محبوب مردم لبنان
من از سال 1327 هجرى شمسى وارد حوزه علميه قم شدم. اين زمانى بود كه حضرت آيت الله العظمى آقاى بروجردى تشريف آورده بودند.
آیت الله حاج شیخ مهدى حائرى تهرانى
من از سال 1327 هجرى شمسى وارد حوزه علمیه قم شدم. این زمانى بود که حضرت آیت الله العظمى آقاى بروجردى تشریف آورده بودند و در درس ایشان شرکت مى کردیم. روابط من با حضرت امام موسى صدر از همان ایام شروع شد. مرحوم پدر من با مرحوم والد معظم ایشان حضرت آقاى صدر بزرگ که در قم بودند، روابط خیلى صمیمى داشتند. به همین مناسبت من با بیت ایشان رفت و آمد داشتم و با جناب آقاى آقاموسى صدر روابط خیلى نزدیکى پیدا کردم و یکى از دوستان نزدیک من و از کسانى که با بنده در قم بسیار حشرونشر داشت ایشان بود. هم سن ما یکى بود و هم درسهایى که مى رفتیم.
آقاى موسى صدر همان زمانى که بنده در حوزه بودم، دربین دوستانمان خیلى سرشناس بودند و خیلى مورد توجه دوستان و آقایان قرار داشتند. ما بعضى مجالس علمى داشتیم که در آن حاج آقاموسى صدر، حاج آقاموسى زنجانى، آقاى سیدمهدى روحانى، آقاى احمدى میانجى و بنده شرکت مى کردیم. آن زمان آقایان همه از طلاب فاضل حوزه بودند. روزهاى پنج شنبه جلسه اى خصوصى باهم داشتیم که در آن تفسیر قرآن گفته مى شد. هرکس مطالعاتى مى کرد و مطالب همه، پیرامون تفسیر قرآن بود. در این جلسات حاج آقاى اثنى عشرى هم شرکت داشتند.
تحصیلات ایشان تا آنجا که به خاطر من مانده است، درسهایى بود که باهم شرکت داشتیم. یکى درس خارج مرحوم آیت الله داماد بود، یکى درس مرحوم آیت الله العظمى آقاى بروجردى بود و دیگرى هم درس فقه خصوصى بود که بنده بودم و حاج آقامرتضى جزایرى، حاج آقاموسى زنجانى و حاج آقاموسى صدر (این سه نفر را محققاً خاطرم هست و شاید دونفر دیگر هم بودند) که نزد آیت الله العظمى آقاى شریعتمدارى قرار داده بودیم و درس خصوصى ایشان بود. درس دیگرى که با ایشان داشتیم، درس مرحوم آیت الله آقاى علامه طباطبایى بود که شبهاى پنج شنبه برگزار مى شد و فلسفه گفته مى شد. ایشان مقالاتى تهیه مى کردند و ماهم کتابهاى کمونیستها را مطالعه مى کردیم که ایشان در جواب مطالب آنها این مقالات را تهیه مى کرد که بعدها مشروح آن تحت عنوان روش رئالیسم با پاورقى ها و توضیحات آیت الله مطهرى چاپ شد. در جلسات شبهاى پنج شنبه آقاى مطهرى، حاج آقاموسى زنجانى، مرحوم شهید بهشتى، حاج آقاموسى صدر، استاد جعفر سبحانى، آقاى محمد صادقى و پنج شش نفر دیگر بودیم. در این جلسات یک دوره فلسفه گفته شد.
به یادم هست که حاج آقاموسى صدر به تهران هم مى آمدند و در دانشکده حقوق، در رشته اقتصاد لیسانس گرفتند و تحصیلات جدیدشان را هم تا این مرحله اطلاع دارم که رسید. از نظر تحصیلات فقاهتى، ایشان از افراد برجسته اى بودند که در همان موقع دربین همه دوستان مشار بالبنان بودند. ایشان در درس مرحوم آیت الله آقاى داماد، درمیان دوستان، ارشد بودند. ایشان در آن زمان صاحب نظر و در حدّ اجتهاد بودند و رفقاى ما خیلى براى ایشان ارزش علمى قائل بودند.
و اما از جهت خصوصیات اخلاقى، من مى توانم بگویم که ایشان یک فردى نمونه بود، چه در اخلاق اسلامى و چه در اخلاق اجتماعى. برخوردهاى ایشان به گونه اى بود که علاوه بر طلاب حوزه هاى علمیه، دانشجویان، دبیران، تحصیلکرده هاى دانشگاهى، پزشکان و کسانى که در آن روز موقعیتى داشتند دورشان جمع مى شدند و مجذوب ایشان مى گشتند. ما بهوسیله ایشان با خیلى از پزشکان و دبیران مربوط بودیم. گاهى اوقات جلساتى با آن قشر داشتند که بعضاً من هم در آنها شرکت مى کردم.
یکى از خصوصیات ایشان این بود که قلم و توانایى در نویسندگى داشتند. به یاد دارم که اولین مجله اسلامى که در تهران منتشر شد، متعلق به جامعه تعلیمات اسلامى بود و مرحوم حاج آقاى ایروانى که ابوالزوجه بنده هستند، آمدند به قم و از علامه طباطبایى خواستند که مجله تحت نظر ایشان اداره شود. علامه طباطبایى هم استاد آقاموسى و بنده بودند و فرمودند که این مجله تحت نظر آقاموسى صدر باشد و خود بنده. به همین خاطر مقالاتى را ایشان و بنده توأماً باهم تهیه مى کردیم و در آن مجله جامعه تعلیمات اسلامى درج مى شد.
ایشان قبل از رفتن به لبنان ابتدائاً به نجف اشرف مشرف شدند و بعد از آن به دنبال دعوتى که شد، به لبنان تشریف بردند. در لبنان هم بنده با ایشان تماس داشتم. حتى در مراجعت از سفرى که به لندن رفته، بهواسطه علاقه اى که به ایشان داشتم به لبنان رفتم و میهمان ایشان بودم. ایشان آن موقع رئیس مجلس اعلاى اسلامى شیعه بودند، در ساختمان خیلى مجلل و باشکوهى مستقر بودند و بنده را هم در همان جا پذیرایى کردند. همین که اطلاع یافتند که بنده آمده ام و در هتلى اقامت دارم، ماشین خود را فرستادند و من را به منزل خودشان منتقل کردند و میهمان ایشان بودم. موقعیت ایشان در آنجا طورى بود که گویى رئیس جمهور یک کشور بزرگ است. مردم از تمامى اقشار و شخصیتهایى طراز اول لبنان و عرب مرتباً به آنجا رفت و آمد داشتند.
یادم هست در مدتى که لبنان بودم، چند مصاحبه توسط لوموند فرانسه با ایشان انجام گرفت و از شوروى هم براى دیدن ایشان آمده بودند. موقعیت فوق العاده اى داشتند. من گاهى که از محل اقامت ایشان خارج مى شدم واقعاً تعجب مى کردم. راننده هاى تاکسى همین که مى فهمیدند من میهمان ایشان هستم، از من پول نمى گرفتند; مردم لبنان خیلى مهربان هستند و خیلى محبت مى کردند، با اینکه من در آنجا ناشناس بودم. و این در واقع باحترام امام موسى صدر بود. موقعى که مى خواستم به تهران بیایم، ماشین ایشان مرا به فرودگاه برد و این ماشین را اسکورت کردند. به مناسبت اینکه بنده میهمان ایشان بودم، خیلى با تشریفات مرا به فرودگاه بردند و با تشریفات زیادى ما را راهى ایران کردند. موقعیت و محبوبیت ایشان در لبنان طورى بود که همه مردم نسبت به ایشان اظهار علاقه و دوستى مى کردند، چه مردم عادى و چه مقامات دولتى.
به نظر من موفقیت ایشان در لبنان به چند جهت بود. ایشان واقعاً از هر جهت آراستگى داشتند. از جهت بیان، بسیار شیوا، شیرین و با فصاحت و بلاغت سخن مى گفتند و هرکسى با ایشان مواجه مى شد، در صحبت مجذوبشان مى کردند.
دوم آنکه در بیانشان خیلى بامهر و محبت و صمیمیت بودند. انسان احساس نوعى صمیمیت مى کرد. ایشان به گونه اى با افراد صحبت مى کرد که همه فکر مى کردند نزدیکترین فرد به آقاى صدر هستند. از طرفى مقامات علمى ایشان به گونه اى بود که همواره مطالب تازه اى مى گفتند و این تازگیهاى مطالب علمى ایشان، انسان را مجذوب مى کرد. این مطالب را دیگران نگفته بودند و در اجتماع نبود و ایشان این مطالب جدید را ابداع مى کردند. از همه گذشته، ایشان با خلوص نیت درصدد خدمت به جامعه بودند.
ایشان از همان اول ورود به لبنان تصمیم داشتند تأسیساتى را در آنجا بهوجود آورند و این کار را کردند: تأسیسات دارالایتام، مدارس، دانشگاه، کارگاهها و… قبلاً در لبنان توسط قدرت هاى حاکم به شیعه خیلى بى احترامى مى شد. کارهاى کوچک و پست همه برعهده شیعه بود. ایشان اولین کارى که کرد آن بود که گفت به هیچوجه نباید در لبنان فقیرى باشد. صندوقى درست کردند و گفتند که اعانه فقرا از صندوق است و به هیچوجه کسى حق تکدى ندارد. آن وقت براى آنها کار ایجاد کردند. کارگاههایى تأسیس کردند تا در آنها کار کنند و مزد بگیرند و دیگر نیازى به تکدى نداشته باشند. ایشان شیعیان لبنان را آبرومند کردند و شخصیت دادند. شیعیان دانشگاه نداشتند، ایشان دانشکده اى تأسیس کردند. دبیرستان دخترانه نبود، ایشان دبیرستان دخترانه ساختند. در مجالس مختلف سخنرانى مى کردند و حتى در کلیساها هم براى مردم مسیحى سخن مى گفتند. من خود در یکى از سخنرانیهاى ایشان در کلیسا حضور داشتم و به یاد دارم که مسیحیان آنقدر نسبت به ایشان اظهار علاقه مى کردند که گویى یکى از روحانیون ارشد خودشان براى سخنرانى به آنجا آمده است.
آقاى صدر با حضرت آیت الله خمینى امام راحل، رابطه بسیار نزدیکى داشتند و مرحوم امام راحل به ایشان خیلى علاقه مند بودند، چون هم در قم خصوصیات ایشان را مى دانستند و هم در لبنان. ایشان قبل از انقلاب سفرى به ایران داشتند و سخنرانیهایى کردند از جمله در دارالتبلیغ آقاى شریعتمدارى که بسیار سخنرانى جاذبى بود و همه طلبه ها در آن شرکت کرده بودند. بعد به اصفهان و شیراز رفتند. سخنرانیهاى آن سفر ایشان هم تازگیهایى داشت.
امام موسى صدر بسیار علاقه مند بودند که به جامعه خدمت بکنند و حوایج مؤمنین را برآورند. شاید هیچ گاه دیده نشد که کسى به ایشان مراجعه بکند و بدون آنکه حاجتش برآورده شده باشد از محضر ایشان برود. ایشان به هر نحو که بود، براى مشکلات مردم کارگشایى مى کرد و نسبت به مردم خدوم و متواضع بود. خودشان را واقعاً خدمتگزار مى دانستند. هیچ روح تکبر و خودخواهى و خودپسندى در ایشان نبود و بعکس روح تواضع و کوچکى و فروتنى در ایشان مشاهده مى شد. مى توانم بگویم همان نمونه اى بود که ولکم فى رسول الله اسوه حسنه مى گوید. ایشان واقعاً سیره پیامبر اکرم را داشت.
در اینجا باید اضافه کنم که ایشان به واسطه موقعیت خاص خود با سران کشورها تماس نزدیک داشتند. مثلاً با رئیس جمهور آن زمان مصر، جمال عبدالناصر رابطه و مذاکره داشتند و در سوریه هم با حافظ اسد ارتباط داشتند. همین روابط ایشان موجب شد تا زمینهایى که براى حضرت رقیه خریدارى شده بود و نمى دادند، بهوسیله ایشان و توسط حافظ اسد گرفته شود و بقعه و بارگاهى که اجازه ساختن آن را نداده بودند، بهوسیله ایشان ساخته شود که امروزه همه زوار شاهد آن هستند و البته اگر موقعیت خاص ایشان نبود، این کار به این آسانى انجام نمى پذیرفت…
(3/5/73)
منبع :فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر