مصلح عالم اسلام ( بخش سوم)

image-news105

بنابراين اميد است كه پس از اين مطالعاتي كه درباره تاريخ فلسفه اسلامي يا ايران اسلامي چيزي مي‌نويسند ـ بجز دهها كتاب كه درباره سيد نوشته شده است.

محمد رضا حکیمی

بنابراین امید است که پس از این مطالعاتی که درباره تاریخ فلسفه اسلامی یا ایران اسلامی چیزی می‌نویسند ـ بجز دهها کتاب که درباره سید نوشته شده است ـ اینان نیز فصلی از تاریخ‌های فلسفه اسلامی خویش را به ادای حق تضییع شده این فرزند رشید ” بعثت ، غدیر ، عاشورا ” اختصاص دهند .

هنگامی که ابن باجه اسپانیایی ( م : 533 هـ . ق ) با کتاب ” تدبیر المتوحد ” در شمار فلاسفه اسلام باشد ـ که البته هست ـ چگونه سید جمال الدین با ” العروه الوثقی ” در این شمار نیاید ؟ سید جمال الدین و تشیع

چگونگی زندگی سید در ایران ، درگیریش با قدرت‌های آن روز ایران ، حضورش در نجف ، نامه‌اش به علمای شیعه ، نامه‌اش به مراجع شیعه در آن روز ، میرزا محمد حسن شیرازی ( 1312 هـ . ق ) و تعبیراتش نسبت به مرجع تقلید در این نامه : ” پیشوای دین پرتو در خشان انوار ائمه … ” و تعبیراتش در نامه‌ای که برای علما نوشته و به عنوان ” حمله القرآن ” معروف شده است 17 و اینکه راحت می‌توانسته است علمای شیعه ایران را مورد عتاب و خطاب قرار دهد و به آنان امر و نهی یا انتقاد و پیشنهاد کند و… اینهمه معلوم می‌دارد که بحث در باب تشیع او زاید است .

آیا اینکه ناصرلدین شاه دوبار او را برای اصلاح امور و ارشاد افکار به تهران دعوت کرده است ـ و بعد هم البته به دلیل نشر مسائل روشنفکرانه از ناحیه سید جمال ، نتوانسته است او را تحمل کند ـ چه توجیهی می‌تواند داشته باشد ؟ آیا ناصرالدین شاهی که ” تکیه دولت ” می‌سازد و به پای روضه امام می‌نشیند می‌توانسته است ، از یک عالم سنی ـ آن هم در دو نوبت مختلف ـ دعوت کند تا بیاید و اوضاع کشور شیعی و مردم شیعه ایران را سر و سامان دهد ؟ .

باری اگر سید جزو علمای شیعه نبود و مذهب او برای مردم ایران چه عالم ، چه جاهل ، چه مقام رسمی و چه غیر رسمی ، جزو قطعیات نبود ، نه تنها ناصرالدین شاه نمی‌توانست به عنوان مصلح دینی به ایران دعوتش کند ، بلکه به هنگام مخالفت با او دچار هیچ هراسی نمی‌شد ـ یا اینکه شد ـ و می‌توانست به استناد اختلافات مذهبی ( و اینکه سید می‌خواهد ایران را به طرف مذهب سنی بکشاند ! و امثال این سخنان ) او را از نظرها بیاندازد . چون می‌نگریم که درباره اینگونه مردان بزرگ و اهدافشان ، و به منظور منحرف و منصرف کردن افراد جامعه از پیروی آن اهداف پاک و عالی ، از وارد کردن هرگونه اتهامی نیز مضایقه نمی‌شود ، تا چه رسد به اینکه در مورد کسی واقعیتی وجود داشته باشد ، واقعیتی که می‌توان با آن حداقل عامه مردم را نسبت به پیشوایی ، کم توجه کرد ـ مثل همان تکیه بر سنی بودن در موردی که مثل ناصرالدین شاه کسی و عمالش بخواهند سید جمال را بکوبند ـ نمی‌خواهم بگویم مبادله نظر بین علمای شیعه و سنی در طول تاریخ اسلام ، یا در آن ایام وجود نداشته است ، نه ، ابدا این را نمی‌گویم ، بلکه این رابطه بوده است و خوشبختانه اکنون نیز هست ، و حتی در اجازات حدیث و تحصیل علم ، علمای مذاهب اسلام به هم مراجعه می‌کرده‌اند و می‌کنند و تالیفات یکدیگر را می‌خوانده‌اند و می‌خوانند ، بلکه می‌خواهم بگویم اگر در آن روزگار ، حتی شبهه سنی بودن در مورد سید وجود داشت کارگردانان حکومت آنروز ایران ، می‌توانستند همین امر را برای ایجاد بلوی علیه سید ، بزرگترین دستاویز قرار دهند .

ناصرالدین شاه می‌توانست ، از جمله به استناد به همین اختلاف مذهبی ، او را از خود دور کند و بدنام هم نشود و از دست سید و انقلابی را که او پی می‌نهاد ، بیاساید. اما می‌بینیم که چنین نیست بلکه رفتار او در مقام مخالفت با سید رفتار کسی است که با مقامی روبرو است که جامعه ایران از خرد وکلان و عالم و عامی ، او را به عنوان یک عالم دینی و اجتماعی قابل اعتماد می‌شناسد ، همینطور ، رفتار علماء و طلاب ایران در برابر او نیز حاکی از نفوذ کامل وی در آنان است که او را به عنوان مصلحی برخاسته از میان خود تلقی می‌کرده‌اند . حتی باید گفت : دیگر تهمتهایی هم که در باب مبادی دینی و جز آن ، به سید زده‌اند و تا کنون نیز می‌زنند ( یا برخی از سخنانی که با توجه به کارنامه مجموعه آثار علمی و گفتاری سید ، جز این نمی‌تواند باشد که بیگانه به هنگام ترجمه سخنش در کلام او وارد کرده باشد ) همینگونه است و اتهام است و الصاق و نوعا از ناحیه مستشرقین است ( که علت و کیفیت و کمیت تحقیقاتشان در باب شرق و مواریث شرق و اسلام و رجال اسلام و فرهنگ اسلام ، بر هوشمندان و صاحب‌نظران پوشیده نیست ) یا کسانی که با اینکه در میان خود ما پدید آمده‌اند ، راه آنان را رفته‌اند و به نوعی ، هم هدف با آنان بوده‌اند و هستند .

و اینهمه کوشش پلید ، برای این می‌شود تا این دشمن هنوز هم موثر استعمار را از نظر ملل اسلامی بیندازند . و البته به مصداق ” الحق یعلو و لا یعلی علیه ” موفق هم نمی‌شوند . پس توجهی اجمالی به کارنامه زندگی سید در ایران ، کافی است که ـ بجز دیگر اسناد و مدارکی که بخصوص در این سالها بدست آمده است ـ دلیل قاطعی باشد بر مذهب او . و همین توجه نزد کسی که با این مسائل آشنا باشد و مختصری تامل کند ، برای از بین رفتن این غائله واهی بر سر مذهب سید بسنده است .

آیا در میان ملتی مذهبی چون ایرانیان می‌تواند شخصی تا این اندازه نفوذ داشته باشد و بیداری عمومی را سبب شود و علماءشان را تهییج کند و طلابشان را بشوراند و روشنفکرانشان را برانگیزد و به نویسندگان و ادیبان و خطیبان و شاعرانش جهت دهد و با قدرتهای مسلطشان درافتد ، و غرورهای باطل را خرد کند و با انبوهی از خدعه‌ها و نیرنگ‌های سیاسی پنجه نرم کند و ناصرالدین شاه را به دست و پا اندازد و میرزای شیرازی را به صدور فتوی وادارد ، و با این همه با آن مردم هم‌نژاد و هم‌مذهب نباشد؟ و همه این امور را در ایران ، آنهم بعنوان یک عالم دینی و یک سید ” سلاله علی ” انجام دهد و معذالک از نظر مذهب ، جعفری نباشد ، و مثلاً حنفی یا شافعی یا مالکی یا حنبلی باشد ؟ کسی که بخصوص در میان طلاب زندگی کرده باشد ، می‌داندکه این قبیل امور بر آنان مخفی نمی‌ماند .

و امری در حدود محال است که سید جمال الدین شیعه نباشد و به صورتی که اتفاق افتاده است ، بتواند بی سرو صدا و بدون هیچ گونه گفتگویی درباره مذهبش ، سالها با علماء و طلاب ایران و علما و طلاب شیعه در غیر ایران بجز دیگر علمای اسلام و روشنفکران دیگر مذاهب اسلامی مجالست و معاشرت و سرو سر و تبادل نظر و تعاون عملی داشته باشد و این همه با آنان در حال تماس و رابطه و کشمکش و صلاح‌اندیشی و اشتراک اقدام باشد . پس بدین گونه روشن است که عدم اصرار سید درباره تعیین مذهب خود در سفرها و در گوشه و کنار ممالک اسلامی و حتی گاه ایجاد شبهه در این باره ، مربوط می‌شود به سیاست آنروز او ، در مورد مقبول واقع شدنش در نظر همه ملتهای اسلامی، تا بتواند مقاصد دینی و اجتماعی خود را در راه ایجاد ” اتحاد اسلام ” و نشر آزادی به ثمر برساند و از طرف ایادی استعمار ، از ناحیه مسائل مربوط به اختلاف مذهبی ـ بخصوص در کشورهای اهل سنت ـ حتی الامکان مصون بماند .

در اینجا استناد نمی‌کنم به مطلبی که برخی از علماء بزرگ اظهار کرده‌اند ، از جمله علامه سید محسن امین عاملی ( صاحب آثار بسیار و از جمله اعیان الشیعه در 56 جلد ) و آن مطلب ” اصاله التشیع ” است در علویین ، بلکه به مناسبت ، دو نکته ذیل را، از محقق متتبع سید محمد محیط طباطبایی ـ که درباره زندگی سید تحقیقات بسیار دارند ـ نقل می‌کنم و سپس سخنی دارم در باب نظریه شیخ آقابزرگ تهرانی در این باره ـ اما سخن استاد مرحوم سید محمد محیط طباطبایی :

” شیخ عبدالقادر مغربی ، یکی از دو مرید باقیمانده دوره زندگانی سید ( به هنگامی که آقای محیط طباطبایی این مطلب را می‌نوشته‌اند ، شیخ عبدالقادر مغربی زنده بوده است ) که فیض ملاقات او را دریافته‌اند برای ملامت سر محمد ظفرالله خان ـ پس از آنکه مسئله وزارت امور خارجه پاکستان را در راه حفظ عقیده مذهبی خود ترک کرد ـ توسط منیر حصنی دمشقی ، به او چنین پیام می‌فرستد :

تو که عمر را در کار سیاست گذرانده‌ای و سرشناس جهانی شده‌ای ، چرا به اندازه سید جمال الدین شیعه ایرانی ، سیاستمدار نشده‌ای که وقتی عقیده مذهبی و جنسیت سیاسی خود را مانع از پیشرفت کار خود دید ، خود را افغانی خواند و با حنفی‌ها که طبقه حاکمه دستگاه خلافت عثمانی بودند ، به ظاهر هم‌عقیدگی اظهار کرد . مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء از قول پدرش شیخ علی کاشف الغطاء که مدتها در اسلامبول با سید معاشر بوده و در عراق نیز نسبت به اصل و جنس او معرفت داشته‌است ، نقل می‌کرد که موقع توقف مرحوم شیخ علی ( پدر کاشف الغطاء ) در اسلامبول و شرکت در مجالس و محافل افادات سید ، همه خواص یاران او می‌دانسته‌اند که از جامعه شیعه ایران برخاسته و برای چه اظهار تسنن و افغان بودن می‌کند .18 اصل دیگری که در باب مذهب سید قابل توجه است این است که علامه محقق ، شیخ آقا بزرگ تهرانی ، که به شناخت احوال علمای شیعه و معرفت تالیفات و آثار آنان معروف است و بیش از 70 سال در این باره فحص و تحقیق کرده است و در این رشته متتبع و مرجعی است کم مانند ( و تالیفات او ، از جمله دو کتاب بزرگ

” الذریعه الی تصانیف الشیعه ” در حدود 30 جلد و ” طبقات اعلام الشیعه ” نیز در حدود 30 جلد گواه این حقیقت است ) سید جمال الدین را در بخش مربوط به قرن چهاردهم از کتاب ” طبقات اعلام الشیعه ” ـ که چنانکه از نامش پیداست فقط ویژه گزارش زندگی عالمان شیعه است ـ ذکر کرده و شرح حالش را زیر عنوان ” السید جمال الهمدانی الشهیر بالافغانی ” آورده است و پس از ذکر نسب او تا یحیی بن عمر بن الامام زین العابدین علیه السلام ، او را با این تعبیر ستوده است : ” من اعاظم الفلاسفه و کبار رجال الشیعه المصلحین ” در شمار بزرگترین فیلسوفان و از مصلحان بزرگ شیعه .19 می‌دانیم که شیخ آقا بزرگ ، با اواخر عمر سید همزمان بوده و از سن ده سالگی ( 1303 هـ . ق ) وارد جامعه طلاب شده است 20 یعنی از 10 سال پیش از رحلت سید . قطعاً در این سنین در حوزه‌های روحانی، سخن بسیار درباره سید می‌شنیده است و از واقعیت حال او که بر طلاب پوشیده نمی‌مانده است ، اطلاع می‌یافته .

نیز می‌دانیم که شیخ آقا بزرگ به سال 1315 هجری قمری به نجف رفته و به محضر علماء نجف رسیده و از جمله عالم ربانی و رجالی معروف ، حاج میرزا حسین نوری ( که خود از اساتید مسلم و از متخصصان بزرگ رشته معرفه الرجال بوده است و معاصر سیدجمال الدین ، سال فوت نوری 1320 هـ . ق است )و در آن روزگار قطعاً شیخ آقابزرگ حتی کسان چندی را می‌دیده است که نه تنها از دور و نزدیک بر احوال سید آگاه بوده‌اند ، بلکه حضور او را در نجف ( حدود سالهای 1270 هـ . ق ) درک کرده بودند .

بنابراین وقتی او سید را ـ بی هیچ قید احتیاط ـ در شمار علمای شیعه می‌آورد ، با این‌همه زمینه اطلاع و فحص و امکان شناخت و با توجه به موضوع معاشرت و با تعیین صریح موضوع کتاب که ذکر علمای شیعه است ، جای بحثی درباره مذهب سید بر جای نمی‌گذارد . پس از این‌همه ، باید به یادداشت که موضوع مهمی که در مورد سید جمال الدین اسدآبادی مطرح است و باید به جد مورد توجه باشد ، طرز تفکر سیاسی ـ دینی اوست و جهان‌بینی‌ اسلامی و برداشت اجتماعی او از دین اسلام .

و به تعبیر دیگر فلسفه سیاسی مبتنی بر مبانی اسلامی او ، و تنبه و توجه او ـ بعنوان یک عالم دینی ـ به اجتماعیات اسلام و اوضاع مسلمین و حیل و تزویرات و تشبثات استعمار ـ چه استعمار خارجی و چه استعمار داخلی ـ و احساس تکلیف کردن او نسبت به این مسائل و وجهه همت قرار دادن آنها و … این در واقع موضوع مهمی است که باید محققین تاریخ و جامعه‌شناسان آشنا به مذهب و آگاه از اصول و مبانی اسلامی آنرا مورد تحقیق و بررسی قراردهند و نتیجه پژوهش خود را در اختیار عموم قرار دهند .

منبع : سایت مصلح شرق

مطالب مرتبط

image-news105

استمرار مبارزه پس از تبعید سید جمال‏ الدین از ایران

image-news105

سید جمال‌الدین و علم زدگی

image-news105

سید جمال و حرکتهای اسلامی معاصر

image-news105

‌راه رهایی مشرق زمین ازدیدگاه سید جمال الدین

image-news105

سید جمال الدین و وحدت اسلامی(بخش اول )