مصلح عالم اسلام (بخش اول)

image-news105

زندگي بيشتر از آنكه والاييها را مجسم سازد انسان را در مسائل عادي غرق مي‌كند .

محمد رضا حکیمی

زندگی بیشتر از آنکه والاییها را مجسم سازد انسان را در مسائل عادی غرق می‌کند . تا جایی که چه بسا اشخاصی بپندارند که این همه ، آمدن و رنج بردن و رفتن است و عمق آن ، جز منجلابی فریبا چیزی نیست .

اکنون چه باید کرد این طبیعت زندگی است و عادیات آن و آیا این تمام حقیقت است ؟ نه ، ابدا. در درون این کویر و در جای جای این پهنه ، چشمه‌ساران زلال و جوشان حقیقت و فرازهای شکوهمند و صخره‌های نستوه و درختان خرم و سرکش و قله‌های افراشته‌ای نیز هست . و شرط کمال ، رهایی از حیرت و پوچی ، رسیدن به آنهاست و شرط رسیدن به هرچیز نخست شناخت آن چیز است ، تا سپس کششی پدید آید و کوششی . و این معلوم است که هر کسی را ، راه شناخت آن والاها و بالاها هموار نیست ، بویژه جوانان و نوجوانان را که باید اینان را در این راه توان داد و کمک کرد .

از اینجاست که علمای تربیت گفته‌اند : ” برای مطالعه جوانان ، هیچ چیز بهتر از شرح حال بزرگان نیست زیرا وجود نوابغ مجسمه کلیه فضایلی است که ما می‌خواهیم با نصایح و دستورهای خود به فرزندان امروز ، تعلیم دهیم ” . بزرگانی که در تاریخ بشر وجود داشته‌اند و دارند ، همه خطهای قرمز بطلانی هستند که بر پوچی و پوچ‌انگاری کشیده شده‌اند و می‌شوند . اینان با زندگانی و آثار خویش ـ که حتی همان پوچگرایان در پرتو همان آثار زندگی می‌کنند و با همان علوم و افکار و وسایل و اختراعات عمر می‌گذرانند ـ به هستی مفهوم داده‌اند و به زندگی ارج .

در این میان افرادی هم پدید می‌آیند که به سائقه‌ای به سوی نمونه‌ای ـ یا نمونه‌هایی ـ از اینگونه کسان سوق داده می‌شوند و این چهره‌ها را می‌شناسند در این حال بزرگترین خدمتی که اینگونه افراد می‌توانند به همنوعان خود بکنند ، شناساندن انسان‌های زبده‌ای است که آنان را شناخته و در خور شناساندن یافته اند . این خدمت ـ یا به تعبیر درست‌تر : وظیفه ـ هنگامی تشدید می‌یابد که معلوم گردد در مقیاسهای کلی مسائل انسانی و فرهنگ بشری و مقومات ملی نیز ، شناساندن این گونه کسان ، ارزشی بس والا دارد .

اگر می‌خواهید آتیه هر اجتماعی را از هم‌اکنون پیش‌بینی کنید تا حدود زیادی از این زاویه می‌توانید دید که اکنون از چه چیزها و چه کسان و چه حرفه‌ها و امثال آن تقدیر می‌شود . نسل جوان ، کمتر می‌تواند از احساسات خود خلاص شود و به تاملگرایی در هر چیز و هر انتخاب دست زند . بنابراین آنچه امروز بر سر بازار است سازنده نسل حاضر است ، یعنی عناصر عمده اجتماع فردا . در این جا تنها مایه خوشوقتی که وجود دارد تمیزی است که به هر حال در نسل جوان مشهود است که به این سادگی‌ها و با این هیاهو‌ها برای خویش معبودی نمی‌گزیند .

*** قبل از ورود به بحث اصلی لازم است این مسئله مطرح شود که امروزه چگونه رابطه نسل حاظر با فرهنگ گذشته ـ گذشته‌ای که در حال و هم اکنون نیز ساری و زنده است ـ گسسته است . بویژه فرهنگ عظیم چهارده قرن اخیر ایران یعنی ایران اسلامی . امروز نوع صاحب‌نظرانی که در وجودشان هم روح علم و هم خون ملیت هردو ، سریان دارد به سختی از این مسئله رنج می‌برند : چرا بار ذهنی نسل جوان تا این اندازه ناچیز است ؟

. چرا از معارف و علوم و ارزشهای آبا اجدادی خود تا این حد بی‌خبر است ؟ . چرا یک جوان ایرانی اگر هم چیزی می‌داند کمتر ایرانی است و بیشتر بیگانه ؟ چرا ؟ .

به گفته یکی از مطلعان : ” از آغاز این قرن ، آشنایی با معارف اسلامی بین گروهی از فرنگ رفته‌ها و بعداً “غربزده”ها تا آن حد تضعیف شد که برخی اصلاً منکر وجود آن شدند و جهت پنهان ساختن “جهل” خود اهمیت آن را نیز انکار کردند و علاقه آنها به علوم و معارفی که ساخته اجداد آنهاست ، از خود غربیها کمتر شد . افراد این گروه کوشیده‌اند تا با فراموشی گذشته ، خود را غربی جلوه دهند ، با این نتیجه ، که هم معارف ارزنده پیشین را از دست داده‌اند و هم موفق به کسب علوم غربی نشده‌اند ، مگر در موارد بسیار ظاهری و پیش پا افتاده .

” چون کسب تمدن جدید ، برای تمدنی که خود دارای علوم و معارف ریشه دار و عمیق است ، بدون آگاهی از زمینه تاریخی و فکری خود آن تمدن مقدور نیست ، برای ترجمه دو زبان لازم است : باید مطلبی را از زبانی به زا=بانی ترجمه کرد نمی‌توان زبانی را به یک خلاء منتقل ساخت … نمی‌توان با جهل درباره گذشته به سوی آینده رفت ، چون گذشته فقط گذشته نیست ، بلکه ریشه حال و آینده است ، مخصوصاً در مسائل مربوط به تفکر و معارف که فوق زمان و تقسیم‌بندی های بین گذشته و حال و آینده قرار دارد . امروزه باید معارف اسلامی و ایرانی را شناخت و با آگاهی کامل به حل مسائلی که در عصر حاضر در مقابل ایرانیان و مسلمانان و شرقیان به طور کلی قرار داده است ، مبادرت ورزید “.

پس باید دقیق بنگریم که مضار این گسستن و بی‌خبری اندک نیست . درست است که یکی از کوشش‌های پیگیر استعمار در راه همین گسستن و همین بی‌خبری است و درست است که ده‌ها کس ـ حتی گاه اشخاصی در سمت استادی دانشگاه‌ها ـ دانسته یا ندانسته به این خواسته استعمار کمک می‌کنند ، اما آگاهان و مطلعان را می‌سزد که دم فرو بندند ؟ استعمار می‌کوشد تا پیوندها بگسلد ، مخصوصاً پیوندهای استوار دینی و فرهنگی و معلوم است که اگر ملتی از گذشته خود گسست از حماسه خود گسسته است و ملتی که که از حماسه خود گسست زودتر رام می‌گردد ، این است آمال نهایی آنان که مروج گسستن از گذشته‌اند .

و اگر در میان اینان برخی هستند که توجه ندارند ـ چه در مورد همه این گونه کسان نمی‌توان معتقد به بی‌توجهی شد ، زیرا که در عده‌ای مبعوثیت و ماموریت کاملاً تشخیص داده شده است و می‌شود ـ باید توجه داشته باشند که این است موضعشان و بازدهشان . ایران گذشته ـ بویژه ایران اسلامی ـ دارای فرهنگ عظیمی است که یک جوان ایرانی با آشنا نبودن با این فرهنگ ، بسیاری از عناصر ایرانی بودن خویش را فاقد است .

جامعه‌شناسان می‌گویند ” شخصیت از عوامل فرهنگ غیر مادی مانند اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر نیز تاثیرات گوناگونی برمی‌دارد1 ” بنابراین یک جوان غیرآگاه از اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر گذشته ، از چه عوامل فرهنگ غیر مادی تاثیرات گوناگونی خواهد برداشت ؟ جواب معلوم است .

از این رو، من همواره آرزو داشته‌ام که رابطه نسل حاضر با فرهنگ و معارف پیشین حفظ شود و از این رهگذر شخصیت نسل جدید ایران از مایه‌های اصیل و اصالت‌های ژرف بارور گردد و کمتر طعمه استعمار ‌شود و بیشتر سازنده باشد تا ساخته شده و به اصطلاح به جای پوچی و تحیر ، یا بیگانه‌گرایی یا فریب‌پذیری ، شخصیت جوان دارای آن اصالت و اسطقسی که باید ، باشد .

و اینکه بیشتر توجه من به فرهنگ ” ایران اسلامی ” معطوف است چه در واقع ” انسان ایرانی ” در دوره اسلامی بود که توانست همه طاقت علمی و فرهنگی و اجتماعی و معنوی خویش را به بروز رساند و حتی مقیاس شخصیت خود را ـ به عنوان یک انسان به مفهوم وسیع کلمه ـ به دست آورد . آنهمه مسائلی که در ایران پیش از اسلام ـ بویژه در دوره ساسانی ـ بر مردم حکمفرما بود : حفاظت شدید طبقات برده و از زندگی کردن اکثریت ، محرومیت وحشتناک و فاجعه بار عامه مردم از تحصیل ، آزادی در تعدد همسر تا سرحد امکان مالی 2 و امثال اینها همه با ورود اسلام به ایران از بین رفت . در آن روزگار ، هنر و علم و تمدنی هم که بود از آن مردم نبود ، ویژه طبقات بالا و در انحصار آنان بود ، اما اسلام هنگامی که وارد ایران شد و در کوی وبرزن‌های این مرز و بوم فریاد زد : ” ان اکرمکم عندالله اتقاکم : در نزد الله ،

پرهیزگارترین گرامترین است ” همه تمایزها و عناوین و امتیازات را زیر پا گذاشت و له کرد ، اسلام هنگامی که وارد ایران شد و در کوی و برزن‌های این آب و خاک فریاد زد : طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه : آموختن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است ” ، همه محدودیت‌های استعداد‌کش را بر باد فنا داد ، و علم طلبی را مانند قناتی که چون به مظهر رسید به هر سوی روان تواند شد ، در سراسر ایران بزرگ ، ساری و جاری ساخت 3 . دیگر برای تحصیل علم ، مطرح نبود که این کفشگرزاده است یا امیرزاده یا موبدزاده .4 این بود که از گمنامترین خانوارها نام‌آورترین دانشمندان و ادیبان و متفکران و ریاضی‌دانان و آسمان‌شناسان و محدثان و مفسران و متکلمان و شاعران بیرون آمدند ، مانند بیرونی و فارابی و ابن سینا و بهمنیار و خواجه نصیر الدین طوسی و شیخ صدوق و شیخ کلینی و شیخ طبرسی و ابوالحسن عامری نیشابوری و محمد بن زکریای رازی و حکیم عمر خیام و حجه الاسلام غزالی و زمخشری و ابوالعباس لوکری مروی و عبدالقاهر جرجانی و امام مرزوقی و خطیب تبریزی و سیبویه و ابوالفتوح رازی و فخر رازی و ابوزید بلخی و ابو مشعر بلخی و ابوحاتم رازی و ابویعقوب سجستانی و عزالدین علی جلدکی و شیخ اشراق و مولوی و عطار و سنایی وناصر خسرو و سعدی و حافظ و سرخسی و طبری و امام الحرمین جوینی و محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری و ابوعلی فارسی و مجد الدین فیروزآبادی و غیاث الدین منصور دشتکی و سید حیدر آملی ملا محسن فیض و لاهیجی و قاضی سعید قمی ومیرداماد حسینی و جلال الدین دوانی و علامه مجلسی و ملاصدرای شیرازی و میرفندرسکی و مهیار دیلمی و قاضی عضد ایجی و سعد تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و ملا محمد مهدی نراقی و ملا فتح الله کاشانی و حاجی ملا هادی سبزواری و سید جمال الدین اسدآبادی و میرزای شیرازی5 و صدها چهره دیگر ، که یکی از این سان و از این دست را ، در ایران پیش از اسلام نداشته‌ایم و با آن فرهنگ انحصاری نمی‌توانستیم داشت .

در حقیقت سخنی را که گیبون ، درباره آیین مسیح و امپراطوری روم گفته است : ” رسمیت یافتن آیین مسیح را می‌توان یکی از مهمترین تحولات داخلی امپراطوری روم دانست ” 6 درباره اسلام و ایران نیز کاملاً صادق است و البته این تاثیر اسلام ، منحصر به ایران نبود ، بلکه این ماهیت تعلیماتی اسلام بود که در هر جا استعدادی یافت پرورش داد ، یعنی در واقع دینی بود استعدادپرور نه استعداد‌کش .

منبع : سایت مصلح شرق

مطالب مرتبط

image-news105

استمرار مبارزه پس از تبعید سید جمال‏ الدین از ایران

image-news105

سید جمال‌الدین و علم زدگی

image-news105

سید جمال و حرکتهای اسلامی معاصر

image-news105

‌راه رهایی مشرق زمین ازدیدگاه سید جمال الدین

image-news105

سید جمال الدین و وحدت اسلامی(بخش اول )