‏گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) – ستمدیدگان، خانواده و بردگان‏

image-article100

گرچه سيره‌نويسان، مورخان و اصحاب حديث از صدر اول تا كنون جزئيات احوال رسول اكرم را در هزاران آثار و تأليفات خود گرد آورده‌اند.

گوشه‌هایى از:
اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده: آیت‌الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی

گرچه سیره‌نویسان، مورخان و اصحاب حدیث از صدر اول تا کنون جزئیات احوال رسول اکرم را در هزاران آثار و تألیفات خود گرد آورده‌اند و منابع بسیار غنى و ارزنده در دسترس اهل تحقیق نهاده‌اند، ولى چون در بیشتر آنها خصوصیات زندگى آن حضرت نه بطور دسته بندى و منظم، بلکه در ضمن مطالب دیگر به شکل پراکنده ذکر شده است، اطلاع یافتن بر آن بر همه کس آسان نیست و نیز اغلب این آثار به زبان عربى است و جز اهل آن زبان دیگران قادر به استفاده از آن نیستند؛ به علاوه زندگانى ماشینى این عصر که مى‌بایست وقت و فراغت بیشترى براى افراد بشر ذخیره کند برخلاف انتظار موجب کمى فرصت شده و مردم را از صرف وقت به خواندن تألیفات مفصل باز داشته است. بنابراین نگارنده با توجه به اهمیت موضوع و اعتراف به کم بضاعتى خود، مى‌کوشد به اندازه‌اى که در حوصله یک مقاله است، خلاصه‌اى از روش زندگانى آن حضرت را مطابق آنچه که مورد اتفاق و یا مشهور در میان مورخان و معتمدان اصحاب حدیث است بطور فشرده در دسترس علاقه‌مندان قرار بدهد و بار دیگر به قصور و ناتوانى خود اعتراف مى‌نماید.

آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید
با ستمدیدگان
در دوران جاهلیت نظام و قانونى که حدود و حقوق افراد را تأمین بکند و یا سازمانى که مرجع دادخواهى و احقاق حق بوده باشد وجود نداشت و جز افرادى که به قدرت و یا نفوذ شخصى و یا به عصبیت قبیله‌اى متکى بودند، باقى مردم در معرض همه‌گونه تعدى به جان، مال و ناموس واقع مى‌شدند و خوى وحشیانه اکل و مأکول و قانون جنگل همه جا حکمفرما بود. در شهر مکه نیز همین وضع نابسامان جریان داشت، مخصوصاً با غریبان بیشتر بدرفتارى مى‌کردند و بسا مى‌شد در روز روشن اموال آنها را از دستشان گرفته و احیاناً خودشان را هم به اسارت و بردگى مى‌کشاندند. البته در میان این جمع بى بند و بار عده قلیلى هم یافت مى‌شدند که فضائل انسانى را به یکجا ترک نگفته بودند و اثرى از عواطف رحم و مروت در دلشان به جاى مانده بود و طبعاً از این وضع ناهنجار رنج برده و به ستوه آمده بودند. روزى واقعه‌اى پیش آمد که آنها را به شدت تکان داد و نارضایتى‌شان جنبه مثبت پیدا کرد.
مرد غریبى از قبیله زُبَیْد کالائى در بازار مکه عرضه کرد و عاص بن وائِل که از سرکشان قریش بود کالاى زبیدى را خریده و از دادن بهاى آن امتناع نمود. مرد مال باخته به هر درى که رو آورد کسى به دادش نرسید. مأیوسانه بالاى کوه ابوقبیس صدا به دادخواهى بلند کرد و مى‌گفت اى خاندان فَهْر (جد اعلاى قریش که به مردانگى شهرت داشت) من غریب دیار شما هستم و هنوز مراسم عمره را انجام نداده‌ام. حرمت مرا رعایت نکردند و مالم را به ستم ربودند، کجایند جوانمردانى که به دادم برسند و حق مرا بازبستانند. آه مظلوم در فضاى مکه پیچید و دل این عده ناراضى را به تپش انداخت. محمد به اتفاق عمویش زبیر بن عبدالمطلب بپاخاست تیمى گرد آمده، هم قسم و هم پیمان شدند که بدین هرج و مرج پایان بدهند و متفقآ به دادرسى ستمدیدگان برخیزند. آنگاه به حالت اجتماع نزد عاص بن وائل رفتند. او که یاراى مقاومت در برابر این نیروى تحریک شده و عصبانى را در خود نمى‌دید به ناچار تسلیم شد و مال اعرابى را پس داد.1 رسول اکرم بعدها از این ماجرا یاد کرده و مى‌فرمود در پیمانى که در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد حضور داشتم و به هیچ قیمتى به شکستن آن تن در نمى‌دهم و هم‌اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانى شرکت بنمایم.2 از نظر او همه افراد جامعه موظف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر ایفا بنمایند و مى‌فرمود برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما. اصحاب گفتند معنى یارى کردن به مظلوم را فهمیدیم ولى ظالم را چگونه یارى کنیم؟ فرمود دستش را بگیرید تا نتواند به کسى ستم کند.3

با خانواده
با همه نیرو و نشاط جوانى به واسطه عفت طبع و علو همت هرگز تمایلات و هوس‌هاى عهد شباب به دلش راه نمى‌یافت. پیش از ازدواج با خدیجه هیچگاه دیده یا شنیده نشد که با زنان انس و الفت داشته باشد، چنانچه پس از هجرت به مدینه و در سن کهولت همسران متعدد اختیار کرد هر یک مبتنى بر مصلحتى بود و اگر قصد کامجوئى مى‌داشت، به سراغ پیرزنان سالخورده نمى‌رفت. برایش بسیار سهل بود که از دوشیزگان ماهرو تمتع بگیرد. او کسانى را که ازدواج را فقط وسیله لذت‌جوئى قرار مى‌دهند لعن و محکوم کرده است.4
اولین همسرش خدیجه دختر خُوَیَلْد اسدى است که از خاندان سرشناس و خود بانوى اول قریش به شمار مى‌رفت. خدیجه به عفت و شرافت آراسته بود و بدین امتیاز او را طاهره مى‌نامیدند5 و یکى از ثروتمندان مکه بود. بارها اعیان قریش از او خواستگارى مى‌نمودند و چون مى‌دانست که آنها به طمع ثروت به سراغش مى‌آیند به همه جواب رد مى‌داد. حسن شهرت و فضائل اخلاقى محمد امین توجه خدیجه را جلب کرده و گم گشته خود را در وجود او یافت و به همسریش درآمد. زناشوئى آنها به هوس جاه، مال و جمال و یا به عنوان معامله و تفاخر که در بیشتر پیوندهاى آن عصر متعارف بود صورت نگرفت، بلکه بر شالوده تجانس اخلاقى، حب فضیلت، ائتلاف روحى و محبت متبادل استوار شده و پایدار بود و این پیوند در پیشبرد دعوت اسلام و دلگرمى رسول اکرم عامل مؤثر و بسیار سودمند گردید. این زن بافضیلت و فداکار، همه جا شریک رنج و راحت و در تحمل شدائد یار و مددکار همسر خود بود. همه ثروت و دارائى خود را در راه اعلاء کلمه توحید و کمک به مستمندان بخشید. خدیجه اولین کسى است که به دین اسلام گروید و پشت سر همسر خود به نماز ایستاد و تا او در قید حیات بود رسول اکرم زن دیگرى اختیار نکرد.
رسول اکرم با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى‌کرد و ترجیح بین آنها قائل نمى‌شد و در مسافرت‌ها به هر کدام از آنها قرعه اصابت مى‌کرد او را همراه مى‌برد.6 او مطلقآ خشونت اخلاقى نداشت خاصه در مورد زنان نهایت رفق و مدارا را بکار مى‌برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى‌نمود، چنانکه بعضى از آنها گستاخى را به جائى رساندند که اسرار داخلى او را فاش مى‌ساختند و با توطئه‌چینى و تبانى آزارش مى‌دادند و آیاتى از قرآن مجید در تهدید و توبیخ آنها نازل شد.7 پس از جنگ با بنى نضیر و بنى قریظه بعضى از همسرانش به تصور اینکه حالا دیگر گنجینه‌هاى یهود به تصرف رسول اکرم در آمده است، به فکر زندگانى اشرافى و تجملى افتاده و تقاضاى زر و زیور کردند. او که نمى‌خواست عدل اجتماعى را فداى هوس زنان بکند و بیت المال را مورد استفاده خصوصى قرار بدهد، از قبول تقاضایشان امتناع ورزید و سخنان درشت آنها را نشنیده گرفت. ابوبکر و عمر که از ماجرا خبر یافتند در صدد تنبیه و تأدیب دختران خود عائشه و حَفْصَه برآمدند و رسول اکرم آنها را منع کرد8 و تنها به اعراض و کناره‌گیرى از همسران خود اکتفا نمود. پس از یک ماه متارکه، با نزول آیات قرآن دستور رسید که زنان خود را مخیر کن تا یکى از این دو راه را انتخاب کنند: هر کدام از آنها که به ادامه همسرى تو علاقمند است باید افزون‌طلبى را ترک کند و به همین زندگانى ساده و قناعت‌آمیز بسازد و به اجر و ثواب بیشترى امیدوار باشد، و هر یک از آنها مال دنیا و زندگانى پرتجمل را بر تو ترجیح بدهد او را با تجهیزات کافى و به نحو شایسته رها کن.9
رسول اکرم در دورانى که زن را داراى روح انسانى و حقوق بشرى نمى‌دانستند مقام و مرتبه زن را به پایه یک انسان داراى حق و استقلال تصرف در جان و مال خود بالا برد و همیشه حتى در لحظات آخر حیاتش مداراى با زنان یعنى رعایت مقتضیات فطرت زن را توصیه مى‌نمود و در مقام توضیح و تمثیل مى‌فرمود «زن به استخوان خمیده دنده‌ها مى‌ماند و در همان وضعى که هست سودمند مى‌باشد و اگر بخواهند آن را راست کنند مى‌شکنند و ضایع مى‌شود»10 نقشه خلقت و مرزهاى فطرت را نمى‌توان تغییر داد و آنچه که در صلاحیت مردان است از زنان ساخته نیست و در دستگاه آفرینش هر کدام موقعیت و مواهب مخصوص به خود دارد. در حسن معاشرت با زنان تأکید فرموده و مى‌گفت «همه مردمان داراى خصلت‌هاى نیک و بد هستند و مرد نباید تنها جنبه‌هاى ناپسند را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک بکند، چه هرگاه از یک خصلت او ناراضى مى‌شود، خلق دیگرش مایه خشنودى اوست و این دو را باید روى هم به حساب بیاورد»11 و کسانى را که از تلاش در آسایش خانواده خودشان کوتاهى مى‌نمایند مورد لعن و نفرین قرار داده و گفت «از رحمت خدا بدور باد کسى که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذار بنماید»12 رسول اکرم با فرزندان خود نیز با مهر و عطوفت رفتار مى‌نمود و مى‌فرمود «فرزندان ما به منزله جگرپاره ما و تن ما هستند» در تربیت فرزندان خود کوشش مى‌کرد و به آنها آداب اسلام مى‌آموخت و مى‌گفت «فاطمه پاره‌اى از تن من است او قلب و روح من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است،13 حسن و حسین از منند و من از آنهایم». حسن و حسین در حال سجده نماز به گردن و پشتش مى‌نشستند و او آنقدر سجده را طول مى‌داد تا آنها پائین بیایند و گاهى به آرامى آنها را پائین مى‌آورد و از سجده برمى‌خاست آنها را در بر مى‌گرفت و به صورتشان بوسه مى‌زد. روزى یکى از حاضران گفت ما هرگز فرزندانمان را نمى‌بوسیم. فرمود «وقتى که خدا رحم از دل شما کنده است من درباره شما چه مى‌توانم کرد». روزى دیگر که حسن را روى زانو نشانده و صورتش را مى‌بوسید أَقْرَع بن جابِس گفت من ده فرزند پسر دارم و تا به امروز حتى یک بار هم آنها را نبوسیده‌ام. فرمود «کسى که رحم در دل ندارد خدا هرگز بر او رحمت نمى‌کند»14 او نه تنها فرزندان خود بلکه اطفال دیگران را هم مورد نوازش قرار مى‌داد و دست به سر و صورت آنها مى‌کشید و در بر مى‌گرفت و به آنها سلام مى‌کرد.15 موج رأفت و عطوفت رسول اکرم خدمتکارانش را نیز فرا گرفته بود. اَنَس بن مالِک گفت در مدت ده سال به خدمتش قیام مى‌نمودم و شبانه‌روز در خانه‌اش بودم، حتى یک مرتبه تندخوئى و حرف درشت از او ندیده و نشنیده‌ام.16 خلاصه آنکه او با خانواده خود رفیقانه رفتار مى‌کرد، نه با استبداد و تحکم و مى‌فرمود «بهترین شما آنها هستند که با زن و فرزند خود به نیکى رفتار کند و من از همه شما خوش‌رفتارترم.»17

با بردگان
برده‌گیرى یکى از عادات زشت و معروف خوى ستمگرى بشر است و از صدر تاریخ پیدایش انسان متداول بوده و رفته رفته جزء حقوق اربابان و از اصول مسلم اجتماعى به شمار رفته و در همه جوامع بشرى آنچنان رسوخ یافته بود که حتى عقلا و دانشمندان ملل نیز آن را مستحسن مى‌دانستند. در هیچ یک از تمدن‌ها نه تنها در برانداختن آن بلکه در تعدیل آن نیز قدمى برداشته نشده است. فلاسفه یونان معتقد بودند که اساسآ افراد بشر دو نوع آفریده شده‌اند: نخست آزادان و دوم بردگان و این نوع اخیر تنها براى خدمت به نوع اول آفریده شده است.
ارسطو نظام بردگى را یکى از ضروریات مجتمع بشرى دانسته و گفته است در کارهائى که به نیروى جسمانى بیشترى نیازمند است، دولت باید تنها از بردگان استفاده کند، نهایت آنکه به بهبود زندگى آنها هم توجه نماید!
رسول اکرم با عقل رشید و وجدان سلیم دریافته بود که افراد بشر در اصل طینت و مواهب فطرى نظیر یکدیگرند و همه آنان داراى روح، اراده، عواطف و احساسات انسانى هستند و تفاوت در نژاد، رنگ، زبان و زاد و بوم و حتى امتیاز در تقوى و دانش نیز مطلقآ منشأ تبعیض در حقوق نمى‌تواند بود، پس چرا بعضى از افراد بشر بعضى دیگر را به بردگى بگیرند و علاوه بر سلب آزادى، آنها را از تمام حقوق بشرى نیز محروم بدارند؟ او نیک مى‌دانست که زدودن یک فکر هزاران ساله که در دماغ هر دو دسته اربابان و بردگان رسوخ کرده است جز از راه ایجاد تحول در طرز فکر جامعه میسر نمى‌گردد و با وضع یک ماده قانونى بدون ضمانت اجراء از داخل نفس مالک و مملوک، یک نظام طبقاتى ریشه دار را نمى‌توان از میان برداشت، چه اربابان این ظلم فاحش را جزو حقوق اساسى خود مى‌پنداشتند. بردگان نیز به حکم عادت و مرور زمان نیروى اراده شان از کار افتاده و قدرت استقلال تصرف را از دست داده بودند و حس آزادگى و آزاد زیستن در وجودشان کاملا تخدیر شده و باورشان شده بود که حق حیاتشان در همین وضع مرگ آساست. پس باید این شکل اجتماعى را به تدریج و با پیشرفت رشد جامعه و اتخاذ تدابیر حکیمانه حل نمود. ابتدا به هر مناسبتى به گوش هر دو طبقه فرا مى‌خواند که اربابان و بردگان برادر یکدیگر و همه آنها از یک نژاد هستند و منشأ اصلى همگى از همین خاک زمین است18 و سفید پوستان را بر سیاه پوستان هیچ گونه مزیت طبیعى نیست و بدترین مردم نزد خدا همانا آدم فروشانند.19 بردگان برادران شمایند که زیردست شما واقع شده‌اند و داراى حقوق هستند. شما باید از هر نوع غذا که مى‌خورید به آنها بخورانید و از هر آنچه که به تن خودتان مى‌پوشید به آنها بپوشانید و به کار طاقت فرسا وادارشان نکنید و در کارها خودتان هم به آنها کمک بنمائید.20 هرگاه آنها را صدا مى‌زنید ادب را رعایت کنید و نگوئید «بنده من»، «کنیز من». مردان همه شما بندگان خدایند و همه زنان کنیزان خدایند و مالک همگى او است، بلکه بگوئید «پسرک من»، «جوانک من»21 این منطق رسا و دلنشین که از اعماق قلب یک انساندوست واقعى به عنوان یک پیام الهى تراوش مى‌کرد در شکستن کبریاى اربابان و از بین بردن عقده حقارت و زبونى از دل بردگان و در تحول فکرى و ایجاد تردید در آنچه که قرن‌ها اصل مسلم مى‌پنداشتند تأثیر مى‌نمود و طبعآ به تجدیدنظر وادارشان مى‌کرد و کم کم نتیجه مى‌گرفتند، پس چرا برادر، برادر خود را تسخیر مى‌نماید.
رسول اکرم سپس با تدابیر عملى مردم را به آزاد کردن برده‌ها چه به وسیله تشویق و وعده اجر و ثواب و چه به عنوان کفاره گناهان و گروگان قبول توبه و یا بطور بازخرید، بدین معنى که بردگان مبلغ معینى به اقساط از دستمزد عمل خود به صاحبان خودشان پرداخت نموده و یا از بیت المال عمومى این مبلغ به آنها داده شود راه آزاد ساختن بردگان را گشود و از سوى دیگر سرچشمه وارداتى آن را نیز بست و یا بسیار محدود غلام خود را که همسرش خدیجه به او بخشیده بود آزاد کرد و براى اینکه حس حقارت، زبونى و زیردستى را از فکر او بیرون کند در میان جمع قریش او را پسرخوانده خود معرفى نمود و همینکه زید به سن رشد رسید به منظور الغاء برترى نژادى که دنیاى آن روز و مخصوصآ قبائل عرب روى آن حساب‌ها مى‌کردند، دخترعمه خود زینب را به همسرى او درآورد تا به دیگران درس عملى بدهد و قانون مساوات را پایه‌گذارى بنماید.

——————————————————————-

1 ـ سیره حلبى، جلد 1، صفحه 157.
2 ـ سیره حلبى، جلد 1، صفحه 156.
و سیره احمد زینى، جلد 1، صفحه 101.
3 ـ صحیح بخارى، جلد 2، صفحه 128.
4 ـ الاسلام روح المدینه، جلد 1، صفحه 182.
5 ـ سیره حلبى، جلد 1، صفحه 163.
6 ـ صحیح بخارى، جلد 4، صفحه 34.
7 ـ سوره تحریم، آیات 3 تا 5.
8 ـ صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 187.
9 ـ سوره احزاب، آیات 28 و 29.
10 ـ صحیح بخارى، جلد 7، صفحه 26.
11 ـ صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 178.
12 ـ وسائل الشیعهباب العفوعن الزوجه.
13 ـ نورالابصار، صفحه 27.
14 ـ صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 77.
15 ـ نورالابصار، صفحه 28.
16 ـ صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 73.
17 ـ وسائل الشیعهباب العفوعن الزوجه.
18 ـ من لا یحضره الفقیه، صفحه 575.
19 ـ من لا یحضره الفقیه، صفحه 354.
20 ـ صحیح بخارى، جلد 3، صفحه 149.
21 ـ صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 48.

منبع : کتاب حقوق بشر و نظام اجتماعی در اسلام – صص36-27
(ناشر: شرکت سهامی انتشار با همکاری کلبه شروق)

مطالب مرتبط

image-article100

‏گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) – کودکی، کفالت عبدالمطلب و ابوطالب، شبانی و تجارت‏

image-article100

‏گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) – ستمدیدگان، خانواده و بردگان‏

image-article100

‏گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) – نظافت، ادب معاشرت، بخشایش و گذشت‏

image-article100

‏گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) – حریم قانون، عبادت، زهد، استقامت و احترام به افکار عمومی‏

image-article100

‏تأملی بر ادعای عدم تعیین جانشین از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله)‏