نمونه فضل و ایثار

image-article200

اين معنايى كه امروزه از دين و روحانيت مى كنند، با آن مفهوم وسيع و گسترده كه بتواند كارساز باشد و مسائل دنيا و آخرت، هر دو را دربر بگيرد.

حجت الاسلام والمسلمین احمد اثنى عشرى

این معنایى که امروزه از دین و روحانیت مى کنند، با آن مفهوم وسیع و گسترده که بتواند کارساز باشد و مسائل دنیا و آخرت، هر دو را دربر بگیرد و سعادت هر دو را تأمین نماید، در گذشته در ذهن خیلى از افراد بود. ولى خوب، تنها توجه بدان کافى نبود. توجه به یک مطلب به تنهایى کارساز نیست و نباید آن را بدون تلاش و کوشش مؤثر دانست. ایشان (امام موسى صدر) به این مسئله بسیار توجه داشت و خیلى اصرار مى کرد که حتماً کارى انجام شود. البته برخى منعش مى کردند و مى گفتند که روحانیت نمى تواند آن طور که دلش مى خواهد به وظیفه اش عمل کند، چرا که دستهاى استعمارى در کار است و اینها نمى گذارند که روحانیت کارش را انجام دهد. ایشان این را قابل عمل مى دانست و من هم از کسانى بودم که به وى مى گفتم شما با این نیّت و فکرى که دارید این کار را خواهى کرد و بالاخره شما انسانى قالب شکن هستید. البته بعضى از رفقاى ما مى گفتند که ایشان همان طور که رسم پدرانشان بوده، همین رشته را تعقیب مى کنند و مشغول گفتن درس خارج مى شود و به فقه و اصول مى پردازد. نظر من برخلاف آنها بود. اتفاقاً حرف ما درست درآمد. ایشان تحصیلات جدیدش را ادامه مى داد چرا که فکر مى کرد براى هدفى که دارد مفید است. البته جوّ نامساعد فکرى ساخته استعمار که آن زمان در همه جا حکم فرما بود، باعث مى شد تا ایشان خواندن دروس جدیدش را پنهان کند، ولى خوب ما که از ارادتمندانش بودیم اطلاع داشتیم و از ما پنهان نمى داشت. آقاى آذرى قمى هم این اطلاع را داشت. قطع نظر از اینکه ماهم به درس آقاى داماد مى رفتیم، ایشان یک رابطه ذوقى ـ شعرى هم با ما داشت. گاهى اشعارى مى سرود. به یادم هست که روزى آمد و روى علاقه اى که به امام زمان داشت گفت که من شعرى گفته ام که دلم مى خواهد شما آن را کامل کنید و بقیه اش را شما بگویید. شعر اینگونه آغاز مى شد: اى یاد تو اى تو زندگانى…
بقیه را من گفتم و این شعر خیلى گرفت. شنیدم که دکتر شریعتى تمام این شعر را در مشهد خوانده بودند. چنان که آقاى دوانى نقل مى کردند، در کتاب مهدى موعود نیز این شعر نقل گردیده است. بله، ایشان از این ذوقها داشتند و گاهى شعرهایى مى گفتند و مى آوردند ما مى دیدیم و استفاده مى کردیم. آقاى صدر در تعقیب هدفش، تحصیلات جدید خود را ادامه مى داد و همان طور که گفتم آن را پنهان مى کرد. بعدهم به نجف رفته، تحصیلات حوزه اى خود را در آنجا ادامه دادند. البته این بعد از آنى بود که تحصیلات جدیدشان را تمام کردند که در این بین زبان انگلیسى ایشان هم خیلى خوب شده بود. بعد از اینکه مرحوم آیت الله شرف الدین به روضه رضوان مشرف شد، آقاى صدر به لبنان رفت. ایشان به اندازه اى مورد توجه و تمایل مردم قرار گرفته بود که گفته بودند «جادِ سیدشرف الدین شاباً». ایشان در آنجا مشغول فعالیت شد. آقاى صدر تنها به فعالیتهاى فرهنگى و تبلیغى اکتفا نمى کرد و معقتد بود که به موازات این فعالیتها باید در کارهاى اجتماعى مردم هم وارد شد، مدارسى تأسیس کرد و مؤسساتى ایجاد کرد. کارگاههاى قالى بافى برپا کرد و فقرا و بیچارگان را دعوت مى کرد تا مشغول به کار شوند. حتى در سفرى که به قم کرده بود، افرادى را که در نقشه کشى خبره بودند به لبنان فرستاد و…. در هر حال ایشان آنجا مشغول فعالیت بود و ماهم کمابیش از فعالیتهاى ایشان اطلاع داشتیم. گاه گاهى دوستمان مى آمدند و خبر مى دادند. ایشان خودش یکى دو سفر آمد و فعالیتهایش را شرح داد. رفقایى که به لبنان مى رفتند (از جمله حضرت آیت الله سلطانى) از ایشان خبر مى آوردند. یک سال که آقاى صدر آمدند قم، یکى از شبها تلفن زدند به منزل من که دلم مى خواهد بیایم و ببینمتان. گفتم تشریف بیاورید. آمدند و یکى دونفر از رفقاى قدیم هم بودند، مثل حاج آقاموسى شبیرى زنجانى و حاج آقامهدى روحانى. آن شب خیلى احساس ناراحتى مى کردند. مى گفتند من آنجا مورد بغض و کینه یک دسته قرار گرفته ام که اذیتم مى کنند و نشاط ندارم. ماهم مى گفتیم که اینگونه اهداف، این برنامه ها را هم دارد. خودشان هم قبلاً یک بار این مسئله را گفته بودند. یادم هست در مورد نواب صفوى خودشان یک بار گفته بودند که کارى که وى مشغول آن شده، مسلماً جانش را روى آن مى گذارد. بعدهم خودش جواب مى داد که خوب کسى که بخواهد به یک مقصدى برسد، باید جان خودش را روى آن بگذارد و بالاخره ما هم آماده ایم. ماهم البته دعا مى کردیم که ان شاءالله موفق مى شوى و به این حالات نمى رسى.
آقاى صدر در قم و نجف درس خارج خواندند و خیلى هم فاضل بودند. آخرین استاد ایشان مرحوم آیت الله العظمى آقاى محقق داماد بود. البته به درسهاى دیگر هم مى رفتند، مثلاً به درس آیت الله بروجردى هم حاضر مى شدند. از نظر علمى قوى بودند، اشکال مى کردند و در درس شاگرد مبرزى بودند. از همدرسیهاى ایشان، یکى حاج آقاموسى زنجانى بود. فلسفه را با آقاى دکتر بهشتى مى خواندند و اسفار را مباحثه مى کردند. ایشان در قم و نجف درس خارج خیلى قویى خواندند. درمیان مدرسین سطوح هم تا آنجا که ذهنم باقى مانده است یکى از مدرسین ایشان مرحوم حاج آقامرتضى حائرى بودند. حدس مى زنم رسائل را نزد آقاى سلطانى مى خواندند. چون شاگردان رسائل و مکاسبشان زیاد نبودند و من هم پیش ایشان مى رفتم. آقاى سلطانى مبحث استصحاب را مى گفتند و خیلى خوب هم مى گفتند. پیش پدر بزرگوارشان هم درس خوانده بودند. درس خارج هم پیش ایشان خوانده بودند. آقاى صدر مسلماً مجتهد بودند. اجتهاد را از نظر علمى به دوگونه تعریف کرده اند: یکى ملکه استنباط است و دیگرى استخراج حکم از دلیل. ایشان قدرت استخراج حکم از دلیل را داشت و ملکه استنباط را نیز دارا بود.
نکته اى که من در ایشان تشخیص داده بودم، آن بود که ایشان از نظر عواطف انسانى خیلى خوب بود. حس حسادت در ایشان خیلى ضعیف بود. با ترقى و تعالى دوستانش هیچ مخالفتى نداشت و بلکه خیلى هم کمک مى کرد و هم منشأ ترقى دیگران مى شد. علائم بزرگى در ایشان خیلى زیاد بود و در کم کسانى اینطور پیدا مى شود. بندرت افرادى یافت مى شوند که این فضایل را داشته باشند. من مجموعاً فضایلى در ایشان دیده بودم که وقتى دقت مى کردم مى دیدم جزء جزئش در برخى اشخاص پیدا مى شود، ولى ایشان مجموعه اى از فضایل بود که در کمتر افرادى پیدا مى شد. در بعضى از مسائل ذوقى و ادبى و مقاله نویسى گاه گاهى رفقا را بر خودش ترجیح مى داد و در جاهاى حساسى که هیچ کس این کارها را نمى کند، گذشت مى کرد. از این ایثارها خیلى داشت و من ندیدم کسى غیر از ایشان این کار را بکند. مثلاً بعضى از رفقایش را در بعضى مجالس از نظر برخى مسائل علمى مى دیدم که بر خودش ترجیح مى دهد و اظهار تواضع مى کند و گاهى اظهار مى کرد که فلان مطلب را بلد نبودم و از فلانى یاد گرفتم یا فلان مطلب را درست نفهمیده بودم، فلانى به من حالى کرد و از این نوع فضایلى که دیگران ندارند و بندرت پیدا مى شود. از این گونه ایثارها خیلى داشت. مرد بسیار متواضع و صبورى بود. مکرر دیده بودم که برخى اشخاص درگیریهاى بى جهتى ایجاد مى کردند که هرکس جاى ایشان بود عصبانى مى شد، ولى ایشان عصبانى نمى شد و واقعاً انسان تعجب مى کرد که اینجا که جاى عصبانیت است، چرا ایشان عصبانى نمى شود؟ کمتر در اشخاص دیده ام که حقى داشته باشند و براحتى از آن گذشت کنند.
18/4/70

منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر

مطالب مرتبط

image-article100

‏یادی از استاد مسلّم حوزه های علمیۀ تبریز مرحوم حاج میرزا کامران (رضوان الله علیه)‏

image-article100

جستارهایی در مبارزات آیت‌الله‌ العظمی گلپایگانی در انقلاب اسلامی ایران‏

image-article100

زندگانی من

image-article100

‏نگاهی کوتاه بر زندگی، آثار و مبارزات آیت الله العظمی خوئی(قده)‏

image-article100

یادواره آیت الله سید محمد صادق لواسانی