گفتگویی درباره سید جمال الدین اسد آبادی (بخش اول)
عليرغم تحقيقات فراوان، هنوز هويت سيدجمال در پردههايي از ابهام باقي مانده است و اقوال زيادي در خصوص مليت ايشان وجود دارد.
استاد سید هادی خسروشاهی
1ـ علیرغم تحقیقات فراوان، هنوز هویت سیدجمال در پردههایی از ابهام باقی مانده است و اقوال زیادی در خصوص ملیت ایشان وجود دارد. علّت این ابهامات و اقوال مختلف چیست و چگونه میتوان درمقابل آن راهگشایی کرد؟
بهنظرم برای اهل تحقیق، امروزه دیگر جای هیچگونه ابهامی درباره هویت ملی و زادگاه سید باقی نمانده است. البته باید گفت که ابهام پیشین در این رابطه، ناشی از نوع برخورد خود مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی با این مسئله بوده است… وقتی خود سید در بلاد عربی و سنیمذهب، خود را «افغانی» و «حنفی» معرفی میکند ـ تا بتواند به هدف اصلی خود یاری برساند و مدت 8 سال در الازهر تدریس کند و در بابعالی، مشاور عالی فرهنگی بشود ـ خوب طبیعی است که شیخ محمد عبده و دیگران، او را «افغانی» بدانند و معرفی کنند.
از سوی دیگر، سید در امضاهای باقیمانده که در ذیل نامهها یا در حاشیه رسالهها، مقالات و کتابها، خود را: افغانی، اسدآبادی، سعدآبادی، استانبولی، کابلی، حسینی و… معرفی کرده است، این نکته را نشان میدهد که سید خود را «جهانی» میدانسته و برایش مهم نبوده که در «کجا متولد شده است»! پس از دیدگاه ما هم نباید این امر مهم باشد که سید متولدشده ایران بوده یا افغان؟ بلکه مهم باید اندیشههای و باشد که دارای ارزش والایی است. در عینحال با توجه به اسناد بدستآمده از وزارت امور خارجه انگلیس، وزارت امور خارجه ایران، خانه امینالضرب ـ که هماکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود ـ همچنین نامههای باقیمانده از سید در ایران و استانبول، امروزه دیگر نمیتوان در ایرانیالاصلبودن سید، تردیدی روا داشت!… باضافه اینکه هنوز در محله «سیدان» اسدآباد همدان، مقبره اجداد و خاندان سید موجود است و یا مکاتبات خانواده سید با وی و پاسخهای سید، همه اینها نشاندهنده هویت ملی و محل تولد سید تواند بود… و درمقابل، ما حتی برای نمونه، یک نامه هم از سید به خانواده سعدآبادی خود! یا علما و شخصیتهای افغانی، پیدا نمیکنیم و این هم بخوبی روشن میسازد که اصولاً خانواده سید در ایران بوده است و میرزا لطفالله اسدآبادی، خواهرزاده سید، در دو سفر وی به ایران، در کنار او بوده و عکس و اسناد آن دوران، حتی مجموعه خطی مقالات فارسی سید که توسط فرزند وی میرزا صفاتالله اسدآبادی استنساخ شده، دراختیار اینجانب قرار دارد.
خبری هم در آذرماه 74 از سوی واحد مرکزی خبر از همدان مخابره گردید که مربوط به کشف سنگ مزار یکی از اجداد پدری سید در اسدآباد بود… البته قبلاً باید به این نکته اشاره کنم که مرحوم میرزا صفاتالله اسدآبادی، فرزند میرزا لطفالله ـ خواهرزاده سید ـ که از دوستان قدیمی اینجانب بود و دهها نامه از ایشان در آرشیو من موجود است، در کتابی که به سال 1375 هجری قمری ـ چهل سال پیش ـ درباره سید منتشر ساخته به سلسله انساب سید که در شجرهنامه موجود در خانواده سید سیفالله اسدآبادی نگهداری میشود، اشاره کرده و نام پدر بعضی از اجداد سید را چنین ذکر میکند: سیدجمالالدین بن سیدصفدر بن سیدعلی بن میر رضیالدین محمد الحسینی (شیخالاسلام) بن میر اصیلالدین محمدالحسینی قاضیبن میر زینالدین الحسینی بن میر ظهیرالدین بن میر اصیلالدین، بن میر ظهیرالدین بن سیدعبدالله که معاصر با امامزاده احمد بوده و در «سعدآباد» محله سیدان بسر میبرده و در 862 هجری وفات یافته است…
مرحوم میرزا صفاتالله، بهنام پدر سید عبدالله اشارهای ندارد، و اکنون و بههنگام مرمت امامزاده، در مقابل در ورودی مسجد امام رضا، در اسدآباد، سنگ مزار مربوط به «سید عبدالله» پیدا شده که در آن نام پدر وی سیدمرتضی حک شده است: «سیدعبداللهبن سیدمرتضی اسدآبادی، متوفی بسال 862هجری ـ قمری» و نکته جالب اینکه در این سنگ، قید شده که ایشان به «شهادت» رسیده و با اجل طبیعی وفات نکرده است…
خوب، چه اسنادی معتبرتر از اینها برای ایرانیالمولدبودن سید؟ خود من در دیداری که 25 سال قبل از اسدآباد داشتم، همراه مرحوم میرزا صفاتالله از مزار سید مسیحالله برادر سیدجمالالدین هم که در تاریخ 1296 هجری قمری وفات یافته است و همینطور مزار پدران سیدصفدر و دیگر بستگان درجه اول و دوم سید، که همگی در جوار امامزاده احمد یا امامزاده سیدان مدفون هستند، دیدار کردهام و با اینکه این اماکن گویا اکنون به پارک تبدیل شده، ولی بسیاری از آن سنگ مزارها محفوظ است.
به این نکته هم باید اشاره کرد که در افغانستان، حتی در همان محله سعدآباد هم از افراد خاندان سید و یا مزار اجداد وی هیچ اثری نیست و همه آنهاییکه مدعی افغانیبودن سید هستند، استنادشان فقط به اشتهار سید با لقب «الافغانی» است که البته این دلیل معتبری نمیتواند باشد… چون هرکسی میتواند چند نام یا اسم مستعار برای خود انتخاب کند؟!
و بهرحال ما درباره «استخوانهای سید» با برادران افغانی خود اختلاف نداریم. بگذارید مزار سید در کابل باشد… البته سید مزار دیگری هم در «شیخ لرمزارلقلی» استانبول دارد که هماکنون با سنگ مرمر جدیدی، تجدید بناشده و موجود است… پس مهم نیست که او متولد کجا بوده و یا مزارش کجاست؟ مهم اندیشههای والای سید است که باید مورد بهرهگیری قرار گیرد.
2ـ یکی از اتهامات مهمی که به سیدجمال وارد شده است عضویت ایشان در سازمان فراماسونری است. اولاً این امر براساس اسناد و مدارک موجود چقدر مقرون بهواقع است و ثانیاً چه توجیهی برای آن وجود داشته است؟
درباره عضویت سید در سازمان فراماسونری و چگونگی آن باید گفت که: اولاً امضای دستخط موجودی که در آن گویا تقاضای عضویت در لژ اخوان قاهره بعمل آمده، بهیچوجه با هیچیک از دهها امضای باقیمانده از سید تطابق ندارد… یعنی درواقع میتوان گفت که کسی خواسته از روی امضاهای سید، «نقاشی» کند!، ولی نتوانسته که مثل او امضا بنماید.
ثانیاً: اگر سید، طبق این دستخط تقاضای عضویت در محفل ماسونی نموده، چرا بهجای پذیرش وی به عضویت! تقریباً پس از چهار سال انتخاب وی به «ریاست لژ!» اعلام شده است؟… طبیعی است که یک متقاضی عضویت در هیچ حزب یا سازمانی، در قبال تقاضای عضویت، به مقام ریاست آن حزب، سازمان یا لژ، انتخاب نمیشود و این خیلی عجیب است که تاکنون هیچکس به آن توجه نکرده است… بویژه که میدانیم شرایط عضویت در همه لژهای فراماسونری، بسیار سخت و شدید است و بدون امتحان و آزمایش درازمدت، کسی را به عضویت نمیپذیرند، تا چه رسد به انتخاب او به ریاست!…
ثالثاً: معلوم نیست که چرا درخواست عضویت در لژ مصر، در بین اسناد سید و در خانه حاج امینالضرب پیدا شده است؟ این مسئله، ـ در صورت صحت و اصالت ـ باید درمیان اسناد لژهای مصری پیدا شود نه دربین نامههای خانه حاج امینالضرب… و جای تعجب است دوستانی که اصالت و صحت نامه آیه الله کاشانی به آقای دکتر مصدق ، در 27 مرداد، درباره توطئه کودتا را به این دلیل زیر سؤال! میبرند که چرا نامه دربین اسناد دکتر مصدق یافت نشده و نسخهای از آن نزد آقای دکتر حسن سالمی ـ نوه آیه الله کاشانی ـ باقی مانده است؟ همین دوستان، باصطلاح سند! درخواست عضویت سید را که گویا در خانه امینالضرب یافت شده، ـ نه در قاهره ـ مورد سؤال قرار نمیدهند؟
البته با این تفاوت که اصولاً در دوران سید، فتوکپی و زیراکس و غیره نبود و سید هم در فکر جمعآوری و نگهداری نسخهای از نامهها و مکاتبات خود نبود، اما در دوران آیه الله کاشانی که همه وسایل تکثیر و نگهداری نامه یا سند، مرسوم شده بود، وجود نسخهای از نامه ایشان، در نزد اعضاء خانوادهشان، موجب شک و تردید آقایان! قرار میگیرد!
و عجیبتر آنکه دوستان گردآورنده اسناد سید ـ آقای دکتر مهدوی و آقای ایرج افشار ـ نامههای سید را مثلاً در پاسخ نامههای امینالسلطان و حاج امینالضرب، در مجموعه اسناد و مدارک چاپ دانشگاه آوردهاند، ولی از اصل نامههای امینالسلطان و حاج امینالضرب بهسید که قاعدتاً باید آنها دربین اوراق سید باشد، هیچ خبری نیست و این، نشاندهنده برخورد گزینشی یا نوعی اعمال غرض، در این زمینه است که امیدواریم آقایان مهدوی و افشار، پاسخ آن را بدهند و یا نامههای «پنهانشده»! را دراختیار اهل تاریخ قرار دهند.
رابعاً: اصولاً باید به این نکته توجه نمود که عضویت در یک سازمان و یا گروهی، بهقصد خدمت بهمردم ـ و در راه اخوت، مساوات و حریت! که شعار لژهای اخوان! ماسون بوده است ـ عجیب نیست و اگر کسی وارد سازمانی شد و از ماهیت واقعی آن آگاه نبود. این امر اشکالی نمیتواند داشته باشد، ولی البته اگر پس از آگاهی از اهداف پشتپرده، باز به عضویت خود ادامه داد، این امر جای اشکال و سؤال خواهد بود… و ما میبینیم که خود مدعیان عضویت سید در لژ ماسون، در مصر، همگی اعتراف دارند که سید بلافاصله پس از آنکه نتوانست در آن لژ، علیه استعمار انگلیس سخنرانی کند، استعفا داد و اعلام داشت که من فکر میکردم سازمانی که شعار آن: آزادی، برادری و برابری است، باید مرکز مبارزه با استعمار هم باشد و اکنون که چنین نیست، ماندن من در این تشکیلات معنی ندارد.
خامساً: ما میبینیم و میدانیم که اعضاء فراماسونری، در سراسر دنیا با پشتیانی قدرتهای مافیایی، همگی در رأس قدرت و صاحب مقام و وزارت و ثروت و غیره بودهاند. اما سید جمالالدین که عضو فرماسونی نشده، به مقام ریاست لژ انتخاب شده است!!، حتی از همان مصر، ـ با صرفنظر از ایران، هند، ترکیه، پاریس و لندن ـ اخراج و تبعید شده است… این چه نوع عضویت در یک سازمان جهانی است که صاحب آن همواره در حال تبعید و شکنجه و آزار و تهمت و دربدری و آوارگی بوده است؟
بهرحال من شخصاً اعتقاد ندارم که سید عضو رسمی فراماسونری بوده است… و اگر هم اثبات شود که واقعاً چندصباحی در راستای اهداف خود عضو شده و بعد از آگاهی از حقیقت، آن را ترک گفته است، این امر هیچ عیب و اشکالی ندارد…
3ـ ارتباط سیدجمال با دیپلماتها و سفارتخانههای خارجی خصوصاً انگلستان و ملاقاتها و مذاکرات متعدد وی با آنها از جمله عواملی است که شبهاتی را درخصوص هویت فکری و سیاسی ایشان پدید آورده است این حرکت سید که بهکرات هم واقع شده است چگونه قابل توجیه و پذیرش است؟
فعالیت سیاسی، در سطح جهانی، بدون ارتباط با رؤسای احزاب، دیپلماتها و شخصیتهای سیاسی کشورهای متوقف فیه، اصولاً مقدور نیست و عدم ارتباط، برای کسی که میخواهد در جامعه و سیاست، نقشی را ایفا کند و مسئولیتی را بعهده خود دارد، درواقع اقدام بدون ابزار است که طبعاً کاری غیرعقلانی و غیرمنطقی است. باید دید که هدف سید از این ملاقاتها و ارتباطها چه بوده است؟ ما اگر اسناد را بررسی کنیم، میبینیم که سید همواره و در هر ارتباطی، بدنبال اجرای یکی از اهداف خود بوده است.
مثلاً اگر با دیپلماتهای انگلیس مذاکره میکند و یا مکاتبه دارد، بدنبال بیرونراندن آنها از سودان یا مصر است و صریحاً این را در نامه یا در مذاکرات خود مطرح میسازد… (به یادداشتهای بلنت مراجعه شود) یا اگر در استانبول با سلطان عثمانی ارتباط پیدا میکند، خواستار اجرای وحدت اسلامی به کمک اوست.
یا اگر در ایران با شاه و امینالسلطان مکاتبه دارد و دیدار میکند، برای اجرای قانون و احیای آزادی است… و بهنظر من این نوع ارتباط و مکاتبه، لازمه کار سیاسی است… بیتردید اگر ملاقاتها و مکاتبهها در راستای اهداف مادی، و کسب پول یا مقام باشد، این عمل قابل توجیه نیست… اما ما حتی یک مورد هم نمیتوانیم در تحرکات سید و در همه ارتباطها و مذاکرات وی با شخصیتها و دیپلماتها، پیدا کنیم که در راستای یک هدف مادی یا مسئله شخصی بوده باشد.
بهرحال مذاکره با رؤسای بلاد خارجی و دیپلماتها، بهمفهوم همسوئی فکری نیست… و این نوع برداشت، آنهم در مورد شخصیتی چون سید جمالالدین، واقعاً غیرمنصفانه است. برای تقریب ذهن میتوانیم به ملاقاتهای شخصیتهای اسلامی معاصر، با مسئولین کشورهای مخالف اشاره کنیم که در راستای اهداف خود آنهاست، نه در راستای اهداف طرف و همکاری با دشمن!
ما امروز میبینیم که بعضی از رهبران حرکتهای اسلامی، پس از تبعید از کشور خود، در یک کشور بیگانه بهعنوان یک پناهنده سیاسی ـ مانند سیدجمالالدین ـ زندگی میکنند، و این بدیهی است که روی اجبار و اضطرار است نه بهمفهوم پذیرش و قبول چگونگی آن حکومتها و دولتها…
پس به اعتقاد من، این سفرها، این روابط، این دیدارها و این مکاتبهها، برای کار شخصیتی چون سید جمالالدین، که اهداف جهانی داشت، بمثابه یک ابزار است و بدون آنها نمیتواند کاری بکند و از نظر اصولی هم، این نوع کارها و اقدامات، در راستای اهداف، و با حفظ استقلال و هویت اصلی، هیچ مانعی نمیتواند داشته باشد…
4ـ عدهای از صاحبنظران سیدجمال را بنیانگذار حرکتی میدانند که امروز به نام روشنفکری دینی مرسوم است. میزان تأثیر فکری سیدجمال بر روشنفکران صدساله اخیر چگونه بوده است و بهنظر شما کدامیک از آنان تأثیر بیشتری از سیدجمال پذیرفته است؟
روشنفکری دینی اگر بهمفهوم جدید آن باشد که هرکسی با اجتهاد و برداشتهای خاصی از دین، خود را صاحبنظر بداند و درواقع معیار ارزیابی مسائل دینی، تشخیص شخصی افراد روشنفکر باشد، بیتردید سیدجمالالدین با این نوع «روشنفکری دینی» موافق نبود و روی همین اصل هم میبینیم که رساله نیچریه را در رد مادیگرایی و هواداران نیهلیست دیندار آن که همان روشنفکران آن عصر بودند، مینویسد و یا «تفسیر مفسر» را بدون ذکرنام، در پاسخ سرسید احمدخان منتشر میسازد و برداشتهای «روزپسند»! وی را نمیپذیرد و یا در مسئله علم و دین، دیدگاه ویژه خود را بیان میدارد و هرگز نمیپذیرد که «علم» جای «دین» را بگیرد و یا کسی مدعی شود که علم میتواند همه مشکلات بشری را حل کند و دیگر نیازی به اصول دینی نیست و دین فقط رابطهای است خصوصی بین انسان و خدا… این نوع اندیشه را که باید «روشنفکری دینی منفی» نامید، سید جمالالدین نه تنها نمیپذیرد، بلکه با آن مبارزه هم میکند.
اما اگر مراد از روشنفکری دینی، شناخت زمان و قیام بواجب برای معرفی بهتر دین و سیر همگام با پیشرفتهای مادی و استفاده از علوم و فنون، در راه پیشبرد مسلمانان و جوامع اسلامی شد، شکی نداریم که سید طلیعهدار این روشنفکری است… دعوت به فراگیری علوم، ردّ خرافات بنام مذهب، تشویق عناصر مسلمان به راهاندازی مراکز فرهنگی و نشر جرائد و مطبوعات، ایجاد تحرک در محافل مذهبی برای شرکت در امور سیاسی، و دهها امور مثبت دیگر که در تاریخ حیات سید آمده است، این حقیقت را به اثبات میرساند که سید در «روشنفکری دینی مثبت» پیشتاز بوده و نقش عمدهای را هم بعهده داشته است…
البته نوآوریهای سید و روشنفکری وی در چهارچوب مبانی و اصول اساسی دینی است و هرگز سید در این نوآوری و روشنفکری بهاین داعیهها نپرداخت که از دین اسلام فقط «قرآن» را بپذیرد و بقیه منابع اصیل مذهبی را «تغییرپذیر» با تحولات زمان بداند… دقت بفرمائید که «تحولپذیر» با «تغییرپذیر» فرق دارد. ما نمیگوییم که برداشتهای ما در عصر کنونی… در رابطه با مسائل جهانی، همانند برداشتهای قرون وسطایی باشد و اجتهاد ماهم هرگز تحولی نیابد و مانند قرون ماضیه باشد، امّا این تحول اندیشه و تکامل اجتهاد را با «تغییر» و «وارونهاندیشی» یکی نمیدانیم.
بهرحال سید را در روشنفکری دینی مثبت میتوان پایهگذار نامید و در رابطه با روشنفکری منفی، بدون شک سید را باید از مخالفین آن معرفی کرد!
5ـ آیا سیدجمال بر جنبشهای اسلامی در خارج از ایران که در قرن اخیر آغاز شده است تأثیراتی گذارده است و اصولاً تا چه حد حوزههای روشنفکری خارج از ایران از افکار و آثار سیدجمال تأثیر پذیرفته است؟
تردیدی نیست که سید، بقول شهید آیه الله مطهری بنیانگذار نهضتهای اسلامی یک قرن اخیر است… تا آنجا که ما به تاریخ هر کشوری و هر حرکتی که در یک قرن اخیر بوجود آمده، نگاه کنیم میبینیم که رهبری آن بعهده یکی از شاگردان یا هواداران فکری سید بوده است… و این تأثیر کم و کوچکی نیست… و البته بررسی چگونگی آن، نیاز به تألیف کتاب مستقلی دارد… ولی برای نمونه باید گفت که شهید شیخ حسنالبناء مؤسس حرکت اخوانالمسلمین در مصر و بلاد عربی، در کتاب خاطرات خود: «مذکرات الدعوه و الداعیه » حرکت خود را استمرار راه سیدجمالالدین و شیخ محمد عبده معرفی میکند.
و یا میتوان اشاره کرد که ابوالکلام آزاد و اقبال لاهوری خود را شاگردان معالواسطه سید و پیرو مکتب او میدانند… و محمد امین شاعر ملی ترک و محمد عاکف شاعر معاصر ترک سید را پایهگذار آزادیخواهی در ترکیه میدانند و همچنین سعد زغلول در مصر، در یک سخنرانی، نهضت ملی خود را وابسته به اندیشههای سید معرفی میکند. در ایران که نهضت قانونخواهی و ضداستبدادی بیتردید از سید سرچشمه میگیرد… و همینطور جاهای دیگر… البته من این مطلب را در کتابهای «حرکتهای اسلامی معاصر» با مدارک لازم، شرح دادهام…
6ـ علیرغم اهمیتی که سیدجمال در تاریخ یکصدساله اخیر ایران دارد تا حد زیادی شخصیت و افکار و آثار ایشان مهجور و سربه مهر و ناشناخته مانده است. چه اقدامات جدی برای جبران این امر و معرفی سیدجمال صورت گرفته است؟
در دوران سلطنت قجری و پهلوی، با توجه به شناختی که کارگردانان این دو رژیم از آثار و عواقب اندیشه سید بدست آورده بودند و میدانستند که نشر و گسترش این نوع اندیشهها، برخلاف اهداف سلطهجویانه سلطنتها است، بطور طبیعی اجازه شناخت و شناسایی افکار سید و یا تجلیل از وی را نمیدادند… و حتی مورخین عصر قجری و دوران پهلوی و پژوهشگران! حقوقبگیری چون: اسماعیل رائین، دکتر میمندینژاد، ابراهیم صفائی و امثال آنها، با جعل و نشر اتهامات و اکاذیب، در مخدوشساختن چهره اسلامی ـ انقلابی سید، نقش خاصی را بعهده داشتند… این بود که در دوره این رژیمها توطئه سکوت یا تخریب در مورد سید ادامه داشت ـ و اکنون نیز این روش در بلاد ارتجاعی باصطلاح اسلامی ادامه دارد ـ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خوب میبینیم که تحولی درباره شناخت سید بوجود آمده و تشکیل یا کنگره جهانی سید در تهران، نشانههای از این تحول و حرکت است و امیدواریم که بتوان با استفاده از فرصتهای بدستآمده، در مورد سید و اندیشههای وی، «جبران مافات» نمود!
7ـ جناب استاد درمیان محققان و مورخان جنابعالی بیش از هرکس دیگری به تحقیق و روشنگری درخصوص احوال و آثار سیدجمال پرداختهاید. زمینههای دیگر فعالیت فکری و تحقیقاتی خود را بیان کنید و بفرمایید چه آثاری از شما درخصوص سیدجمال تاکنون منتشرشده و چه آثار و اقدامات دیگری درخصوص معرفی ایشان در دست اقدام دارید؟ و بفرمایید اصولاً علت توجه فراوان و جدی شما به شخصیت سیدجمال چه بوده است؟
در دوران قبل، به بهانه تحقیق تاریخی، به شرح چگونگی مبارزات ضداستعماری سید در بلاد مختلفه و یا ترجمه و نشر نامههای سید علیه شاه قاجار میپرداختم… خوب وقتی نامه فساد رژیم را افشا میکند و علیه شاه قاجار است و در آن سید از علمای بزرگ شیعه در نجف و سامرا، میخواهد که شاه را خلع کنند تا ریشه فساد خشکانیده شود، دستگاه سانسور پهلوی نمیتوانست بگوید که چرا این نامه را منتشر میسازید؟ چون اگر «قجریها»! خوب بودند که جایگزین لازم نداشتند…
و از سوی دیگر، خواننده وقتی در نامه سید میدید که «شاه قاجار» عامل اصلی فساد و تباهی در کشور است، و آن را با وضع «شاه پهلوی» مقایسه میکرد، یک نوع «وحدت عمل کامل» بین دو شاه و دو رژیم مییافت و خود به نتیجه میرسید که راه رهایی، در عصر ما هم خلع و طرد شاه است.
و البته وقتی اندیشههای سید در بین نسل جوان منتشر میشد، زمینه فکری برای حرکتها آماده میشد. و من خدای را سپاسگزارم که در این مسیر موفق بودهام، بدون آنکه با مشکل خاصی روبرو شده باشم… و تعداد چاپ کتابها در این زمینه و تیراژ آنها، نشاندهنده گسترش اندیشه بود… و خوشبختانه سانسورچیهای رژیم از این نکته اساسی غافل بودند.
منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر