نگاهى به چند سند از مبارزات فدائیان اسلام(1 )
در تاريخ مبارزات فدائيان اسلام، اسناد منتشر نشده و بخشهاى ناگفته و نانوشته زيادى به چشم مىخورد كه نياز به تحقيق و بررسى و ثبت و ضبط دارد.
به قلم استاد سید هادی خسروشاهی
در تاریخ مبارزات فدائیان اسلام، اسناد منتشر نشده و بخشهاى ناگفته و نانوشته زیادى به چشم مىخورد که نیاز به تحقیق و بررسى و ثبت و ضبط دارد و نشر آنها، به عنوان اسناد و حقایق درخشانترین فصول تاریخ مبارزات بىامان مردم مسلمان ما علیه استکبار و ایادى آن در میهن اسلامى ایران، یک ضرورت اخلاقى ـ تاریخى محسوب مىشود.
اندیشه و زندگى «شهید نواب صفوى» یا مبارزه و شهادت غریبانه او، «میراث» ویژه یاران وفادارِ وى نیست، بلکه اینها همه به عنوان یادگارهاى گرانبهاى بخشى از تاریخ پربار حرکت اسلامى در ایران، بر ضد هر نوع سلطه خارجى و هر نوع مزدور وابسته به طاغوت متصل به استعمار، به شمار مىرود که باید کوشید با کشف و نشر آنها، جهتگیرىهاى سیاسى فدائیان اسلام و چگونگى کفر ستیزى آنان را روشن ساخت، تا نسل جوان معاصر ایران و جهان اسلام، بدانند که پیشتازان حرکت مسلحانه ـ انقلابى اسلامى ـ ضد استعمارى در بلاد ما، سربازان رشید اسلام بودهاند، نه مدعیان چپگراى وابسته به سوسیال امپریالیسم شرق!… و تا دنیا بداند چه کسانى و در چه شرایطى، علیه استبداد رضاخانى شوریدند؟ و برضد استکبار جهانى تبلور یافته در سلطه آمریکا و روسیه و انگلیس نبردى بىامان، سازمان دادند و سرانجام خود، در این راه سر نهادند!
نشر اسناد منتشر نشده این برهه از تاریخ عصر ما، مىتواند حقایقِ بسیارى را، آن گونه که بوده، نه آن گونه که تحریف کنندگان تاریخ عرضه کردهاند، براى نسل جوان روشن سازد.
به عنوان نمونه، اسناد باقیمانده از آن دوران، به خوبى نشان مىدهد که شهید نواب صفوى و «فدائیان اسلام» نه تنها طرفدار سرسخت سیاست مستقل و اسلامى: نه شرقى و نه غربى بودند، بلکه با شجاعت تمام و بینش الهى، در آن زمان، و خطرِ نفوذ آمریکاى جنایتکار به جاى استعمار پیر و فرتوت انگلیس را هشدار دادهاند که به راستى اعجابانگیز است.
مطالعه یک سرمقاله از روزنامه «منشور برادرى» ـ ارگان رسمى فدائیان اسلام ـ روشن مىسازد: شهید نواب صفوى خود شخصاً با نوشتهاى تحت عنوان: «اجنبى اجنبى است، چه روس، چه انگلیس، چه آمریکا»(2 ) به طور مشروح و آشکار، خطر نفوذ استعمار نوین را هشدار مىدهد. این نوشته مىتواند نشانگر این نکته نیز باشد که در آن دوران تاریک و سیاه، چه کسانى سکوت نمودند و یا به نحوى به «حاکمیت» زمان پیوستند. و سپس و به طور رسمى یا به شکل عمله آماتور ظلمه، به خدمت استبداد سیاه پهلوى درآمدند و چه کسانى به افشاى رژیم وابسته شاه و ماهیت استعمارى انگلیس آمریکا پرداختند؟… دقت کنید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اجنبى، اجنبى است
چه روس، چه انگلیس، چه آمریکا!
پس از سالها زجر و شکنجه و اسارت، پس از سالها فشار و تحمل مصائب و مشکلات، پس از سالها محرومیت و بدبختى، بالاخره پس از سالها قید اسارت اجانب به دست و پا داشتن، ملت مسلمان ایران براى احقاق حق خود و براى قطع ایادى بیگانگان و براى نجات از چنگال دیو استعمار و براى تشکیل یک اجتماع پاک و یک کشور مستقل، قیام کرده و در این راه و براى قطع دست عُمّال استعمارگران، فدائیان اسلام پیش قدم شدند و براى حفظ شئون اجتماعى مسلمانان و به دست آوردن عظمت و آقایىِ دیرینه ملت مسلمان ایران، قدم به پیش نهادند و براى اولین بار، شعله شرربار قیام مردانه این جوانمردان در سال 1324 دامان هستى و حیات احمد کسروى را ـ که بزرگترین دست استعمارگران (انگلستان) بود(3 ) ـ و مأمور ایجاد نفاق و دوئیت میان مسلمانان و تهیه زمینه تسلط بیشتر انگلستان جبار با سست نمودن عقاید مذهبى جوانان ایرانى بود، بسوزانید و قلب استعمارگران انگلیسى را مجروح کرد و همچون تیرى که به مغزشان بخورد، براى چندین سال عقب نشینى کردند.
قیام ملت مسلمان ایران با پیشقدمى فرزندان اسلام هر روز آتشینتر مىشد و در سال 1325 هم فرزندان مسلمان و رشید آذربایجان، به دست خود پاداش عمال روسیه را دادند(4 ) و نشان دادند که دیگر مسلمانان ایرانى از معارف اسلام باخبرند و فرصت تجاوز و تعدّى را به هیچ بیگانهاى نمىدهند.
براى دومین بار، آنگاه که نه اثرى از نهضت ملى! امروز بود و نه نشانهاى از آقایان رهبران امروز این نهضت، دست تواناى یک جانباز و رشید اسلام در مسجد سپهسالار بر روى ماشه نهاده شد و تیرى دیگر به قلبِ انگلستان فرود آورد و هژیر آن دست پرورده بزرگ بیگانه را به دست عذاب بىپایان خداى جهان سپرد و خود با شهادتش، قیام مسلمانها را تکمیل کرد و نشان داد و گفت:
جان چه باشد که فداى قدم دوست کنم ***این متاعى است که هر بى سر و پایى دارد
از اول شروع مبارزه و از اول قدم نهادن به میدان جهاد با اجانب، شعار ملت مسلمان ایران این بود: نه روس، نه انگلیس، نه آمریکا و در این راه پیش رفتند.
آرى مبارزه کردند که از شرّ اجانب رها شوند. جهاد کردند که از قید اسارت دشمنان اسلام به در آیند. از خودگذشتگى کردند که دست اجانب کوتاه شود. فداکارى کردند که به زیرِ بار آقایى هیچ بیگانهاى نروند، نه آنکه انگلیس را بیرون کنند و به جایش آمریکاى تازه نفس را وارد کنند. نه آنکه یک استعمار خستهاى رانده شود و یک ستمگر نیرومندتر و قوىترى پر و بال عفریت استعماریش بر آسمان ایران گشوده شود!
لانههاى جاسوسى و نفوذ اجانب بهنامِ اصل چهار و مستشاران نظامى و هزاران الفاظ پوچ دیگر، چه معنى دارد؟ آیا آمریکایىها آنقدر آزادىخواه هستند و آنقدر دلشان به حال ملل ضعیف مىسوزد که بیایند به خاطر انسانیت به ایران کمک کنند؟
آنگاه که هنوز انگلستان در ایران نفوذ رسمى نکرده بود، از راه تجارت و به نام تأسیس یک شرکت تجارتى راه نفوذ خود را صاف کرد و شرکتى به نام «نفت ایران و انگلیس» تأسیس و از راه تجارت و خرید نفت، آن چنان در تمامیّت هستى ایران نفوذ کرد که قلم از شرحش عاجز است و ملت مسلمان ایران، دهها سال زحمت کشید و جانبازى کرد، تا به یارى خدا دستشان کوتاه شد.
آرى امروز هم آمریکایىها به نام اداره اصل چهارم ترومن و به اسم کمک فنى و به نام مستشار نظامى و… مشغول نفوذ در تمام شئون اجتماعى و ادارى ما هستند و در عرض یکسال و نیم، در تمامِ دهات و قصبات و شهرهاى ما، نمایندگى خود را تأسیس و راهى را که انگلستان در عرض بیست سال پیمود، اینان در یکسال و نیم پیمودهاند!
بایستى به هوش بود و در برابر نفوذ هر بیگانهاى، سدهایى آهنین ایجاد کرد و گرنه همین امروز و فردا است که ایران عزیز تجزیه شده، نام ملت مسلمان و کهنسال ایران از صفحه تاریخ جهان زدوده شود. ولى به یارى خدا، تا یک سرباز شیر صولت در سرباز خانه اسلام باقى است، پیروزى دشمنان ایران محال است.»….
این مقاله نشان دهنده نمونهاى از اندیشه شهید نواب صفوى است…
***
… پارهاى از اسناد بر جاى مانده از این دوران نشان مىدهد که علىرغم توطئه دشمنان داخلى و خارجى، در ایجاد اختلاف و نفاق، و علیرغم بذر افشانى بعضى از «ملى گرایان حاکم» در این زمینه، نواب صفوى تا آخرین مرحله مقاومت کرد و نگذاشت که همکارى با آیتالله کاشانى، به «تضاد درون گروهى» جناح مذهبى بدل شود. در این رابطه شهید نواب صفوى نه تنها در کمال ادب و احترام از آیتالله کاشانى به عنوان «پدرِ بزرگوار» یاد مىکند، بلکه مىگوید «به خدا به کوچکترین ناراحتى شما، ناراحتم» و آنگاه به برادران اسلامى هشدار مىدهد که «اسائه ادب به ساحت حضرت آیتالله کاشانى» را «خلاف تکلیف و بر ضرر اسلام و ایران» مىداند(5 ). و به احترام آیتالله کاشانى، علىرغم ستمِ نارواى «حکومت ملى» در ادامه بازداشت غیرقانونى ـ غیراخلاقى وى و فدائیان اسلام در زندان دکتر مصدق ـ که بیست ماه تمام طول کشید ـ به اعتصاب غذا، که «وسیله منحصر دفاع از شئون مقدس اسلام» در زندان بود، پایان مىداد.
… بررسى اسناد یاد شده باز نشان مىدهد نواب صفوى در سفرى که به مصر و اُردن نمود، در راه وحدت اسلامى و دعوت حاکمیتهاى موجود عربى به اجراى احکام اسلامى گام نهاده و از شاه اردن، رئیس جمهورى سوریه، و افسران آزاد حاکم بر مصر، مىخواهد به اجراى کامل دستورات اسلامى در «مصر آزاد» بپردازند. و در همین سفر، وقتى در دیدار از دانشگاه قاهره متوجه مىشود یاسر عرفات یک دانشجوى فلسطینى است که در قاهره به سر مىبرد، او را به مبارزه علیه اسرائیل فرا مىخواند و در واقع، به اعتراف خود عرفات; او را وارد نبرد بر ضد اسرائیلمىسازد(6 ).
نواب صفوى، در این سفر که به دعوت شهید سید قطب انجام گرفته بود و میهمانِ رسمى اخوانالمسلمین بود، در دانشگاه قاهرهسخنرانى کرد و خواستار اخراج انگلیسىها و ملى شدن کانال سوئزگردید و هنگامى که اجتماع دانشجویان در دانشگاه توسط پلیس عبدالناصر به هم مىخورد و شهید نواب توقیف مىگردد، به آنها مىفهماند که او میهمانِ مصر است و توقیف یک میهمان، از اخلاق اسلامى یا عربى به دور است. که در نهایت مجبور مىشوند او را آزاد سازند و میزبانى وى، به وزارت فرهنگ و اوقاف واگذار مىشود!
و هنگامى که در ایران، پس از مراجعت، از ادامه سرکوب نهضت اخوان المسلمین به دستور جمال عبدالناصر آگاه مىشود، دوستى و آشنایى با وى، مانع از آن نمىشود که طى تلگرافى، نتیجه غیر مطلوب و پشیمانى از اقداماتش را به او یادآور نشود.(7 )
… اسنادِ مرحله بعدى، به خوبى بازگوى این حقیقت است که به هنگام سکوت مطلق میراث خواران نهضت ملى و کسانى که به نام «رهبران جبهه ملى» پس از کودتاى ننگین آمریکائى ـ انگلیسى 28 مرداد، همچنان در فکر کسب وجهه بودند، باز این فریاد رساى فرزند اسلام بود که «غیر قانونى بودن حکومت شاه و نخست وزیر و هیأت حاکمه وقت» را، بدون هیچگونه ترس و واهمهاى رسماً اعلامداشت:
هوالعزیز
شاه و نخست وزیر و هیات حاکمه تا در برابر حقایق قرآن عملا تسلیم نگردیده احکام حیات بخش اسلام را اجرا نکنند، قانونى نبوده و رسمیت ندارند. فرمان خدا بالاتر از هر فرمانى بوده، اطاعتش واجبتر از اطاعت هر کسى است و هر کس که عملا با احکامِ خدا مخالفت کند، اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است.
و تا وضع چنین است و کار بر این منوال، قدرت دولت و ملت پراکنده و متلاشى و متصادم با هم بوده، مملکت در سراشیب سقوط مادى و معنوى و اخلاقى مىباشد و شاه و نخست وزیر و هیأت حاکمه، حکومتشان غاصبانه و غیر قانونىاست.
تهران ، به یارى خداى توانا:
سید مجتبى نواب صفوى(8)
***
… و هنگامى که مىخواهند با تحمیلِ قرار دادن ننگین کنسرسیوم به ایران و وابسته کردن آن به پیمان ناتو، از طریق پیمانِ سنتو اقدام کنند، باز اعلامیه نواب صفوى است که علیرغم سکوت همگان و استمرار فشار از هر طرف، منتشر مىگردد:
هوالعزیز
«… مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامى جهان و پیمانهاى دفاعى نیست…»
***
…آرى نشر اسناد این دوران و دفاعیّات قهرمانانه نواب صفوى و برادرانش، از راه و روش انقلابى خودشان در بیدادگاههاى نظامى رژیم شاه که با پایان زندگى ظاهرى آنان همراه بود، مىتواند روشنگر حقایق بسیارى گردد و نسل جوان ما را با واقعیتهاى تاریخ معاصر آشنا سازد.
به امید آنکه برادران مسئول، قبل از مفقود شدن! بقیه اسناد، به این وظیفه خطیر اقدام نموده و تاریخ مدوّن و مستند این دوران را براى آگاهى عموم تنظیم و منتشرسازند.
——————————————————————————–
1 – بعثت – سال هفتم ـ شماره 49 ـ مسلسل 358 ـ یکشنبه 12/11/1365
2 – دستخط شهید نواب صفوى، در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
3 – کسروى عضو رسمى آکادمى علمىِ بریتانیاى کبیر! و از سوى دیگر وابسته به پژوهشگاه تاریخ روسیه بود …
4 – ارتش شاه، دو روز پس از آزادى تبریز توسط مردم مسلمان به رهبرى علماء، و فرار رهبران «فرقه دمکرات» به شوروى، وارد شهر تبریز شد…
5 – دستخط شهید نواب صفوی در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
6 – این مطلب را خود یاسر عرفات – در دورانى که هنوز ابوعمّار زنده بود! – طىّ سفرى به ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى به اینجانب نقل کرد.
7 – متن تلگراف در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
8 – روزنامه کیهان، شماره 3073 مورخ 3/6/1332