سرنوشت امام موسى صدر
علت آنكه آقاى صدر به ليبى رفتند اين بود كه از ايشان براى شركت در جشن انقلاب ليبى دعوت شده بود. ايشان باتوجه به اختلافاتشان با قذافى، در رفتن به ليبى ترديد داشتند.
حجه الاسلاموالمسلمین، دکتر على اکبر صادقى
… علت آنکه آقاى صدر به لیبى رفتند این بود که از ایشان براى شرکت در جشن انقلاب لیبى دعوت شده بود. ایشان باتوجه به اختلافاتشان با قذافى، در رفتن به لیبى تردید داشتند. با یکى دوتن از سران کشورهاى مسلمان مشورت کردند. از قرارى که بنده اطلاع پیدا کردم، حافظ اسد به ایشان گفته بود که نروند. اما رئیس جمهور وقت الجزایر اظهار داشته بودند که من ترتیبى داده ام که مسئله اى پیش نیاید و آقاى قذافى الآن با همه صداقتش! منتظرشماست. ایشان سرانجام هم با تردید به این سفر رفتند، چرا که شقاوت قذافى برایش روشن بود و کارهاى خشن سیاسى او را در لبنان مى شناخت. البته اختلاف این دوتن صرفاً اختلاف مذهبى نبود. قذافى منکر جاودانگى قرآن بود; قرآنى که ما مى پذیریم. او مى گفت که قرآن مربوط به زمان خودش است و احکام اسلامى هم مربوط به زمان خودش… اینها امروزه مشکل ما را حل نمى کنند و اکنون من هستم که ولى امر هستم و باید قوانین اسلامى را وضع کنم. در همین خصوص دوسه کتاب نیز نوشته است یا برایش نوشته اند. براى مثال مى گوید که تمامى آیات قرآن که با کلمه «قل» شروع مى شود باید حذف شوند، چرا که اینها خطاب به حضرت رسول است و ما مخاطب آن نیستیم. آقاى صدر هم در یک جلسه به او گفته بودند که اگر تو بخواهى منکر احکام اسلام و قرآن بشوى به این معنى است که از نظر ولادت هم به مشکل برمى خورى! این جمله خیلى به قذافى برخورده بود. بنده معتقد هستم که اینگونه مسائل همه جنبى است و شاید هم هیچ گونه مسئله شخصى یا خصوصى دربین نبوده است. قذافى درواقع دستورى را اجرا کرده بود. درحقیقت او بهترین کسى بود که مى توانست این کار را انجام دهد.
من اعتقاد ندارم که آقاى صدر شهید شده است. البته روشن نمودن حقیقت امر بسیار مشکل است. آن چیزى که به ذهن من مى آید آن است که قذافى آقاى صدر را که عازم خارج بوده است، از فرودگاه و قبل از اینکه سوار هواپیما بشود، ربوده و به هرجایى که قرار بوده منتقل کرده است. هر بلایى که سر آقاى صدر آمده، بعد از این تاریخ است. به اعتقاد من آقاى صدر کسى نبودند که براحتى او را بکشند. کسانى که ایشان را مى شناسند و مى دانند که او کسى بود که مى توانست یک مملکت آشوب زده را آرام کند و همچنین یک کشور آرام را به انقلاب بکشاند. مرحوم آقاسیدحیدر صدر، پدر آیت الله شهید آقاسیدمحمدباقر صدر را علما و اهل فن مى شناسند که در نبوغ شهره آفاق بود. مى گویند آقاى صدر از نظر هوش، استعداد و نبوغ، شباهت خاصى به این عموى بزرگوار خود داشتند و از همین سنخ بودند. کسى را که از نظر علمى آن چنان باشد و از نظر برخورد بدین گونه، به تمام کشورها رفت و آمد و با سران ممالک تماس داشته باشد، به این آسانى از بین نمى برند.
یادم مى آید که در سفر حج سال 55ـ54 که به مکه رفته بودم، ایشان هم به عنوان میهمان دولت عربستان سعودى تشریف آورده بودند. در زمان ورود به عربستان، در فرودگاه از ایشان استقبال شد و با اسکورت به محل اقامتشان هدایت شدند. در آن سفر کنگره اى اسلامى تشکیل شده بود که تمامى سران کشورهاى اسلامى در آن شرکت داشتند. بعد از آنکه ملک خالد به عنوان میزبان سخنرانى نمود، على رغم اینکه سفر کنگره اى اسلامى تشکیل شده بود که تمامى سران کشورهاى اسلامى در آن شرکت داشتند. بعد از آنکه ملک خالد به عنوان میزبان سخنرانى نمود، على رغم اینکه تمامى سران اسلامى حاضر بودند، دومین سخنران آقاى صدر بودند.
به نظر بنده قذافى مأمور بود که ایشان را از صحنه سیاست لبنان خارج نماید، چرا که تا زمانى که ایشان در آن صحنه حضور داشت، اسرائیل نمى توانست هرکارى را که دوست دارد عملى سازد. یادمان هست که همان زمان اسرائیل حمله اى کرده و برخى نقاط را اشغال نموده بود. آقاى صدر بدون اینکه هیچ گونه خونى ریخته شود با همین رفت و آمدهاى سیاسى مسئله را حل کرد و اسرائیلیها را بیرون کرد. آنها یکى دوسال قبل از ربوده شدن آقاى صدر فهمیده بودند که با وجود ایشان نمى توانند در لبنان به اهداف خود برسند. درواقع لبنان به سان بچه یتیمى بود که بعد از آقاى صدر هر بلایى را خواستند بر سرش آوردند.
من معتقدم کسانى که سیاستهاى استعمارى دنیا را تنظیم مى کنند، قطعاً به این مسئله رسیده اند که نباید یک شخصیت مؤثر از هرجهت را این طور حرام کنند. بالاخره کشتن کارى ندارد، ولى اگر روزى روزگارى مثلاً تصمیم بگیرند لبنان را طور دیگرى بکنند، آن کسى که مى تواند این کار را بکند این آقاست. اگر مثلاً تصمیم بگیرند که شیعیان موفق تر باشند کسى که مى تواند این کار را بکند و تمام این گروهها را دور هم جمع کند، این مرد است. در لبنان نه تنها شیعیان به دنبال ایشان بودند بلکه سایر مسلمانان و حتى مسیحیان نیز مرید ایشان بودند. آقاى صدر خیلى محبوب و مورد احترام بود و اگر کسى یک بار در خیابانها و کوچه هاى لبنان قدم مى زد این امر را درمى یافت. به نظر من کسانى که خود را آلوده این مسئله کردند مى دانستند که آقاى صدر چقدر مى تواند مؤثر باشد. از طرفى مخفى نگه داشتن یک نفر براى آنها کار سختى نیست. من اگر بخواهم کسى را مخفى کنم، حداکثر دوسه روز تا 10 روز مى توانم در این کار موفق باشم. ولى این کار براى یک کشور بزرگ و پلیسى مانند کشور قذافى بسیار ساده است. خیلى راحت مى توانند در بیابان جایى را با چند مأمور بگمارند و از نظر هزینه و خرج هم مشکلى ندارند. بنابراین به نظر مى آید کسانى که به او این دستور را داده اند، راضى نبوده اند که ایشان از بین برود. ضمن اینکه در این سالیان گذشته موارد زیادى داشته ایم که اشخاصى آمده اند و اطلاعاتى آورده اند.
آخرین اطلاعى که من شخصاً دارم، مربوط به عید سال 72 است. دوستى دارم که مدتهاى مدیدى است در انگلستان سکونت دارد. او با یکى از اطباى بسیار حاذق ساکن در یکى از کشورهاى اروپایى دوستى و مراوده داشت که چندسال پیش او را براى معاینه آقاى صدر به لیبى برده بودند. دوست من عید سال 72 با من تماس گرفت و ضمن تبریک عید، خبر داد که یک ماه قبل از عید، آن طبیب را مجدداً براى معاینه و درمان آقاى صدر که کسالت مختصرى داشت برده بودند. آن طبیب آقاى صدر را دیده و معالجه کرده بود و مى گفت حالش خوب شده و دیگر هیچ ناراحتى نداشت. من از دوستم پرسیدم که تو چند درصد به این مطلب اعتماد دارى و آیا احتمال اشتباه نمى دهى؟ و او در پاسخ گفت که من در صحّت این واقعه تردیدى ندارم و دلیلى ندارد که آن طبیب خلاف گفته باشد.
از طرفى ما فکر مى کنیم که آن کسانى که مباشر این عمل بوده اند، اگر ایشان را از بین برده باشند باید این امر را افشا مى کردند. براى اینکه در تمامى این سالها ما شاهد بوده ایم که لیبى و دارودسته سفارت و سفیر آنها و تمامى اعضایشان دائماً مورد حمله قرار مى گیرند و در تمام مراسم و مجالس مورد اهانت قرار مى گیرند. اگر قذافى ایشان را از بین برده بود، به یک صورتى افشا مى کرد، چرا که بینابین نگاه داشتن قضیه موجب مى گردد تا لبنانیها امید خود را قطع نکنند و دائماً مشکل ایجاد کنند. اگر آنها مى دیدند که مثلاً جسد آقاى صدر در فلان ساحل پیدا شده و شهادت او را باور مى کردند، دیگر مسئله تمام مى شد. آقاى صدر موقعیت بسیار ممتازى داشت و قطعاً به نفع طراحان این قضیه بود که امید مردم از ایشان قطع شود. مرگ یک بار و شیون یک بار! به ایران نگاه نکنید که همه ساله ما ساکت نشسته ایم! در لبنان براى بازگشت ایشان ساعت شمارى مى کنند!
آقاى صدر مرد بسیار ممتازى بود. اگر ایشان به اهدافش نزدیک مى شد، شاید کشورهاى اسلامى دیگر این مرز بسته را نداشتند و بایکدیگر متحد مى شدند. این مرد جاذبه بسیار نیرومندى داشت، به طورى که مى توانست با این جاذبه براحتى عقاید خود را به دیگران تحمیل نماید. اگر این جاذبه فوق العاده را با آن حسن نیّت و خلوص و آن دید وسیع سیاسى و جهانى تلفیق کنیم، نتیجه بسیار عجیبى بدست مى آید. ما به آقاى صدر خیلى امید داشتیم. ایشان انسان بسیار روشن و با سعه صدرى بودند. معمولاً کسانى که کارهاى بزرگى انجام مى دهند باید هم سعه صدر داشته باشند و کسانى که ضیق قلب دارند نمى توانند کارى از پیش ببرند. آقاى صدر شمعى بود که در تاریکى مى سوخت. به همه روشنایى و امید مى داد. آقاى صدر کسى بود که مى توانست به خصومتهاى میان سران کشورهاى اسلامى التیام ببخشد. این مرد این توان را داشت که تمامى دشمنان و متخاصمین را با یکدیگر آشتى دهد و یک همبستگى اسلامى را پدید آورد. کسانى که این کار را کردند، آینده ناخوشایندى براى خود پیش بینى مى کردند و براى همین دست به این عمل زدند.
یکى از بزرگواریهاى آقاى صدر مربوط به مرحوم دکتر شریعتى است. من در سال 56 سفرى تحقیقاتى به کشور مصر داشتم. از طرف دانشگاه مأمور بودم تا از امکانات دانشگاهى آنجا بازدید به عمل آورم. در بازگشت به ایران به لبنان رفتم و خدمت آقاى صدر رسیدم. این قضیه درست بعد از فوت مرحوم شریعتى بود. همان طور که مى دانید جسد ایشان در سوریه با احترام زیاد تشییع و دفن شده بود. این مسئله به محافل ولایى ایران و قم و تهران بسیار برخورده بود که چرا باید آقاى صدر در تکریم شخصى که باصطلاح این انحرافات اعتقادى را نسبت به ولایت داشته است، چنین مراسمى به پا کند. حقیقت آن است که در اصل من براى این، سفرم را به لبنان کشاندم که در مورد این مسئله با آقاى صدر مذاکره نمایم. روز تاسوعا و یا عاشورا بود. همراه آقاى صدر به مدرسه اى از شیعیان رفته بودیم که در آنجا مراسم عزادارى برپا بود. چندنفر سخنرانى کردند. یادم هست که آن روز یاسرعرفات هم آمده بود. به ایشان گفتم که در ایران بسیار از شما گله مند هستند و بسیارى از دوستانِ نزدیکتان هم اعتراض دارند که چرا شما اینگونه عمل کرده اید؟ آقاى صدر در جواب گفتند که وقتى مرحوم دکتر شریعتى فوت کرد، هیچ کدام از رهبران روحانى اقدامى نکردند و حتى پیام تسلیتى براى پدر پیرشان (مرحوم استاد محمدتقى شریعتى) نیز ارسال نگردید. من دیدم که پیرامون این مرد را جوانان مسلمان و انقلابى و تحصیلکرده که با اسلام رابطه اى جدید برقرار کرده بودند، فراگرفته اند و این نوع رفتار براى چنین نیروهاى جوانى که درحقیقت با الهام از دکتر شریعتى فعالیت مى کردند، قابل هضم نیست و نزدیک است که این نیروهاى جوان عکس العمل ناخوشایندى را نسبت به روحانیت نشان دهند. این وضعیت براى من قابل قبول نبود. ایشان مى گفتند که من مى دانستم که در این قضیه فحش خواهم خورد، اما خودم را فدا کردم تا روحانیت زیر سؤال نرود و این بچه ها که کم هم نبودند، پایگاه روحانى خود را از دست ندهند.
(مهرماه 1372)
منبع :فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر