امام و فتنه خلق مسلمان (قسمت پایانی)
بخش سوم و پایانی از روایت حجتالاسلام و المسلمین خسروشاهی از فراز و فرودهای حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری را مطالعه میكنید.
بی.بی.سی فارسی و صدای امریکا سراغ برخی آقازاده ها می روند.
بخش سوم و پایانی از روایت حجتالاسلام و المسلمین خسروشاهی از فراز و فرودهای حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری را مطالعه میکنید: (ویژه نامه روزنامه جوان – یادمان بیست و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) – نیمه خرداد 1389)
سید حسن شریعتمداری و حسین منتظر حقیقی در مقالات یا مصاحبههای خود، در مورد مسأله حزب، بیشتر به جنابعالی حمله میکنند؟ علت این امر چیست؟
-خسروشاهی: البته این حملات و گاهی اتهامات، از همان زمان استعفا و اعلام انحلال حزب آغاز گردید و پس از سفر آقایان به خارج از کشور به بهانههای مختلف ادامه یافت. آقای حسین منتظر حقیقتی رفیق بزم و رزم آقای سیدحسن شریعتمداری، به بهانه اشاره اینجانب به مسأله دریافت سلاحهای پادگان باغشاه، در مصاحبهای به نشر همان مطالب قبلی خود در مجله چشمانداز لطفالله میثمی پرداخت و سپس در توضیح همان مطلب، مقالهای نوشت و به روزنامه اعتماد فرستاد که گویا چاپ نکردند و او در “نشریه اینترنتی جنبش سوسیالیستی ـ سازمان سوسیالیست ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق ” تحت عنوان “اطلاعیه ” آنچه را که درباره اینجانب میتوانست تحت عنوان: “یکی از روحانیون جناح تمامیت خواه رژیم جمهوری اسلامی ” درفشانی! کرد و نوشت، ولیمتأسفانه مانند رفیق شفیق خود از جاده عدل و انصاف به دور افتاد. من در اینجا قصد پاسخگویی به ایشان را ندارم، اما در مورد رفیق ایشان، بیمناسبت نخواهد بود که کمی به تفصیل بپردازم.
آقای سیدحسن شریعتمداری در مصاحبهای با تلویزیون بی. بی. سی، در تاریخ 24/ 6 / 88 که اتفاقاً من خود بیننده و ناظر آن بودم، در این باره میگوید: “البته امروز این حزب وجود ندارد. ما تنها حزبی بودیم که مقالات روزنامه خود را بعد از انقلاب چاپ کردیم. شما اگر همه مقالات را بخوانید، ما دنبال دموکراسی هستیم، دنبال جدایی نهاد دین از نهاد دولت هستیم و آن را علناً تبلیغ میکنیم؛ هرچندمتأسفانه در مرامنامه خود به علت وجود پارهای از اشخاص مثل سیدهادی خسروشاهی که آمده و جزو هیأت مؤسس شده و بعد با بهشتی و دیگران شروع به ارتباط و انشعاب کردند و ضربه بزرگی به حزب زدند، نتوانستیم. آن روز هم دو پای خود را در یک کفش کردند که در نظام جمهوری اسلامی نمیتوان جدایی دین از دولت را تبلیغ کرد و ما باید به جمهوری اسلامی متعهد باشیم و مرامنامه را عوض کردند، ولی عده زیادی از کوشندگان در مقابل این مرامنامه ایستادند و همه شمارههای نشریات چاپ شده نشان میدهد که ما همیشه دموکراسی را تبلیغ کردهایم “.
سید حسن شریعتمداری اولاً میگوید که ما انشعاب کردیم، در صورتی که چنین نبود و اگر مسئله، مسأله “انشعاب ” بود، باید به کار تشکیلاتی و حزبی خود ادامه میدادیم و اگر مدعی توافق دین و سیاست شدیم، این روی موازین عقیدتی بود. تعهد ما به جمهوری اسلامی برای آن بود که سالیان متمادی در راه آن مبارزه کرده و زندان و تبعید رفته بودیم و بهطور طبیعی نمیتوانستیم مرامنامه چپگرایانه کودکانهای را بپذیریم و این بود که متن مرامنامه حزب را من نوشتم و البته پس از تصویب هیأت مؤسسین، در مقدمه اساسنامه چاپ شد. این موجب تعجب است که ایشان این اقدام را “پا توی یک کفش کردن ” مینامد! یعنی واقعاً ایشان تا این حد از مرحله پرت بود که میخواست یک حزب سکولار! را زیر نظر مرجعیت سامان دهد؟ همین نوع تحلیلها و برداشتهای “دیمی ” یا “آبکی ” بود که سرنوشت مرجعیت و حزب و خود را به آن نتیجه رساند! نکتهای که در اینجا ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که آقای سیدحسن شریعتمداری، برخلاف اخلاق و رفتار مرحوم پدر خود که همیشه با مخالفان هم مؤدبانه برخورد میکرد، در مصاحبههای خود ضمن ذکر نام امام خمینی، آیتالله شهید بهشتی و دیگران، حتی از ذکر کلمه “آقا ” مضایقه دارد و این دور از ادب اسلامی – انسانی و حتی روش صحیح سیاسی است. درست است که به کار بردن کلمه “آقا ” از سوی ایشان در مقابل اسم آن افراد، ارزشی ندارد و مسأله قابل بحثی نیست، اما نشاندهنده نوعی “بیادبی ” است.
من دقیقاً به یاد دارم که پس از حادثه 15 خرداد و قتل عام مردم در قم و تهران و شهرستانها، عده بیشماری از اساتید و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم را دستگیر و به تهران بردند. من که همراه مرحوم علی حجتی کرمانی، پس از خروج از صحن حضرت معصومه(س) همراه تظاهرکنندگان، در روی پل آهنی با رگبار بیرحمانه مسلسل دژخیمان شاه روبهرو شدیم، ضمن عقبنشینی! از کوچه مرحوم آیتالله نجفی مرعشی و بعد کوچه ارک و کوچه آیتالله سید احمد زنجانی، خود را به “یخچال قاضی ” و منزل مسکونی رساندیم. تازه رسیده بودیم که آقای شیخ غلامرضا زنجانی ” غفر الله له ” که در همان منطقه سکونت داشت، به در منزل ما آمد و اعلام کرد که من هم تحت تعقیب هستم و صلاح نیست بیرون بروم!. من ضمن تشکر از ایشان موضوع را به آقای حجتی گفتم و ایشان گفت: “حالا چند روزی بمانیم تا ببینیم خدا چه میخواهد؟ ” اما چند ساعتی نگذشته بود که یکی از خدمه معمم آیتالله شریعتمداری به نام “آقا سید جواد ” به در منزل ما آمد و گفت: “آقا با شما کار دارد؟ ” من موضوع هشدار آقای زنجانی را یادآور شدم، ولی او اصرار کرد که چون “آقا ” فرمودهاند و کار مهمی دارند، شما بیایید با من برویم. مأمورین در منزل ایشان هم چون از کوماندوهای اعزامی از تهران هستند، شما را نمیشناسند.
به هر حال همراه آقا سید جواد به منزل آیتالله شریعتمداری رفتم. ایشان تنها، در اتاق کوچک بیرونی نشسته و ورقهای در دستشان بود که به من دادند و گفتند: “شما این را یک مروری بکنید و ببینید اشکالی در نوشتار نباشد، چون میخواهیم هرچه زودتر آن را منتشر سازیم. ” ورقه را گرفتم. همان اعلامیه معروف ایشان در اعتراض به دستگیری امام و قتل عام مردم بود. من ضمن اصلاح یا تکمیل چند کلمه یا جمله، کلمات “آقا ” و “تیمسار ” را در جلوی نام سرتیپ پاکروان که اعلامیه خطاب به او بود، خط زدم و پس از آن، ورقه را به ایشان مسترد کردم. بهدقت اصلاحات مرا مطالعه کردند تا به خط خوردن کلمه آقا و تیمسار در جلوی نام آقای پاکروان رسیدند و با تعجب پرسیدند: “چرا این کلمه را حذف کردید؟ ” گفتم: “آقا! این جناب! دیروز در پیام رادیویی خود آقای خمینی را متهم به “خیانت ” کرد و آن وقت جنابعالی او را با القاب و احترام مورد خطاب قرار میدهید؟ ” آیتالله شریعتمداری که سخت از اوضاع متأثر بودند، با لبخند تلخی گفتند: “خوب اگر او بیادبی کرد، ما هم باید بیادب باشیم؟ اگر کلمه “تیمسار ” احترام است، آن را حذف کنید، ولی “آقا ” را بنویسید. ” من گفتم: “حضرتعالی خود زحمت آن را بکشید! ” این ادب پدر بود در برابر دشمن و این ادب فرزند است در مقابل دوستان مخالف و در مهد گویا دموکراسی، آلمان غربی! البته اشاره کنم کهمتأسفانه به علت بحران شدید حاکم بر قم، پس از دستگیری امام و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی و عجله در امور، استنساخ آن اعلامیه 11 مادهای که همان وقتها چاپ و در سطح وسیعی در سراسر ایران توزیع گردید، مقدور نشد تا نسخه استنساخی را به چاپخانه بفرستم و طبق معمول، اصل را برای خود نگه دارم. . . روشی که آن را تقریباً در همه موارد ممکن، انجام داده بودم. . .
در بعضی از گزارشهای ساواک آمده که جنابعالی اعلامیههای بعضی از مراجع را تهیه و تنظیم میکردید؟ این گزارشها تا چه حدی صحت دارد؟
-البته این گزارش ساواک بیشتر مربوط به اعلامیههای آیتالله حاج سید محمد صادق روحانی “دام بقائه العالی ” است که گویا آنها را من نوشتهام، ولی این گزارشها صحت ندارند. البته من در اصلاح بعضی عبارات یا به اصطلاح امروزیها در ویرایش بعضی از اعلامیههای معظم له هم دخالت داشتم، ولی اصل اعلامیهها از خود ایشان بود و گاهی هم مرحوم آقا شیخ محمد تهرانی که از علاقمندان ایشان بود، در این زمینه همکاری میکردند. آیتالله شریعتمداری هم تا آنجا که من اطلاع دارم، پس از نوشتن اعلامیههای خود، آنها را میدادند اشخاصی که اهل قلم بودند و اکنون از مراجع عظام قم هستند، بازنگری میکردند و یا اینجانب اقدام میکردم. یک مورد آن را که خیلی مهم است و به خاطر دارم، نقل میکنم. البته اشاره کردم که آیتالله شریعتمداری اعلامیه معروف و روشنگر خود را درباره اهداف نهضت در 10 ماده تنظیم نموده بودند و مرا خواستند که آن را مرور کنم. پس از مرور، در حالی که بغض گلویم را گرفته بود با حالت گریه به ایشان گفتم: “آقا! با اتهاماتی که مطرح کرده و حضرتعالی هم به آنها در این اعلامیه اشاره کردهاید، بعید نیست که دولت خیال کند حاج آقا ـ مرادم امام بود ـ تنهاست و این خواستها مربوط به شخص ایشان است و علما و مراجع دیگر موافق نیستند و بعد یک دادگاه نظامی تشکیل بدهند و خیال کنند که ایشان هم موقعیت شهید نواب صفوی را در میان روحانیون دارد، آن وقت دیگر هیچ کاری نمیشود کرد. ” آیتالله شریعتمداری ضمن دلداری من که انشاءالله کار به آنجاها نمیرسد و ما ساکت نمینشینیم، پرسیدند: “پیشنهاد شما چیست؟ ” گفتم: “مقصودم آن بود که در اعلامیه مادهای اضافه کنید که نشان دهد مراجع در این اهداف همراه حاج آقا هستند و ایشان تنها نیستند؟ ” ایشان گفتند: “بسیار خوب ” و سپس با خط خود مادهای بر آن مواد دهگانه اضافه کردند و باز به صلاحدید خودشان، آن را ماده یک قرار دادند که بدین قرار بود:
“1 ـ حضرت آیتالله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظمله به دولت، مورد تأیید علماء شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است! ” و بعد پرسیدند: “آیا این خوب است؟ ” من گفتم: “بسیار خوب است “. به همین دلیل بود که نخستین اعلامیه ایشان پس از دستگیری امام، 11 مادهای شد. . . آن وقت من خداحافظی کردم و آقا سید جواد که در بیرون منتظرم بود، مرا به منزل در “یخچال قاضی ” رساند و خود برگشت. در سال 57 که من این داستان را در تبعیدگاه انارک به اخوی امام مرحوم آیتالله پسندیده نقل کردم، ایشان گفتند: “اتفاقاً حدس شما درست بوده و شاه میخواسته با تشکیل دادگاهی امام را اعدام کند “.
به هر حال آقای سید حسن شریعتمداری در مصاحبه با تلویزیون فارسی آمریکا و در پاسخ مجری برنامه میگوید: “مرحوم پدر من یک منتقد اصولی این نظام بود و با ادله فقهی، شرعی، سیاسی و انسانی میگفت که مجلس خبرگان غلط است و ولایت فقیه نافی حقوق اساسی مردم است و اصل 110 مغایر با حاکمیت ملی است! (شبکه تلویزیون صدای آمریکا 25 / 5 / 1388). که حقیقت ماجرا در مورد عقیده آیتالله شریعتمداری در مسأله ولایت فقیه این طور نیست و آقای سید حسن شریعتمداری که در 19 شهریور ماه 88 در مسأله “اعلام عید فطر نزاع مذهبی یا سیاسی ” با بی.بی.سی فارسی مصاحبه میکند و از سوی مجری برنامه، به عنوان یک “پژوهشگر علوم دینی ” معرفی میشود، به نظر من فاقد صلاحیت برای اظهارنظر در امور دینی است. “ایشان وقتی از دیدگاه پدر خود در مسأله ولایت فقیه آگاهی ندارد و مانند ما سالیانی متمادی پای درس ایشان ننشسته است، چگونه مدعی میشود که “پدر من مخالف ولایت فقیه بود؟ ” من برای اینکه با دلیل و مدرک و سند اثبات کنم که ایشان در این زمینهها آگاهی ندارد. نظریه فقهی قدیم و جدید آیتالله شریعتمداری را درباره ولایت فقیه نقل میکنم: نخست شاهدی از ساواک میآورم که در گزارش به مرکز آن را منعکس کرده است و سند آن اخیراً در کتاب “آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد ساواک ” از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ 1388 ـ منتشر شده است:
خیلی محرمانه ـ گزارش خبر
1- از: 316
2- به: 21
3- شماره گزارش 3147 / 21
4- تاریخ گزارش 19 / 7 / 48
موضوع: آیتالله شریعتمداری
در روز دوشنبه 14 / 7 / 48 آیتالله شریعتمداری در تدریس درس خارج خود به طلاب علوم دینی در مسجد اعظم از مبحث ولایت شروع کرده است، لذا در مباحثه ساعت 8 بامداد امروز سهشنبه سخن را چنین آغاز کرده است: آیا در اسلام ولایت توأم با حکومت است؟ یا حکومت موضوعی است سوا و به قول امروزیها آیا سیاست از دیانت جداست؟ آیا پیغمبر اسلام در ضمن رسالت و دعوت حکومت و سلطنتی هم داشت؟ و بهطور کلی آیا در ممالک اسلامی سلطنت با اولیاء دین است یا نه؟ در پاسخ همه این سئوالات باید گفت: بلی، یعنی دین از سیاست جدا نیست و در ممالک اسلامی حکومت حق پیشوایان دین است، منتهی روی چه محدودیتی نتوانستند تا کنون به این موضوع جامه عمل بپوشانند، بحثی است جداگانه. روی گفتار قبلی میبینیم قسمت اعظم فقه اسلامی را احکامی از قبیل: قصاص، بیع، تجارت، ازدواج، طلاق و. . . تشکیل میدهند. حالا پیغمبر اسلام توانست در زمان خود رسالت را با حکومت و سلطنت وفق دهد، ولی بعد از ایشان جانشینان وی روی حسابهای دیگری نتوانستند بر مسند حکومت تکیه زنند، بهطوریکه امروزه ما هم نمیتوانیم چنین کاری را انجام دهیم، ولی این دلیل بر این نیست که این حق بر ما مسلم نیست.
نظریه منبع ـ به عقیده من شریعتمداری در این گفتارش غرضی نداشته است.
نظریه رهبر عملیات ـ مفاد گزارش صحیح است. ارم
نظریه امنیت داخلی ـ مفاد گزارش صحیح است. روحانی
آقای. . . گزارش ارزیابی شود. درگزارش روزانه درج شد 22 / 7 در پرونده شریعتمداری بایگانی شود.
ظاهراً جنابعالی مصاحبهای در این زمینه با ایشان داشتهاید و آن را قبلاً در مجلههای عربی منتشر نمودهاید؟
-در سال 1392 هـ. حدود 40 سال قبل، مسئول انتشارات دارالتبلیغ اسلامی قم بودم. پس از پیشنهاد اینجانب و تصویب آیتالله شریعتمداری نخستین مجله یا فصلنامه عربی با سردبیری حقیر، از حوزه علمیه قم تحت عنوان “الهادی ” منتشر گردید. اتفاقاً آن ایام مصادف شده بود با اخراج طلاب و فضلای ایرانیالاصل از عراق که البته اغلب آنها به قم آمده بودند و با همکاری بعضی از آنها، مجله را منتشر کردیم. که اسامی بعضی از نویسندگان نخستین مقالات آن عبارت بود از شیخ محمد جواد مغنیه، سید محمد بحر العلوم، سید مهدی حسینی روحانی، سید حسن امین، سید مرتضی مرتضی، شیخ محمدعلی تسخیری، سید مصطفی جمال الدین، سید احمد حسینی اشکوری، شیخ سلمان هادی و سید هادی خسروشاهی. در آغاز هر شماره این مجله بخشی تحت عنوان “آیتالله السید شریعتمداری یتحدث بصراحه ” درج میکردیم که متن گفتوگوی مجله با ایشان در باره مسائل روز بود. . . اتفاقاً مصاحبهای با آیتالله شریعتمداری درباره “ولایت فقیه ” انجام دادیم که آیتالله شیخ محمدعلی تسخیری که تازه از نجف “فرار ” کرده و به “قم ” آمده بود و با مجله همکاری داشت، آن را تعریب کردند و در شماره چهارم سال اول همان فصلنامه، مورخ جمادی الاولی 1392 هـ ص 9 و به بعد درج گردید.
این گفتوگو که ما خود آن را انجام دادیم و در زمان حیات آیتالله شریعتمداری منتشر گردید و فرزند ایشان یا دیگران، نمیتوانند آن را انکار یا تکذیب کنند، در واقع منعکسکننده نظرات آیتالله شریعتمداری درباره “ولایت فقیه ” است و بررسی و مطالعه آن بهخوبی روشن خواهد ساخت که نظریه ایشان در این مسئله، با آنچه که در قانون اساسی به آن پرداخته شده، کاملاً هماهنگ است و اگر بعداً در ایشان “تبدل رأی ” حاصل شده، آن را در جایی ذکر نکردهاند و بنابراین استصحاباً باید گفت که نظریه ایشان همان است که ذکر شده، بهویژه که درخواست آیتالله شریعتمداری در مورد دخالت در امور آذربایجان در تعیین استاندار و فرماندار و امام جمعه و غیره، ناشی از همین اندیشه ولایی است وگرنه چه توجیهی وجود دارد که ایشان در این زمینهها دخالت کرده باشند؟ اتفاقاً من همین مسأله را پس از مخالفت ایشان با اصل 110 قانون اساسی شخصاً با ایشان در میان گذاشتم و با توجه به اعتمادی که به من داشتند و توجهی که به حرفهای من میکردند، گفتم: “اگر جنابعالی معتقد به اصل 110 نیستید، پس چرا شما میتوانید در تعیین مسؤولین آذربایجان و امور دیگر آن منطقه دخالت کنید و من نمیتوانم؟ اگر ملاک عمل آذربایجانی بودن باشد، بنده هم آذربایجانی هستم. ” ایشان با سماجت همیشگی و بدون واکنش منفی نسبت به سئوال صریح و بیپرده بنده با لبخندی گفتند: “من منکر ولایت فقیه نیستم، ولی میگویم ماده 110 با ماده 6 و 56 قانون اساسی در تضادی آشکار است و بعدها مشکل ایجاد میکند. اگر آقایان فکر میکنند من نظرم مخالفت با ولایت فقیه است. ماده 6 و 56 را تغییر دهند! ” که البته بنده همان وقت، با اجازه خود ایشان موضوع را به بعضی از مسؤولین مربوطه منعکس کردم. به هرحال نظریه ایشان درباره ولایت فقیه، همانطور که در مجله “الهادی ” آمده است به قرار زیر است. . .
آیا وظیفه دینی فقیه و حاکم اسلامی منحصر به فتوا دادن است یا دائره وسیعتری را شامل میشود؟ حاکم شرع در نظر شیعه نائب امام(ع) و مسئول انجام وظایف امام است. امام حقایق دین را بیان میکند و مردم را به راه راست میبرد و حاکم مطلق در تمامی شئون دینی و دنیوی آنهاست. به عبارت روشنتر: امام(ع) همان وظیفهای را انجام میدهد که پیامبر(ص)انجام میداد و حاکم شرع ـ فقیه ـ چنانکه گفتیم، نایب امام در همه چیزهایی است که امام به انجام آنها میپردازد. جای تردید نیست که پیامبر اکرم(ص) بر مردم حکومت داشتند و امور آنان را اداره میکردند و البته ایشان به علت شرایطی که مسلمانان در مکه با آن روبه رو بودند، نمیتوانستند حکومت عدل اسلامی را تشکیل دهند، ولی پس از هجرت به مدینه و پیدایش امنیت بر آن حضرت و یارانش، برای نخستین بار حکومت عدل اسلامی را تأسیس کردند و در این حکومت همه خصلتها و بنیادهای یک حکومت خدایی در روی زمین، وجود داشت. مضامین آیاتی که در قرآن کریم هست و پس از هجرت پیامبر نازل شده، شامل احکام جزایی، قضایی و سیاسی است و به موازات آن، کلیه پیوندهای لازم در زندگی خانوادگی و حقوقی انسانها مانند آیات مربوط به: دزدی، زنا، زندگی زناشویی، ارث، جهاد، صلح، بازرگانی، جزیه و غیره. . . نیز مراعات شده است.
در اینجا این مسأله مطرح میشود که آیا دستور جهاد و فرمان جنگ میتواند از جانب غیر حاکم صادر شود و آیا معقول است که قرارداد صلح و عقدنامه و غیره از طرف کسانی غیر از دولت امضا گردد؟ و آیا ممکن است که حدود اسلامی از جانب یک حکومت نیرومند اجرا نشود و آیا اجراء امر به معروف و نهی از منکر، جز از راه قدرت ممکن و مقدور است؟ پس پیامبر اکرم(ص)همه این احکام آسمانی را در پرتو یک حکومت اسلامی اجرا کردند و همین طور است وظیفه و مقام امام(ع) که هر وقت که امکانات مساعد شد و قدرت بر نظارت بر امور ملت را پیدا کرد، به آن اقدام نمود. چون اساس عقیده ما جاودانه بودن دستور اسلامی در تمام شرایط و امکانات است، بر همه مسلمانان ضروری است که هرگونه کوششی را در راه تحقق اهداف عالیه اسلامی انجام دهند، ولو آنکه در زمان غیبت امام(ع) باشد، برای آنکه احکام اسلامی تعطیل بردار نیست، پس باید حکومت اسلامی به وجود آید و قانون اساسی آن، در پرتو قوانین اسلامی تنظیم شود.
از این گفتار دو چیز روشن میشود: 1- تشکیل حکومت یکی از مسائل اساسی اسلامی است و بین دین و سیاست نمیتوان جدایی افکند، مگر آنکه سیاست به معنی حقهبازی باشد، یا مراد از دین، اسلام راستین نباشد. 2- مسئول این حکومت و کسی که در رأس آن قرار میگیرد، باید حتماً فقیه و حاکم شرع باشد و یا کسی باشد که از طرف فقیه منصوب میگردد، برای اینکه هیچ کسی را نمیتوان یافت که بهتر از یک مجتهد جامع الشرایط به معنی واقعی کلمه، آشنا به مبانی اسلامی باشد. به اضافه اینکه اخبار ما ولایت فقیه را ثابت میکند. جای شگفتی است که بعضی از مردم خیال میکنند که پیامبر اکرم(ص) حاکم نبود و حکومت یک مسأله اساسی اسلامی نیست! غلط بودن این توهم از آنچه که ما گفتیم کاملاً روشن میگردد. چرا که احکام اسلامی منحصر به نماز و روزه و اخلاق و عبادات نیست، بلکه احکام اجتماعی فراوانی در اسلام وجود دارد که اجرای آنها بدون یک حکومت نیرومند و صالح امکانپذیر نیست ومتأسفانه گروهی از مسلمانان از این نکته مهم که حکومت یک وظیفه دینی است، غفلت کردند و دچار زیانهای جبرانناپذیری شدند. . . جای شگفتی است که مسأله وظیفه دینی بودن حکومت، به آن مفهومی که ما گفتیم، در اغلب کتب شیعه مطرح نشده است. شاید علت این امر آن باشد که در قرون سیاه، حکومت بنیامیه و بنیعباس به آنها امکان مطرح ساختن این مسائل را نداده است. باز جای تعجب است که عدهای وظیفه فقیه و حاکم شرع را در فتوا و قضاوت منحصر بدانند و در غیر این امور، ولایتی بر آن قائل نشوند، این گروه باید به این سئوالات پاسخ دهند: وظیفه مسلمانان در زمان غیبت چیست؟ آیا اجرای احکام اسلام جزو وظایف آنها نیست؟ آیا حفظ امنیت بلاد اسلامی تکلیف شرعی آنها نیست؟ آیا وظیفه آنها مبارزه با نیرنگهای استعمار و نگهبانی از استقلال کشورهای اسلامی نیست؟
از نقطه نظر عقلی و نقلی جای تردید نیست که هرگز نباید اجازه داد که سهلانگاری و هرج و مرج در صفوف ملل اسلامی رخنه کند، کما اینکه نباید به رهبری و ایدئولوژی خارج از چهارچوب رهبری اسلامی و عقیده اسلامی در سرزمینهای اسلام، تکیه کرد. و آیا در اسلام کسی آشناتر از حاکم شرع و مجتهد به معنی صحیح کلمه به این مسائل وجود دارد؟ ” (مجله الهادی سال اول، شماره 4، صفحه 9 و به بعد، مورخ جمادی الاول 1392 هـ. قم). علاوه بر مطلب فوق آیتالله شریعتمداری در درس خارج بیع وخیارات که اینجانب نیز در بیشترین جلسات آن حضور داشتم، نظریه خود را در مورد ولایت فقیه همانند نظریه علامه حلی در “تذکره ” و مرحوم نراقی در “عوائد الایام ” بیان کردند و معتقد بودند که فقیه و مجتهد جامع الشرایط، نایب امام معصوم(ع) و مسئول رهبری و زعامت مردم و بلاد در دوره غیبت است. آیت الله شریعتمداری با شفافیت در درس خارج که آقای سید حسن شریعتمداری در آن حضور نداشت، ولایت فقیه را تبیین میکنند و آن را میپذید. طبق آنچه که در تقریرات این دروس- که اخیراً در 7 جلد در حوزه علمیه قم تحت عنوان “تحقیق و تقریرات فی البیع و الخیارات ” منتشر شده است- تصریح دارد که اکثر خطابات تازه در مدینه منوره، مربوط به حکومت اسلامی و ریاست و رهبری آن است مانند مسئله: قضا، اقامه حدود، جهاد، موضوع امر به معروف و نهی از منکر و امثال اینها که همه مربوط به امام است، نه از این جهت که آنها پیامبر و یا امام هستند، بلکه برای اینکه تصدی این امور از وظایف رسالت انبیاء و ائمه و حکومت اسلامی است. یعنی همان طور که در زمان حضور پیامبر(ص) و امام(ع) متصدی این امور آنها هستند، در زمان عدم حضور آنها از وظایف فقیه جامع الشرایط فتوی است ” (بیع و الخیارات، تقریر تألیف آیت الله شیخ حسین حقانی زنجانی، ج 4 ص 78).
البته ایشان دائره ولایت فقیه را مطلق نمیدانند ودر صفحه 127 همان کتاب، ضمن تاکید بر اصل ولایت فقیه که: “. . . فالادله تدل علی ان الامام عند حضوره، فهو المجری لها و عند فقده تکون مجاری الامور بید العلماء بالله و الدلیل الذی یثبت ولایه الحاکم، یثبت ولایه الفقیه ایضاً من دون فرق بینها فی الدلاله علی الولایه المشروعه بدلیل: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و قوله علیه السلام: مجاری الامور بید العلماً ” ولی در پایان می افزایند: “. . . فولایه الامام مطلقه واما ولایه الحاکم فکانت مخصوصه بالامور التی کانت ضروری الوقوع حتی فی صوره عدم الحاکم “، ولی روشن نمیکنند که در صورت غیبت امام – مانند عصر ما – در اموری که “ضروری الوقوع ” است، چه کسی حق حاکمیت دارد؟ و چه کسی با صلاحیت تر از ولی فقیه در اداره این امور است؟ و البته سرانجام ایشان در بحث “قضا ” که ظاهراً همزمان با پیروزی انقلاب مطرح شده است، دائره صلاحیت تصرفات ولیفقیه را تنگتر نموده و آن را محدود به امور حسبیه میدانند (کتاب القضاء تقریر شیخ حسین حقانی زنجانی، مخطوط صفحه 11 و 24). به هر حال باید قبول کرد که آیت الله شریعتمداری به “ولایت فقیه ” اعتقاد دارند و فرزند ایشان از این امر غافلند!
پس از استعفا از حزب آیا خدمت امام رسیدید؟
-بله. من پس از این حوادث و استعفا و اعلام انحلال حزب، از تهران به قم برگشتم و چند روز بعد خدمت امام رسیدم و به ایشان گفتم: “بنده همان طور که در آغاز تأسیس حزب خدمت حضرتعالی عرض کردم، هدف ما جذب افراد و نیروهایی بود که به هر دلیلی آماده همکاری با حزب جمهوری اسلامی نبودند. پس از چند ماه وقتی روشن شد که افرادی به نام حزب، راه انحرافی در پیش گرفتهاند و قصد مخالفت با اصل نظام و انقلاب را دارند، لذا همراه بقیه دوستان بیرون آمدم و استعفاء دستهجمعی و انحلال حزب را اعلام کردیم. ” امام در چند جمله کوتاه که دقیقاً یادم هست فرمودند: “جنابعالی به تکلیف خود عمل کردهاید و عندالله مأجورید. نگران جوسازیها و اتهامات نباشید. اینها زودگذر است و قابل اعتنا نیست. خداوند سبحان خود ناظر بر همه امور است، وفقکم الله “.
بعد از ماجرای حزب به چه کاری مشغول شدید؟
-بنده مانند گذشته در قم به “کار طلبگی! ” مشغول شدم، اما چندی بعد، یک روز موقع ظهر، یکی از دوستان به من زنگ زد که امروز اخبار رادیو را حتماً گوش کنید و هیچ توضیحی هم نداد. من که حساس شده بودم، “حتماً “! به اخبار ساعت 2 رادیو ایران گوش کردم و ناگهان شنیدم که طبق حکم رسمی امام خمینی(ره) به نمایندگی معظم له در وزارت ارشاد ملی منصوب شدهام. البته این حکم و این خبر ارزشمندترین و زیباترین حکم و خبری بود که در طول عمرم شنیده بودم. به هرحال حدود دو سال در وزارت ارشاد بودم و بعد راهی دیار غرب و “واتیکان ” شدم. . . و اکنون هم کماکان به “کار طلبگی ” خود مشغول هستم. و هذا من فضل الله یعطیه من یشاء من عباده.