نخستین اعلامیه شهید نواب صفوىدرباره رژیم رضاخانى(1 )

image-article203

مجله «آيين اسلام» تنها مجله دينى ايران بود كه نخستين شماره آن در فروردين ماه 1323 منتشر شد و تا پايان سال 1334 به انتشار خود ادامه داد.

به قلم استاد سید هادی خسروشاهی

… مجله «آیین اسلام» تنها مجله دینى ایران بود که نخستین شماره آن در فروردین ماه 1323 منتشر شد و تا پایان سال 1334 به انتشار خود ادامه داد.
«آیین اسلام»، ارگانِ هیچ حزب یا سازمان مذهبى خاصى نبود و در واقع یک تریبون آزاد بود که در اختیار همه شخصیت‌ها، گروه‌ها و نهادهاى اسلامى آن دوران قرار داشت و اغلب شخصیت‌هاى اسلامى معروف و مبارزِ آن دوران، مقالات خود را در این مجله منتشر مى‌کردند که از آن جمله مى‌توان از: مرحوم آیت‌الله طالقانى، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مهدى سراج انصارى، شادروان سید غلامرضا سعیدى و دکتر سید جعفر شهیدى و دیگران، نام برد.
در مورد مسأله فلسطین، «آیین اسلام» فعال بود و از حقوق مردم فلسطین پیشتازانه به دفاع مى‌پرداخت و همگام با اتحادیه مسلمین ایران و فدائیان اسلام در رابطه با نام‌نویسى و بسیج عمومى براى شرکت در جهاد آزادى‌بخش و نبرد با صهیونیست‌ها، اداره مجله را در اختیار جوانان پرشور مسلمان قرار داد.
«آیین اسلام» در طول 12 سال انتشار خود، با توجه به شرایط زمان و مکان، همواره مدافعِ حق بود و در این راه، مدیر آن مرحوم نصرت‌الله نوریانى ضررهاى مادى بى‌شمارى را تحمل کرد و سرانجام بامنحل شدن «شرکت سهامى مطبوعات اسلامى» و آتش زدن دفتر مجله، توسطِ مزدوران رژیم، ادامه انتشار مجله از سال 1335 مقدور نگردید.
***
… در اواخر سال 1325 شاه اظهار تمایل کرد که باقیمانده جنازه پوسیده رضاخان را که گویا خاکسترى بیش نبود و از جزیره موریس به مصر انتقال یافته بود، پس از طواف! در نجف اشرف، به ایران بیاورند. براى همین منظور برنامه‌هاى مذهبى! ویژه‌اى را پیش‌بینى کردند که از آن جمله آوردن تابوت به قم و طواف دادن آن در حرم حضرت معصومهu بود; همان حرمى که رضاخان با پوتین‌هاى جلادى خود وارد آن شده و ضمن اهانت به مردم، دستور توقیف شیخِ شجاع شیخ محمد بافقى یزدى را ـ پس از ضرب و شتم ـ صادر کرد.
… شهید نواب صفوى احساس کرد عوامل رژیم مى‌خواهند به این بهانه، ضمن مشروعیت بخشیدن به نظام سلطنتى، پایه‌هاى دیکتاتورى را مجدداً در ایران تحکیم بخشند. از این رو، براى جلوگیرى از استقرار رژیم طاغوتى و بر هم زدن توطئه دشمن، قیام کرد.
شهید نواب صفوى نخست در مسجد هندى نجف اشرف سخنرانى کرد و مانع ورود جنازه رضاخان به نجف گردید و سپس در قم، رهبرى فدائیان اسلام بعد از درس مرحوم آیت‌الله بروجردى در مدرسه فیضیه سخنرانى پرشورى ایراد نموده و در آن سخنرانى، جنایات و مظالم «رضاخان» را افشا کرد و اعلام داشت: ما اجازه نخواهیم داد جنازه پوسیده رضاخان را با تجلیل به قم بیاورند، بلکه انتقام شهیدان را از خاندان او خواهیم گرفت.
…شهید سید عبدالحسین واحدى، سید هاشم حسینى شهید شیخ فضل‌الله محلاتى به رهبرى و هدایت شهید نواب صفوى، ادامه مبارزه را در قم به عهده داشتند و هر روز با سخنرانى و تشکیل تظاهرات و جلسات، در بر هم زدن نقشه دشمن مى‌کوشیدند. شهید محلاتى در خاطرات خود به چگونگى این مبارزه اشارت‌هایى دارد.
شهید نواب صفوى، مبارزه را در تهران هم به شکل دیگرى ادامه داد و در جلساتى که تشکیل مى‌داد و یا تشکیل مى‌شد، شرکت مى‌نمود و به ایراد سخنرانى و افشاى رژیم رضاخانى مى‌پرداخت.
مرحوم نصرت‌الله نوریانىدر قسمتى از خاطرات خود در این زمینه چنین مى‌نویسد: «… در سال 1326 جسدرضاخان را بهایران آوردند… «آیین اسلام» براى مخالفت با این انتقال، قبلا اقداماتى کرد و جلساتى محرمانه تشکیل داد. در یکى از این جلسات مجاهد راستین آقاى نواب صفوى رهبر فدائیان اسلام ـ رحمه الله علیه ـ مقاله «صیحه آسمانِنجف» را ارائه داده و تقاضاى درج آن را در روزنامه‌هاى دینى وقت کردند، اما تنها مجله «آیین اسلام» بود که بدون بیم و هراس، با کمال شجاعت تمام، مقاله «صیحه آسماننجف» را در شماره 51 سال سوم، 16 اسفند ماه 1325 درج کرد. و مورد بى‌مهرى بیشتر طاغوتیان قرار گرفت. ولى مدیر یک روزنامه دینى دیگر، به واسطه عدم درج آن به خلعت(!) وکالت مجلس مفتخر گردید.(2 )
بدین ترتیب مبارزه وارد مرحله جدید و شدیدى شد و رژیم نتوانست در بزرگداشتِ رضاخان به آرزوهاى خود برسد.
***
… ما امسال به مناسبت سى و نهمین سالگرد(3 ) شهادت نواب صفوى و برادرانش، متن اعلامیه «صیحه آسمان نجف» را که در افشاى ماهیت رژیم ضدمردمى رضاخانى است، عیناً از مجله «آیین اسلام» مورخ اسفند 1325 نقل مى‌کنیم، تا علاوه بر ارائه سندى زنده(4)، از چگونگى آغاز مبارزه ضد استبدادى فدائیان اسلام، یادِ مدیر مجله آیین اسلام را نیز گرامى بداریم.
پیش از نقلِ اصل سند، اشاره به دو نکته ضرورى است:
1ـ این اعلامیه بنا به مصالح ویژه‌اى با امضاى مرحوم شیخ محمد تهرانى که از یاران و دوستان دوران تحصیل شهید نواب صفوى در نجف اشرف بود، منتشر شده است، ولى اصل موضوع طبق بیان آقاى نصرت‌الله نوریانى صاحب امتیاز و مسئول مجله، از شهید نواب صفوى است و توسط آن شهید در یک جلسه محرمانه، به ایشان تحویل داده شده است.
2ـ به گفته آقاى نوریانى در سازمان صدا و سیما، که به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت مرحوم استاد سید غلامرضا سعیدى، اینجانب هم در یک مصاحبه تلویزیونى مشترکى با ایشان در کنار استاد بزگوار، آیت‌الله شیخ جعفر سبحانى شرکت داشتم، در آخر بیانیه «صیحه آسمانى نجف»، بنا به شرایط خاص حاکم در آن زمان، جملاتى براى جلوگیرى از خشم دژخیمان رژیم، از سوى هیأت تحریریه مجله اضافه شد و البته چون هدف از آن سطور مشخص بود، در نقل مجدد آن چند جمله کوتاه را ـ که اضافى بودن آن کاملا مشخص بود ـ حذف نموده و فقط متن بیانیه اصلى را مى‌آوریم.
خداوند بر همه ما توفیق دهد و شهیدان عزیز ما را پاداش نیکو مرحمت فرماید.‌«انه سمیع مجیب».
قم ـ 15/10/72 – سیدهادى خسروشاهى

نامه وارده از نماینده حوزه علمیه نجف اشرف:
صیحه آسمان نجف

تروریست‌هاىِ عصر اتم، کالبد ناموس اسلامى، بلکه پیکره مجمتع بشرى را هدف نامردانه و بى‌شرمانه یک تیر و صد نشان مى‌زنند!
خدایا، پروردگارا! بر جان این یک مشت مسلمان مظلوم که چون گله بى‌چوپان در دست و دندان گرگان خون خوار اسیر و گرفتار شده‌اند ببخشاى! من نمى‌دانم این بى‌شرم مردم، از جانِ ما مسلمانان چه مى‌خواهند؟ چرا دست از ما نمى‌کشند؟ چرا ما را به حال زار خود نمى‌گذارند. مگر بایستى تا آخرین قطره، خون ما را بمکند؟ مگر بایستى تا آخرین پرتگاه، ما را برانند؟ مگر بایستى تا آخرین نفس، جمیع انواع سموم را به این جامعه در خواب، بخورانند؟
خدایا! سینه‌هاى ما از سوزِ درد سوخت. و آبروى ما و جمیع پاکان عالم از تعدیات طاقت فرساى این بى‌ادبان ریخت، و رشته‌هاى وداد و اتحاد و نظام اجتماع ما از غلط کارى‌هاى این سبک مغزان، گسیخت.
بارالها! این ملت شیعه، این قافله اسیر، این گله گرگ دیده، و بالاخره این مریض بسترى را جرعه شفا بخشیده و به مأمنى برسان و اعضاء مسمومه او را که از اثر زهر نزدیک است از هم بپاشد، به هم بپیوند!
الها! این جامعه خونسرد و خواب را بیدار و روح شجاعت و غیرت، علوّ همت، صبر و ثبات، دانش و بینش، و جوشش و کوششى کرامت فرما و شرّ این جنایت‌کاران پست و خودسازها، و شعبده بازى‌هاى بیگانه‌پرست را از سر ما کم بگردان و گرنه با دیده خونبار، مرگ را در کمال بى‌صبرى، از پیشگاه اقدست خواستاریم.
اى ابناء قرآن! و اى اولاد ایران! والله مُردن بسى اولى‌تر از این زندگى است. وه که چه آسوده مى‌چرید و چه‌سان در خواب غفلتید؟ گویا خون‌هاى شما یک باره، سرد و منجمد شده و حاسّه رشد و انسانیت را به کلى از دست داده‌اید. همانا زندگى سراسر عار و ننگ ما، یک نمونه کاملى از مرگ تدریجى است. مگر نه این است که هر ساعتى هزار مرتبه درخاک و خون غوطه ور، و زیر پاى هر پست و نادرستى مذبوحانه دست و پا مى‌زنیم؟ مگر نه این است که هر روز به طرز تازه‌اى، جبهه ضد دین و ضد ناموس، ضد شرافت، ضد امانتِ، مال و جان زن و فرزند دین و میهن و بالاخره هستى این ملت نجیب را هدف باران تیر نموده و به نیستى دایمى تهدید مى‌کند؟
اُف بر این بى‌رشدى و سکوت خائنانه و زندگى ننگین ما که صفحه تاریخ اسلام و ایران را ملوث نمودیم! اُف بر ما که این لکه ناپاکى بر دامن قهرمانان و ابناء پاک‌سرشت این آب و خاک شدیم. اگر رشید بودیم، انتخابات سراسر نامشروع و قلابى دیروز را «امضا سکوتى» نمى‌نمودیم. اگر رشید بودیم مى‌دانستیم مجلس شوراى ملى یا خانه مغصوب ملت بیچاره، جاى نمایندگان تحمیلى، دزدهاى سر گردنه، بیگانه پرست‌ها، بى‌دین رقاص، بى‌ناموس هرزه، نانجیب همه چى نادرست، نیست! بلکه جاى مردان پارسا و با شرف و با اطلاع از آیین جعفرى است، زیرا قواى مجریه مملکتى تحت حکومتى، قواى تقنینیه و قواى قضائیه زیر پرچم جعفر بن محمد uبایستى سیر کند، و به نص صریح قانون اساسى، هر آن قانونى که مطابقت با آیین پاک آن حضرت ندارد، عنوان قانونى نداشته و محترم نباشد.
فلذا، کسانى صلاحیت نمایندگى مجلس را دارند که مذهب جعفرى را بدانند و از تصویب مخالف آن خوددارى نمایند.
بلکه اگر رشید بودیم، سنگر دین و میهن را این طور خالى نمى‌گذاردیم تا هوس آوردن جنازه سخت‌ترین معاند اسلام و پلیدترین ننگ ایران، در مغز خشک و آشوب طلب افرادى جنایت شعار و خیره سر تولید گردد. گرچه آنان دانسته و ما نیز مى‌دانیم که خاکستر سوخته او بازیچه بادهاى «جزیره موریس» است و شایان او هم همین است، و ایرانیان به هیچ وجه تاب دیدن نعش میکربى او را نداشته، سهل است که جوّ هواى ایران، بلکه فضاى جمیع ممالک اسلام، تحمل و گنجایش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد.
لکن، از نقطه نظر شیطنت و ترور کردن پیکره دین و میهن، این خیال خام از مخیله بعضى درندگان و تروریست‌هاى عصر اتم گذشته است . وگرنه غرض، گور به گور کردن رضاخان نیست، بلکه مى‌خواهند یک پهلوى دیگرى براى این ملت مادر مرده تراشیده، و دوره دیکتاتورى را بار دیگر تجدید و بقایاى هستى دین و میهن ما را به کلى نیست و نابود کنند. آرى مى‌خواهند از یک پهلوى مرده، صد پهلوى زنده بسازند. آرى مى‌خواهند با این تدبیر خائنانه، هزاران مزدور و خیانت گر را علیه مجتمع بشرى تحریص نموده و جان بخشند. آرى مى‌خواهند جبهه جنایت و ضد دین را صف‌آرایى نموده «پهلوى مرام»ها را علیه دین و میهن تهییج و تشویق کنند.
آرى مى‌خواهند عوامل بدبختى و نکبت این ملت را بهتر از این روى کار آورده و بر گردن شما سوار کنند. آرى مى‌خواهند ماشین‌هاى دروغ سازى جراید و مجلات و مردان دریده وخائن این کشور را به کار انداخته، خدمات و معجزاتى از پهلوى ساخته و نشر کنند. آرى مى‌خواهند تاریخ ایران را درهم و برهم نموده، نسل بعدى را به اشتباه اندازند.
آرى مى‌خواهند با دهان‌هاى پُرباد بگویند و بخوانند که: رضاخان شخص خائن و طماعى نبوده، بلکه جنایات و تعدیات بیست ساله او را خدمات برجسته وانمود کرده و به خورد این ملت دهند. آرى، مى‌خواهند بدمستى مشتى دیکتاتور را بر شفقت‌هاى پدرانه حمل کنند! آرى مى‌خواهند تطاولات و جرایم «شاه فقید!» را ماست‌مالى نموده، با افکار متعفن‌شان خرابى‌هاى او را پرده‌پوشى کنند.
آرى مى‌خواهند اندازه خون سردى و بى‌رشدى این ملت را بار دیگر محک زده، درجه پیشرفت خودشان را در نقشه‌هاى شومى که در سر دارند، بفهمند. آرى مى‌خواهند بى‌حسى و ناتوانى این ملت را بار دیگر بر اهل عالم ثابت نموده و ما را پیش هر موجودى رسوا و مفتضح کنند. آرى مى‌خواهند با کمال دریدگى به مقدسات ما پوزخند زده به رغم انف ما «امام زاده» بسازند.
آرى مى‌خواهند با این جار و جنجال‌ها، زمینه‌اى براى پیشرفت هزاران افکار پست خود چیده، یک تیر و صد نشان بزنند. آرى مى‌خواهند یک دسته خائن و مزدور را در لباس روحانى به استقبال جنازه برده، و بدین وسیله روحانیت را موهون و ریشخند کنند و حال آنکه هر کس در این قضیه کمترین مساعدتى به نماید، خیانت و ناپاکى‌اش بر جامعه روشن مى‌شود، سهل است، ایمان او هم مورد بحث قرار‌‌مى‌گیرد.
عجبا! صحن و حرم مطهر حضرت ثامن‌الحجج (ارواحنا فداه) و در و دیوار مسجد «گوهرشاد» به نابود کننده هزاران زن و مرد بى‌گناه لعنت مى‌کند. هنوز ناله مجروحینى که زنده زنده در چاه‌هاى تیره مشهد مقدس ریخته شده، به گوش مى‌رسد، هنوز هم هزاران اطفال یتیم و دربدر آنان بالغ نشده و صدها بیوه زن، به مرگ‌شان سیاه پوشند. هنوز زمین این کشور، از خون رجال برجسته و نامیش مانند: مرحوم حاج آقا نورالله، حاج آقا جمال اصفهانى، سیدحسن مدرس، آقازاده خراسانى، نصرت الدوله‌ها، مستوفى‌ها و سردار اسعدها، پولادى‌ها و صدها هزاران مردان زبردست و کاردان ایران مى‌جوشد. هنوز تمام املاک صفحات شمال را که این پدر مهربان! به قلدرى گرفته است، به صاحبانش رد نشده و هزاران هزار دربه‌در و بى‌نوا در فقر و پریشانى اسیرند.
صاحب همین جنازه بود که عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد. صاحب همین جنازه بود که با چکمه به حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ وارد و عالم ربانى، ابوذر زمان مرحوم حاج شیخ محمدتقى یزدى را به واسطه کلمه‌اى که در موضوع حجاب و ناموس گفته بود، به باد فحش گرفته و دنده‌هاى او را به زیر چکمه در هم شکسته و به کنج زندانش انداخت.
صاحب همین جنازه بود که عمامه و عبا از رجال روحانى، و چادر و معجر از زنان شما ربود و پرده ناموس‌تان را در برابر نظر هر ناپاکى درید.
صاحب همین جنازه بود که براى ترقیات مملکتى و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما دستگاه کارناوال را به راه انداخته و شناى نگفتنى استخر منظریه و امجدیه را تشکیل و تئاترها و میکده‌ها و شیره‌کش‌خانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها را بسط و توسعه داد.
صاحب همین جنازه بود که از لحاظ معارف پرورى، حوزه علمیه مشهد را بر هم زده و کثیرى از دانشمندان به نام و استوانه‌هاى علوم دینى و اجتماعى و رزمندگان ثابت ممالک اسلامى را که هر یک، به تنهایى جمیع شئونات دنیاى اسلام را حافظ و حارس بودند ـ از مشهد و غیر مشهد ـ از قبیل: آیت‌الله آقا میرزا على‌اکبر اردبیلى، آیت‌الله آقا میرزا صادق آقا تبریزى، آیت‌الله آقا سید عبدالعظیم تبریزى، آیت‌الله حاج میرزا عبدالعلى تبریزى، آیت‌الله حاج میرزا ابوالحسن انگجى، آیت‌الله آقا سید مرتضى خسروشاهى و… که بعضى از اینان هنوز در قید حیاتند، یا در تاریکى زندان‌ها زهر خورانیده و یا از وطن‌شان آواره و سال‌هاى درازى آنان را ویلان و سرگردان نمود.
صاحب همین جنازه بود که هیکل علم و تقوى، مربى اکمل، طرفدار و پشتیبان حقیقى دین و میهن، مرحوم آیت‌الله قمى را چندى در باغ «حاج سراج» محبوس و جرعه‌هاى ناگوار خونابه جگر به او خورانید.
صاحب همین جنازه بود که اساس تربیت و فرهنگ اسلامى را در هم شکسته و به جاى آن دبستان و دبیرستان‌هاى مختلط و هزاران رشته هرزگى و فساد اخلاق به یادگار گذاشت.
صاحب همین جنازه بود که کمر مُحاربه با دین مقدس اسلام از هر جهت بسته، خون جمیع فداکاران این دین مبین را پایمال و تار و پود آن را در آتش کینه و عداوت خود سوخته و برشته کرد.
صاحب همین جنازه بود که کمر جنگ با حسین‌بن‌على ـ علیهماالسلام ـ را تا آنجا بست که از تعزیه دارى در هفت دربند هم جلوگیرى نمود.
صاحب همین جنازه بود که شب تاسوعاى حضرت حسینu را که صد میلیون شیعه عالم گریان و نالان است، به بهانه شب تولد خود جشن گرفته و جمعى بد گوهر و ناپاک را با نوازندگى و خوانندگى در شوارع عام گردانیده و مردم را به چراغانى مجبور و پیروان آل محمدe ، بلکه قلب چهارصد میلیون مسلمان را جریحه‌دار‌‌نمود.
صاحب همین جنازه بود که ثغور و حدود مملکت را از مردان کار و دلاوران نامدار، پرداخته و روح عیاشى و هرزه گى را به جمیع اقسامش پرورانیده و زمینه را براى بیگانه مهیا ساخت.
صاحب همین جنازه بود که به حکم «الناسُ على دین ملوکهم» هزاران هزار سفاک و بى‌پاک، بى‌دین و ناپاک، طماع و پست، دیوانه و مست، بار آورده و خار راه ترقیات دین و میهن گردانید.
صاحب همین جنازه بود که با تمام شئون دینى و اجتماعى این ملت جنگیده و در اثر مستى و غرورش، آبروى شش هزار ساله این کشور را به خاک مذلت ریخت و… چه بگویم؟ مگر یکى دو تا، صدتا، هزارتاست؟ مثنوى هفتاد من کاغذ مى‌شود. بلى از حق نمى‌شود گذشت، پاى دزدان و غارت‌گران را تا اندازه‌اى برید، ولى در عوض خودش به تنهایى دست همه آنان را از پشت بست! در حالتى که احدى قدرت نفس کشیدن هم نداشت، فرمان جهان مطاع ملوکانه بود که همه از هستى خود دست کشیده و جهان فانى را وداع کنند.
اینجاست که دو دست خویش به گوش گذارده با صدایى رعد آسا به نمایندگى از قِبَل تمام درست کاران عالم، خاصه اهل اسلام، فریاد مى‌زنم: محیط ما تحمل و گنجایش جسد این ناپاک را ندارد، اگر چه جسد قلابى باشد.
اولیاء امور کارى نکنند که سینه‌ها از بغض هیأت حاکمه لب ریز شده، باعث هیجان عمومى گردد. داغ ما را تازه مکنید و نمک به زخم ما نپاشید!…
امیدمندیم که با تحریک اطرافیان خائن، دل میلیون‌ها نفوس را، از ایرانى و غیر ایرانى، آلوده و چرکین ننموده و عواطف و احساسات آنان را تحریک نکنید.

محمد تهرانى ـ نماینده هیأت علمیه نجف اشرف(5)

——————————————————————————–

1- بعثت – دوره جدید شماره 40ـ30 دیماه تا 7 بهمن 1372 ـ شعبان 1414هـ. به مناسبت 27 دیماه، سى و نهمین سالگرد شهادت نواب صفوى و یارانش.
2 – ماهنامه «آیین اسلام» دوره جدید، شماره 21، تیر ماه 1358، صفحه 16.
3 – به تاریخ نشر این بحث ـ دیماه 72 ـ توجه شود.
4-کپی صفحه اول آیین اسلام در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
5 – در مقدمه اشاره شد که به گفته مرحوم نوریانى، مدیر مجله «آئین اسلام» این اعلامیه توسط شهید نواب صفوى تهیه شده و به ایشان تحویل گردیده و با امضاى مستعار، در آن مجله منتشر شده است.

مطالب مرتبط

image-article203

‏موازین شرعی مبارزات نواب صفوی و فدائیان اسلام؛ گفتاری از استاد خسروشاهی (بخش دوم و پایانی)‏

image-article203

‏موازین شرعی مبارزات نواب صفوی و فدائیان اسلام؛ گفتاری از استاد خسروشاهی (بخش نخست)‏

image-article203

فدائیان اسلام پیشتازان نبرد مسلحانه(1 )

image-article203

نواب صفوی و مبارزه ضد استعماری وی

image-article203

نگاهى به چند سند از مبارزات فدائیان اسلام(1 )