مفخر دنیاى اسلام عالمى مستقل و سیاستمدارى آزاداندیش
امام موسى صدر خصوصيات و ويژگيهاى روحى زيادى داشتند. انصافاً صحبت كردن درمورد تمامى آنها كار مشكلى است و وقت زيادى مى طلبد.
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود خلیلى
امام موسى صدر خصوصیات و ویژگیهاى روحى زیادى داشتند. انصافاً صحبت کردن درمورد تمامى آنها کار مشکلى است و وقت زیادى مى طلبد. من در این فرصت سه تا از مهمترین خصوصیات ایشان را انتخاب مى کنم و قدرى درباره آنها صحبت خواهم کرد.
یکى از خصوصیات بارز آقاى صدر که شاید سبب اصلى موفقیتهاى ایشان در کارها بود، صبر و بردبارى و شکیبایى ایشان بود. انصافاً در حل مشکلات تحمل داشتند. وقتى که ایشان وارد لبنان مى شوند، مى بینند که شیعیان نیازهاى فراوانى دارند و نسبت به طوایف دیگر، عقب مانده اند. این در حالى بود که شیعیان از حیث عدد از همه طوایف جلوتر بودند و اکثریت داشتند. حتى اهل سنت که داراى 4 مذهب هستند نیز معتقد بودند که شمار شیعیان از همه بیشتر است. تمامى طوایف براى خود تشکیلات رسمى داشتند، غیر از شیعیان! طایفه دروزى که اقلیتى هستند (و خود را اقلیت اسلامى مى دانند) و اهل تسنن هرکدام یک تشکیلات رسمى دارند که معروف به بیت الطائفه است. آقاى صدر در زمان ورود به لبنان، وضع اسفبار شیعیان را مى بینند، شیعیانى که تاریخى بزرگ در لبنان دارند. تاریخ جبل عامل تاریخى است طویل. حتى بعضى معتقدند که تاریخ تشیع در لبنان، به زمان ابوذر غفارى بازمى گردد. جنوب بعلبک که منطقه بقاع نامیده مى شود، محل سکونت شیعیان مى باشد. در تمامى بحرانهاى تاریخى لبنان، چه در دوره حکومت عثمانى و چه بعد از آن، در زمان استعمار فرانسویها، و چه در دوران آزادى و استقلال، شیعیان و شخصیتهاى سیاسى آنها، بازاریهایشان و جوانهایشان نقش مهمى داشتند. ولى متأسفانه زمانى که دوران استفاده از آزادى کشور فرا رسید، حقوق شیعیان تقریباً پایمال گردید. آقاى صدر دیدند که راهى براى مطالبه این حقوق نیست، مگر آنکه شیعیان نیز مانند دیگر طوایف، یک کیان رسمى داشته باشند تا بشود از مجراى تشکیلات رسمى، حقوق آنها را مطالبه نمود. به همین جهت به فکر افتادند تا مجلس اعلاى اسلامى شیعه را تأسیس کنند. در این راه کوششهاى فراوانى کردند. اکثریت علماى لبنان را راضى و قانع کردند. با سیاسیون شیعه، شخصیتهاى شیعه، تجار شیعه، فرهنگیان شیعه صحبت کردند و اکثریت آنها را همراه ساختند. حتى گزارش مفصلى به مرحوم آیت الله حکیم(رض) مرجع شیعیان جهان در آن وقت ارائه کردند و ایشان هم قانع شدند و بدین نتیجه رسیدند که باید چنین مجلسى ایجاد شود. لذا مشروعیت مجلس هم به فتواى مرجع تقلید است که الآن عین دستخط مرحوم آقاى حکیم با توقیع و امضاى ایشان ـ که تأسیس چنین مجلسى براى مطالبه حقوق طایفه شیعه ضرورت دارد ـ موجود است و در مجموعه اسناد و مدارک مجلس حفظ مى گردد. بعد از فوت آقاى حکیم(رض) از طرف آیت الله خویى (قدس سره) نیز همین تأیید و تقویت و اعتراف به ضرورت وجود این مجلس به عمل آمد.
طبیعى است که آقاى صدر در راه تأسیس مجلس به مشکلاتى برخورد کردند. لبنان کشورى آزاد بود که هرکس فکرى داشت. فضاى سیاسى بسیار پیچیده اى بر آن حاکم بود. مسیحیها و حتى بعضى از طوایف اسلامى موافق نبودند که چنین مجلسى تأسیس بشود، زیرا مى دانستند که از طریق آن بسیارى از حقوق از دست رفته شیعیان احیا خواهد شد و قهراً مشکلاتى ایجاد خواهد شد. آقاى صدر با صبر و بردبارى و حکمتى که داشتند، این مشکلات را حل کردند، شداید را تحمل کردند و الحمدلله به نتیجه رسیدند. برخى از علماى شیعه با تأسیس مجلس موافق نبودند. آنها نوعاً ضرورت چنین مجلسى را احساس نمى کردند و یا فکر نمى کردند که این اقدامات به نتیجه اى برسد. به همین جهت با آن مخالفت مى کردند. ولى بعضى از همانهایى که مخالف بودند، بعد از آنکه دیدند مجلس تأسیس شد و وسیله خدمت خوبى است، همکارى با آن را شروع کردند. مثلاً آقاى شیخ محمدمهدى شمس الدین، آقاى شیخ عبدالامیر قبلان و مرحوم شیخ سلیمان یحفوفى که مفتى بعلبک بود، از علماى برجسته لبنان بودند که با مجلس همکارى مى کردند. مرحوم سیدعبدالرئوف فضل الله، پدر آقاى سیدمحمدحسین فضل الله، مرحوم شیخ حسین معطوف و… نیز جزو تأییدکنندگان مجلس بودند. مرحوم سیدعبدالرئوف و مرحوم شیخ حسین معطوف آن زمان تقریباً جزو سالخوردگان علماى محترم لبنان بودند و مشارکت مستقیم در مجلس نداشتند. ولى نه تنها از منتقدین نبودند، بلکه تصریح مى کردند که چنین مجلسى ضرورت دارد. لیکن ما شرایط اقدام به چنین کارى را نداریم و آقاى صدر واجد شرایط هستند و خیلى خوب است که اقدام کنند. آنها بعد از اینکه مجلس تأسیس گردید عملاً هم با آن درارتباط بودند و با آقاى صدر روابط حسنه اى داشتند. چه آقاى سید رئوف فضل الله، چه آقاى شیخ حسین معطوف و چه آقاى شیخ محمدتقى فقیه که از علماى بزرگ لبنان هستند و الآن هم درقید حیات اند. درضمن، برخى از نزدیکان این آقایان هم با مجلس همکارى رسمى داشتند.
پرسش: رابطه آقاى سیدمحمدحسین فضل الله با مجلس چگونه بود؟
پاسخ: ایشان هم ارتباط داشتند. اما در ابتداى تأسیس مجلس هنوز در زمره علماى لبنان نبودند. شاید هنوز در نجف اشرف مشغول درس و بحث بودند. ایشان ظاهراً بعد از تأسیس مجلس آمدند و مقیم لبنان شدند. آقاى سیدمحمدحسین فضل الله هم با آقاى صدر ارتباط داشتند. رفت و آمد و دید و بازدید بود. ابتدا آقاى سیدمحمدحسین در یک منطقه شیعه نشین به نام برج حمود و نبعه ساکن بودند. آنجا مسجد و مدرسه اى تأسیس کردند و با آقاى صدر در رابطه بودند و همکارى هم داشتند. در مجلس و اجتماعات آن شرکت مى کردند ولى رسماً جزء علماى مجلس نبودند. بعد از آنکه مجلس تأسیس گردید، 12 نفر از علماى برجسته لبنان به عنوان عضو هیئت شرعى انتخاب شدند. آقا سیدمحمدحسین عضو رسمى مجلس نبودند، ولى ارتباط داشتند. مثلاً آقاى شیخ محمدمهدى شمس الدین عضو رسمى بودند. آقایان شیخ سلیمان یحفوفى، شیخ عبدالامیر قبلان و سیدمحمدعلى امین از اعضاى رسمى بودند. همه آزاد بودند که اگر بخواهند عضو مجلس بشوند. عضویت در مجلس صرفاً به جهت دخالت در کارهاى ادارى مجلس بود والا بقیه از جمله آقاى فضل الله همکارى آزاد داشتند و روابط ایشان هم خیلى حسنه بود.
پرسش: موضع مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه نسبت به آقاى صدر و مجلس چگونه بود؟
پاسخ: مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه در ابتدا که آقاى صدر به لبنان وارد شدند خیلى با ایشان رفیق بودند. آقاى صدر جلسات مباحثه اى با مرحوم سیدهاشم معروف داشتند که عده اى از فضلا من جمله مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه در آن شرکت مى کردند. این روابط حسنه تا زمانى که آقاى صدر در صور بودند، ادامه داشت. در دوران تأسیس مجلس اعلاى شیعه بود که موضع ایشان تغییر یافت و یادم هست که مرحوم مغنیه بیانیه اى دادند که الآن این قسمتش را یادم هست که نوشته بودند: «یرید صدر ان یکون صدراً لهذا المجلس» (یعنى صدر مى خواهد صدرنشین این مجلس شود)! مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه روش مخصوصى داشتند. ایشان نسبت به حضور ایرانیها در لبنان سخت حساس و مخالف بودند. شاید اطلاع داشته باشید که ایشان متأسفانه زمانى نیز بیانیه اى دادند که در بعضى از روزنامه هاى لبنان چاپ شد و در آن با لحن نامناسبى عنوان کردند که تمام آخوندهاى ایرانى که به لبنان آمده اند و در جبل عامل ساکن شده اند به نحوى ارتباطات سیاسى با ایران دارند. ایشان برداشت غیرصحیحى از امور داشتند. همان موقع برخى از علماى ایران که در لبنان بودند، عین آن روزنامه را براى آیت الله خویى فرستادند و ظاهراً بعداً ایشان اظهار ندامت کرده بودند.
مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه الآن از دنیا رفته است. خداوند غریق رحمت و رضوانشان کند. از راه تألیفاتشان خدمات زیادى به شیعیان کردند. ولیکن حالتى مخصوص به خود داشتند، خیلى سریع داورى مى کردند. صبر و تحمل و شکیبایى نداشتند. واقعاً چقدر فرق بود بین ایشان و امثال ایشان با آقاى صدر. عجیب است! مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه یک عمر، چه در دوران تأسیس مجلس و چه بعد از آن، به هر مناسبتى آقاى صدر را مورد حمله قرار مى دادند، در حالى که این مرد بزرگ (امام موسى صدر) چه درباره ایشان و چه درباره هیچ فرد دیگرى، عکس العملى از خود نشان ندادند!
شاید هیچ کسى از آقاى صدر نسبت به هیچ یک از علما و حتى غیرعلما، مثل سران سیاسى طوایف دیگر لبنان که همواره در کارهاى ایشان سنگ اندازى و مشکل تراشى مى کردند، موردى از گله و شکایت سراغ نداشته باشد! هیچوقت دیده نشد که آقاى صدر از مخالفین خودشان گله و انتقادى بکنند; حتى درمورد آن مسائل مورد اختلاف! ایشان تمامى انتقادات و گله ها را مى شنیدند، از طریق روزنامه ها مى خواندند و همه را تحمل مى کردند. آقاى صدر معتقد بودند که انسان باید با کار و آثار وجودى که همه بتوانند آن را لمس کنند، جواب انتقادها را بدهد. ایشان اعتقاد داشتند که پاسخ انتقاد را با حرف و بحث و روزنامه و بیانیه و مصاحبه نباید داد. ایشان در عمل نشان دادند که تمامى انتقادها را باید با عمل جواب داد. شما شاید نتوانید از میان منتقدین و مخالفین ایشان کسى را پیدا کنید که ادعا کرده باشد که آقاى صدر در فلان مجلس سخنرانى و یا فلان جریده، بلکه حتى در یک جلسه خصوصى، از آنها گله اى کرده باشد. ایشان هیچ گاه از مخالفین خود گله نکرد که شما در فلان موقع نسبت به ما اینگونه گفتید و یا عمل کردید. آقاى صدر معتقد بود که تمامى این انتقادها و اعتراضات و کارشکنیها را باید با عمل و کار مثبت جواب داد. ایشان اعتقاد داشتند که مشکلات شیعیان بیشتر از آن است که بخواهیم به این حرفها بپردازیم و کارهاى اصلى را بر زمین بگذاریم.
یادم نمى رود که در یکى از سالها عازم سفر حج بودم و بخشى از راه را با یکى از علما (مرحوم حاج آقاحسن شیرازى) همراه بودیم. در فرودگاه بیروت به هم برخوردیم. اتفاقاً یکى از شخصیتهاى سیاسى شیعى معروف لبنان که حتى روابط قوم و خویشى هم با آقاى صدر دارند، به مناسبتى به فرودگاه آمده بود. مدتها بود که او دراثر یک سرى قضایاى شخصى و مالى و اجتماعى در زمره مخالفین آقاى صدر جاى گرفته بود و مخالفتهایى را این طرف و آن طرف ابراز مى داشت. مرحوم حاج آقاحسن شیرازى وقتى که او را دید، این جمله را بر زبان آورد: این آقا (یعنى آقاى صدر) دشمنانش را پیر کرد! یعنى که این آقایان مخالفتهایشان را کردند، اقداماتشان را انجام دادند و به نتیجه نرسیدند و پیر شدند، در حالى که آقاى صدر همه این بى مهریها و دشمنیها را با صبر و تحمل و متانت و بزرگوارى خاص خود تحمل نمودند.
بله، آقاى صدر با تلاش و کوشش بسیار و با صبر و شکیبایى فراوان مجلس اعلاى اسلامى شیعى را تأسیس نمودند. این مجلس برکات بسیار زیادى داشت که شاید هنوز هم عده اى ندانند. اجازه بدهید خاطره اى را برایتان بگویم تا مسئله کاملاً روشن شود. مجلس شیعیان براى طایفه شیعه واقعاً برکات زیادى داشت. مرحوم آقاى بروجردى(رض) که از دنیا رفتند، علماى بزرگى در لبنان زندگى مى کردند. گفته مى شود که به مناسبت فوت مرحوم آقاى بروجردى در سرتاسر لبنان تنها دو مجلس فاتحه برگزار گردید. یکى از آنها در الکلیه العاملیه یا دانشکده جبل عامل بود و دیگرى در حسینیه جمعیت البرّ والاحسان در شهر صور. بعداً خواهم گفت که آقاى صدر عمده کارهایشان را از طریق همین جمعیت انجام مى دادند. تنها همین دو مجلس براى مرحوم آقاى بروجردى گرفته شد و شاید خیلى ها، حتى از خود طایفه شیعه، اصلاً نفهمیدند که آقاى بروجردى چه کسى بود؟ چه موقعیتى داشت و مرجعشان چه شخصیتى بود! اما مرحوم آقاى حکیم(ره) که از دنیا رفتند، زمانى بود که مجلس تأسیس شده بود و آقاى صدر هم رئیس این مجلس بودند. اولاً به مجرد انتشار خبر ارتحال ایشان، بیانیه اى از طرف مجلس منتشر گردید که در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون لبنان منعکس شد و آقاى صدر در آن، به عالم اسلام و علما و طایفه شیعه تسلیت گفتند. در لبنان به مدت سه روز عزاى عمومى اعلان گردید و رادیو مرتب مشغول تلاوت قرآن و اعلان مجالس فاتحه بود. در محل مجلس اعلاى شیعه 3 روز مراسم ختم برگزار گردید. نمایندگان تمامى طوایف لبنان براى تعزیت طایفه شیعه و شرکت درمجلس فاتحه حاضر شدند. رئیس جمهور آمد و نخستوزیر آمد. مى دانید که در لبنان رئیس جمهور مسیحى مارونى و نخستوزیر سنى است. همه وزرا و نمایندگان پارلمان لبنان شرکت کردند. یعنى یک مجلس فاتحه رسمى و ملّى و خیلى آبرومندانه به مدت 3 روز (پیش ازظهر و بعدازظهر) برگزار گردید. چنان شد که آقاى شیخ حسن خالد مفتى برادران اهل تسنن لبنان هر سه روز را آمدند و از اول وقت تا آخروقت در کنار امام موسى صدر قرار گرفتند و از واردین استقبال مى نمودند.
من تصور مى کنم که این قصه و این مقایسه به اندازه کافى گویاى این جهت است که بعد از تأسیس مجلس اعلاى شیعه، کیان و عظمت و معنویات طایفه شیعه تا چه حد بالا رفت. زمانى که شخصیتى همانند آقاى بروجردى از دنیا رفتند، تنها دو مجلس فاتحه برگزار گردید که شرکت کنندگان منحصر بود به یک عده از علما و افرادى که ایشان را مى شناختند. در حالى که بعد از فوت مرحوم آقاى حکیم، تمامى لبنان عزادار گردید و تمامى طوایف براى تسلیت طایفه شیعه آمدند.
بگذریم و به بحث اصلیمان بازگردیم که خصوصیات آقاى صدر بود. یکى دیگر از ویژگیهاى بارز امام موسى صدر، حکمت و قدرت تعقل ایشان بود. ایشان به تمام معنى در کارهایشان حکیمانه عمل مى کردند. حکمت ایشان در کارها به گونه اى بود که هر امتیازى را که مى خواستند براى طایفه شیعه به دست مى آوردند. به طورى که نه تنها طوایف دیگر آزرده خاطر نمى شدند، بلکه دل آنها را نیز به دست مى آورد. در اینجا چند خاطره دارم که براى مثال مى آورم. مى دانید که تا قبل از تأسیس مجلس اعلاى شیعه، تمامى شعارها و مراسم مذهبى و اسلامى رادیو و تلویزیون لبنان مربوط به برادران اهل تسنن بود. مثلاً اذانى که همه روزه چندبار از رادیو پخش مى شد، اذان برادران اهل تسنن بود. آقاى صدر تلاششان بر این بود که از یک سو فرهنگ پاک شیعه را ـ آن طور که هست ـ در سطح جامعه مطرح کنند و از سوى دیگر مراقب بودند تا جنبه هاى وحدت و برادرى میان دو طایفه شیعه و سنى هرچه بیشتر تقویت گردد. مطلبى را که مى خواهم بازگو کنم، تمامى علماى معاصر لبنان به خاطر دارند. بعد از آنکه مجلس اعلاى شیعه تأسیس گردید، آقاى صدر پیشنهاد جالبى را به آقاى شیخ حسن خالد مفتى برادران اهل تسنن لبنان ارائه کردند. پیشنهاد ایشان این بود که حالا که مجلس شیعه تأسیس شده است، بیایید و قبل از اولین ماه رمضان جمع شویم و تمام مصادرى را که در دست داریم روى هم بریزیم و یک اذان موحد اسلامى را استنباط کنیم و همین اذان موحد اسلامى را اذان رسمى رادیو تلویزیون لبنان قرار دهیم.
از اینجا مى توان فهمید که ایشان چقدر در کارها حکمت داشتند. کارى را که مى خواستند انجام دهند ـ کارى که مى دانستند در جامعه حساسیتهایى را برمى انگیزد و ممکن است طایفه شیعه را به نحوى متهم گرداند ـ به گونه اى برنامه ریزى مى کردند و به گونه اى با حکمت عمل مى کردند که عملى مى شد و آن حق به شیعه تقدیم مى گردید بدون آنکه هیچ نوع حساسیت و اعتراضى را به همراه داشته باشد.
آقاى شیخ حسن خالد دیدند که در موقعیت سختى قرار گرفته اند و آقاى صدر مى تواند باتوجه به مصادر و منابع اسلامى، اذان شیعه را به کرسى نشاند. آقاى صدر در نامه خودشان به آقاى حسن خالد نوشته بودند که من در کنفرانسى که در مصر داشتم، این مطلب را پیشنهاد کردم که علماى اسلام بنشینند و باهم بررسى کنند و یک اذان اسلامى موحد را استنباط کنند. مدارک این کار تماماً موجود است و این اذان مى تواند اذان رسمى تمامى مسلمانان بشود. آقاى صدر سپس در بخشى از نامه خود اشاره مى کنند که البته مى دانید که این مسئله براى من در درون طایفه ام حساسیت ایجاد خواهد کرد که اکتفا کنیم به حى على خیرالعمل و شهادت ثالثه را حذف کنیم. لیکن من این حساسیت را در درون طایفه ام تحمل مى کنم تا بلکه بتوانیم یک اذان اسلامى موحد را که معتقدم مصلحت بیشترى دارد، بهوجود آوریم. لازم به ذکر نیست که ایشان مطمئن بودند که جواب مثبتى نخواهند شنید و به همین دلیل هم در بخش دیگرى از نامه خود پیشنهاد کردند که اگر شرایط فعلى به شما اجازه چنین کارى را نمى دهد، پس اجازه دهید تا ماهم بتوانیم در آن روزهایى که برنامه هاى رادیو و تلویزیون در دست ماست، اذان خودمان را پخش نماییم! آقاى شیخ حسن خالد هم بعد از مدتى جواب دادند که من شخصاً نمى توانم در این موضوع تصمیم بگیرم و این مسئله احتیاج به این دارد که تشکیلات ما در کشورهاى اسلامى دیگر آن را بررسى کنند.
بدین شکل بود که آقاى صدر توانستند اذان و سایر شعارهاى مذهبى شیعه را وارد رادیو و تلویزیون لبنان بکنند. در همان سال برنامه هاى سحر و فجر ماه مبارک رمضان به شیعیان واگذار گردید و آقاى صدر خودشان در سحرها تفسیر قرآن مى گفتند. بعد از برنامه تفسیر هم یک قطعه نمایشىِ تاریخى از زندگانى شخصیتهاى تاریخ اسلام و شیعه ارائه مى گردید. بعد از آن اذان شیعیان پخش مى گردید (اذان کامل شیعى با حى على خیرالعمل و اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولى الله). جمعه ها هم به صورت متوالى بین شیعیان و برادران اهل تسنن تقسیم شده بود. آن روزى که نوبت شیعیان بود، اعلام مى شد که مثلاً امروز شخص آقاى صدر و یا جانشینان ایشان مثل آقاى شیخ عبدالامیر قبلان یا آقاى شیخ محمدمهدى شمس الدین در فلان مسجد نماز جمعه را برگزار مى کنند. تمامى مراسم مستقیماً از رادیو پخش مى شد. قهراً اکثر جمعه ها مصادف مى شد با مناسبتهاى معصومین(ع) و بالتبع خطیب جمعه رعایت مناسبتها را مى کرد. واقعاً مى توان گفت که خطبه هاى جمعه شیعه، مناسبتهاى شیعه را حفظ و احیا مى کرد. به یاد دارم که در یکى از سالها، روز جمعه مقارن با ایام عید سعید غدیر بود. آقاى صدر آن روز را جشن مفصلى گرفتند و حتى علماى اهل سنت را هم دعوت کردند. تمامى مراسم آن روز مستقیماً از رادیو پخش گردید. یکى از علماى بزرگ، معروف و بافضل اهل سنت به نام شیخ عبدالله علائلى صاحب کتاب معروف الامام حسین که به فارسى هم ترجمه شده، جزء سخنرانان آن روز بودند. آن عالم سنى مذهب گفتند که این حدیث قطعى است که حضرت رسول(ص) در روز عید غدیر على بن ابیطالب(ع) را بلند کردند و این جمله را درباره او فرمودند: من کنت مولاه فهدا على مولاه و من کنت انا نبیه فهذا على امیر. این سخن، بر زبان یک عالم بزرگ اهل سنت، در روز عید غدیر و در آن جشنى که آقاى صدر برپا کرده بودند جارى گردید و از رادیو لبنان به طور زنده پخش شد. روزنامه ها هم به همین مناسبت مطالبى را نوشتند و مراسم جشن مجلس اعلاى شیعه را به طور گسترده منعکس نمودند.
اینها نتیجه حکمت آقاى صدر است و درعین حال نمونه هایى از برکات مجلس اعلاى شیعه بود. قبل از تأسیس مجلس، چه بسا مناسبتهایى چون روز غدیر در قراى جبل عامل و یا بعلبک گرامى داشته مى شد، ولى حتى خود شیعیان آن سامان به طور محدودى مطلع مى شدند و بسیارى اصلاً نمى دانستند که غدیر یعنى چه! بعد از تأسیس مجلس، وضع به طورکلى دگرگون شد و فرهنگ شیعه از مظلومیت و بوته فراموشى درآمد و در سطح جامعه و از طریق رادیو و تلویزیون و رسانه هاى گروهى با قدرت مطرح گردید. آن موقع بود که شیعیان آن سامان احساس کردند که هویتى دارند، کیانى دارند و فرهنگ و تاریخ و معنویاتى دارند که مى توانند بدان افتخار کنند. آن موقع بود که احساس کردند امت قرآن و نهج البلاغه هستند و دلیلى ندارد که اینقدر محروم و عقب مانده باقى بمانند. این پیروزیها باعث گردید تا شیعیان لبنان بیدار شوند و خود را باور کنند. تمامى شیعیان چنین احساسى داشتند. همین برکات مجلس بود که برخى از علما را که در ابتدا مخالف تأسیس مجلس بودند، از طرفداران مجلس کرد.
خاطره دیگرى که مى خواهم درمورد برخوردهاى حکیمانه آقاى صدر بیان نمایم، مربوط به ضیافتهاى افطار ریاست جمهورى لبنان در ماه رمضان است. در لبنان رسم است که رئیس جمهور همه ساله یک شب در ماه رمضان ضیافت افطارى ترتیب داده و رئیس مجلس شیعه، مفتى جمهورى و برخى از شخصیتهاى هر دو طایفه را دعوت مى نماید. آقاى صدر رئیس مجلس شیعه بود و شیخ حسن خالد هم مفتى اهل سنت. مى دانید که آقایان اهل سنت به مجرد غروب افطار مى کنند. ولى شیعیان صبر مى کنند تا چند دقیقه اى از غروب بگذرد و سپس افطار مى کنند. هرسال مراسم افطار پیش مى آمد و هیچ گاه حساسیت و کدورتى پیش نیامد. این به دلیل حکمت آقاى صدر بود. ایشان اذان که مى گفتند یک استکان چاى یا آب جوش به دست مى گرفتند و شروع مى کردند به دعاخواندن. با آن متانت و آرامش خاص خودشان آنقدر این دعا را ادامه مى دادند تا موقع افطار فرابرسد. به قدرى این لحظات، شیرین سپرى مى شد که هیچ حساسیتى پیش نمى آمد. هم به دقتْ افطار مى کردند و هم هیچ حساسیتى پیش نمى آمد.
حقیقت آن است که آقاى صدر با حکمت و لطافت برخوردشان دل همه مسلمین را بدست آورده بودند. در قضیه ربوده شدن ایشان، آقاى شیخ حسن خالد با مجلس شیعه تماس گرفته و گفته بودند در هر اقدامى که براى آقاى صدر انجام مى گیرد و هر بیانیه اى که صادر مى شود، لازم نیست بامن تماس بگیرید، اسم و امضاى من را هم زیر آن بگذارید. ایشان گفته بودند که من با تمامى اقدامات به طور مطلق موافق هستم و مى خواهم در همه آنها سهیم باشم و واقعاً همین طور هم بود. با اینکه وسایل تبلیغاتى دربست دراختیار اهل سنّت بود و آقاى صدر سهم شیعه را گرفت، اذان شیعه، تمامى مراسم شیعه، عید غدیر، خطبه هاى نماز جمعه و… را وارد رسانه هاى گروهى لبنان نمود، درعین حال روابطش با این آقایان و تفاهمشان به گونه اى بود که آنها درغیاب ایشان چنین رفتار مى کردند.
یکى دیگر از خصوصیات بارز آقاى صدر، استقلال فکرى و جرئت و شهامت ایشان بود. در تمامى زمینه ها اینگونه بودند، چه در مسائل علمى و فقهى، و چه در مسائل سیاسى و اجتماعى. متأسفانه برخى از علماى شیعه که جنبه هاى مقدس مآبى یا محافظه کارى داشتند، تاب تحمل افکار ایشان را نداشتند و به وى اعتراض مى کردند. دربرابر محافظه کارى دیگران، ایشان جرئت و شهامت داشت و به هرآنچه درست و بجا تشخیص مى داد عمل مى کرد.
مثلاً درمورد مسئله طهارت اهل کتاب، ایشان پیش از اینکه مرحوم آیت الله حکیم اعلام کنند، عملاً به آن معتقد بودند و عمل هم مى کردند. آقاى صدر بر این مسئله مصر بودند و اعتقاد داشتند که طبق موازین شرعى، دلیلى بر نجاست ذاتى آنها نداریم و به این فتواى خود عمل هم مى کردند. داستان آن دو بستنى فروش مسیحى و مسلمان معروف است و همه مى دانند. البته آقاى صدر هیچ گاه آن بستنى را نخوردند و کار به آنجا نرسید، چرا که بستنى فروش مسلمان دست از اذیت و آزار بستنى فروش مسیحى برداشت و پیام آقاى صدر مؤثر واقع شد. ولى اگر کار به آنجا مى رسید، آقاى صدر حتماً این کار را مى کردند و خیلى هم باصراحت. بعدها آیت الله حکیم هم صریحاً بر مسئله طهارت اهل کتاب فتوى دادند. پسرعموى آقاى صدر، مرحوم آیت الله شهید محمدباقر صدر هم وقتى به مرحله افتاء رسیدند و در درسشان به این بحث برخوردند، رسماً فتوى دادند که دلیلى بر نجاست اهل کتاب نیست.
نمونه اى دیگر، سخنرانیهاى آقاى صدر در لبنان بود. ایشان سخنرانیهاى بسیار زیادى در لبنان داشتند که جوانان و تحصیلکرده ها در آن شرکت مى کردند. گاهى اوقات درمیان مستمعین، زنان بدون حجاب هم حاضر مى شدند. دشمنان آقاى صدر از این مسئله بهره بردارى مى کردند و یک بار تصویرى از یکى از این مجالس را که زن بى حجابى در آن نشسته بود، براى آقاى حکیم فرستادند. روابط بین آقاى صدر و آقاى حکیم خیلى خوب بود. هروقت آقاى صدر به نجف اشرف مشرف مى شدند، خدمت آقاى حکیم هم مى رسیدند و آقاى حکیم هم مرتب ایشان را تأیید مى کرد. در یکى از سفرها، آقاى حکیم قضیه را از آقاى صدر سؤال کرده بودند. آقاى صدر هم جواب داده بودند که این سخنرانى به دعوت مسیحیان در یکى از مراکز آنها صورت گرفت. آنها دعوت کرده بودند تا درباره فلان موضوع اسلامى برایشان صحبت بکنم و من هم فقط مسئول سخنرانى خودم هستم. این زن هم یکى از دانشمندان مسیحى و یکى از فرهنگیهاى معروف آنهاست که براى شنیدن سخنرانى در آن مجلس حاضر شده و اگر حاضر نمى شد، هیچ گاه این مسائل درمورد اسلام به گوشش نمى خورد. اگر بخواهیم مسائل اسلامى و راه حلهاى اسلام راجع به مسائل و مشکلات بشریت به گوش دیگران برسد، راهش همین است و غیر از این راهى نیست. آقاى حکیم(ره) هم گفته بودند که این کار هیچ اشکالى ندارد و راهى جز این وجود ندارد.
آقاى صدر در مسائل سیاسى هم آزاداندیش بودند. نمونه بسیار روشن آن جنگ داخلى لبنان بود. آقاى صدر در این مورد معتقد بودند که جنگ و جدل به مصلحت لبنان، مسلمانان و شیعیان نیست. ایشان معتقد بودند که پیشرفت شیعه و مصلحت آن در حفظ آرامش و منطق است. ایشان مى گفتند که ما منطق داریم. ما امّت قرآن و نهج البلاغه هستیم. کسى که منطق دارد به این نوع حرکتها دست نمى زند و به همین خاطر ایشان مخالف جنگ لبنان بودند، از اول مى گفتند که ما باید براى صلح کوشش کنیم. اگر جنگ، امروز متوقف شود بهتر از فرداست. به همین جهت نیز با برخى از سران کشورهاى اسلامى اختلاف نظر داشتند. آنها به خاطر مقاصد خودشان مى خواستند جنگ را ادامه دهند; مانند قذافى رئیس جمهور لیبى. او طرفدار جنگ و آشوب بود و خودش هم مى گفت: من پول دارم و به شما مى دهم تا جنگ و آشوب برپا کنید. آقاى صدر هم مى گفتند: خیر! اینجا کشور ماست و ما باید در سایه امنیت و منطق به پیش برویم. در سالهاى آخر حضور آقاى صدر در لبنان، برادران اهل سنت هم معترف بودند که طایفه شیعه از نظر منطق و فرهنگ در حال پیشى گرفتن از تمامى طوایف دیگر لبنان است. در طول جنگ، شیعیان بیشتر از تمامى طوایف دیگر خسارت دیدند; چه خسارت مادى و چه خسارت معنوى.
پرسش: موقعیت علمى آقاى صدر در لبنان چگونه بود؟
پاسخ: ایشان مسلماً وقتى وارد لبنان شدند مجتهد بودند. تمامى کسانى که ایشان را مى شناسند به این امر معترف اند. آقاى صدر مرد بسیار با ذکاوت و خوش استعدادى بودند. ایشان زمانى که در قم بودند از مدرسین سطح بودند. یادم هست وقتى یکى از علماى ایران به لبنان آمده بودند. ایشان از علماى گیلان اند و هم اکنون در قید حیات اند. صحبت از آقاى صدر شد و ایشان گفتند که بله من در قم خدمت آقاى صدر قوانین مى خواندم و این در زمانى بود که آقاى صدر در عنفوان جوانى بودند. مى دانید که آقاى صدر در سال اول مکتب اسلام مقالات ارزنده اى درباره اقتصاد اسلامى نوشته اند. آن زمان اصلاً چنین مفاهیمى در حوزه ها مطرح نبود. بعداً مقالات ایشان را جمع آورى کردند و با عنوان اقتصاد در مکتب اسلام منتشر نمودند. اکنون که آن مقالات را مطالعه مى کنم مى فهمیم آخوندى که در آن عصر، یعنى 45 سال پیش در این سطح بحثهاى اقتصادى را مطرح نموده، اقتصاد سوسیالیستى را با اقتصاد سرمایه دارى و هردو آنها را با اقتصاد اسلامى مقایسه کرده است، حتماً باید نابغه اى بوده باشد.
بد نیست که در اینجا خاطره اى را نقل کنم. واعظ بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس اسلامى مى گفتند که بعد از آنکه مرحوم آیت الله العظمى صدر، پدر بزرگوار امام موسى صدر، فوت شدند، من به فکر آقاى موسى صدر افتادم. من ایشان را خیلى خوب مى شناختم. خیلى باذکاوت و با استعداد بودند. احساس مى کردم که ایشان اگر در ایران بمانند، بعد از فوت پدرشان برایشان گرفتاریهایى پیدا مى شود که به درس و بحث ایشان لطمه مى زند و این در حالى است که من مى دیدم ایشان آینده خیلى روشنى دارند، ایشان گفتند که من از آقاموسى صدر خواستم که شما حتماً بروید به نجف و حیف است که در ایران بمانید. با آن آینده اى که من براى شما مى بینم، مى ترسم که در ایران مشکلاتى برایتان پیش بیاید و خلاصه جامعه آینده اسلام از شما محروم گردد. آقاى صدر گفته بودند که من مشکلاتى دارم. اولاً عائله ام راضى نیستند و ثانیاً تعلقى به مادرم دارم و فراق ایشان برایم سخت است. خداوند آقاى اسلامى را رحمت کند. مى گفتند: آقاى صدر آنچنان این مطلب را قرص مى گفتند که همان جا در من تأثیر کرد و ناخودآگاه به ایشان گفتم که اگر به خاطر مادرتان بخواهید از نجف صرف نظر نمایید، خداوند مادرتان را از شما خواهد گرفت. اگر مشکلات مادى دارید، من امکاناتى دارم و شخصاً متعهد زندگى شما مى شوم. به نجف بروید و در آنجا تحصیلات خود را ادامه دهید. من عائله شما را هم راضى مى کنم. در هر صورت آقاى صدر درنهایت، تصمیم خود را مى گیرند و والده ایشان هم موافقت مى کنند و به نجف اشرف منتقل مى گردند.
آقاى صدر درحدود 4 الى 5 سال در نجف اشرف بودند. تمامى این مدت را به درس آیت الله خویى ملتزم بودند. ایشان به یک دوره کامل درس اصول آیت الله خویى حاضر شده بودند که آن را نیز نوشته بودند و این نوشته ها را تا آخر داشتند. به درس فقه آیت الله خویى هم مى رفتند، اگرچه به درس فقه برخى از آقایان دیگر نیز مثل مرحوم حاج شیخ حسین حلى(ره) حاضر مى شدند. یکى از علما و مدرسین حوزه علمیه قم که از شاگردان مبرز آقاى خویى بودند، خاطره اى را درمورد روزهاى اول حضور آقاى صدر در درس آقاى خویى تعریف کردند. ایشان مى گفتند که روزى بعد از خاتمه درس آقاى خویى، آقاى صدر به آقاى خویى اشکال کردند، اشکال در مورد مبحث عام و خاص بود و آقاى خویى به فکر فرو رفتند تا جواب اشکال را بدهند. ایشان مى گفتند که بعد از چند لحظه من جوابى دادم و آقاى خویى این جواب را پذیرفتند. درواقع این نشانه ذکاوت آقاى صدر بود که در همان ابتداى آمدنشان اشکالاتى را مطرح کنند که آقاى خویى ناگزیر از فکر و تأمل باشد.
آقاى صدر در مدتى که در نجف بودند علاوه بر دروسى که حاضر مى شدند، مباحثات مختلفى را براى تکمیل قواعد فقهى و اصولى خود داشتند. براى مثال مرحوم آیت الله شهید صدر با ایشان روابط نزدیکى داشتند و در مدتى که باهم در نجف بودند، مباحثه هاى منظم و نامنظم زیادى با یکدیگر مى کردند.
تمامى افرادى که آقاى صدر را مى شناسند، معترفند که ایشان وقتى از نجف خارج شدند، یقیناً مجتهد بودند. تمامى آنهایى که با ایشان آشنا بودند و یا در درس آیت الله خویى با ایشان هم دوره بودند همین عقیده را دارند. آیت الله خویى هم در مورد ایشان چنین نظرى داشتند و به علم و فضل و ذکاوتشان معترف بودند. امام موسى صدر استعداد و ذکاوت فوق العاده اى داشت. چنین فردى وقتى یک دوره کاملِ خارج اصول ببیند، مباحث فقهى را هم ببیند و در کنار درس، مباحثات فقهى و اصولى هم داشته باشد، با آن نموذج فکرى و ذکاوت فوق العاده اى قطعاً به مرحله اجتهاد خواهد رسید. آقاى صدر دقیقاً چنین بودند. هم آقاى خویى و هم مرحوم شهید صدر و هم بقیه افرادى که با ایشان آشنا بودند همین عقیده را نسبت به ایشان داشتند. مرحوم شهید صدر که اجتهادشان بر همه روشن است شاید کمتر از ایشان به درس حاضر شدند. ولى دراثر ذکاوت فوق العاده اى که داشتند به آن مقام شامخ رسیدند. آقاموسى صدر هم همان استعداد و ذکاوت فوق العاده را داشتند. این را همه درمورد ایشان قبول دارند.
پرسش: آیا آقاى صدر در لبنان هم درس و بحث داشتند؟
پاسخ: بله، ایشان ابتدائاً درس و بحث داشتند. مرحوم سیدهاشم معروف از علماى بافضل و کمال لبنان و مؤلف مشهورى بودند که کتابهاى «تاریخ الفقه الجعفرى» و «دراسات فى الکافى الکلینى» متعلق به ایشان است. من در صور از ایشان شنیدم که مى گفتند: آقاى صدر در ابتداى ورود به لبنان، در صور ساکن شدند. در اولین جلسه اى که به هم رسیدیم، یکى از مباحث مشکل اصول را از ایشان پرسیدم. آقاسیدهاشم معروف، تحصیل کرده نجف اشرف بودند و علماى لبنان همه به فضل ایشان اعتراف داشتند. ایشان تا آخر مدرس سطوح عالى مکاسب و کفایه بودند و از دیرزمانى براى خودشان مقام اجتهاد قائل بودند. دعوى ایشان هم مورد قبول علمایى که ایشان را مى شناختند بود و همه ایشان را به اهلیت مى شناختند. ایشان مى گفتند که آقاى صدر شروع کردند به شکافتن مسئله و تمام شقوق آن را بیان کردند. درست مانند کسى که تازه از این بحث گذشته باشد، تمام شقوق و حدود مسئله را بیان کردند. ایشان مى گفتند که من در همان جا از ایشان درخواست کردم تا مباحثه اى باهم داشته باشیم. آقاى صدر هم قبول کردند و تا وقتى که در صور بودند، این مباحثه را باهم داشتیم. در این مباحثه آقاسیدهاشم، آقاى صدر و عده اى دیگر از فضلا از جمله مرحوم حاج شیخ محمدجواد مغنیه حضور داشتند. این مباحثات ادامه داشت تا اینکه کار آقاى صدر توسعه پیدا کرد، با بیروت مرتبط شد و گرفتاریهاى شیعیان دیگر نمى گذاشت که آن التزام و نظم سابق را حفظ نماید.
آقاى صدر به حوزهاى علمیه خیلى اهمیت مى دادند. به همین جهت هم اولین کار ایشان این بود که در خود صور، حوزه کوچکى را تأسیس کردند به نام معهدالدراسات الاسلامیه. شاید این اسم هم مانند خیلى از اسامى و اصطلاحاتى باشد که ایشان ابداع کردند و دیگران بعداً به کار بردند. شاید الآن در قم و یا جاهاى دیگر به مؤسساتى که چنین نامى دارند برخورد کنیم. درمیان علماى شیعه چنین تسمیه اى (یعنى کالج علوم اسلامى) وجود نداشت. این ابتکار از آقاى صدر بود. بله، این حوزه کوچک را تأسیس کردند و خودشان هم مدتى در آنجا تدریس داشتند. به یاد دارم که مدتى مکاسب تدریس مى کردند. ایشان تا وقتى که در صور بودند و فرصت مى یافتند، برنامه هاى منظم علمى داشتند. اما وقتى که به بیروت منتقل شدند، دیگر خیلى فرصت نداشتند.
پرسش: حاج آقا، رابطه آقاى صدر با حضرت امام، زمانیکه امام در نجف تشریف داشتند، چگونه بود؟
پاسخ: رابطه آقاى صدر با حضرت امام همیشه قوى بود. همیشه روابط حسنه اى با یکدیگر داشتند. آقاى صدر مورد تأیید امام بودند. البته یک بار در این اواخر که امام در نجف مشرف بودند، بهوسیله یکى از علما پیامى شفاهى براى آقاى صدر داده و بودند. ظاهراً مقدارى ذهن ایشان را مشوب کرده بودند، خصوصاً در رابطه با فلسطینیها. آن روحانى بزرگوار آمد و گله هاى حضرت امام را که درنتیجه برخى گزارشهاى نادرست بود، منتقل نمود. آقاى صدر هم فوراً در جواب نامه اى نوشتند. آن نامه تقریباً با این جملات شروع شده بود: «…، خیلى خوشحال هستم از اینکه گله کرده اید، اى کاش گله کنید و گله تان به ما برسد و ما بفهمیم که اینقدر لطف دارید و آن وقت ماهم در دلمان باز شود و…». همان طور که عرض کردم ایشان در جواب گله ها طورى برخورد مى کردند که درنهایت مسئله را به نفع خودشان تغییر مى دادند. خیلى تشکر کردند که حضرت امام گله فرمودند و گفتند که خیلى خوشحالیم که همین اندازه مورد لطف شما قرار گرفته ایم که از ما گله کردید و به ما فرصت و مجالى دادید تا ماهم دلمان را باز کنیم و اظهار اخلاص بکنیم. بعد هم تک تک گله ها را جواب داده بودند. از جمله اشاره کرده بودند به اینکه مخلصین شما که از کشور خودشان آواره هستند و حتى بعضیهایشان در عراق هم مشکلاتى دارند، به اینجا آمده اند. از آنها بپرسید که وقتى به اینجا آمدند در چه وضعى قرار گرفتند. ما فعلاً پناه مخلصین شما از اقطار عالم قرار گرفته ایم. جراید کثیرالانتشار دراختیارشان است تا آراء و افکار شما را به آن طرزى که خودتان و خودشان مصلحت مى دانند منتشر نمایند و فعلاً در کمال امنیت هستند.
بعد از این قضیه باز روابط آقاى صدر با مرحوم امام حسنه بود و عده اى از دانشجویان، از جمله آقاى صادق طباطبایى تقریباً بین آقاى صدر و نجف اشرف (یعنى حضرت امام و شهید صدر) واسطه بودند. این اواخر هر سه این بزرگان، یعنى حضرت امام، شهید صدر و امام موسى صدر در جریان کارهاى یکدیگر بودند و روابط نزدیکى داشتند. مى دانید که به محض انتشار خبر ربوده شدن آقاى صدر، حضرت امام تلگرافى به یاسر عرفات زدند و از ایشان خواستند که فوراً اقدام کند، به لیبى سفر نموده، از وضع ایشان خبرى به دست آورد. یاسر عرفات هم طبق امر ایشان همین کار را کرد و به لیبى سفر نمود، اگرچه نتیجه اقدامات ایشان منتشر نگردید. همان طور که مى دانید، حضرت امام در برخى از مناسبت ها، مثلا ملاقات با علما و شیعیان لبنان یا…، اسم آقاى صدر را مى آوردند و حتى به یادم هست که در یکى از صحبتهایشان فرمودندکه خوشحالى ما آن وقت تمام مى شود که آقاى صدر بیایند و یا اینکه فرمودند ان شاءالله آقاى صدر بیایند و با هم در قدس نماز بخوانیم. به اعتقاد من طرز صحبت کردن امام در مورد آقاى صدر نمایانگر آن بود که شخصاً به حیات ایشان معتقدهستند.
پرسش: چه شد که بعد از فوت مرحوم آقاى حکیم (ره)، آقاى صدر آقاى خویى (ره) را به عنوان مرجع تقلید تراز اول معرفى کردند؟
پاسخ: بعد از گذشت چند روز از مراسم بزرگداشت مرحوم آیت الله حکیم، تعداد زیادى از علماى لبنان، مردم را به آقاى خویى ارجاع دادند. به عنوان مثال هنوز چند روزى نگذشته بود که آقایان سید محمدحسین فضل الله و شیخ محمد مهدى شمس الدین بیانیه مشترکى دادند که هر دو زیر آن را امضا کرده بودند و در آن مرحوم آقاى خویى را به عنوان مرجع تقلید معرفى کرده بودند.
پرسش: یعنى قبل از اینکه آقاى صدر نظرشان را اعلان کنند؟
پاسخ: بله، آقاى صدر هنوز هیچ صحبتى نفرموده بودند. در این فاصله هم تعداد کثیرى از شیعیان تماس مى گرفتند و مى خواستند تا آقاى صدر نظرشان را درباره مرجعیت اعلان نماید. آقاى صدر هم یک مصاحبه مطبوعاتى تشکیل دادند و در آن به طور مفصل تمامى مراجع آن روز شیعه را اسم بردند و شرح حال آنها را بیان کردند. متن آن مصاحبه الآن موجود است و چه بسا در ایران هم بعضى ها آن را داشته باشند. ایشان در آن مصاحبه، مراجع آن روز قم و نجف را، تاریخچه زندگى این بزرگان را و همین طور موقعیت آن روز آنها را بیان کردند. ایشان در صحبتشان به آن صورت اشاره اى به اعلمیت نداشتند. خیلى مفصل راجع به مرحوم امام صحبت کردند. به نهضت ایشان اشاره کردند و اینکه عمده روشنفکران و دانشجویان که الآن در خارج از ایران هستند از پیروان ایشان اند. به آیه الله خویى که مى رسند، مى گویند ایشان از علماى معروف هستند و امتیازى که دارند آن است که شاگردان زیاد ایشان در اطراف عالم منتشر هستند و از جمله شاگردان ایشان شخص رئیس مجلس است و مى گویم که افتخار شاگردى ایشان را دارم. ایشان بعد از اینکه همه علما را معرفى نمودند، در آخر مصاحبه خود مى گویند که طبق مشورتى که با علماى لبنان شده، در این شرایط آیه الله خویى را به عنوان مرجع تراز اول معرفى مى نماییم. یکى از جهات عمده اى که آقاى صدر مراعات مى کردند آن بود که لبنان با وضع خاصى که دارد، تحمل اختلاف مرجع و تعدد مراجع را ندارد و معتقد بودند فعلا که نظر اکثر علماى لبنان بر تأیید آقاى خویى قرار گرفته، مصلحت این است که ایشان را تأیید کنیم. ایشان روى این جهت خیلى تکیه داشتند.
پرسش: چه شد که شهید چمران به لبنان آمدند و در آنجا ماندگار شدند؟
پاسخ: شهید چمران از همان اول هم که در ایران بود، جزو دانشجویان خوب و مسلمان بود. ایشان از شاگردان آقاى مهندس بازرگان بودند و معلوم بود که در همان موقع هم آقاى بازرگان بر برخى از شاگردانشان من جمله شهید دکتر چمران تأثیر فکرى و روحى و ایمانى قوى دارند. ایشان یک استاد مسلمان و معتقد بودند و به همین جهت هم رابطه شان با برخى از شاگردان، صرفاً یک رابطه استاد و شاگردى نبود، بلکه یک ارتباط روحى و فکرى و اسلامى بود. شهید چمران به آمریکا هم که مى روند ارتباطات خود را با دانشجویان مسلمان و سازمانهاى اسلامى تقویت مى نمایند. مثلا با گروهى از دوستانشان مدتى به مصر مى روند، در آنجا تعلیمات نظامى مى بینند و با جمال عبدالناصر و یا شخصیتهاى اسلامى آنجا ارتباط برقرار مى کنند. آقاى صدر از طریق برخى از رفقایشان از جمله آقاى دکتر صادق طباطبایى شنیده بودند که چنین فردى در آمریکا هست و از نظر صفا و اخلاص و شور و شوق دینى در حدى است که به رغم موقعیت بسیار خوب فعلیش، بعید نیست که اگر از او خواسته شود تا به لبنان بیاید، چنین کند. آقاى صدر مؤسسه اى را در حومه صور ایجاد کرده بودند به نام مؤسسه صنعتى جبل عامل. اولین مدیر آنجا یکى از مهندسین شیعه بود به نام عبدى فرحات که یک سالى آنجا را اداره مى کرد. این مدیر خیلى مورد پسند آقاى صدر نبود. آقاى صدر مى خواستند که مدیر این مؤسسه آموزشى شیعه اى باشد تحصیل کرده، با روحیه فرهنگى و التزام دینى مناسب. بعد از آن مدیر دیگرى تعیین کردند و در عمل دیدند که او هم واجد شرایط نیست. در اینجا بود که از مرحوم دکتر چمران دعوت کردند که سفرى به لبنان کنند. چنان که عرض کردم، آقاى صدر در کارهایشان حکیمانه عمل مى کردند. ایشان ابتدا از آقاى چمران خواستند که بیاید و اوضاع را مطالعه کند و اگر احساس تکلیف و وظیفه کرد، در آنجا بماند. آقاى چمران هم مطالعه وسیعى را در وضع شیعیان لبنان و ظلم و حرمان آنها به عمل آورند و بشدّت تحت تأثیر قرار گرفتند. بعد مشاهده کردند که آقاى صدر دست تنهاست و احتیاج به کمکهاى مخلصانه دارد. اینجا بود که تصمیم گرفتند در لبنان بمانند و در روستاهاى جبل عامل، بعلبک و جاهاى دیگر، آقاى صدر را یارى دهند.
ایشان به عنوان مدیر مؤسسه فنى جبل عامل مشغول به کار شدند. در همان جا یک آپارتمان کوچکى گرفتند و همسر و فرزندان خود را در آن اسکان دادند. شاید باور نکنید، ولى هرکسى که براى بار اول به مؤسسه وارد مى شد تصور مى کرد که ایشان یکى از کارکنان عادى آنجا هستند. نه لباسشان لباس ریاست بود و نه برخورد ایشان برخورد ریاستى. حتى در کوچکترین کارهایى که باید کارگران انجام دهند، مشارکت مى کردند و کار را انجام مى دادند.
شاید بازهم باور نکنید، ولى در بعضى از کارهاى مؤسسه که احیاناً خطرات جنبى و جانى در برداشت، به جاى بچه هاى مؤسسه از فرزندان خودشان استفاده مى کردند. مثلا فرزندش را مى فرستاد زیر یک کانال، جایى که واقعاً خطر وجود داشت و اگر کسى آن وقت وارد مؤسسه مى شد، اصلا تصور نمى کرد که ایشان رئیس آن مؤسسه باشد و آن بچه هم فرزند ایشان. کار به جایى رسید که همسرشان گفتند مادیگر نمى توانیم در اینجا بمانیم و خسته شدیم. خانم ایشان آمریکایى بود. شهید چمران هم گفته بودند که شما آزادید، هرطور مى خواهید تصمیم بگیرید، ولى من احساس وظیفه مى کنم که اینجا بمانم و به شیعیان خدمت کنم. خانواده ایشان نتوانستند درآنجا بماند و به آمریکا بازگشتند و شهید چمران هم به خاطر اسلام از آنها صرف نظر نمود. بعد از شهادت دکتر چمران که ما به لبنان رفتیم، شیعیان آنجا جمع شده بودند و مى گفتند که ایران به آن اندازه که ما در برابر شهادت ایشان احساس خسارت مى کنیم، خسارت نکرد.
رابطه شهید دکتر چمران با آقاى صدر، رابطه عاشق و معشوق بود. آقاى چمران طورى آقاى صدر را درک کرده بود که عاشق ایشان بود. ایشان معتقد بود که باید تا به آخر حول محور وجودى آقاى صدر بچرخد و این وظیفه شرعى اوست. آقاى چمران موقعیت آقاى صدر را اینگونه تشخیص داده بود و معتقد بود که باید تا آخر عمر در خدمت ایشان باشد. البته آقاى صدرهم در مقابل همین حالت را داشتند. مى دانید که اخیراً حساسیتهاى زیادى بین دولت وقت ایران و آقاى صدر پیش آمده بود. سفیر ایران در لبنان (منصور قدر) آقاى صدر را تحت فشار گذاشته بود که آقاى چمران چنین است و سوابقشان چنان است و باید به ایران تحویل داده شوند و … . آقاى صدر هم لبخند مى زدند و مى گفتند اگر به خاطر آقاى چمران تمامى این روابط تیره بشود و تیره تر از تیره شود و به هرجا هم که برسد مى ارزد.
بعضى از مصلحت اندیشان استدلال مى کردند که تیره شدن روابط بین آقاى صدر و سفارت و دولت ایران صحیح نیست و مصلحت شیعیان در این نیست که این روابط تیره شود. آنها گفته بودند که آقاى صدر تمام رفقاى آقاى خمینى را که به لبنان مى روند پناه مى دهد و در رأس آنها آقاى چمران است که همکار آقاى صدر است و این کارها روابط با ایران را تیره مى کند. وقتى این صحبتها به گوش آقاى صدر رسیده بود، گفته بودند که ما این رویه را ذره اى تغییر نمى دهیم و ما در خدمت این آقایان که به لبنان مى آیند هستیم. ایشان تأکید داشتند که تیره شدن روابط ما با ایران و جاهاى دیگر، در مقابل رفاقت با آقاى چمران و همکارى با ایشان ناچیز است و به اعتراضها اهمیت ندادند، به طورى که آنها مأیوس شدند و مى دانید که بعد از آن دیگر روابط خیلى تیره تر شد. به یادم هست که در همان ایام یکى از روزنامه هاى لبنان به نام المحرر مقاله اى نوشت که عنوان آن چنین بود: «الصدر یطلق النار على الحکم الایرانى» (یعنى صدر بر روى دولت ایران آتش گشوده است).
پرسش: با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشته اید، آیا خاطره دیگرى به یاد دارید؟
پاسخ: حقیقت آن است که صحبت کردن درباره امام موسى صدر وقت زیادى مى طلبد و در این فرصت کوتاه مطالب زیادى نمى توان مطرح نمود. نکته اى که در آخر مى خواهم بدان اشاره کنم، راجع به اخلاص ایشان در کارها بود. ایشان هیچ گاه کارهایشان را طورى انجام نمى دادند که دیگران بفهمند اینها مربوط و یا متعلق یه آقاى صدر است. هیچ وقت کارهایشان را شخصى وانمود نمى کردند. هرکارى که انجام مى دادند به نام مجلس اعلاى شیعه و یا به نام جمعیّت برّ و احسان بود. البته هرکس که آقاى صدر را مى شناخت و یا از نزدیک خدمت ایشان مى رسید و کارها و خدماتشان را مى دید، مى فهمید که این کارها همه قائم به شخص ایشان و همه از آثار وجودى ایشان است. همه مى فهمیدند که این کارها و خدمات، کارهاى شخص ایشان است. لیکن ایشان حاضر نبودند که کارها به نام خودشان باشد.
مثلا تمامى خدماتى را که در منطقه جنوب لبنان و خصوصاً صور انجام دادند، چه پیش از تأسیس مجلس و چه بعد از آن، همگى به نام جمعیت برّ و احسان بود، تأسیس دارالایتام، تأسیس مؤسسه صنعتى جبل عامل، تأسیس معهدالدراسات الاسلامیه و … تماماً به نام جمعیت برّ و احسان بود. خود اعضاى جمعیت برّ و احسان هم مى گفتند که ما عضو جمعیت هستیم ولیکن تمام خدمات مربوط به شخص ایشان است. آقاى صدر قبل از تأسیس مجلس سفرى به آفریقا رفته بودند که چند ماه به طول کشید. ایشان از تمام کشورهاى آفریقایى که شیعیان لبنان به آنجا مهاجرت کرده بودند بازدید نمودند. در همه این کشورها ملاقاتهایى با سران و مسئولین و مردم داشتند و در طول سفر سخنرانى هاى متعددى کردند. آقاى صدر همواره در سخنرانیهایشان موفق بودند. در هر مجلس و سمینار و کنفرانسى که شرکت مى کردند، موفقیتشان بسیار عالى و بارز بود. به یاد دارم که در کنفرانسى در الجزایر شرکت کردند و سخنرانى نمودند. روزنامه المجاهد که جریان کنفرانس را منعکس مى کرد، نوشته بود که یکى از بهترین مقاله ها و سخنرانیهاى عرضه شده، مقاله و سخنرانى امام موسى صدر بود.
نامه ها وگزارشهایى که در حین سفر آقاى صدر به آفریقا و یا بعد از آن به لبنان مى رسید حاوى نکات جالبى بود. اهالى شیعه آنجا نوشته بودند که واقعاً آمدن آقاى صدر براى ما مایه افتخار و سربلندى بود. ما نمى دانستیم که طایفه شیعه چنین شخصیتى را دارد. ثروتمندان شیعه اى که ساکن آنجا بودند، مى خواستند کمکهاى مالى در اختیار آقاى صدر بگذارند. ایشان هم شماره حساب جمعیت برّ و احسان را در اختیار آنها گذارده بود و آنها را راهنمایى کرده بود که کمکهاى خود را به این حساب واریز نمایند. آنها گفته بودند که این کمکها و اینکه در خدمت شما هستیم فقط به خاطر شخص شماست و ما غیر از شما کس دیگرى را نمى شناسیم. با وجود این آقاى صدر حسابى به نام جمعیت برّ و احسان باز کرده بودند و از آنها خواسته بودند کمکهاى خود را به این حساب بریزند. رئیس جمعیت برّ و احسان هم فردى بود به نام آقاى شیخ محمد عقیل. ایشان یکى از صلحاى لبنان است. این مرد بسیار بزرگ از تربیت شدگان مکتب مرحوم شرف الدین و از معتمدین ایشان است. با اینکه معمم نیست ولى در غیاب آقاى صدر و نماینده ایشان آقاى سید محمد على امین، گاه به نماز مى ایستادند و همه به ایشان اقتذا مى کردند. خود آقاى صدر و بقیه علما هم پشت سرایشان نماز مى خواندند.
***
این بود خلاصه اى از خاطرات من، امیدوارم که روزى برسد که همه حقایق مربوط به امام موسى صدر بیان شود تا حقیقت بر همگان روشن گردد. انشاءالله.
(قم ـ بهار 1373 )
منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر