فدائیان اسلام پیشتازان نبرد مسلحانه(1 )
آشنايى من با فدائيان اسلام و شهيد نواب صفوى از راه مطالعه روزنامههاى هوادار، مانند: «اصناف» و «نبرد ملت» و سپس روزنامه رسمى آنان: «منشور برادرى» آغاز گرديد.
به قلم استاد سید هادی خسروشاهی
آشنایى من با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوى از راه مطالعه روزنامههاى هوادار، مانند: «اصناف» و «نبرد ملت» و سپس روزنامه رسمى آنان: «منشور برادرى» آغاز گردید و با ارسال یک نسخه از کتاب «اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب راهنماى حقایق» از طرف شهید نواب صفوى توسط مرحوم حجهالاسلام والمسلمین آقا سید هاشم حسینى (نفر سوم فدائیان اسلام) همراه نامهاى(2 )، تکمیل گردید…
من آن وقتها 15-14 سال داشتم و در تبریز بودم. بعد که به قم آمدم، با «برادران» از نزدیک آشنایى بیشترى یافتم و نوعى همکارى و همفکرى آغاز شد تا اینکه مسئله «پیمان بغداد» و الحاق ایران به این پیمان نظامى امپریالیستى پیش آمد و قرار بر این شد که عامل این خیانت، یعنى: «حسین علاء» ـ نخست وزیر و قره نوکر شاه ـ اعدام شود، و اجراى حکم اعدام را «مظفر ذوالقدر» به عهده گرفت، ولى در اقدام خود موفق نگردید.
«علاء» بلافاصله، براى اثبات نوکرى هرچه بیشتر خود و اربابش شاه به امپریالیسم غرب، با سر باندپیچى شده! عازم بغداد گردید، ولى برادر شهید عبدالحسین واحدى هم، همراه برادرى دیگر، از راه قم – اهواز، عازم بغداد شد تا «حکم» صادره را در بغداد به مرحله اجرا درآورد.
…شهید واحدى شب قبل از حرکت به اهواز، در قم و در «مدرسه حجتیه»، در اتاقى کنار اتاق من بیتوته کرد و صبح زود براى زیارت به حرم رفت و بعد راهى اهواز گردید. امّا گویا به هنگام ورود به اهواز شناسائى و دستگیر شد و به تهران انتقال یافت و در تهران، در دفتر ژنرال تیمور بختیار ـ جنایتکار عامل امپریالیسم ـ و به دست خود او، به شهادت رسید.
پس از آن شهید نواب صفوى و شهید محمد واحدى که در منزل آیتالله طالقانى به سر مىبردند، بنا بر آنچه که مرحوم آیت الله طالقانى به اینجانب نقل کرد: «صبح زود از منزل خارج شدند و رفتند. و یک ساعت بعد، مأمورین به منزل مرحوم طالقانى ریختند تا برادران را دستگیر کنند، ولى کسى را نیافتند!»
سرانجام، شهید نواب صفوى و یارانش در منزل «حمید ذوالقدر» دستگیر شدند و پس از محاکمه نظامى ـ سفارشى!، در صبحگاه 27 دیماه 1334 به دست دژخیمان شاه جلاد، تیرباران شدند…
***
… شهید نواب صفوى و یاران وفادار او – فدائیان اسلام – پیشقراولان تأسیس و برقرارى حکومت اسلامى، پس از شهریور 1320 بودند. در این راه، آنها نه تنها از لحاظ تئورى با رژیم سلطنتى – استبدادى پهلوى مخالف بودند، بلکه از لحاظ عملى نیز به جاى از دست دادنِ وقت، یا هدر دادن حتى یک گلوله، و کشتـن یک پاسبان و یا ژاندرام – که خود آنها نوعاً انسانهایى به استضعاف کشیده شده و برده نظام طاغوتى حاکم بودند – به اعدام انقلابى کسانى مىپرداختند که وجود یا بقاى آنها ضمن تحکیم پایههاى رژیم غاصب، بر بنیاد حاکمیت و استقلال ملى – اسلامى ما لطمه مىزد و در برابر پىریزى بنیاد حکومت «الله» سدّى به حساب مىآمد.
«کسروى» بنیانگذارِ فرقه جدید و آئینِ ساختگى و ضدشیعى «پاکدینى»! با ماهیت کاملاً وابسته به استعمار، از یک سو، و «هژیر» وزیر وقت دربار و همهکاره شاه، از سوى دیگر، و «ژنرال رزمآراء» نخست وزیر وابسته به استعمار و مخالف ملى شدن صنعت نفت از سویى دیگر و «حسین علاء» قره نوکر دربار و عامل امضا کننده پیوستن ایران به پیمان نظامى بغداد – سنتو – از جمله کسانى بودند که به حکم دادگاه انقلاب اسلامى و به دست رزمندگان برومند اسلام و به فرمان مجاهد کبیر امت مسلمان ایران، حضرت شهید نواب صفوى، مورد هدف قرار گرفتند.
در تحلیل منصفانه تاریخى، و با اتکاء به اسنادى که در دست است و بعضى از آنها اخیراً منتشر شدهاند، جاى تردیدى باقى نمىماند که: آغازگران نبرد مسلحانه ضد استعمارى و ضد طاغوتى در ایران، نه گروهى بودند که پس از حادثه «جنگل» خود را به کشتن دادند و نه کسانى که امروز خود را «پیشتاز» مىنامند! بلکه این «فدائیان اسلام» بودند که سالها پیش از تولد رهبران گروههاى چریکى به اصطلاح پیشگام، پیشتازان واقعى نبرد مسلحانه ملت ما بودند که تداوم و استمرار آن با اعدام انقلابى خائنى دیگر به نام «حسنعلى منصور» نخست وزیر دیگر شاه و عامل احیاى کاپیتولاسیون در ایران و مصونیتدادن به مستشاران بیگانه امریکایى در میهن اسلامى، به همت افراد تربیت یافته در مکتب فدائیان اسلام، در سال 1343 خود را نشان داد…
در واقع این صادق امانى و مهدى عراقى از اعضاء باقیمانده فدائیان اسلام بودند که نقش رهبرى را در این حرکت مسلحانه به عهده داشتند. صادق امانى همراه برادران دیگر همچون: محمد بخارایى، رضا صفار هرندى، مرتضى نیکنژاد در سال 43 تیرباران گردید و مهدى عراقى هم همراه پسرش احسان، یک سال قبل در تهران توسط گروهک خوارج عصر ما: «فرقان» به شهادت رسید…
… در تاریخ نبرد قهرآمیز ملت ما، اگر کشتن چند ژاندارم یا چند پاسبان و حتى مأمور بىسلاح بانک در شهر و روستا، به مثابه یک اقدام انقلابى! مسلحانه تلقى یا قلمداد شود، باید با صداقت انقلابى – اگر وجود دارد – اعتراف کرد که: اعدام انقلابى خائنینى چون: کسروى، هژیر، رزمآراء و منصور که یا عامل فتنههاى ضد ملى و یا در رأس کار بودند و مهرههاى اصلى استبداد و قره نوکران امپریالیسم و صهیونیسم در میهن ما به شمار مىرفتند، یک اقدام صد در صد انقلابى و ضدامپریالیستى بوده است و طبعاً پیکارگران این اقدامات، و شهداى این راه، پیشتازان راستین و به حق نبرد مسلحانه و قهرآمیز ملت ما مىتوانند باشند و باید چنین به حساب آیند…
***
… موضع مشخص و قاطع فدائیان اسلام و رهبر عزیزشان شهید نواب صفوى در برابر رضاخان و پسرش و دیگر دشمنان میهن ما و اقدامات بنیادى و ریشهاى آنان در مبارزه با طبقه حاکمه خائن، اصولاً مسئلهاى نیست که دوست یا دشمن بتوانند منکر آن بشوند.
مطالعه کتاب فدائیان اسلام که یکبار در تاریخ آبانماه 1329 ش، تحت عنوان: «اعلامیه فدائیان اسلام، یا کتاب راهنماى حقایق»(3 ) و بار دوم در تاریخ خردادماه 1332 ش، از طرف خود آنان چاپ و منتشر گردیده، براى آگاهى از چگونگى آغاز حرکت اسلامى ایران پس از شهریور 20، ضرورى است و مىتواند روشنگر این حقیقت باشد که: بدون ارزیابى نقش آنان در این حرکت، نمىتوان جمعبندى صحیحى از تاریخ نهضت اسلامى معاصر و مستمر ملت مسلمان ما به دست آورد.
البته تحلیل کامل محتواى کتاب، نیازمند فرصت بیشترى است، ولى توجه به تاریخ تدوین کتاب – سال 1328 – و انتشار آن – سال 1329 – مىتواند نشاندهنده عمق بینش مجاهدین راستین راه آزادى و استقلال میهن اسلامى ما و رهبر پاکباخته آنها، شهید کبیر خلق ما، حضرت سید مجتبى نواب صفوىباشد که بعد از شهریور 20، نبرد قهرآمیز و مسلحانه را، به مثابه تنها راه رهایى ملت و میهن خود پیشنهاد کرد و خود در این راه گام نهاد و پس از نبردها و پیروزىها، سرانجام به خاطر آرمانها همراه برادرانش، شربت شهادت نوشید و به ملاءاعلى پیوست.
البته ما مدعى نیستیم که کتاب «فدائیان اسلام» نشاندهنده شکل کامل و سیستم مترقّى یک حکومت اسلامى در عصر حاضر مىباشد، ولى مدعى آن هستیم که در کل، شامل تمام ایدهها و هدفهاى پُرارج برادرانى است که سالها پس از نشر این کتاب، در این مسیر گام نهاده و راه مجاهدین پیشتاز و راستین ملت ما را ادامه دادند. از طرف دیگر، کتاب از نقطهنظر جملهبندىها و عبارات شعارگونه مانند: «انقلاب و ضدانقلاب»، «طبقه پرولتر»، «زحمتکشان»، «جامعه بىطبقه»، «استعمار و استثمار»، «اقتصاد توحیدى»، «امپریالیسم جهانخوار»، «سوسیال امپریالیسم شرق»، «سوسیالیسم»، «اصول دموکراتیک»، «حاکمیت توده»، «پیکار در راه خلق» و!!… با کتابهایى که امروزه منتشر مىگردد هماهنگ نیست، ولى در کل، محتوا همان محتوایى است که «انقلابیون واقعى امروز» خواستار آن هستند.
کتاب ضمن بررسى مفاسد موجود در جامعه بشرى، به ویژه جامعه ایرانى ما که ناشى از توسعه سلطه استعمار و فرهنگ غربى و حاکمیت طاغوتى و استبدادى داخلى است و آثار آن در انباشتهشدن ثروت در میان عدهاى خاص و فقیر در بین اکثریتى چشمگیر، و نیز: رواج رباخوارى، گسترش فقر و بىعفتى، اعتیاد به الکل، تریاک، هروئین، قمار و شیوع مفاسد غیر اخلاقى و پخش فیلم و موسیقى شهوتبرانگیز و فحشاء و فساد و غیره جلوهگر است، به نشان دادن «طریق اصلاح جامعه و عموم طبقات» مىپردازد و از «روحانیت و مرجعیت» آغاز مىکند و سپس لزوم دگرگونى در وزارتهاى: فرهنگ، دادگسترى، کشور، دارایى، بهدارى، کشاورزى، پیشه و هنر، خارجه، جنگ، پست و تلگراف، راه و غیره را یادآور مىشود و آنگاه از مجلس شورا و کیفیت انتخابات یک مجلس اسلامى، بحث مىکند.
در کتاب، به صراحت از ملى شدن نفت(4 ) و همه منابع طبیعى، اصلاحات ارضى بنیادى، برچیده شدن بازار مصرف، اسراف و تبذیر، اعطا حقوق کارگران و روستائیان و دیگر طبقات، حمایت به عمل مىآید و در چندین جا «غیرقانونى بودن حکومت شاه» بهطور شفاف و به صورتِ رسمى و صریح اعلام مىگردد. این درست در زمانى است که «ملىگرایان» و «چپنماها»! ضمن دستبوسىِ شاه و همسرش، خود را به شاه نزدیک مىسازند تا حکومت را چند روزى به دست گیرند و «چپگرایان» یعنى حزب طبقه کارگر طراز نوین! هم در فکر ائتلاف و تشکیل حکومت متحد خلق! مىباشند و در این راه حتى با کسانى نظیر «قوامالسلطنه» هم، کابینه ائتلافى تشکیل مىدهند! کهبگذریم…
اصولاً نکته مهمى که در زندگى و کتاب شهید نواب صفوىبه چشم مىخورد، همین مبارزه مستقیم و بدون ترس و واهمه با شاه و سلطنت استبدادى است. نقل جملاتى از چند بخش از این کتاب، مىتواند روشنگر این حقیقت باشد که فرزندان مسلمان این مرز و بوم، نه تنها رژیم منحوس سلطنتى پهلوى را هرگز به رسمیت نشناختند، بلکه همواره بر ضد آن مبارزه کردند. دقت کنید:
«… ایران به برکت! وجود حکومت خائن، سرزمین درّندگان است… فقرا بیمار و بىخانمان و گرسنه، همه بیکارند و از فقر و گرسنگى ناله مىکنند و گوشهاى کر اشراف و رجال و دزدان بى همه چیز مملکت، بدهکار نیست…»(5 )
:«… پرستیدن مخلوقى ضعیف به نام «شاه» که قواى جسمى و روحى و فکرى او از بسیارى مردم ضعیفتر است، موهوم و از نادانى و احمقى است… مداحى نسبت به کسى که نامش شاه یا وزیر است بىجا و چاپلوسى مىباشد. این سخنان در حق کسى به نام شاه یا رئیس جمهور یا وزیر، سند نادانى است».(6 )
:«… اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلام; شاه، دولت و سایر کارگردانانى که آنان را به خوبى مىشناسیم: اى خائنین! ایران مملکت اسلامى است و شما دزدان و غاصبینى هستید که حکومت اسلامى را غصب نمودهاید و هر روز آماده فرار هستید…».(7 )
:«… ما فرزندان اسلام و ایران، به دنیا اعلام مىکنیم که: حکومت کنونى ایران حکومت قانونى و ملى نبوده و رسمیت ندارد. ملت ایران همیشه از جنایات غاصبین حکومت اسلامى ایران; شاه و دولت و سایر غاصبین فریاد مىکنند… هر انسانى که غیرقانونى بودن شاه و حکومت ایران را تشخیص ندهد و نداند که اعمال این غاصبین ناپاک، سراپا دشمنى با اسلام است، سند دیوانگى خود را در پیشگاه عقل امضاء نموده است…».(8 )
و در آخر کتاب آخرین اخطار چنین است:
«… براى آخرین بار به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامى، شاه و دولت و سایر کارگردانان ابلاغ مىشود که چنانچه مقررات اسلامى را مو به مو اجرا ننمایند، به یارى خداى توانا نابودشان مىکنیم و حکومت صالح اسلامى و قانونى تشکیل ]داد. [ و احکام اسلام را سراسر اجرا مىنمائیم و به بدبختىهاى دیرین ملت مسلمان ایران به یارى خداى جهان خاتمه مىدهیم.»(9 )
***
… اشاره شد که این کتاب، در سالهاى 29 و 32 تحت عنوان: «اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنماى حقایق» دو بار از طرف سازمان فدائیان اسلام منتشر شده بود. چند ماه پیش از پیروزى انقلاب، براى سومین بار توسط ما و با مقدمهاى از اینجانب و در قم تحت عنوان: «جامعه و حکومت اسلامى» تجدید چاپ شد…
اکنون که نبرد مستمر مردم مسلمان ما براى تشکیل حکومت «جمهورى اسلامى» ایران به یارى خدا و رهبرى امام خمینى و پشتیبانى امت به پیروزى رسیده است، جاى شهیدان عزیز ما خالى است. اما آنان میهمان پیشگاه حق تعالى هستند و ما همواره یاد آنان را گرامى مىداریم و خاطرشان را بزرگ مىشماریم.
«من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم منینتظر».
***
…بىمناسبت نیست، مقدمهاى را که براى چاپ سوم کتاب در دیماه 1357 نوشته و همراه متن کتاب – در اوج اختناق و فشار و قتل عام مردم توسط رژیم شاه و علیرغم همه خطرات احتمالى منتشر ساختیم، جهت تکمیل نخستین بحث «زندگى و مبارزه شهید نواب صفوى» نقل کنیم.
البته لازم به یادآورى است بخشى از این مقدمه، در واقع همان نکاتى است که بعدها و در سال 1365 در هفتهنامه «منشور برادرى» – اُرگان فدائیان اسلام – نیز آمده است، ولى نقل مطالب «تکرارى» با توجه به تاریخ نشر نخستین آن – 1357 – همانطور که اشاره شد، نشاندهنده آن تواند بود که ما در راه مبارزه با استبداد، هرگونه خطرى را پذیرا بودیم. دقت در مقدمه، این مسئله را روشن مىسازد.
جامعه و حکومت اسلامى
هوالعزیز
کتابى که تحت عنوان «اعلامیه فدائیان اسلام» – راهنمائى حقایق – قبل از این در تاریخ آبانماه 1329 و خرداد 1332 دو بار، از طرف «فدائیان اسلام» چاپ و منتشر شده بود، هم اکنون تحت عنوان: «جامعه و حکومت اسلامى» از نو منتشر مىگردد. نشر مجدد آن، براى شناخت چگونگى تفکر رهبرى پیشتاز حرکت اسلامى ایران پس از شهریور 1320 ضرورى است، چرا که بدون ارزیابى نقش فدائیان اسلام در این حرکت، نمىتوان جمعبندى صحیحى از نهضت اسلامى مستمر خلق ما به دست آورد.
البته تحلیل محتواى کتاب، نیازمند فرصت بیشترى است، ولى با توجه به تاریخ تدوین آن – 1328 شمسى – این اثر مىتواند نشاندهنده عمق بینش مجاهدین راستین راه آزادى خلق مسلمان ایران، و رهبر بزرگ و جانباز آنها شهید کبیر خلق ما، حضرت سید مجتبى نواب صفوى باشد که بعد از شهریور 20، نبرد قهرآمیز و مسلحانه را به مثابه تنها راه رهایى خلقهاى مسلمان پیشنهاد کرد و خود در این راه گام نهاد و پس از نبردها و پیروزىها، و شهادت سید حسین امامى سرانجام خود نیز همراه برادرانش: سید عبدالحسین واحدى، سید محمد واحدى، خلیل طهماسبى و ذوالقدر شربت شهادتنوشید.
البته ما مدعى آن نیستیم که این کتاب، نشاندهنده شکل کامل نظام و نوع حکومت اسلامى، در عصر حاضر است، ولى مدعى آن هستیم که در کل، شامل آرمانها، ایدهها و هدفهاى پُرارج کسانى است که دهها سال پس از نشر این کتاب، در این مسیر گام نهادند و راه مجاهدین پیشتاز خلق مسلمان را ادامه دادند.
… موضع مشخص و قاطع «فدائیان اسلام» در برابر رضاخان و پسرش محمدرضا، به شهادت صفحات داخل کتاب و دیگر دشمنان میهن ما، اقدامات قهرآمیز آنان در مبارزه با طبقه حاکمه خائن، مسئلهاى نیست که دوست یا دشمن بتواند منکر آنشود.
فدائیان اسلام نه تنها از لحاظ تئورى مخالف رژیم سلطنتى استبدادى پهلوى بودند، بلکه در مرحله عمل و پراتیک نیز به جاى تلف کردن وقت، یا هدر دادن یک گلوله در کشتن یک پاسبان یا ژاندارم – که خود انسانهایى مستضعف و برده نظام طاغوتى حاکم بودند – به اعدام انقلابى کسانى مىپرداختند که وجود یا بقاى آنها بر بنیاد حاکمیت و استقلال ملى – اسلامى ما لطمه مىزد:
کسروى بنیانگزار مذهبى ضدشیعى، با ماهیت کاملاً استعمارى، هژیر وزیر دربار وقت و وابسته به انگلیس، ژنرال رزمآراء نخستوزیر استعمار و مخالف ملى شدن صنعت نفت و حسین علاء قره نوکر دربار و عامل پیوند ایران به پیمان نظامى بغداد(سنتو) از جمله کسانى هستند که به حکم دادگاه انقلاب اسلامى و به دست رزمندگان برومند اسلام، و به فرمان مجاهد کبیر خلق مسلمانان ایران، حضرت نواب صفوى مورد حمله واقعشدهاند.
در تحلیل تاریخى و با اتکاء به اسنادى ـ که بعداً منتشر خواهد شد ـ جاى تردیدى باقى نخواهد ماند که آغازگران نبرد مسلحانه در ایران، نه گروه سیاهکل بودهاند و نه دیگران، بلکه این «فدائیان اسلام» بودند که قبل از تولد رهبران گروههاى مدعى و طلبکار، به نبرد مسلحانه دست زدند و تبلور تداوم آن، با اعدام انقلابى خائن دیگرى به نام حسنعلى منصور (نخستوزیر وقت شاه و عامل احیاى کاپیتولاسیون) به وسیله افراد باقیمانده «فدائیان اسلام» در سال 1342 نشان داده شد. شهید صادق امانى و شهید مهدى عراقى از اعضاء فدائیان اسلام بودند که نقش رهبرى را در این جریان اخیر به عهده داشتند. صادق امانى همراه برادران مجاهد: محمد بخارائى، رضا صفار هرندى و مرتضى نیکنژاد در سال 42 به شهادت رسیدند و بقیه اعضاى آن تا این اواخر در زندان به سر مىبردند.
***
… در تاریخ نبرد قهرآمیز ملت ایران، اگر کشتن چند ژاندارم در سیاهکل! و یا چند پاسبان و مأمور ساواک در شهر، به مثابه یک اقدام انقلابى و نبرد! مسلحانه تلقى شود، باید با صداقت انقلابى – اخلاقى اعتراف کرد: اعدام انقلابى خائنینى چون: هژیر، رزمآراء و منصور که در مصدر کار بوده و مهرههاى اصلى استبداد و امپریالیسم در میهن ما به شمار مىرفتند، یک اقدام بنیادى کاملاً انقلابى – ضد امپریالیستى است که به دست فدائیان رشید اسلام انجام پذیرفته است.
بررسى تاریخ پیدایش «فدائیان اسلام» و شرح آثار مبارزات انقلابى آنان، و تحلیل کامل محتواى کتاب که مىتواند گروه پیشتاز نبرد خلق ما را به نسل جوان معرفى نماید، نیازمند فرصت بیشتر و امکانات بهترى است که متأسفانه ما هماکنون و در شرایط بحرانى کشور، فاقد هر دو هستیم. به امید آنکه روزى بتوانیم با نشر «اسناد نهضت فدائیان اسلام»، حق برادران شهید خود را – که تاکنون از طرف تمام گروهها نادیده گرفته شده است – ادا کنیم…
به یارى خداى توانا – فدائیان اسلام(10)
دیماه 1357 – تهران
——————————————————————————–
1 – روزنامه منشور برادرى، سال 35 شماره 25، شنبه 4 بهمنماه 1365
2 – متن نامه، مورخ 2/7/1332 در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد .
3 – صفحه اول کتاب، شامل نام اصلى آن، در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
4 – دقت کنید که تاریخ انتشار آن چهارسال قبل از آغاز جریانات مربوط به ملىشدن صنعت نفت است… 5 – ص 13 – کتاب.
6 – ص 51 – 52.
7 – ص 63.
8 – ص 78 – 79.
9 – ص 88.
10 – این مقدمه در اوائل دیماه 1357 توسط اینجانب و بدون اطلاع دیگر برادران نوشته شد و کتاب توسط «نشر نذیر!» که وجود خارجى نداشت، در قم به چاپ رسید و در سطح وسیعى در سراسر ایران توزیع گردید… و به یارى حق، با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، در بهمن ماه تعقیب و محاکمه نگارنده و مدیر چاپخانه، حکمت ـ مرحوم آقا سید یحیى برقعى ـ که با توجه به جوّ ترور و اختناق حاکم غیرمنتظره نبود، منتفى شد.
اشاره به این نکته هم ضرورى است که نشر این کتاب، به عنوان یک سند تاریخى، بدون هیچگونه تغییرى انجام یافت چاپ مجدد آن به مفهوم موافقت کامل ما با تمامى مندرجات آن نبود، بلکه آگاهى از آن براى شناخت و شناسائى نوع اندیشه پیشتازان حرکت اسلامى ایران ضرورى به نظر مىرسید. به امید آنکه مورد استفاده نسل جوان ایران اسلامى قرار گیرد.
سید هادى خسروشاهى