مصاحبه با رهبر فدائیان اسلام
در يك مصاحبه مطبوعاتى، پس از مراجعت از سفربه كشورهاى عربى، نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام ابتدا شرحى پيرامون وضع فلاكتبار آوارگان فلسطين بيان كرد.
به قلم استاد سید هادی خسروشاهی
در یک مصاحبه مطبوعاتى، پس از مراجعت از سفربه کشورهاى عربى، نواب صفوى رهبر فدائیان اسلام ابتدا شرحى پیرامون وضع فلاکتبار آوارگان فلسطین بیان کرد و اظهار داشت:
مؤتمر اسلامى از عموم کشورهاى اسلامى نمایندگانى به فلسطین دعوت کرده بود، تا تصمیمى در مورد این آوارگان اتخاذ گردد. البته من تصور کردم از کشور ایران فقط این دعوت از من به عمل آمده، ولى در آنجا متوجه شدم از آیتالله کاشانى نیز دعوت کرده بودند، ولى ایشان نیامدهاند. در آنجا من نقشه حمله را کشیدم. عشایر اردنى و فلسطینى حاضر بودند با من در این حمله و نبرد شرکت و همراهى کنند، ولى متاسفانه اسلحه نداشتیم.
سپس آقاى نواب صفوى شرح مفصلى از وضع آوارگان فلسطین و کمکهاى ناچیزى که تاکنون از طرف دولتها و ملل اسلامى به آنان شده است بیان داشته و از مؤتمر و اقدامات مؤتمر سخن گفت، و بعد سخن را به ملاقات با پادشاه اردن کشیده و افزود:
اردن یک کشور اسلامى است، ولى کلوب پاشا یک مرد انگلیسى، بر ارتش این مملکت مسلمان فرمانروایى مىکند. من تصمیم گرفتم کلوب را مورد حمله قرار دهم و به پادشاه ماوراء اردن هم گفتم: یا کلوب را بکش و یا کنار برو!
آنگاه آقاى نواب صفوى شمهاى از مظالم انگلیسىها را بیان نموده و گفت: اگر این جزیره بریتانیا یکباره به زیر آب مىرفت، چه خوب مىشد؟!
رهبر فدائیان اسلام افزود: پس از پایان جلسات مؤتمر مىخواستم به ایران بیایم، ولى در همین احوال دعوتى از برادران مصرى رسید و ناگزیر از اجابت این دعوت شدم، ولى به شرط آنکه بیش از سه روز در مصر اقامت نکنم، یک بلیط دو سره تهیه کرده، به مصر رفتم. من همیشه و در همه احوال، برادران مسلمان خود را تشویق و تهییج کردهام، ولى حقیقتاً در مصر برادران مصرى مرا تهییج نمودند. یک روز اخوانالمسلمین در مراسمى که در دانشگاه قاهره به مناسبت سال شهادت دانشجویانى که در قضیه کانال سوئز برپا مىشد، از من دعوت کردند… (… در اینجا آقاى نواب صفوى به طور مبسوط از «جامعه قاهره» یا دانشگاه مصر گفتگو کرده، سپس افزود:)
در اجتماع آن روز حدود هفتاد هزار نفر از دانشجویان و شاگردان مدارس ثانویه یا دانشآموزان دبیرستانها شرکت کرده بودند و این اجتماع عظیم را جمعیت اخوانالمسلمین به وجود آورده بود، زیرا دانشجویان و دانشآموزان مصرى غالباً از اعضاى این جمعیت بودند.
رئیس و استادان دانشگاه نیز در این مراسم شرکت کرده و نزد من نشسته بودند. «حفله ذکرى شهداء القنال» ـ یا مراسم یادبود شهداى کانال ـ به این ترتیب آغاز شد.
شعار «اللهاکبر» و «لله الحمد» یک صدا از حلقوم هفتاد هزار نفر بیرون مىآمد. جمعیت نسبت به من و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده کردند، فریاد: «حى الله ابطال ایران»، «حى الله زعیم ایران»، «حى الله زعیم الاسلام»(1 ) به آسمان مىرفت. وقتى نوبت سخن به من رسید; جمعیت یک پارچه احساسات شده بود و من خود نیز گویى در آسمان به پرواز درآمده بودم. شور و هیجان جمعیت به قدرى بود که اگر فرمان حمله به کانال را مىدادند، همه مىرفتیم. جمعیت یک پارچه احساسات بود. قبل از من حسن دوح سخنرانى کرد. دانشگاه مصر در قضیه کانال صدها شهید داده است و حسن دوح ضمن خطابه خود از دو تن شهداى دانشجوى اخوان با نام احمد منیسى و احمد شاهین تجلیل کرد.
حسن دوح مىگفت: اى شاهین معظم که در هنگام جنگ کانال در نماز شبت گریه مىکردى… که ناگهان اختلالى رخ داد و نظم به هم خورد…
آقاى نواب صفوى گفت: شب همان روز، من در یک مجلس محاضره و سخنرانى و پس از آن در یک مجلس چاى که بعضى از رجال، از جمله مفتى فلسطین هم در آن بودند، شرکت کردم و پس از آن به آپارتمانى در دائره مجله «المسلمون» که از تشکیلات اخوانالمسلمین و در «دارالاخوان» بود، رفتم. قبل از طلوع آفتاب دیدم در مىزنند. گفتم: در را بگشایید. پس از گشودن در، عدهاى افسر و پلیس وارد شدند. فهمیدم یک بازى نظیر بازىهاى مملکت خودمان در میاناست.
از افسران علت ورودشان را جویا شدم. گفتند: جمعیت اخوانالمسلمین منحل شد!… فهمیدم باز انگلیسىها کار خود را کردهاند. خیلى ناراحت شدم. با تلفن با جمال عبدالناصر ـ که نخست وزیر و مقتدرترین رجل مصرى است ـ در این زمینه گفتگو کردم. گفتند شما در صورت تمایل از این تاریخ مهمان دولت مصر هستید و وزیر اوقاف را که فاضلترین وزارى مصر است، براى مهماندارى از من تعیین کرده بودند. من این دعوت دولت مصر را از یک جهت پذیرفتم و آن هم از آن نظر که بتوانم براى جمعیت اخوانالمسلمین اعاده شخصیت کنم.
سپس آقاى نواب صفوى اظهار داشت:
سرلشکر نجیب و جمعیت اخوانالمسلمین در زمان فاروق با یکدیگر همکارى مىکردند و پس از روى کار آمدن دولت جدید، بین دولت و آن جمعیت همیشه یک نبرد پنهانى جریان داشت که به آن صورت درآمد.
رهبر فدائیان اسلام اظهار داشت: وزیر اوقاف مصر به استقبال من آمد و من به خاطر آزادى مجدد فعالیت جمعیت اخوانالمسلمین، با آنکه قصد نداشتم بیش از سه روز در مصر بمانم، دعوت دولت مصر را قبول کردم و در طول این مدت، همه کوشش و اهتمام من در اعاده وضع جمعیت اخوانالمسلمین مصروف گردید.
دولت مصر هم به این علت از من دعوت کرد که در آن وضع خود را محتاج دید بگوید: نواب صفوى با ماست! یک روز مرا به مسجدى دعوت کردند. معلوم شد سرلشگر نجیب هم براى اداى نماز به آن مسجد مىآید. در مسجد نجیب آمد و پهلوى من نشست. به او گفتم: شما را دوست داشتم از آن نظر که با اخوانالمسلمین علیه انگلستان در یک جبهه مىجنگیدید، اکنون هم درباره انحلال جمعیت اخوانالمسلمین خبر رسمى منتشر نکنید تا موضوع حل شود… نجیب قول داد.
پس از پایان نماز، چون کسى نبودم که به دنبال نجیب راه بروم، به نماز مستحب ایستادم و نماز را طول دادم. بالاخره آمدند و گفتند: نجیب منتظر شماست. گفتم: نجیب کجاست؟ مرا به یک غرفه راهنمایى کردند. در آنجا عدهاى از رجال در اطراف نجیب حلقه زده بودند.
پس از ورود، به نجیب گفتم: آنچه به من گفتى یادت نرود و قولت مردانه باشد. شما و اخوانالمسلمین با هم بودید که انگلیسىها را بیرون کردید. نجیب بار دیگر به من قول داد که سران اخوانالمسلمین را آزاد کرده و از آنان معذرت بخواهد و وضع آن جمعیت را اعاده کند»(2 ).
***
… البته همانطور که مىدانیم بالاخره محمد نجیب به عنوان نخستین رئیس جمهور مصر، در مرحله نخست امر، توانست توطئه ناصر را در سرکوب حرکت اخوانالمسلمین خنثى سازد. و جمعیت آزادى عمل خود را بازیافت و اعضاء دستگیر شده آزاد شدند، ولى چون این توطئه ریشهدارتر از آن بود که بدون سرکوب کامل حرکت اسلامى مصر پایان یابد، به ناچار در مرحله بعدى، خود ژنرال محمد نجیب نخستین رئیس جمهورى مصر نیز به اتهام تبانى و توطئه! اخوان همراه رهبرى اخوانالمسلمین دستگیر شد و تا آخر عمر نیز تحت نظر بود و سالها، در بدترین وضع و ناگوارترین شرایط در اتاقى نمور و مملّو از حشرات، با تغذیهاى بسیار نامناسب، در سایه حکومت رفیق شفیق! خود عبدالناصر، به سر برد… و همه نامهها و نالههاى او بدون جواب ماند تا سرانجام غریب و تنها در همان اتاق مخروبه درگذشت(3 ) و رهبران اصلى اخوان هم توسط عبدالناصر به جوخه اعدام سپرده شدند.
——————————————————————————–
1 – خداوند قهرمانان ایران را زنده بدارد ـ زنده باد رهبر ایران ـ زنده باد رهبر اسلام.
2 – مجله هفتگى «آشفته»، چاپ تهران – 1332.
3 – درباره وضع زندگى تأسفبار سرلشگر محمد نجیب اخیراً چندین کتاب، ـ و یکى به عنوان خاطرات خود وى ـ با اسناد و مدارک و نامهها و درخواستهاى مشروع و قانونى وى از عبدالناصر در مصر چاپ شده است… طالبین آگاهى بیشتر مىتوانند به آنها مراجعه کنند تا معنى دوستى در عالم «سیاست» و «قدرت» روشن گردد!