‏گفتگو با استاد خسروشاهی به مناسبت سومین سالگرد درگذشت آیت‌الله علامه عسکری؛ مروج مکتب اهل بیت‏

image-article100

اشاره: علامه سید مرتضی عسکری در سال 1293ش در سامراء در خاندان علم و دانش متولد شد. مقدمات و بخش‌هایی از سطوح را در همان شهر تحصیل کرد.

اشاره: علامه سید مرتضی عسکری در سال 1293ش در سامراء در خاندان علم و دانش متولد شد. مقدمات و بخش‌هایی از سطوح را در همان شهر تحصیل کرد و در سال 1310ش به حوزه علمیه قم مشرف شد. در سن قریب 20 سالگی اولین حرکت اجتماعی خود را با تأسیس مدرسه‌ای کوچک در سامرا شروع کرد و بعدها این کار را در کاظمین ادامه داد. این مدارس بعدها به شهرهای بصره، دیوانیه، حله، کاظمین و نعمانیه گسترش یافت و در مقاطع مختلف مهدکودک، دبستان و دبیرستان دخترانه و پسرانه و مراکزی برای تعلیم و تربیت بزرگسالان گسترش یافت. در سال 1384ق اقدام به تأسیس یک دانشگاه با دو دانشکده علوم اسلامی و ادبیات عربی کرد و به مبارزات سیاسی گسترده‌ای دست زد و تنها هنگامی که با خطر اعدام روبرو شد، از عراق مهاجرت کردند. عمده اشتهار علامه به سبب کارهای نو و ایجاد روشهای تازه در تحقیقات اسلامی و تبیین تشیع و دفاع از آن بود. اولین نمونه از این گونه تحقیقات به نام «عبدالله بن سبا و اساطیر اخری» نشر یافت که در جهان اسلام آوازه یافت و تاثیرگذار شد. بعد از آن کتابهای دیگری که به زبانهای انگلیسی، فارسی، ترکی و اردو و بخشی از آنها به زبانهای ایتالیایی، روسی و… ترجمه و نشر شده‌اند. علامه پس از ورود به ایران آمد، به ادامه راهی که در عراق آغاز کرده بود، پرداخت و تبلیغ، ترویج، تحقیق و خدمت به محرومان و اقامه جماعت و تاسیس مراکز علمی همچون دانشکده علوم اسلامی را وجهه همت خویش قرار داد. در سومین همایش «چهره‌‌های ماندگار» علامه عسکری به عنوان یکی از نخبگان فرهیخته و برجسته علمی ـ فرهنگی معرفی شد. به مناسبت سومین سالگرد درگذشت ایشان، گفتگویی با استاد خسروشاهی صورت گرفته که در زیر می‌آید.

اگر موافق باشید، گفتگو را با سابقه آشنایی جنابعالی با مرحوم علامه سید مرتضی عسکری آغاز‌ کنیم.

حدود چهل سال قبل، پس از اوج‌گیری مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه به رهبری روحانیت و علما، حوزه‌ها که در طلیعه امام‌خمینی قدس سره قرار داشت و پرچمدار واقعی مبارزه بود، طلاب حوزه علمیه قم، در غیاب امام که مدت‌ها پیش از ایران به ترکیه تبعید شده بودند، با ‌انتشار بیانیه‌ها و اقدامات منفی علیه رژیم، به مبارزه خود ادامه دادند و از جمله به چاپ و پخش دو نشریه مخفی به‌نام‌های: «بعثت» و «انتقام» اقدام نمودند که پس از ماه‌ها، با دستگیری و زندانی شدن یکی دو نفر از مسئولان آنها، از جمله آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و حجت‌الاسلام والمسلمین مرحوم علی حجتی کرمانی و هجرت اضطراری برادر عزیز سیدمحمود دعائی به نجف اشرف، نوبت به این‌جانب رسید که مجبور شدم شبانه عازم خرمشهر و سپس آبادان بشوم و با یاری مرحوم آیت‌الله قائمی که مدیر و مسئول حوزه علمیه آبادان بود و مدرسه‌اش پناهگاه فضلا و طلاب، قاچاقی به بصره و نجف اشرف بروم.

در نجف اشرف، در مدرسه آیت‌الله بروجردی که اغلب طلاب ایرانی در آن سکونت داشتند، میهمان ناخوانده آیت‌الله شیخ عباسعلی عمید زنجانی شدم و چند ماهی که در نجف اشرف بودم، مزاحم ایشان بودم. دیدار با آیات و مراجع عظام و علمای برجسته حوزه نجف یک فرصت تاریخی و توفیق جبری بود! از جمله شهید آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر، علامه بزرگوار مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین فضل‌الله، آیت‌الله شیخ محمدمهدی آصفی و غیرهم. نقل خاطرات آن دوران، نیازمند فرصت دیگری است؛ ولی اشاره به یکی از این دیدارها و آثار آن، به مناسبت بزرگداشت یاد و خاطره علامه آیت‌الله سیدمرتضی عسکری رحمت‌الله علیه بی‌مناسبت نخواهد بود.

پس از مدتی اقامت در نجف اشرف، برای زیارت کربلا، کاظمین، سامرا، عازم این شهرها شدم. شهید آیت‌الله صدر توصیه کردند که در بغداد ـ کاظمین ـ به دیدار علامه عسکری که «کلیه اصول‌الدین»را تأسیس نموده و اداره می‌کرد، بروم. آیت‌الله آصفی حفظه‌‌الله هم علاوه بر اینکه چون گذرنامه یا مجوز حضور در عراق نداشتم، یک «بطاقه هویت» ـ کارت شناسایی از «مدرسه‌التحریر الثقافی» برای من تهیه کردند که از طلاب آن هستم! نامه‌ای هم خطاب به علامه عسکری، به‌عنوان معرفی نوشتند که همراه خود بردم و در «کلیه اصول‌الدین» به دیدار علامه عسکری رفتم. این نخستین دیدار و آغاز آشنایی من با علامه عسکری بود.

یادتان هست در این دیدار چه گفتگویی بین شما و ایشان به عمل آمد؟

وقتی علامه عسکری متوجه شدند که حقیر از طلاب مبارز حوزه علمیه قم هستم، با ترحیب بسیار از حضور بنده در عراق استقبال کردند و ضمن خوشامدگویی، پیشنهاد کردند که در حوزه نجف بمانم و یا در کلیه اصول‌الدین در بغداد حضور داشته باشم؛ اما من که قصد اقامت دائم نداشتم، ضمن تشکر از محبت ایشان، اعلام کردم که در صورت تغییر شرایط دوستان زندانی در ایران، به حوزه قم برمی‌گردم. آنگاه ایشان شرح مبسوطی در ضرورت ایجاد تشکیلاتی سیاسی فراگیر و یا یک حزب تکامل یافته اسلامی بیان داشتند و توضیح دادند که بدون حزب، کادرسازی مقدور و عملی نیست و بدون کادرهای آگاه و فعال و آشنا به امور جامعه، اداره کشور، حتی اگر در اختیار ما قرار گیرد، امکان‌پذیر نخواهد بود، و بلکه پس از مدتی به علت شکست در اصلاح اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مردم، شکست اسلامگرایان عملی خواهد شد.

آنگاه پس از اخذ تضمین شرعی، در عدم کشف رازی که می‌خواهد مطرح کند، افزود: «ما در عراق حزبی تشکیل داده‌ایم که مؤسسان آن چند نفر از علمای نجف و این جانب هستیم و این سازمان به‌سرعت به‌یاری حق پیش می‌رود و ما امیدواریم که در مقابل گسترش نفوذ شیوعی‌ها و بعثی‌ها و قومی‌ها، بتوانیم سپری نیرومند بسازیم و نسل جوان عراقی را اعم از شیعه و سنی، کرد و ترکمان و… به این سازمان وارد کنیم و بتوانیم به‌یاری خدا، اداره کشور را پس از سقوط کودتاچیان که همه امور را در اختیار حزب کمونیست عراق قرار داده‌اند، به‌عهده بگیریم. البته بعثی‌ها هم در ارتش نفوذ دارند؛ ولی در میان مردم عراق محترم نیستند…»

و آنگاه درباره برنامه و هدف نهایی حزب، بیاناتی افزود و سرانجام، با تجدید شرط شرعی «حفظ راز» از من خواست که پس از مراجعت به ایران، نخست در حوزه علمیه قم، گروهی را گرد آوریم و هسته مرکزی حزب اسلامی را ـ که لزومی ندارد همنام حزب عراق باشد ـ تشکیل دهیم و بعد به سازماندهی آن توسط علمای بلاد ایران، در سراسر کشور گسترش دهیم؛ چون پس از سقوط طاغوت در ایران، ملی‌گراها نمی‌توانند دوام بیاورند و به‌طور طبیعی حزب توده که تشکیلات سراسری در ایران دارد و از طرف همسایه شمالی شما هم همه‌جانبه پشتیبانی می‌شود، و حتی در صورت لزوم با دخالت نظامی، مانند ماجرای فرقه دمکرات در آذربایجان شما، بر قدرت دست می‌یابد و این امر نه تنها برای ایران، بلکه بر امنیت کل منطقه خطرناک است؛ به‌ویژه که حزب شیوعی عراق نیز سازماندهی مخفی نیرومندی دارد.

من گفتم: سازماندهی سیاسی یا تشکیل حزب یکی از آرزوهای نسل جوان حوزه علمیه قم است؛ ولی متأسفانه مسئولان اصلی و رسمی حوزه، به‌ویژه مراجع عظام ـ برخلاف نجف‌ـ حسن ظنی به تشکل حزب در حوزه ندارند و بلکه بی‌‌تردید با آن مخالفت خواهند کرد؛ یعنی شرایط ما در حوزه‌های علمیه با شرایط شما در حوزه‌های عراق، به‌ویژه نجف اشرف و پشتیبانی همه‌جانبه مرجعیت ـ آیت‌الله حکیم ـ فرق دارد. از سوی دیگر ما با شعار که نمی‌توانیم در مقابل ایدئولوژی جوان فریب مارکسیسم مقابله کنیم و متأسفانه حوزه‌ها همچنان غرق در مباحث متون قدیم هستند و توجهی به نیازهای فکری ـ فرهنگی نسل جوان ندارند و همین امر هم باعث شده که چند نفر انگشت‌ شمار از طلاب حوزه قم و مشهد به ترجمه بعضی از آثار نویسندگان مصری و پاکستانی مانند سیدقطب، محمد غزالی، محمد قطب، ابوالاعلی مودودی و غیرهم بپردازند تا بلکه بتوانند گوشه‌ای از خلأ فکری موجود را پر کنند. مرحوم علامه عسکری گفت: «ما این مشکل ایدئولوژی را هم به یاری خدا حل کرده‌ایم. کتاب‌های جدید فضلای حوزه نجف در زمینه‌های فلسفه و اقتصاد و مجتمع اسلامی، می‌تواند راهگشا باشد و شما می‌توانید این کتاب‌ها را ترجمه و منتشر کنید که زمینه‌ساز بسیار مساعدی برای گام‌های بعدی می‌تواند باشد.»

علاوه بر علامه عسکری، برادر عالیقدر آیت‌الله شیخ محمدمهدی آصفی هم که در آن دوران از اعضای فعال حزب الدعوه بود، روزی در نجف اشرف، همان پیشنهاد علامه عسکری را در مورد لزوم تشکل و سازماندهی حزبی در ایران، به نحو دیگری مطرح ساخت و ضرورت آن را برای آینده ایران یادآور شد که پاسخ من با توجه به جو حاکم برحوزه علمیه قم در آن زمان، همان بود که به علامه عسکری گفته بودم و البته ایشان تاکید داشت و در واقع مرا «ملزم شرعی» نمود که در این باره به طور مثبت و یا منفی، با کس دیگری در ایران صحبت نکنم و بنده هم تا به امروز به عهد خود وفادار ماندم.

کتا‌بها و رساله‌های فکری ‌ـ فرهنگی که علامه عسکری به آنها اشاره کردند، محصول حوزه علمیه نجف تألیف چه کسانی از علمای نجف اشرف بود؟

در آن دوران فضلای درجه اول حوزه علمیه نجف اشرف، علاوه بر انتشار مجله «الاضواء» و مجله «النجف»، نشریات دوره‌ای و رساله‌های فکری کم‌حجمی تالیف و چاپ می‌کردند که در سطح وسیعی در عراق منتشر می‌گردید.

در طلیعه این اندیشمندان فاضل و جوان، شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و سپس آیت‌‌الله علامه سیدمحمدحسین فضل‌الله و بعد خود علامه عسکری و در مرحله دوم افاضلی چون شهید آیت الله سیدمحمدباقر حکیم، آیت‌الله عبدالهادی الفضلی، آیت‌الله شیخ محمدمهدی آصفی و امثالهم قرار داشتند و آثار آنها در روشنگری اذهان نسل جوان مسلمان نقش تاثیرگذاری داشت. و البته در طلیعه این آثار، کتابهای ارزشمند «فلسفتنا»، «اقتصادنا»، «مجتمعنا» و «رسالتنا» قرار داشت که جملکی از تألیفات شهیدصدر است و پس از ایشان، کتابها و رساله‌های علامه فضل‌الله مورد توجه بود که بعضی از آنها عبارت بودند از: «قضایانا علی ضوءالاسلام»، «اسلوب الدعوه فی القرآن»، «خطوات علی طریق الاسلام» و «کلمتنا». البته باید اشاره کنم که «رسالتنا» سرمقاله‌های شهید صدر در سال اول مجله الاضواء بود و «کلمتنا»… سرمقاله‌های علامه فضل‌الله در سال دوم آن مجله.
در مورد تأسیس حزب الدعوه الاسلامیه و نقش علامه‌ عسکری، بیان توضیحی بی‌مناسبت نیست.

درباره تاسیس حزب الدعوه الاسلامیه و ارکان اصلی و اهداف نهایی آن، کتاب‌هایی را شخصیت‌های وابسته و یا آشنا با مسائل آن، تألیف و منتشر کرده‌اند که مراجعه به آنها برای شناخت کامل تاریخ و عملکرد و اندیشه حزب‌الدعوه و رهبری آن ضروری است؛ از جمله: حزب الدعوه الاسلامیه: فصول من تجربه الحرکه الاسلامیه فی العراق خلال 40 عاماً است که توسط استادصالح الخرسان تالیف شده و در سوریه به چاپ رسیده است. علاوه بر آن، کتابهای بسیاری که درباره زندگی و مبارزه شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر تالیف و منتشر شده است، فصول مبسوطی درباره چگونگی تأسیس حزب الدعوه آورده‌اند که مطالعه آنها، ما را از توضیح بی‌نیاز خواهد ساخت. اما در مورد نقش علامه عسکری در این رابطه، بی‌مناسبت نیست که از قول خود استاد علامه عسکری نقل کنیم:

«… زمانی در عراق حزب‌گرایی به اوج خود رسیده بود؛ یعنی بعد از کودتای عبد الکریم قاسم در تموز 1958م. از آنجا که او حزبی در اختیار نداشت، کوشید که بر احزاب چپ عراقی تکیه کند؛ بدین ترتیب احزاب کمونیستی عراق در سطح جامعه به شدت مطرح شد و کمتر جوانی پیدا می‌شد که در حزبی نبوده باشد؛ این مسأله مخصوصاً در بغداد محسوس بود.» حضرت استاد برای مقابله با احزاب غرب‌زده و غرب‌گرا، تصمیم گرفتند که حزبی را تشکیل دهند که این حزب با همکاری و همفکری شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر رحمه‌الله و شهید آیت‌الله سیدمهدی حکیم رحمه‌الله تشکیل شد.

«جوان سید عالم‌زاده‌ای را دیدم که در یک حزب کمونیستی ثبت نام کرده بود. یک روز از ایام ماه مبارک رمضان در خیابان او را دیدم، گفتم: تو از اسلام چه دیدی که از آن خارج شده‌ و در حزب کمونیست ثبت‌نام کردی؟ گفت: من مسلمانم و الان هم روزه هستم؛ اما چون فکر می‌کنم در اسلام طرحی برای حکومت و مقابله با استعمارگران وجود ندارد، ما باید یا حکومت کاپیتالیسم را بپذیریم و یا حکومت کمونیستی را؛ و من حکومت کمونیستی را بهتر دیدم؛ لذا به این حزب پیوستم! این مسأله مرا به فکر واداشت که استعمار شرق و غرب چگونه روی جوانان ما مستقیم یا غیرمستقیم کار می‌کنند و جوانهای ما را شستشوی مغزی می‌دهند که اسلام، برنامه‌ای در زمینه حکومت ندارد، به عبارت دیگر دین از سیاست جداست.

در همین ایام بود که شهید سیدمهدی حکیم رحمه‌الله نامه‌ای از طرف آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدررحمه‌الله آورد، در نامه نوشته شده بود که آقا سیدمهدی زبان من است، هرچه او می‌گوید حرف من است. یادم هست ایشان موقعی که می‌خواست پیشنهاد آقای صدر را مطرح کند، می‌لرزید. من به آقا سیدمهدی حکیم گفتم: بفرمائید صحبت کنید. ایشان گفت: من و آقای سیدمحمدباقر صدر فکر کردیم و دیدیم که ما نیازمند حکومت اسلامی هستیم و آقای صدر فرمودند اگر آقای عسکری قبول کنند، ما قادریم این کار را انجام دهیم و اگر نکرد، نمی‌توانیم.

من دیدم که با این آقایان در این مسأله همفکر هستم، به سیدمهدی حکیم گفتم: برو که من برای انجام این کار پشت سر شما می‌آیم. سیدمهدی حکیم از این تصمیم فوری علامه تعجب کرد و من گفتم: تعجب نکن، مدتی است در این موضوع (حکومت اسلامی) فکر می‌کنم؛ ولی کسی را پیدا نکردم تا پیرامون آن با او صحبت کنم. لذا جلسه‌ای را با حضور چند نفر تشکیل دادیم و در آن مجلس «حزب الدعوه الاسلامیه» را تاسیس کردیم (17 ربیع الاول 1377ق مطابق با 12/10/1957م) هدف اولیه و اصلی این حزب تشکیل حکومت اسلامی و مقابله با احزاب سیاسی غرب‌گرا بود. ما شروع به کار کردیم و آیت‌الله العظمی حکیم رحمه‌الله از ما و حزب حمایت می‌کردند، جوانان به ما ملحق می‌شدند؛ اما استعمار در مقابل ما، حزب بعث را روی کار آورد و زمانی که صدام حسین به حکومت رسید، دستور داد هر کسی که در حزب‌الدعوه بود، باید اعدام شود ولو اینکه قبلاً در این حزب بوده!»

یکی از دوستان ما (عبدالصاحب دُخیل) در حزب الدعوه، پس از خطرات و مشکلاتی که به طور جدی برای حزب پدید آمده بود، به صورت مخفیانه مشغول کار شد و برای ادامه فعالیت مغازه ای باز کرده بود، مغازه او مرکز ارتباط حزبی شد؛ ولی حزب بعث جاسوسی را در لباس شاگردی به مغازه او فرستاد و او تمام گزارش ها را به استخبارات صدام فرستاد… و سرانجام همین شاگرد! در لباس مأمور رژیم به سراغ وی آمد و او را دستگیر کردند و پس از شکنجه بسیار، چون اعترافی نکرد، در حوض اسید نیتریک انداختند و شهید شد. محمد باقر، صدر السیره والمسیره، ج 1، ص 255. و مصاحبه با علامه عسکری در مجله شاهد یاران، ش 18، ص 20 و 21 و مرزدار مکتب اهل بیت(ع) تألیف: محمدباقر ادیبی لاریجانی، چاپ قم، ص 138 و 139، از انتشارات کلیه اصول الدین.)

موضوع تأیید حزب‌الدعوه از سوی آیت‌الله حکیم و تحریم همکاری با حزب کمونیست عراق چه بود؟

مرحوم آیت‌الله حکیم «جماعه‌العلما» نجف را که در واقع هسته مرکزی حزب الدعوه‌‌الاسلامیه در آن متمرکز و فعال بودند، رسماً و به طور کتبی تأیید نمودند و حتی در مورد «جواز عضویت در احزاب اسلامی با مراعات موازین دینی در صورت در امان بودن از خطر» فتوا دادند؛ اما از آنجا که در عراق، پس از سقوط رژیم شاهی و روی کار آمدن ژنرال عبد‌الکریم قاسم، حزب کمونیست و گروه‌های چپ، خیلی فعال شدند و متأسفانه بخشی از شیعیان ـ از جمله فرزندان بعضی از علما ـ به آن پیوستند، آیت‌الله حکیم در پاسخ سؤال یکی از مقلدان خود که وابسته به حزب شیوعی عراق شده بود، رسماً آن را تحریم و کفر و الحاد نامیدند:«وابستگی و عضویت در حزب کمونیست جایز نیست و این امر کفرو الحاد و یا ترویج کفر و الحاد است. خداوند شما و همه مسلمانان را از آن محفوظ بدارد و ایمان و اسلام شما را افزون فرماید./محسن‌الطباطبایی الحکیم/17 شعبان 1379».

بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت مولانا حجت الاسلام السید محسن الحکیم المحترم
بعد السلام علیکم و رحمهالله و برکاته
اسال الباری ان یدیمکم ذخراً للمسلمین مولای اننی من مقلدیکم و لکن ننتمی الی الحزب الشیوعی افتونا امرکم و اننی انتظر الجواب للسیر علیه.
والسلام علیکم و رحمهالله
المخلص
محمّد السید قندیل

بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد
لایجوز الانتماء الی الحزب الشیوعی فان ذلک کفر والحاد او ترویج للکفر و الالحاد اعاذکم الله و جمیع المسلمین من ذلک و زادکم ایماناً و تسلیما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محسن الطباطبایی الحکیم
17 شعبان 1379
انتشار مجله الاضواء از طرف جماعه العلما نجف که به آن اشاره کردید، با توجه به شرایط و جوّ حاکم، کمی تأمل برانگیز است. چگونه در آن محیط، مجله‌ای بدون برخورد با اشکال از طرف حوزه منتشر می‌گردید؟

البته غیر از الاضواء، سالها پیش مجلات گوناگون دیگری در نجف و کربلا و کاظمین و بغداد از سوی علمای شیعه ـ مانند مرحوم سید آیت‌الله هبه‌الدین شهرستانی و آیت‌الله خالصی‌زاده و دیگران منتشر می‌گردید و نشر الاضواء جای تعجب ندارد، به ویژه که زیر نظر جماعت‌علما منتشر می‌گردید و عرض کردم که این جماعت مورد تأیید رسمی و کتبی مرحوم آیت‌الله سید محسن حکیم، مرجع علی‌الاطلاق وقت بود؛ مثلا‌ً آیت‌الله حکیم در سال 1378ق در بیانیه‌ای‌، رسماً از جماعه‌‌العلما و نشریات آنها پشتیبانی می‌کنند و در موردی هم در سال 1382 وقتی مجله‌الاضواء دچار مشکل مالی شده بود، اجازه می‌دهند که از سهم امام بدهی آن پرداخت گردد.

در سند اول آیت‌الله حکیم همه نشریاتی را که گروهی از اعلام اهل علم به نام جماعه‌العلما فی النجف الاشرف آن را منتشر می‌سازند، در راستای نشر تعالیم اسلامی و از مهمترین وظایف شرعی می‌نامد و چنین می‌نویسد:

«بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد
ان جمیع ما اصدره فریق من اعلام اهل العلم ایّدهم‌الله تعالی باسم جماعه‌‌العلما فی النجف الاشرف و ما سیصدر منهم من نشرات و غیرها ما یتضمن الدعوه الی الدین و الاسلام فهو من اهم‌الوظایف الشرعیه التی یجب القیام بها فی سبیل اعلاء کلمه‌الدین و ترویج مبادئه الشریفه و تعالیمه القیّمه المقدسه. فعلی عامه‌المسلمین العمل علی موازرتهم و الوقوف علی صفهم و مشارکتهم فی تحمل اعباء هذه الدعوه‌‌الدینیه المبارکه. وفق الله سبحانه الجمیع لما یحب و یرضی انه حسبنا و نعم الوکیل.
محسن الطباطبایی الحکیم
1378
27/ج 2»

مرحوم آیت‌الله حکیم علاوه بر تأیید کامل حرکت جماعه‌‌العلما نجف که در آغاز آیت‌الله علامه عسکری هم یکی از ارکان آن بود، کمک به نشریه آن که تحت عنوان الاضواء منتشر می‌گردید، «به علت فوائد بسیاری که در نشر تعالیم اسلام» دارد، یکی از وظایف دینی می‌شمارند و می‌نویسند:

«بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد
الی اخواننا المومنین وفقهم الله تعالی لمراضیه
السلام علیکم و رحمهالله و برکاته و بعد قد بلغنا ان نشره الاضواء الاسلامیه مدینه بمبلغ یقارب الخمس مأه دینار عراقیه و لماکانت الفوائد‌ الدینیه المترتبه علی وجود هذه النشره و بقائها کثیره فالمأمول من اخواننا الاهتمام بوفاء دیونها و لو کان ذلک من سهم الامام(ع) والله سبحانه و تعالی ولی التوفیق والقبول
محسن الطباطبایی الحکیم
2/4/1382».

یعنی در این سند، ایشان پرداخت بدهی مجله الاضواء را حتی از وجوهات شرعیه، بر مومنین توصیه می‌نماید و برای نشر مجله الاضواء آثار و فوائد بسیاری قائل است.
آیا مراجع دیگر نیز در عراق یا ایران، کارها و اقدامات ایشان را در زمینه‌های فرهنگی، علمی و حوزوی، تأیید می‌کردند؟

علامه عسکری پس از فعالیت‌های ماندگار در حوزه نجف و انتقال به بغداد، «جماعه ‌العلماء بغداد» را همزمان با «دانشکده اصول‌الدین» در بغداد تأسیس نمود و سالیان متمادی به توسعه این مراکز فرهنگی در شهرهای عراق ادامه داد تا اینکه در جریان کشف اسامی مؤسسان حزب الدعوه و لو رفتن سازمان، علامه عسکری مجبور به ترک عراق و مسافرت به لبنان شد و چون در آنجا در معرض ترور توسط بعثی‌ها قرار گرفت، به ایران آمد و به همان کوشش‌های فرهنگی پرداخت و دانشکده اصول‌الدین را در تهران و قم و اهواز تأسیس نمود و دهها کتاب منتشر ساخت و علاوه بر مراجع نجف، مورد تأیید مراجع ایران نیز قرار گرفت که چند نمونه از این نامه‌ها و پیام‌های تأیید را به عنوان اسنادی از تاریخ معاصر حوزه‌ها و روشن شدن نقش علامه عسکری در این زمینه، و از دیدگاه مراجع عظام، در اینجا می‌آوریم.

مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم خوئی، پس از مسافرت علامه عسکری به ایران، در نامه مشروحی ضمن تأیید اقدامات فرهنگی، به ایشان اجازه می‌دهند که از وجوهات شرعیه در این راستا، استفاده کنند و به مردم ایران هم توصیه می‌کنند که در تجلیل و تکریم علامه عسکری بکوشند. نامه آیت‌الله خوئی چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه و افضل بریته محمد و عترته الطاهرین. و بعد جناب مستطاب زبده الانام عمده العلماء الأعلام حجت‌الاسلام آقای حاج سید مرتضی عسکری دامت برکاته که عمر شریف خود را در خدمت به دین مبین صرف نموده و در تمام امور با اخلاص و ورع و حُسن تدبیر مشی نموده و پیوسته مؤسسات و مؤلفات معظم له مورد استفاده‌های دینی بوده و هست که امید است خداوند متعال به پاس این خدماتشان اجر و ثواب مخلصین را به ایشان کرم و عنایت فرماید و اکنون که مقرر شده است با دوری از مؤسسات خود و در تهران اقامت نمایند، سزاوار است مؤمنین نعمت وجود معظم‌له را مغتنم شمرده، از محضر مبارکشان حداکثر استفاده را نموده در تجلیل و تبجیل و احترام ایشان حتی‌المقدور کوتاهی ننمایند؛ زیرا که از هر جهت مورد وثوق و اعتماد و علاقه این‌جانب و شایسته هرگونه قدردانی می‌باشند و از قبل این‌جانب تصدی امور حسبیه که منوط به اذن و اجازه حاکم شرع است، مأذون و مجاز می‌باشند و همچنین مأذونند که آنچه از سهم مبارک امام علیه‌السلام و سائر وجوه شرعیه دریافت می‌دارند، به‌مقدار حاجت از آن صرف و مابقی را جهت اقامه حوزه‌های علمیه به‌ این‌جانب ایصال نمایند و در مواردی که افراد قدرت پرداخت دفعی بدهی خود را ندارند، با آنها دستگردان نموده و هر یک را مناسب حالش مهلت بدهند تا تدریجاً بپردازد و افرادی برای خویش تعیین نموده و در شأن مشغول بحقوق مشکوکه باشد، برای آن تعیین نسبت نموده مصالحه نمایند و اوصیه ایده الله بملازمه التقوی و سلوک سبیل الاحتیاط و السلام علیه و علی سائر اخواننا المؤمنین و رحمهالله و برکاته
ابوالقاسم الموسوی الخوئی
17 شعبان المعظم 1390هـ».

علاوه بر ایشان، مرحوم آیت‌الله گلپایگانی از مراجع عظام قم، نیز طی نامه‌ای اقدامات ایشان در سوریه و جاهای دیگر را چنین تأیید می‌کنند:

«بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت علامه محقق الحجه‌ السیدمرتضی العسکری دامت تأییداته/ پس از سلام بر شما و دعا برای سلامتی و طول عمر با عزّت و عافیت و مزید توفیق و دوام خدمت به دین حنیف و مذهب حق و نیز در راستای برافراشتن کلمه توحید و نشر معارف آن خاندانی که اهل بیت وحی و قرآنند (علیهم افضل صلاه المصلین) از جهاد و تلاش‌های شما در این راه تقدیر می‌کنم.گروهی از مؤمنین اهل حلب… به واسطه ما از شما خواسته‌اند تا در آن دیار اقدام به پایه‌گذاری مؤسسه‌ای علمی ـ اسلامی بنمایید… سزاوار است که درخواست آنان را بپذیرید و هرطور که خود صلاح می‌بینید، در آن منطقه و جاهای دیگر اقدام نمایید. و در ضمن بر مؤمنین محترم… سزاوار است که در تلاش‌های شما مشارکت کرده و ان‌شاءالله در این راه از هیچ کوششی فروگذار ننمایند. از خداوند تبارک و تعالی مسئلت داریم و تنها به او امید می بندیم که تلاش های شما را با موفقیت تکمیل گردانده و شما را در مسیر رسیدن به خیر دنیا و آخرت یاری دهد که او شنوایی است جوابگو.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
قم المقدسه، سوم جمادی الثانیه 1414 هـ . ق
محمدرضا الموسوی الگلپایگانی»

و مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم درباره تأسیس دانشکده اصول‌الدین در ایران پیامی به علامه عسکری فرستاده بودند که ترجمه آن چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت علامه محقق سید مرتضی العسکری (دام عزه)
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
با توجه به فعالیت‌های پربرکت شما، بهتر دیدم که برای بازگشایی مجدد دانشکده اصول‌الدین اقدام نمائید تا به یاری خداوند دانشمندان و متخصصان در تحقیق و بررسی علوم قرآن و سیره و حدیث به جامعه تحویل داده شود.از خداوند منان آرزومندم که مرکز این دانشکده در شهر مقدس قم و شعبه‌های آن در شهرها و جاهای دیگر باشد تا این حرکت در راستای حرکت علمی خستگی‌ناپذیر و مخلصانه شما در راه نشر حقائق اسلامی با روح علمی پاک و به دور از تعصب و سطحی بودن و با دقت کافی، استمرار یابد. از برادران مؤمن و متعهدمان انتظار دارم که در این برنامه مفید با شما همکاری لازم را مبذول دارند. خداوند گامهای شما را استوار بدارد. والسلام علیکم سید علی خامنه ای
20/ جمادی الثانی/ 1415 هجری»

با تأییدات الهی و تقدیرهای مراجع عظام و مردم با ایمان، علامه عسکری توانست در ایران گام‌های بلندی را در راستای اهداف فرهنگی‌ ـ علمی و تبلیغ دین حنیف و مذهب تشیع بردارد و مؤسساتی که ایشان تأسیس کرده‌اند، آثار جاودانه‌ای هستند که تا ابد ماندگار خواهد ماند.

گفته می‌شود که علامه عسکری درباره زیارت عاشورا و حدیث کساء، شک و تردید داشته و همین امر، باعث هجمه شدید عده ای به ایشان گردید.

متأسفانه پس از 75 سال خدمت به اهل بیت و تألیف دهها کتاب درباره حقانیت تشیع و تأسیس دانشکده و مدارس و مکاتب دینی شیعی در شهرهای عراق و ایران، ناگهان برای تخریب ایشان که قاعدتاً باید منشأ آن دشمنان اهل بیت و تشیع باشد، اعلامیه‌هایی منتشر شد که گویا علامه عسکری منکر فضائل اهل بیت(ع) و مخالف لعن دشمنان خاندان نبوت است! حقیقت مسأله این بود که علامه عسکری رساله‌ای درباره حدیث کساء به عربی نوشته و منتشر ساخته بود و در آن به این نتیجه رسیده بود که حدیث کساء، مانند جریان مباهله و غدیر خم، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و دلیلی برای اثبات عصمت و طهارت اهل بیت علیهم‌السلام است و حادثه‌ای با این اهمیت، برای روضه‌خوانی و مجلس‌داری بعضی‌ها نیست. بنابراین، در جلسه ای که از ایشان درباره صحت و اصالت حدیث کساء سؤال شده بود، جواب داده بودند که من در این باره رساله ای مستقل نوشته ام و چاپ شده است به آن رجوع کنید و آنچه در نزد عوام مشهور است، مورد قبول من نیست و ائمه اطهار علیهم السلام هرگز به سب و لعن علنی و آشکار کسی نپرداخته اند.
در مورد زیارت عاشورا هم ایشان در کتاب «منتخب‌الادعیه» که به چاپ رسیده، در نقل زیارت عاشورا به متن مندرج در «کامل الزیارات» اعتماد کرده و آن را آورده است. در کامل‌الزیارات که از لحاظ تاریخ جمع‌آوری، به «مصباح المتجهد» شیخ طوسی تقدم دارد، به لعن دشمنان آل‌محمد(ص) و لعن یزید، ابن‌زیاد،آل‌مروان و آل‌امیه تصریح شده و اشاره‌ای به اشخاص دیگر وجود ندارد و این با لعن مندرج در مفاتیح‌الجنان منطبق نیست… علامه عسکری این متن را برای ایجاد وحدت بین مسلمین، بر متن مندرج در مفاتیح ـ به نقل از مصباح ـ ترجیح داده است و حتی معتقد بود این فقره مورد اختلاف، در نسخه‌های قدیمی مصباح هم دیده نمی‌شود و متأسفانه همین امر به اضافه تحلیل ایشان در مسأله حدیث کساء، باعث غوغا و هجمه بر ضد کسی شد که یک عمر در راه مدرسه اهل بیت صادقانه خدمت کرده است!

البته در موارد دیگری نیز ایشان نظریاتی داشتند که هماهنگ با عملکرد عوام‌الناس نبود؛ از جمله مسأله «قمه‌زنی» که آن را وهن تشیع می‌دانستند و یا اعمالی که بعضی‌ها به بهانه‌های واهی انجام می‌دهند. یکی از تلامذه مبرز ایشان، آیت‌الله شیخ محمدعلی جاودان در این باره، در مصاحبه‌ای می‌گویند: «… ایشان به تشیع علمی و عقلانی قابل اثبات و قابل عرضه به جهان معتقد بودند و می‌فرمودند اسلام و تشیع خیلی بزرگتر و وسیع‌تر و پربارتر از آن است که ما تعریف می‌کنیم. اگر آن را درست عرضه کنیم، می‌تواند جهان را تسخیر کند؛ مثلاً ایشان با دو عمل قمه‌زنی و جشن شب و روز 9 ربیع‌الاول بسیار مخالف بودند و تأکید می‌کردند که ما باید نقاط تاریک را حذف کنیم و با این اشتباهات نباید اسلامی را که قابل ارائه و قابل قبول تمام جهانیان است، خدشه‌دار کنیم…» مطالعه کامل این مصاحبه (مندرج در مجله «پنجره» چاپ تهران، شماره 59 صفحه 42 و به بعد، مورخ 2/6/89) توصیه‌ می‌شود.

از لحاظ سیاسی و مسائل ایران گویا ایشان باز نظریات ویژه ای داشته که مورد قبول بعضی از آقایان، قرار نگرفت؟

مرحوم علامه عسکری از آغاز نهضت اسلامی ایران، همگام با آن، در حد توان و امکانات، گام برداشت و پیش رفت. پس از تبعید امام(ره) به ترکیه و سپس به عراق ـ نجف اشرف ـ همچنان از حرکت ایشان دفاع و پشتیبانی کرد و در ایران هم همواره در جناح اهداف امام خمینی(ره) حرکت می‌کرد و بارها و بارها تکرار نمود که: «آنچه ما در عراق، در آرزویش بودیم، امام خمینی آن را در ایران تحقق بخشید و اسلام را پس از هزار و چندصد سال، احیا کرد.» برگزاری مراسم ویژه در مساجد و حسینیه‌های شهرهای مختلف عراق برای پشتیبانی از نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و ارسال تلگرافها و نشر اعلامیه‌ها در دفاع از این حرکت و رهبری آن، از جمله اقداماتی بود که علامه عسکری به آنها مبادرت ورزید و اسناد مربوط به این اقدامات، هم اکنون در اختیار عموم قرار دارد…

برای روشن شدن نظر علامه نسبت به امام خمینی(ره)، بی‌مناسبت نیست که سطوری و نکاتی از مصاحبه ایشان با مجله «علوم حدیث» نقل شود:«… من در میان علمای شیعه کسی را به جامعیت حضرت امام‌ رحمه‌الله سراغ ندارم، ایشان علاوه بر آن تبحر عمومی فقها، محدث موفقی هم بود و چنین جامعیتی در فهم از حدیث تاثیر می‌گذارد. «چهل حدیث» ایشان و یا «شرح حدیث جنود عقل و جهل» و یا «شرح دعای سحر» ایشان را نگاه کنید تمامی اینها، آیینه مهارت او در فهم حدیث‌اند. امام در رجال و نقد رجال هم خیلی دقیق است، مثلاً احمد بن محمد السیاری صاحب کتاب القرائات را که ایرانی و کاتب آل‌طاهر بود، در نهایت ضعف معرفی می‌کند. (کتاب البیع، ج 3، صفحه 18). و کتب روایی حاجی نوری را غالباً فاقد اعتبار می‌داند و دربارۀ کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب حاجی نوری می فرماید: «والعجب من معاصریه کیف ذهلوا و غفلوا حتی وقع ما وقع مما بکت علیه السماوات وکادت تدکدک علی الارض (انوار الهدایه، ج 1، صفحه 244): تعجب از هم عصران حاجی نوری است که چگونه فراموش کردند و غافل شدند [از روایاتی که حاجی نوری در آن کتاب آورده بود] تا اینکه واقع شد آنچه اتفاق افتاد که آسمان ها بر آن واقعه گریستند و نزدیک بود که آسمان به زمین بیفتد.

فقهای ما غالباً تکلیفی بیشتر از بحث‌ها و آثار فقهی برای خودشان قائل نبودند؛ اما امام‌رحمه‌الله وقتی دید حکمی‌زاده در تعالیم پیامبر و اهل‌بیت صلوات الله علیهم اجمعین تردید انداخت، کشف‌الاسرار تألیف کرد که در روزگار خودش حرف آخر بود و جامع‌ترین پاسخ بود. همین وظیفه‌شناسی بود که انقلاب را به ثمر رساند… آن همه آرامش روحی، آن همه قوت و قدرت در مقابله با طاغوت، آن استقامت در برابر مشکلات و مصائب، محصول تهذیب عمیق و جدیت در کسب علم و معرفت بود. این مسأله را من از همان روزهای آغازین نهضت امام درک کردم و لذا هیچ گاه نه در انقلاب و نه در فتنه‌های بعدش و نه در جنگ، در درستی نیت ایشان و سلامت نفسشان تردید نکردم.» (فصلنامه «علوم حدیث»، صفحه 103، شماره 20، چاپ قم، سال 1380، گفتگو با علامه عسکری) بدین‌ترتیب هر گونه شایعه‌ای درباره عدم هماهنگی علامه عسکری با نهضت و انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی قدس‌سره، جز غرض‌ورزی و نشر اکاذیب، چیز دیگری نیست.
آل سعود و وسائل ارتباط جمعی آن دشمنی سختی با علامه عسکری دارند و حتی ایشان را همکار دشمنان اسلام می‌نامند؛ انگیزه این کار چیست؟

انگیزه این نوع سم‌پاشی‌ها و سیاه‌نمایی‌های آل سعود و علمای وهابی، خیلی روشن است. پس از چاپ و نشر کتاب‌های علامه عسکری در بلاد عربی ـ عراق، لبنان، سوریه، مصر و غیره ـ بنیاد عقیدتی آنان لرزید و آنگاه هجمه و اتهام آغاز گردید. یک نویسنده آل سعود در مجله «الریاض» چاپ عربستان سعودی ـ مورخ 4 ربیع‌الاول 1418 ق ـ نوشت: «انتشار کتاب عبدالله بن‌سبا در واقع ریشه‌کن نمودن مواریث علمی و مذهبی باقی مانده از شیخ‌الاسلام ابن تیمیه و ابن‌حجر است. این استوانه(!) اگر فرو بریزد، ما با زلزله سهمگینی روبرو خواهیم بود»! یک استاد سعودی دیگر در مقاله‌ای در روزنامه «المسلمون» مورخ ربیع‌الثانی 1418ق که به هزینه آل سعود از سوی «الشرق‌الاوسط» چاپ لندن، منتشر می‌گردید، می‌نویسد: «افسانه نامیدن عبدالله بن‌ سبا و اثبات آن، در واقع برای تخریب عقاید ما و بی‌اعتبار ساختن کتابهایی است که مورد اعتماد و وثوق بوده‌اند. کتاب‌ منهاج‌السنه شیخ‌الاسلام ابن‌ تیمیه، با تشکیک در وجود عبدالله بن سبا، فاقد اعتبار خواهد شد»!

در واقع انتشار کتا‌بهای عبدالله بن سبا، احادیث عایشه ام‌المومنین، خمسون و مأه صحابی مختلق، و الاسطوره‌‌السبائیه، بنیاد فکری وهابیگری را متزلزل ساخت و آثار شیخ الاسلام ابن‌تیمیه را که مستند بر صحابی‌های مجعول و غیرموجود بود، از اعتبار علمی ساقط کرد. این بود که آل سعود و رسانه‌های جمعی آنها به علامه عسکری حمله آوردند و حتی با چاپ عکسی از ایشان در دیدار با خاخام‌های ضدصهیونیست آمریکایی که برای شرکت در کنفرانس فلسطین به ایران آمده بودند ـ و همه ما هم با آنها ملاقات داشتیم ـ علامه عسکری را در سایت‌های خود، همکار صهیونیسم نامیدند! بنابراین انگیزه حمله و اتهام‌زنی وهابی‌ها در واقع برای دفاع نامشروع از عقاید سلفی وهابیگری است که متأسفانه با هزینه‌های میلیاردی در بلاد عربی ـ اسلامی به تقویت آن می‌پردازند.

مرحوم علامه عسکری در شمار نویسندگان پرتألیف بودند. آثار ایشان چه تعداد و بیشتر در چه زمینه‌هایی است؟

آثار علامه عسکری بر دو نوع است: بخشی که زیر نظر ایشان و از سوی «مجمع علمی اسلامی» که در سال 1398‌ هـ . ق تأسیس نموده بودند، منتشر شده‌اند که بالغ بر چند ده کتاب و رساله است و بخش دیگر تألیفات خاص ایشان است که بالغ بر پنجاه جلد می‌باشد. مهمترین آثار ایشان در زمینه تاریخ اسلام و حدیث و تفسیر و بیان دیدگاه‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام است که از آن جمله می‌توان فهرست‌وار به چند کتاب زیر اشاره کرد: 1ـ عبدالله بن سبا و اساطیر اُخری (2جلد). 2ـ خمسون و مأه صحابی مختلق (3جلد). 3ـ القرآن الکریم و روایات المدرستین (3جلد). 4ـ احادیث ام‌المؤمنین عایشه (2جلد). ‌5ـ معالم‌المدرستین (3جلد). 6ـ المصحف فی الروایات و الآثار. 7ـ من تاریخ الحدیث. ‌8ـ آراء و اصداء حول عبدالله‌بن سبا. 9ـ حدیث الکسا. 10ـ فی طریق اهل‌البیت(ع). 11ـ الزواج الموقت. 12ـ شیعه اهل‌البیت و چند ده اثر و تألیف دیگر که خوشبختانه اغلب آنها به چاپ رسیده‌اند و به زبان‌های دیگر، از جمله فارسی، انگلیسی، اردو و ترکی نیز ترجمه و منتشر شده‌اند.

نکته‌های دقیقی که در تاریخ اسلام، به چشم دیگران نرسیده ولی ایشان به آنها توجه داشتند، از موارد شایان توجه است.

بله، مجموعه آثار علامه عسکری نشان دهنده کشف نکته‌های باریک و تاریک در تاریخ اسلام و علم الحدیث است که در طول قرون، از چشم اغلب محققان و علمای ما دورمانده بود و ایشان با تحقیق و تفحص و باریک بینی‌ها آنها را کشف و مکتوب و روشن ساخته است؛ مثلاً کشف 150 صحابی مجهول و ساختگی ـ مأه و خمسون صحابی مختلق ـ که در کتابهای قدما از آنها به عنوان «صحابی» پیامبر(ص) نام برده شده، کشف بزرگی است.

ابطال افسانه پیدایش تشیع توسط یک یهودی به ظاهر مسلمان شده یمنی به نام «عبدالله بن سبا»، یعنی کشف و اثبات اینکه اصولاً این چنین شخصی وجود خارجی نداشته و افسانه‌ای بیش نیست و تألیف کتاب تحقیقی، تاریخی عمیق اسطوره عبدالله بن سبا، بیانگر این نکته باریک بینی‌ علامه عسکری است. نشان دادن «معالم المدرستین» با سند و برهان و برتری یک مکتب ـ مکتب اهل البیت علیهم‌‌السلام ـ ایضاً از ارزش والایی برخوردار است و…

با توجه به آشنایی و روابط شما با علامه عسکری و مرحوم دکترعلی شریعتی، ماجرای تکفیر دکتر از سوی علامه عسکری و حمله به امام موسی‌صدر چه بود؟

علامه عسکری در نامه‌ای خطاب به مرحوم علامه شیخ محمدمهدی شمس‌الدین، از برگزاری مراسم بزرگداشت و تشییع دکتر علی شریعتی در سوریه به کمک و یاری امام موسی صدر، رنجیده خاطرشد و در نامه کوتاهی که به عنوان اعتراض به ایشان فرستاد، دکتر شریعتی را «الکافر بخاتمیه‌النبی» خطاب کرده که این تعبیر البته تند و غیرمنطقی است؛ ولی به معنی تکفیر نیست. اصولاً «منکر» یک حقیقت را کافر به‌ آن می‌نامند… و در این مورد من تعبیر علامه عسکری را نمی‌پسندم و با ایشان هم حضوراً در این زمینه صحبت و بحث کردم و کپی بخش‌هایی از آثار دکتر شریعتی را که در اثبات خاتمیت رسول اکرم(ص) و ابدی بودن رسالت آن حضرت بود، به ایشان دادم؛ چون صدور آن نامه تحت تأثیر اوراق و جزواتی بود که در آن ایام معاندان علیه دکتر شریعتی منتشر ساخته بودند و هر خواننده ای را به شک و شبهه وامی‌داشت، در حالی که تنظیم آن جزوه‌ها، در واقع «مونتاژ» بخش‌هایی از سخنان مبهم و یا نارسای دکتر شریعتی در این زمینه‌ها بود… به هر حال من چون در این زمینه، در گفتگوی دیگری به تفصیل سخن گفته‌ام، آن را در اینجا تکرار نمی‌کنم. (علاقه‌مندان به آن گفت‌وگو، منتشره در شماره 59 مجله پنجره مراجعه نمایند).

آیا خاطره خاصی از دیدار با ایشان در بغداد ندارید؟

من در بغداد، منطقه‌ کراده شرقی که محله شیعه نشین و مرکز کلیه اصول‌الدین بود، چندین بار خدمت ایشان رفتم. یک بار گفتند: «آیا مایل هستید که تشکیلات و مرکز حکام واقعی عراق را ببینید؟» من فکر کردم مرادشان بازدید از کاخ‌های سلطنتی شاه عراق است که سقوط کرده بود و در اختیار کودتاچیان قرار داشت! گفتم: بازدید از کاخ‌های سلطنتی ظاهراً برای ما خیلی جذاب نباشد! علامه عسکری خندید و گفت: «نه، مرادم کاخ‌ها نبود، مرکز اصلی کسانی را می‌گویم که در پشت پرده حاکمان واقعی عراق آنها بودند؟ مرکز ماسون‌ها در بغداد!» تازه متوجه شدم که مرادشان مرکز «فراموشخانه» بغداد است که اغلب اشباه‌الرجال حاکم بر عراق ـ مانند همقطاران خود در ایران ـ عضو آن مرکز بودند.

در بلاد عربی، فراماسون‌ها را «ماسون» می‌گویند. اعلام آمادگی کردم و ایشان یک یا دو نفر را همراهم فرستادند تا به بازدید از این مرکز برویم. تقریباً دو ساعتی از آن مرکز، و علائم و آثار و شعارها و مدال‌ها و اسامی سرکردگان و اعضای مهمشان که در یک تابلو، با خط طلایی مکتوب یا منقوش بود، بازدید کردیم و اتاق توبه، محل سوگند وفاداری یاد کردن آنها، و پارچه سیاهی که باید آن را به هنگام ادای سوگند بر چشمان خود می‌بستند و اطاعت کورکورانه خود را در برابر اوامر و رهنمودهای «استاد اعظم» اعلام می‌نمودند، بسیار دیدنی بود .

در گوشه‌ای هم شمشیر یا نیزه تیزی آویزان بود که در زیرش نوشته بودند:«کسانی که به سوگند خود وفادار ‌نمانند، با این وسایل به جزای خیانت خود خواهند رسید!» به هر حال این بازدید از فراموشخانه بغداد و اطلاع از چگونگی طقوس و مراسم و علائم و نشانه‌ها و شرایط ماسون شدن، خاطره ویژه‌ای بود که هنوز پس از تقریباً نیم قرن آن را فراموش نکرده‌ام.

در ایران هم یک خاطره مکتوب از ایشان دارم که برایم خیلی شیرین و جالب بود. بنده پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به یاد نشریه مخفی که قبلاً اشاره کردم آن را در دوران نهضت، تحت عنوان بعثت ارگان طلاب حوزه علمیه قم منتشر می‌ساختیم، نشریه‌ای هفتگی و با همین نام(بعثت) با مجوز وزارت ارشاد، و از حوزه علمیه قم منتشر ساختم که خوشبختانه انتشار آن سی‌سال ادامه یافته و هم‌اکنون نیز منتشر می‌گردد. این نشریه علاوه بر قم، در بعضی از شهرها هم توزیع می‌گردد و برای اغلب علمای بلاد و ائمه جمعه و جماعات و یا مراکز فرهنگی و کتابخانه‌ها هم ارسال می‌گردد. نشریه‌ای است فرهنگی ـ اجتماعی و شامل مقالاتی در زمینه‌های مختلف مربوط به مسائل ایران و جهان اسلام. از جمله مراکزی که سالیانی است این نشریه ارسال می‌گردد، کتابخانه «دانشکده اصول الدین» در تهران است.

من فکر نمی‌کردم که علامه عسکری وقت بگذارد و این نشریه را مطالعه کند و حتی درباره آن اظهار نظر کند؛ اما دو سه سال قبل نامه‌ای ـ همراه با تعدادی از آثار ایشان ـ به دفتر نشریه رسید که باز نشان دهنده عمق باریک بینی‌ ایشان در زمینه مسائل فرهنگی و مطبوعاتی است… ایشان در نامه خود چنین می‌نویسند: «…این جانب روزنامه بعثت را دریچه باز به جهان و مبلغی دانا و مدافعی توانا از اسلام و مسلمانان می‌بینم و خواندن شماره‌های این را به مسلمانان فارسی زبان توصیه می‌کنم و به علامت تقدیر و تشکر بعضی از مؤلفات خود را به شما اهدا می‌کنم. با آرزوی توفیقات الهی…»

منبع : روزنامه اطلاعات 1389/6/28

مطالب مرتبط

image-article100

‏یادی از استاد مسلّم حوزه های علمیۀ تبریز مرحوم حاج میرزا کامران (رضوان الله علیه)‏

image-article100

جستارهایی در مبارزات آیت‌الله‌ العظمی گلپایگانی در انقلاب اسلامی ایران‏

image-article100

زندگانی من

image-article100

‏نگاهی کوتاه بر زندگی، آثار و مبارزات آیت الله العظمی خوئی(قده)‏

image-article100

یادواره آیت الله سید محمد صادق لواسانی