گزارش دادستان نظامى شاه!

image-article203

دومين مطلبى كه در يادواره شهيد نواب صفوى مى‌خوانيد، خلاصه گزارشى است كه گويا دادستانى رژيم شاه آن را از روى بازجويى‌هاى شهيد نواب صفوى، تهيه كرده است.

یادواره شهید نواب صفوى
گزارش دادستان نظامى شاه!

به قلم استاد سید هادی خسروشاهی

دومین مطلبى که در یادواره شهید نواب صفوى مى‌خوانید، خلاصه گزارشى است که گویا دادستانى رژیم شاه آن را از روى بازجویى‌هاى شهید نواب صفوى، تهیه کرده است. این گزارش که باعنوانِ «اسنادى از بازجوئیهاى شهید نواب صفوى» در بیست صفحه تکثیر شده است، مقدمه کوتاهى هم از «ناشر ناشناس»! دارد که این ناشناسى، به جاى روشنگرى، ابهامِ موجود در اصالتِ محتواى گزارش تایپ شده را بیشتر مى‌سازد.
این مقدمه، اگر نام ناشر را بر خود مى‌داشت، حداقل مى‌شد فهمید که هدف از نشر آن چیست؟! و یا اگر ناشر، در مقدمه خود توضیح مى‌داد که اصولا این گزارش، از طرف دادستانى رژیم، براى چه امرى و توسط چه کسى تهیه شده و چگونه به دست ناشر رسیده و چرا فاقد تاریخ و امضاء و نام بازجو و غیره است؟… باز کمى از آن ابهام کاسته مى‌شد که متأسفانه چنین کارى انجام نشده است. که به طور بر ابهامات مى‌افزاید!
مقدمه ناشر چنین است:
مقدمه
اسنادى از بازجوئى‌هاى شهید نواب صفوى

شهید نواب صفوى و دیگر یاران شهیدش، نظیر خلیل طهماسبى، سید حسین امامى، سید عبدالحسین و سید محمد واحدى و… در برهه‌اى از تاریخ ایران درخشیدند. این برادران با صداقت و اخلاق و پاکى و ساده زیستى و عزم و اراده‌اى بى‌نظیر و با سرى پرشور، منشاء آثار بسیارى در جامعه خود به خصوص در میان طلاب جوان گردیدند.
روحیه ستیزه‌جویى و شجاعت شهامت شهداى فدائیان اسلام براى رژیم شاه قابل تحمل نبود و لذا دست خود را به خون آنان آلوده ساخت. مطالبى که به نظر شما مى‌رسد گزارشى است که گویا; دادستان وقت بیدادگاه رژیم سلطنتى، از بازجویى‌هاى شهید نواب صفوى تهیه نموده است و انتشار آن براى آشنایى بیشتر افراد حقیقت طلب با واقعیت‌هاى تاریخ است.
برخورد صادقانه با تاریخ، حکم مى‌کند که به دور از دعواهاى کاذب و حب و بغضها با واقعیت‌هاى تاریخى روبه رو شویم. و ضمن اینکه به ارزشها و فداکارى‌هاى نیروهاى مختلف ارج مى‌نهیم. نقاط ضعف و نارسایى‌ها را هم منصفانه بشناسیم. ریشه‌یابى صحیح از وقایع تاریخ به ما اجازه مى‌دهد که راه انقلاب و رسیدن به پیروزى را با بصیرت بیشترى طى کنیم.
همچنین این اسناد، گوشه‌هایى از حقایق نهضت ملى ایران را براى خواننده مشخص مى‌کند تا مستقل از تحریف‌هایى که صورت مى‌گیرد به قضاوت بپردازد..»
ناشر(؟)
***
… پس از این مقدمه، ناشر محترم ناشناس! به تعبیر خودش «قسمت‌هایى از بازجویى‌ها» را نقل مى‌کند، و البته دلیل این تلخیص را هم ذکر نمى‌کند و آنگاه با اینکه خود به صراحت مى‌نویسد: «این گزارشى است که دادستان وقت بیدادگاه رژیم سلطنتى از بازجوییهاى شهید نواب صفوى تهیه نموده است» چند سطر بعد، آن را «اسناد» مى‌نامد که ظاهراً «گوشه‌هایى از حقایق نهضت ملى ایران»! را براى خواننده مشخص مى‌کند، ولى ناشر محترم، خود مشخص نمى‌کند که با چاپ صفحات تایپ شده با سر ورق «وزارت جنگ» چگونه مى‌توان حقایق نهضت ملى ایران را روشن ساخت؟ ما که پرونده شهید نواب صفوى و حتى پیراهن خون آلود وى را هم پس از پیروزى انقلاب اسلامى در بایگانى ارتش و ساواک و… دیده‌ایم و شاید قسمت عمده بازجویى‌هاى انجام شده را هم ورق زده‌ایم، نه تنها این گزارش را در مجموعه پرونده ایشان سراغ نداریم، بلکه چون در همه صفحات پرونده و بازجویى‌ها، نام بازجو، تاریخ و حتى ساعت بازجویى مشخص شده و همه آنها یا به خط خود شهیدان است و یا به امضاى آنها رسیده است، نمى‌توانیم در اصالت محتواى این گزارش تردید نکنیم، به ویژه که فقدان نام بازجو، امضا و تاریخ، این احتمال را تقویت مى‌کند که گزارش پس از شهادت نواب صفوى و یارانش و یا پس از پیروزى انقلاب اسلامى، تهیه و تنظیم شده و بنابر مصالحى خاص، هم اکنون تکثیر شده‌‌است.
به هر حال، اصولا از دیدگاه ما این «گزارش» را نمى‌توان «سند» نامید، و هیچ پژوهشگر تاریخ هم نمى‌تواند در یک اثر تحقیقى تاریخى، به این قبیل گزارش‌ها استناد کند، بلکه در هرگونه گزارشى – مانند احادیث منقول از بزرگان دین – اگر تضادى باقرینه‌هاى خارجى دیده‌شود، بى‌شک حکمِ عقل جاى نقل را مى‌گیرد و در نتیجه، در این مورد خاص هم وقتى ما موضع‌گیرى قاطع و عدم تسلیم شهیدان فدائیان اسلام را تا پاى جان مى‌بینیم، نمى‌توانیم یک «گزارش» جعلى را «سند» بدانیم و سپس به داورى بنشینیم.
به عبارت روشن‌تر، پاره‌اى از تعبیراتى که در این «گزارش» آمده است، با روحیه و اندیشه و شهامت و شجاعت و اخلاص و شهادت‌طلبى شهید نواب صفوى و برادران او، هماهنگى ندارد و به نظر ما کسى که اعلامیه تکان دهنده «اى پسر پهلوى» را خطاب به شاه مى‌نویسد و امضا مى‌کند و در کتاب «راهنماى حقایق» ـ که در واقع مانیفیست سازمان بود ـ با صراحت تمام «شاه و دولت را دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامى و خائنین پست فطرت» مى‌نامد و یا حتى در آخرین دفاع مکتوب(1 ) پیش از اعدام و با دستخط خود، شاه و رژیم را محارب و مهاجم به اسلام معرفى مى‌کند، نمى‌تواند در روزى دیگر که حکم اعدام وى صادر شده و حتى در آن شرایط، براى حفظ جان خود و یارانش هم درخواست به اصطلاح عفو هم نمى‌کند، با این چنین تعبیراتى، با جلادان رژیم گفتگو کند؟ گرچه در همین گزارش منتشره هم باز شهید نواب صفوى به شدت و با شهامت و صراحت، شاه و أذناب او را «مهاجم به اسلام» معرفى مى‌کند و حکومت آن‌ها را غاصب مى‌نامد و…
و اکنون، نشرِ خلاصه این گزارش، در واقع به عنوان پذیرفتن اصالت و یا تأیید و یا انکار آن نیست، بلکه هدف آن است که یاران باقیمانده شهید نواب صفوى، به ویژه کسانى که در بازجویى‌هاى دادگاه نظامى، تا آخرین روزها و در تمام مدت زندان، در کنار آن عزیزان بوده‌اند، درباره صحت و سقم این گزارش تهیه شده از «بازجویى‌ها»! نظر بدهند و با این عمل خود، وظیفه‌اى را که در قبال تاریخ سازمان فدائیان اسلام دارند، ادا کنند.
با تشکر از دو برادر دانشجویى که سال گذشته در کلاس درس اینجانب، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ـ در مقطعِ فوقِ لیسانس علوم سیاسى ـ مانند طلبه‌هاى حوزه با سؤالات خود، از یکنواختى درس‌هاى من مى‌کاستند. و سرانجام هم، نسخه‌اى از این «گزارش» را در اختیار من قرار دادند.

جمعه، 12/10/68، تهران، سیدهادى خسروشاهى

گزارش دادستان نظامى شاه(2 )

س: جریان قتل مرحوم سپهبد رزم‌آراء را مشروحاً بنویسید و هر کس به نحوى از انحاء در آن دخیل بوده، دقیقاً با توصیف چگونگى شرکت معرفى نمائید؟
ج: آقاى کاشانى وقتى از مسافرت لبنان برگشتند، سپهبد رزم‌آراء را براى اسلام و مسلمین خطرناک تشخیص داده بودند و روى این قضیه، صحبت و تبلیغ زیاد مى‌نمودند و دکتر بقائى به خصوص روى این مطلب که او آلت انگلیسى‌هاست و خطرناک است زیاد تبلیغ مى‌کرد و بعد از او مکى و آزاد و نریمان، شایگان، دکتر فاطمى و دکتر مصدق هم خصوصاً بسیار تبلیغ بر روى همین مطلب مى‌کردند و حائرى‌زاده هم جزو همین‌ها بود و در شبى که در زمان حکومت رزم‌آراء، من این آقایان را براى اتمام حجت دینى خواستم دکتر بقائى و مکى و حسین فاطمى آمدند به منزل حاجى محمود آقائى، خیابان عین‌الدوله و این سه نفر صریحاً گفتند که: فعلا خطر بزرگ و مانع پیشرفت‌هاى دینى و ملى رزم‌آرا است و او بایستى از بین برود تا کارها درست شود و آقاى حائرى‌زاده و نریمان هم که در آن مجلس آن شب تأیید عمومى مى‌کردند، آقاى کریم‌آبادى مدیر اصناف نیز همین جهت را معتقد بود و بر روى این مطلب تبلیغات شدید در روزنامه اصناف و شفاهاً مى‌نمود و من هم از نظر دینى، همین اعتقاد را داشتم و یک شبى، کاشانى در زمان حکومت رزم‌آراء چون در آن وقت بنده مخفى بودم حاج ابوالقاسم، رفیعى را فرستاد پیش من که ایشان مى‌خواهد با شما ملاقات کند و قرار این ملاقات گذاشته شد که ایشان بیایند منزل حاج ابوالقاسم رفیعى در خیابان لُرزاده و آقاى حاج سید هاشم حسینى هم آمد و حاج ابوالقاسم رفیعى، از اتاق براى پذیرائى بیرون رفت و کاشانى بعد از شرح و بحث در اطراف مسائل دینى گفت: هفت نفر بایستى از بین بروند که از همه خطرناک‌تر و جلوتر رزم‌آراء است یعنى: دکتر اقبال، سرتیپ‌زاده، سرتیپ دفترى، سردار فاخر، دکتر زنگنه، و دکتر طاهرى را شمرد و گفت ولى اسم من و تو در بین نباشد و من به ایشان جواب دادم اگر براى خداست مانعى ندارد که اسم من هم در بین باشد، ولى شما در سنگر براى اسلام محفوظ باشید و همه کار به دست خداست.
و به خصوص نظرم هست که بعد از رفتن ایشان، بنده با حاج سید هاشم گفتگو کردیم که رزم‌آراء از جهت دینى، پیشِ ما معلوم است. آنهاى دیگر که ایشان گفت. جنبه سیاسى دارد و ایشان نمى‌داند که ما از نظر سیاسى دخالت در این امور نمى‌کنیم و بعداً کسانى که داوطلب شده بودند، قریب یکى دو ماه با ماشین جیپ که گاهى کرایه مى‌کردند و ماشین عادى سوارى ـ که کرایه مى‌کردند ـ و این جریان رفت و آمد، مدتى طول کشید و گاهى هم همین افراد داوطلب به طور معمول به منزل آقاى کاشانى مى‌رفتند و مى‌آمدند و آقاى کاشانى هم آنها را مى‌شناختند که داوطلب هستند و هر روز یا هر چند روز یکبار به دنبال رزم‌آراء مى‌روند و گاهى آنها را ـ به طورى که خودشان نقل مى‌کردند ـ و چند مرتبه هم که کار دیر شده بود، گفته بودند که: اینها مرد این کار نیستند و البته بنده هم بسیار تهییج مى‌کردم و کوشش مى‌نمودم و نیز آقاى عبدالله کرباسچیان هم به وسیله روزنامه نبرد ملت و شفاهاً تهییج مى‌کرد تا اینکه چند روز آن افراد داوطلب خسته و تقریباً مأیوس شده بودند و منتظر فرصت بعدى بودند و یک روز آقاى طهماسبى با چشم گریان پیش بنده آمد و گفت: خواهش مى‌کنم آن اسلحه که پیش شماست، بدهید من تنها و شخصاً بروم. اول قدرى امتناع کردم و گفتم شاید نتوانى، اصرار کرد و گرفت و رفت و باز مدتى موفق نشد و بعد از آن، یک شبى ما منزل حاج ابوالقاسم رفیعى بودیم، روزنامه اطلاعات را خواندم نوشته بود فردا مجلس ختم آیت‌الله فیض در مسجد شاه است. به همین مناسبت فرستادم آقاى طهماسبى از منزلش آمد و قضیه را به ایشان گفتم. خوشحال شد و در آن شب آقاى حاج سید هاشم حسینى و آقاى عبدالحسین واحدى و آقاى سید محمد واحدى و آقاى حاج ابوالقاسم رفیعى در اتاق که تقریباً زیر زمین بود، با آقاى طهماسبى همگى در آنجا بودیم و صبح پس از نماز و دعاى مفصل، همان هفت تیر را که در آن وقت پیش خودم بود، به ایشان دادم. ایشان حرکت کرد به سمت مسجد شاه… مصافحه کردیم، رفتند و سید محمد واحدى را هم که در آن وقت بچه بود، به دنبال ایشان فرستادم که خبر بیاورد و بعد از ساعتى سید محمد وارد شد که: رزم‌آراء کشته شد.

س:به طور خلاصه در مورد قتل مرحوم رزم‌آراء کسانى را که باعث و محرک قتل بوده‌اند و اشخاصى که با علم و اطلاع از حیث تهیه و تدارک وسایل قتل و تسهیل اجراى قتل و یا به هر نحوى از انحاء به خلیل طهماسبى کمک کرده‌اند، نام ببرید و نقش هر یک را در انجام منظور بنویسید:
ج:آقاى کاشانى و آقاى دکتر بقائى و آقاى حسین فاطمى و آقاى آزاد و آقاى حائرى‌زاده و آقاى مکى و آقاى نریمان و آقاى شمس قنات‌آبادى و آقاى کریم‌آبادى ـ مدیر اصناف ـ و آقاى عبدالله کرباسچیان و آقاى نصرالله کریمى کرمانشاهى و آقاى شایگان و آقاى دکتر مصدق و بنده و آقاى حاج سید هاشم حسینى و آقاى سید عبدالحسین واحدى و آقاى حاج ابوالقاسم رفیعى و آقاى حاج احمد آقائى و آقاى على زهرى ـ که تبلیغات شدید علیه او مى‌کردند ـ به خصوص آقاى دکتر مصدق و آقاى کاشانى و آقاى دکتر بقائى و بنده. تبلیغات آنها و بنده در اینکه رزم‌آراء بایستى از میان برود صریح، ولى تبلیغات عمومى آقاى کاشانى و دکتر مصدق از همه شدیدتر و صریح‌تر بود. بنده و آقاى کاشانى هم دستور صریح داده و تشخیص خودمان را به آنها مى‌گفتیم که: تکلیف این است…

س: منطق آنها در تجویز قتل مرحوم سپهبد رزم‌آراء چه بود؟
ج:افراد جبهه ملى یعنى آقایان: دکتر شایگان و مصدق و حائرى‌زاده و نریمان و دکتر بقائى و آزاد و مکى و حسین فاطمى و على زهرى و شمس قنات‌آبادى و نصرالله کرمى کرمانشاهى و کریم‌آبادى مدیر اصناف مى‌گفتند چون او، یعنى رزم‌آراء آلت انگلیسى‌هاست و خائن به مملکت است، بایستى از بین برود و منطق آقاى کاشانى هم این بود که او آلت انگلیسى‌ها و خائن به مملکت و اسلام است و منطق من و آقا سید عبدالحسین واحدى و حاج سید هاشم حسینى این بود که او مهاجم به اسلام است.

س: از آقایانى که نام بردى تا روز دستگیرى شما به کدامیک باز هم اعتقاد داشته و در وطن‌پرستى و خدمت به اسلام آنها هیچ‌گونه شک و تردیدى نداشته و ندارید؟ یعنى آقایان را نوکر اجنبى و بیگانه و مهاجم به اسلام مى‌دانید یا خیر؟
ج:خیر، یعنى در وطن‌خواهى و اسلام، که مورد ادعاى آنهاست ایمان و اعتقادى ندارم. یعنى معتقدم که منافع شخصى خود را مى‌خواهند و نه منافع وطن و نه منافع اسلام را نمى‌خواهند و طبعاً در وطن‌خواهى و ایمان‌شان تردید دارم.
از قضایاى بعد از ورود آقاى کاشانى از لبنان، این بود که در همان روزها و کلا اقلیت جبهه ملى و شخص ایشان که انتخاب شده بود، براى اینکه در مجلس راجع به اسلام و الغاء قوانین خلاف اسلام صحبت کنند، رجوع مى‌کردیم و ایشان مسامحه کرده وعده بعد را مى‌دادند و مطلب قابل ذکر اینکه معروف کرده بودند رزم‌آراء به دلائل مسلم مى‌خواهد کودتا کند و تمام مخالفین خود را از بین برده حکومت جمهورى مثل حکومت آتاتورک در ترکیه تشکیل دهد و این هم از جهت فشارهایى که آتاتورک در ترکیه به اسلام وارد آورد، در روحیه مردم مسلمان علیه رزم‌آراء بسیار مؤثر بود.

س:شما موقعى که شنیدید جنازه شاهنشاه فقید را تصمیم دارند به نجف اشرف ببرند عکس‌العمل مخالفى نمودى یا خیر؟
ج:بله.

س: تا حالا وانمود مى‌کردى که اشخاصى را براى اینکه احکام اسلام را اجرا کنند مى‌خواستى بکشید، جنازه شاهنشاه فقید به چه مجوز به نجف حمل نشود و چرا مخالف بودى و چه اقداماتى را انجام دادى؟
ج:اولا در نجف اشرف در آن وقت بسیارى از افراد و عماء مخالفت مى‌کردند. بنده چون معتقد بودم که صدمات و لطمات اخیرى که به دین اسلام در ایران شیعه وارد آمده، در زمان ایشان بود، از این جهت مخالفت کردم و بعد از همان سفر هم ـ که با پادشاه ملاقاتى کردم ـ به ایشان گفتم ان‌شاءالله در زمان سلطنت شما آن ضربات که به اسلام وارد آمده، جبران گردیده و قلوب مسلمین متوجه و موافق شما خواهد شد و بنده و هیچ مسلمانى، غرضِ خصوصى نداشته فقط علاقمند به این جهتیم و اقدام بنده در نجف اشرف این بود که: در مسجد هندى ضمن منبر، مخالفت با ورود جنازه شاه سابق به نجف اشرف نمودم…

س:در صفحه 29 نوشتید شاهنشاه فقید در زمان سلطنت صدمات و لطمات به دین اسلام وارد آوردند. توضیح دهید به نظر شما با این بیانى که نوشتید، اعلیحضرت شاهنشاه فقید را مهاجم به دین اسلام مى‌شناسید یا خیر؟ اصطلاحى که خودتان نسبت به کسانى که احکام اسلامى را اجرا نمى‌کنند، بیان مى‌نمائید.
ج:بله. یعنى مهاجم مى‌دانم، ولى اعمالى که فرمودید: قسمت عمده بى‌حجابى و موسیقى و انواع منکرات به وسیله رادیو و کارناوال و برداشتن عمامه در حوزه‌هاى علیمه از سر اهل علم و در غیر حوزه علیمه و رواج شُرب خمر و مسکرات علنى و مجالس رقص و تمام منکراتى که شیوع پیدا کرده و رایج شد و نیز قوانینى که برخلاف قانون اسلام و قانون اساسى تدوین گردید و به موقع اجرا گذارده شد.

س:بسیار خوب اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوى به نظر شما در دوران سلطنت خود مهاجم به دین اسلام و احکام اسلام بوده‌اند یا خیر؟
ج:بله، یعنى تا وقتى از حق قانونى خود براى اجراى احکام اسلام استفاده نکنند، مهاجم‌اند.

س: این نامه به شما ارائه مى‌شود (برگ ردیف 787 پرونده خلیل طهماسبى ارائه شد) که موضوع آن توصیه به خلیل است که مندرجات کتاب فدائیان اسلام را در نظر داشته باشد و وکیل براى خود قبول نکند، زیرا این کار مؤثر دانستن غیر خدا و شرک است و خطاب به خلیل نوشته مى‌شود (شما به خدا نزدیک‌تر شدید مواظب باشید، دور نشوید) توضیح دهید این خط شماست یا خیر، ضمناً توضیح دهید مرحوم رزم‌آراء به صواب‌دید چه اشخاصى کشته شد آنها را معرفى کن!
ج:بله خط بنده است و قتل رزم‌آراء را من تشخیص داده بودم و نیز افراد جبهه ملى هم اشاره کرده بودم که این کار وظیفه است.

س:چنین استنباط مى‌شود که مى‌گوئید کشتن مرحوم رزم‌آراء را آقایانِ مسئول، صلاح دانستند و انجام عمل به عهده فدائیان اسلام بود. آیا این استنباط صحیح است یا خیر؟ توضیح دهید دکتر مصدق چه نظرى داشت؟
ج:استنباط جنابعالى صحیح است و نظر آقاى دکتر مصدق هم همین بود که صلاح است رزم‌آراء از بین برود.

س:جزئیات مذاکرات کاشانى را با خود، در مورد از بین بردن آن هفت نفر اگر مایلید و مقتضى مى‌دانید لطفاً بنویسید اگر هم مایل نیستید مرقوم فرمائید: «اقتضاء ندارد و جزء اسرار است.»
ج:خیر اقتضاء دارد و ذکر مى‌کنم و آن اینکه: در یک شبى، آقاى کاشانى منزل حاج ابوالقاسم رفیعى آمد و من و آقاى حاج سید هاشم هم آنجا بودیم. راجع به مقاصد و بى‌دینى‌ها گفتگو کردیم. گفتم: شما که به مجلس رفتید یعنى نماینده مجلس شدید، حالا تکلیف این بود که در مجلس مذاکراتى در خصوص الغاء قوانین مخالف اسلام و اجراء احکام اسلام مى‌شد تا وقتى خدا توفیق عمل آن را مرحمت کند، فعلا گفتگو مى‌کردید. ایشان در آخر بیانات گفتند و در این مورد سخن خود را آهسته‌تر کردند گفتند هفت نفر مانع هستند که اگر اینها از میان بروند کارها رو به اصلاح و درست مى‌شود و مخصوصاً گفتند اینها دست‌هاى انگلیس هستند و گفتند ولى باید اسم من و تو در میان نباشد. من هم گفتم: آقا اسم شما نباشد براى حفظ شخصیت شما صحیح، ولى اسم من باشد چه مانعى دارد؟ هر چه خدا بخواهد مى‌شود ]اگر [ کشته هم شدیم، در راه خدا شهیدیم. ولى مقصود، هدف‌هاى سیاسى نبوده، بایستى احکام اسلام اجرا شود…»
***
… این بود آنچه که به نام گزارش دادستان نظامى شاه اخیراً منتشر شده و چنانکه از چگونگى سؤال‌ها و جواب‌ها روشن است، هدف پرونده سازى علیه بعضى از افراد است و لحن سؤالات، گاهى خیلى محترمانه و گاهى غیر مؤدبانه است و پاسخ‌ها هم تکرارى است… و نام بازجو و تاریخ بازجویى و… که در صحت اسناد معتبر است، روشن نیست… و روى همین اصل باید گفت که این «گزارش» غیر مستند، جعلى و براى تحریف و سیاه‌نمائى چهره شهید نواب صفوى و متهم ساختن افرادى است که مورد نظر رژیم بوده‌اند.

——————————————————————————–
1 – سند در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
2 – هفته نامه بعثت، سال دهم، شماره 43ـ شماره مسلسل 508 ـ مورخ یکشنبه 24/10/1368 ش.

مطالب مرتبط

image-article203

‏موازین شرعی مبارزات نواب صفوی و فدائیان اسلام؛ گفتاری از استاد خسروشاهی (بخش دوم و پایانی)‏

image-article203

‏موازین شرعی مبارزات نواب صفوی و فدائیان اسلام؛ گفتاری از استاد خسروشاهی (بخش نخست)‏

image-article203

فدائیان اسلام پیشتازان نبرد مسلحانه(1 )

image-article203

نواب صفوی و مبارزه ضد استعماری وی

image-article203

نگاهى به چند سند از مبارزات فدائیان اسلام(1 )