ و وی‌ را از اولیاء اللّه‌ درعصر خود می‌دانست‌ و گفت‌: پس‌ از فوت‌ آقا شیخ‌ رضا کمر من‌ شکست‌ و دیگر ره‌ بجایی‌ نبردم‌… »؟!
مرحوم‌ اخوی‌ بزرگوار، آثاری‌ در فقه‌ و اصول‌ و اخلاق‌ دارد که‌ از آنجمله‌ است‌:
1. رساله‌ فی‌ حرمه‌ التشبّه‌ بالکفار، 2- رساله‌ فی‌ جواز النافله‌ لمن‌ علیه‌ الفریضه‌، 3- رساله‌ فی‌ المواعظ‌، 4- الحواشی‌علی‌ التبصره‌، 5- الحواشی‌ علی‌ العروه‌ .
از آثار ایشان‌، فقط‌ رساله‌ عملیه‌ در اواخر عمرشان‌ در تبریز چاپ‌ شد…

مبارزات‌ سیاسی‌
برادر بزرگوار علاوه‌ بر مبارزاتی‌ که‌ در دوره‌ رضاخان‌ و سپس‌ در دوره‌ حکومت‌ قلابی‌ پیشه‌ وری‌ در تبریز، بعمل‌ آورد،پس‌ از قیام‌ 15 خرداد هم‌ تا مراحل‌ پیش‌ از انقلاب‌ نقش‌ فعالی‌ در مبارزه‌ داشت‌ و در این‌ رابطه‌ چندین‌ بار دستگیر وزندانی‌ و یا تبعید گردید که‌ امیدوارم‌ در بخش‌ « تاریخ‌ انقلاب‌ در آذربایجان‌ » به‌ تفصیل‌ به‌ آن‌ بپردازیم‌، در اینجا فقط‌اشاره‌ای‌ کوتاه‌ به‌ موضوع‌ می‌کنم‌:
برادر بزرگوار روابط‌ دوستانه‌ و صمیمی‌ با حضرت‌ امام‌ قدس‌ سره‌، از دوران‌ تحصیل‌ در قم‌ داشت‌. در واقع‌ اخوی‌ باامام‌ در درس‌ مرحوم‌ آیت‌اللّه‌ حائری‌ – مؤسس‌ حوزه‌ علمیه‌ – « همدوره‌ » بود و در مدرسه‌ دراالشفاء حجره‌ای‌ در کنارحجره‌ ایشان‌ و آیت‌اللّه‌ لواسانی‌ داشت‌ که‌ موجب‌ تحکیم‌ روابط‌ شده‌ بود و این‌ آشنایی‌ و دوستی‌ تا روز آخر استمرارداشت‌ .
اخوی‌ هر سال‌ یک‌ بار به‌ « قم‌ » می‌آمد، و امام‌، از جمله‌ بزرگانی‌ بود که‌ بلافاصله‌ به‌ دیدار ایشان‌ تشریف‌ می‌آوردند ودر « دید » و « باز دید » که‌ اغلب‌ نگارنده‌ این‌ سطور هم‌ حضور داشت‌، میزان‌ انس‌ والفت‌ بین‌ امام‌ و ایشان‌ کاملاً مشهودبود .
در آغاز قیام‌ و پیش‌ از حوادث‌ خونین‌ 15 خرداد، آقای‌ صانعی‌ به‌ سراغ‌ من‌ آمد که‌ « حاج‌ آقا » با شما کار دارند: منزل‌من‌ در « یخچال‌ قاضی‌ » متصل‌ به‌ خانه‌ حضرت‌ امام‌ بود – (بعد از مراجعت‌ شهید هاشمی‌ نژاد و حضرت‌ آقای‌ ابطحی‌به‌ مشهد، که‌ در آن‌ ساکن‌ بودند، این‌ منزل‌ نصیب‌ ما شده‌ بود و آقای‌ حاج‌ محمود آقا لولاچیان‌ بانی‌ امر بود) -بلافاصله‌ به‌ خدمت‌ ایشان‌ رفتم‌… فرمودند: این‌ حرکتی‌ که‌ از قم‌ آغاز شده‌ اگر توسط‌ آقایان‌ علمای‌ بلاد تأیید و پی‌گیری‌نشود، دستگاه‌ فکر می‌کند که‌ « قم‌ » تنها است‌ و آنوقت‌ نتیجه‌ مطلوب‌ بدست‌ نمی‌آید. خوبست‌ جنابعالی‌ به‌ تبریز ودیگر بلاد آذربایجان‌ تشریف‌ ببرید و با آقای‌ اخوی‌ و آقای‌ مجتهدی‌ و آقای‌ قاضی‌ و بقیه‌ علماء تماس‌ بگیرید موضوع‌را بگویید و خطرات‌ را گوشتزد کنید و متن‌ تلگرافهای‌ آقایان‌ قم‌ را نشان‌ دهید تا آقایان‌ بلاد هم‌ اقدام‌ کنند .
هزینه‌ سفر را هم‌ امام‌ دادند و من‌ همانروز عازم‌ تبریز شدم‌… با اخوی‌ و بقیه‌ علماء، همراه‌ جناب‌ آقای‌ وحدت‌ و جناب‌آقای‌ بکائی‌ – از وعاظ‌ معروف‌ تبریز – ملاقات‌ کردم‌ و تلگراف‌ نخستین‌ تبریز توسط‌ اینجناب‌ تهیه‌ و توسط‌ آقایان‌ تبریزتکمیل‌ و امضاء و مخابره‌ شد و تا « تیمسار مهرداد » از موضوع‌ آگاه‌ شود، من‌ همراه‌ آقای‌ بکائی‌ به‌: مرند، خوی‌،رضائیه‌، عجب‌ شیر و شبستر هم‌ رفته‌ و از آقایان‌ تلگراف‌ گرفته‌ و مخابره‌ نموده‌ و به‌ قم‌ مراجعت‌ کرده‌ بودم‌… پس‌ ازقیام‌ 15 خرداد و بازداشت‌ امام‌، باز به‌ تبریز رفتم‌ و این‌ بار همراه‌ اخوی‌ و آقای‌ مجتهدی‌ و آقای‌ حکم‌ آبادی‌ به‌ تهران‌آمدیم‌… و تا روز دستگیری‌ در « باغ‌ ملک‌ » حضرت‌ عبدالعظیم‌، به‌ فعالیت‌ ادامه‌ دادیم‌… تا آنکه‌ یک‌ شب‌ پس‌ از نماز،اخوی‌ بزرگوار، و حجج‌ اسلام‌ آقایان‌: حاج‌ شیخ‌ حسین‌ اهری‌، شیخ‌ حسین‌ گوگانی‌ و حاج‌ سید مهدی‌ دروازه‌ای‌دستگیر و شبانه‌ به‌ « تبریز » تبعید (؟!) شدیم‌ و برادر بزرگوار بمحض‌ رسیدن‌ به‌ تبریز اعلامه‌ای‌ منتشر ساخت‌ (10) که‌ متن‌ آنرا می‌آوریم‌ ولی‌ نقل‌ دیگر ماجراها را به‌ وقت‌ مناسب‌تری‌ موکول‌ می‌کنم‌ .
در پایان‌ گزارشی‌ را نقل‌ می‌کنیم‌ که‌ « مهرداد » رییس‌ ساواک‌ تبریز پس‌ از دستگیری‌ ایشان‌ و یاران‌، آنرا به‌ مرکز ارسال‌داشته‌ است‌ لحن‌ گزارش‌ موقعیت‌ و اهمیت‌ مرحوم‌ اخوی‌ را در مبارزه‌ نشان‌ می‌دهد:

مدیریت‌ کل‌ اداره‌ سوم‌
متمنی‌ است‌ بعرض‌ تیمسار قائم‌ مقام‌ ساواک‌ برسد:
بفرموده‌ تیمسار قائم‌ مقام‌ سازمان‌ اطلاعات‌ و امنیت‌ کشور با استفاده‌ از دو روز تعطیلات‌ به‌ آذربایجان‌ عزیمت‌ واینک‌ نتیجه‌ بررسیهای‌ معموله‌ را ذیلاًباستحضار می‌رساند .
1. در نتیجه‌ اقامات‌ قبلی‌ و پی‌گیریهای‌ مداوم‌ آن‌، اختلافات‌ نسبتاً زیادی‌ بین‌ روحانیون‌ طراز اول‌ تبریز بعلت‌ تندروی‌های‌ آقایان‌ میرزا محمد علی‌قاضی‌ طباطبائی‌ و سید احمد خسروشاهی‌ و چند تن‌ دیگر ایجاد و بتدریج‌ معتقد شده‌اند که‌ سخنرانی‌های‌ دو نفر مذکور که‌ معمولاً روزهای‌چهارشنبه‌ و پنجشنبه‌ هر هفته‌ پس‌ از خاتمه‌ نماز جماعت‌ در مساجد شعبان‌ و حاجی‌ میرزا یوسف‌ مجتهدی‌ بعمل‌ می‌آید ارتباطی‌ با مسائل‌ مذهبی‌ندارد بالمال‌ بضرر جامعه‌ روحانیون‌ منجر خواهد گردید .
2. اکثریت‌ بازرگانان‌ و اصناف‌ که‌ با توجه‌ به‌ رکود فعلی‌ بازار مایل‌ به‌ ادامه‌ کسب‌ و کار خود در محیط‌ آرام‌ هستند تا حد زیادی‌ بحقایق‌ امور پی‌ برده‌و مایل‌ نیستند که‌ بیش‌ از این‌ تحت‌ تأثیر و تلقینات‌ سوء بعضی‌ از روحانیون‌ قرار گیرند.
3. با کمال‌ تأسف‌ مشاهده‌ گردیده‌ مقامات‌ قضایی‌ لشگر 7 نفر از متهمانی‌ که‌ در تاریخ‌ 14/7/42 (روز افتتاح‌ مجلسین‌) بعلت‌ تحریک‌ مردم‌ به‌ بستن‌بازار از طرف‌ شهربانی‌ دستگیر و جهت‌ تعقیب‌ قانونی‌ از طرف‌ ساواک‌ به‌ لشگر معرفی‌ شده‌ بودند، بعلت‌ فقد دلیل‌ (یا اینکه‌ دلائل‌ کافی‌ علیه‌ ایشان‌وجودنداشت‌) به‌ فاصله‌ یکساعت‌ آزاد نموده‌ است‌. این‌ روش‌ مقامات‌ قضائی‌ لشگر که‌ برخلاف‌ انتظار و رویه‌ قبلی‌ بوده‌ است‌ تأثیر بسیار سوئی‌بخشیده‌ و علاوه‌ بر تجرّی‌ آزاد شدگان‌ منجر باین‌ گردیده‌ است‌ که‌ شهربانی‌ تبریز از دستگیری‌ و معرفی‌ سایر متهمین‌ خودداری‌ نماید.
4. مسجد معروف‌ به‌ قلعه‌ بیگی‌ که‌ از طرف‌ شهربانی‌ بسته‌ شده‌ بود و به‌ وعاظ‌ ناراحت‌ اجازه‌ رفتن‌ بالا منبرداده‌ نمی‌شد مجدداً باز و چند نفر ازنامبردگان‌ که‌ سابقه‌ طرد از تبریز و تبعید بمرکز را دارند، دوباره‌ بکار خود و تبلیغ‌ مردم‌ مشغول‌ گردیده‌اند.

نظریه ‌:
الف‌. برای‌ اینکه‌ ادامه‌ سخنرانی‌های‌ میرزا محمد علی‌ قاضی‌ طباطبائی‌ و سیداحمد خسروشاهی‌ و اقدامات‌ چند نفر از روحانیون‌ مخالف‌ و وعاظ‌ناراحت‌ بالاخره‌ باعث‌ گمراهی‌ مردم‌ و موجب‌ وقوع‌ حوادث‌ نامطلوب‌ خواهد شد با توجه‌ به‌ نزدیک‌ شدن‌ ماه‌ رمضان‌ مصلحت‌ منطقه‌ چنین‌ ایجاب‌می‌نماید که‌ در درجه‌ اول‌ اشخاص‌ مشروحه‌ زیر وسیله‌ شهربانی‌ و با پشتیبانی‌ و راهنمائی‌های‌ ساواک‌ دستگیر و بمرکز اعزام‌ گردند مشروط‌ باینکه‌حداقل‌ بمدت‌ یکسال‌ از مراجعت‌ آنان‌ به‌ آذربایجان‌ قویا جلوگیری‌ شود در غیر اینصورت‌ بدون‌ تردید نتیجه‌ معکوس‌ گرفته‌ خواهد شد:
1. میرزا محمد علی‌ قاضی‌ طباطبائی‌ .
2. سید احمد خسروشاهی‌ .
3. میرزا محمد علی‌ انگجی‌ (رییس‌ کمیته‌ جبهه‌ ملی‌ استان‌) .
4. اشراقی‌ .
5. دروازه‌ای‌ .
6. انزابی‌ .

ب. در صورتیکه پس از دستگیری نامبردگان باز هم سایرین از اعمال خود دست برندارند اشخاص مشروحه زیر متعاقباً دستگیر و حداقل به مدت یک سال از منطقه طرد گردند.
1 ـ حاج میرزا عبدالله مجتهدی.
2 ـ ناصرزاده.
3 ـ گوگانی.
4 ـ اسحاق اهری.
5 ـ سید جواد هشترودی.
6 ـ بکائی.

پ. به احتمال قریب به یقین دستگیری سری اول مخصوصاً ردیف 1 و 2 و 3 عکس العمل هایی ایجاد و حوادث سوئی به بار خواهد آورد برای جلوگیری از خطرات احتمالی و با توجه به اینکه در جریانات چند ماه اخیر در نتیجه تدابیر متخذه هیچگونه حادثه سوئی در منطقه رخ نداده است مقامات استانداری و انتظامی و امنیتی عقیدمندند که به محض احساس خطر و به منظور جلوگیری از وقوع حوادث نامطلوب این اختیار قبلاً به استانداری داده شود که حداکثر به مدت یک هفته حکومت نظامی اعلام و طبق مقررات آن رفتار شود.

ت. به موازات دستگیری سری اول در تبریز و برای اینکه عکس العمل هایی در سایر نقاط استان نشان داده نشود اجازه داده شود که درباره چند نفر از روحانیون مخالف و ناراحت منطقه منجمله اردبیل، آذرشهر، اهر به همین منوال اقدام گردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان شرقی مهرداد

چگونگی این دستگیری و واکنش های مردم را، مورخ محقق، جناب آقای دوانی در کتاب خود چنین نقل می کند:
«… علمای اعلام تبریز ترتیب کار را طوری داده بودند که هر شب در مسجد یکی از آقایان، همگی اجتماع کنند و ضمن بیان مسائل اسلامی مردم را در جریان روز و آنچه برای مراجع عالیقدر و شخص آیت الله خمینی روی داده بود قرار دهند. این کار عملی شد و مردم نیز استقبال پرشوری از آن به عمل آوردند.
عمال رژیم ضد مردمی نیز در تاریخ 12 آذر 1342 سه تن از علماء و ائمه جماعت مرحوم حاج سید احمد خسروشاهی، و آقایان حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی، و حاج سید مهدی دروازه ای و دو تن از وعاظ به نام آقایان حاج میرزا حسن ناصرزاده و حاج میرزا محمد حسین انزابی را دستگیر و به تهران آوردند و مستقیماً به زندان قزل قلعه برده و زندانی نمودند.
به دنبال دستگیری روحانیون تبریز، اهالی غیرتمند این شهر دست به اعتصاب زدند، و بازار و مغازه های خیابان ها بسته شد. این اعتصاب تا چهار روز ادامه داشت. رژیم شاه به منظور سرکوبی اعتصاب کنندگان حکومت نظامی اعلام کرد و عده ای از مردم را بازداشت نمود.
بعد از دستگیری علماء و وعاظ نام برده چون رژیم می دانست سایر روحانیون و گویندگان آذربایجان شدت عمل نشان خواهند داد، جمعی دیگر از گویندگان به نام تبریز آقایان: حاج شیخ عیسی اهری، حاج شیخ محمد حسن بکائی، حاج میرزا محمود وحدت، حاج سید جواد هشترودی، حاج میرزا محمد جلیلی اسنقی، حاج میرزا عبدالرحمان واثقی بخشایشی، و حاج میرزا حمید بنابی را در خود تبریز دستگیر و همانجا در ساواک بازداشت نمود.
چون در تهران نیز به عنوان بازداشت علمای تبریز تظاهراتی توسط دانشجویان به راه افتاد، رژیم جمعی از دانشجویان رشید را بازداشت و زندانی کرد تا نشان دهد که چه در تهران و چه در تبریز، و چه در دانشگاه و چه در بازار، خواه مقامات روحانی باشند، یا افراد دانشگاهی و بازاری، همین که بر ضد رژیم قد علم کردند، پاسخ آنها مسلسل و گلوله و بازداشت و زندان است.
آقایان علماء و وعاظ تبریز 45 روز در زندان قزل قلعه و 15 روز در زندان خصوصی سلطنت آباد و 15 روز دیگر هم در منازل… تحت نظر و مراقبت شدید مأمورین قرار داشتند به طوری که از زندان هم بدتر بر آنها گذشت، و به طور خلاصه (چندین ماه) بدین گونه و به سختی در تهران زندانی و بازداشت بودند. (البته) چند نفر از آقایان وعاظ نامبرده را هم به تهران که آوردند و در زندان قزل قلعه زندانی نمودند…»11
***
… سرانجام برادر بزرگوار در تاریخ 28 خرداد 1356 در تبریز به رحمت حق پیوست و با تجلیل و اکرام کامل مردم غیور و مسلمان تبریز، و علمای عظام، تشییع شد و جنازه طبق وصیت به مشهد انتقال و در صحن مطهر، مدفون گردید… (این یادواره کوتاه، به مناسبت چهاردهمین سال رحلت ایشان به رشته تحریر درآمد).
قم، جمعه 8 خرداد 1371
سید هادی خسروشاهی

——————————————————————————–
1ـ آثار الحجه ، چاپ قم 1332 ـ تألیف شیخ محمد رازی، ج 2 ، ص 233.
2- چاپ جدید این کتاب، سال پیش با مقدمه ای مشروح از اینجانب، از سوی مرکز بررسیهای اسلامی ـ قم منتشر گردید.
3- « طبقات اعلام الشیعه » ج 1 ص 119 و « علماء معاصرین » شیخ خیابانی، چاپ تبریز 1326 هـ ـ ص 353 ـ 354 .
4 ـ معنی « حدیث الغدیر » تألیف والد ماجد، چاپ دوم، قم 1398 هـ ، صفحه 8 .
5- « مشکاه المصابیح » چاپ نجف، صفحه 361 ـ 362 .
6- آثار الحجه ، تألیف شیخ رازی، چاپ قم، ج 2 ص 233
7 ـ گنجینه دانشمندان، تألیف مورخ معاصر، محمد رازی جلد سوم، ص 308 چاپ تهران، 1352 .
8 ـ آثار الحجه تألیف محمد رازی، جلد دوم ص 235 ـ 236 ، چاپ قم، 1373 هـ .
9ـ در جلسه ای که آیت الله اراکی مطالب فوق را بیان داشتند، فرزند برومندشان نیز حضور داشتند و در واقع ایشان سئوالات مرا آهسته و شمرده نقل می کردند و ما جوابها را یادداشت می کردیم.
10 ـ متن اعلامیه را به دستور اخوی من نوشتم ولی خود ایشان آن را « تعدیل » نمودند و سپس طبق معمول به سراغ « سید جواد پیمان » مدیر روزنامه « مهد آزادی » رفتم و اعلامیه شبانه در چاپخانه روزنامه چاپ شد و خود مرحوم پیمان ، آنها را آخر شب به منزل ما آورد و فردا صبح، همه جا پخش گردید … خدمات پیمان در مبارزات آذربایجان ناشناخته ماند … او سه سال پیش به رحمت حق پیوست.
11 . نهضت روحانیون ایران، ج 4، ص 240 و 241.

منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر جلد 3 و 4

مطالب مرتبط

image-article100

‏یادی از استاد مسلّم حوزه های علمیۀ تبریز مرحوم حاج میرزا کامران (رضوان الله علیه)‏

image-article100

جستارهایی در مبارزات آیت‌الله‌ العظمی گلپایگانی در انقلاب اسلامی ایران‏

image-article100

زندگانی من

image-article100

‏نگاهی کوتاه بر زندگی، آثار و مبارزات آیت الله العظمی خوئی(قده)‏

image-article100

یادواره آیت الله سید محمد صادق لواسانی