لبنان و امام موسى صدر (1)

image-article200

اين هفته سالگرد مفقود شدن امام موسى صدر رهبر عالى قدر شيعيان لبنان است. دو سال پيش در چنين روزهايى امام موسى صدر به ليبى دعوت شد.

مسئولیت ربوده شدن امام…

شهید دکتر مصطفى چمران

این هفته سالگرد مفقود شدن امام موسى صدر رهبر عالى قدر شیعیان لبنان است. دو سال پیش در چنین روزهایى امام موسى صدر به لیبى دعوت شد و پنج روز در لیبى اقامت گزید و روز ششم همراه شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین از دوستان و نزدیکانش ربوده شد. دو سال مى گذرد که از سرنوشت این مرد بزرگ خبرى در دست نیست. به همین مناسبت این هفته را به امام موسى صدر و شیعیان لبنان تخصیص داده ایم و سخن ما درباره حرکت محرومان شیعه لبنان و مبارزات انقلابى امام موسى صدر است. این مطلب از سه جنبه براى ما مهم است، یکى آنکه مربوط به جنوب لبنان است و جنوب لبنان هم اکنون مورد حمله و هجوم اسرائیل قرار گرفته است و در روزنامه ها مى خوانید که همه شب و همه روز اسرائیل با آتشبار و بمب افکنهاى خود این سرزمین را درهم مى کوبد، بیگناهان را مى کشد و خانه هاى آنها را خراب مى کند و بینوایان شیعه را وادار به مهاجرت مى نماید. مختصر بگویم که از 400 هزار نفر مردم جنوب لبنان، 300 هزار نفر آن آواره هستند و خانه و کاشانه آنها زیر بمبارانهاى اسرائیل نابود شده است. عده زیادى از آنها جان خود یا عزیزانشان را از دست داده اند. بنابراین مردم به شهرهاى دوردست، به بعلبک، بیروت و صیدا گریخته اند، و در کنار مسجدها، حسینیه ها، مدرسه ها یا بعضى اوقات در خرابه ها زندگى مى کنند. تصور کنید کسانى را که در خلال پنج، شش سال جنگ داخلى لبنان، بدون کار و کسب، بدون زراعت و یا صنعت و تجارت با دست خالى زندگى کرده اند، و این خود یکى از دلایل بزرگى است که احزاب چپ و راست در لبنان قادر شوند که این مردم محروم و فقیر را با پول بخرند. دولت کثیف عراق، صدام سفاک، ماهانه پانزده میلیون دلار در لبنان خرج مى کند و عده زیادى را با پول و اسلحه مى خرد.
جوانى که سالهاست کار نکرده و خانواده اش گرسنه هستند و کار و کسبى هم برایش وجود ندارد، براحتى قابل خریدن است. او حتى اگر به بیروت برود مى بیند که نیمى از بیروت ویران است و خود بیروتیان کار و کسبى ندارند. بنابراین شیعه جنوب لبنان هنگامى که وارد بیروت مى شود مسلماً نمى تواند کارى پیدا بکند. بنابراین او طعمه مناسبى مى شود که خود را به احزاب چپ بفروشد. پس اگر دین و ایمان صحیحى نداشته باشد خود را به دشمن مى فروشد تا لقمه نانى به دست آورد.
در بزرگترین منطقه شیعه نشین بیروت به نام نبعه که چند سال پیش به دست مسیحیان سقوط کرد و آنها این شهر را به خاک و خون کشاندند و همه خانه هایش را آتش زدند و بکلى نابود کردند، روزگارى 270 هزار شیعه زندگى مى کرد. شیعیان بدبختى که از بعلبک و جنوب براى کار به بیروت پناهنده شده بودند و بیشتر در کارخانه هاى مسیحیان کارگرى مى کردند. هنگامى که جنگ شروع شد و این منطقه شیعه نشین توسط مسیحیان محاصره شد، وضعیت این مردم فقیر و بدبخت به جایى رسید که گاه به گاه دختران جوان خود را به خاطر یک لقمه نان به احزاب چپ مى فروختند. مزدوران کثیف عراق و احزاب دیگر با یک کیسه آرد یا خرما یا مقدارى پول قادر بودند که دختران فقیر و درمانده شیعه را خریدارى کنند. چنین وضع فلاکت بارى در لبنان جریان داشته و دارد. در هر حال از سرزمینى صحبت مى کنیم که چنین مصیبت و فاجعه اى بر آن گذشته و مى گذرد و در چنین فقر و فلاکتى زندگى مى کند. جنگ داخلى لبنان بیش از شش سال است که ادامه دارد. بیشتر تلفات جنگ و ناراحتیهاى آن بر شیعیان وارد شده است و در منطقه شیعیان مى گذرد. بخصوص جنوب لبنان در تاریخ تشیع شهرتى بسزا دارد. نام این منطقه جبل عامل است که آن را همگان شنیده اید. مقدسترین پایگاه تشیع در عالم، جبل عامل است. اولین مرکز جوشان تشیع در عالم این منطقه است. نخستین بار اباذر غفارى اسلام را به جبل عامل برد و مهر و محبت آل بیت را در دل مسلمانان این منطقه به ودیعه گذاشت و از همان روزگار نخستین، بزرگترین دانشمندان و نویسندگان شیعه در این مرکز و در این محل نشو و نما یافتند که مهمترین آنها شهید اول و شهید ثانى از نواب امام زمان(عج) شهرت جهانى دارند. جبل عامل مرکزى براى بزرگترین دانشمندان عالم تشیع بوده است. کشور ما شیعه است، اما ریشه تشیع در جبل عامل است. یعنى اگر خداى ناکرده ریشه جبل عامل را قطع کنند، به مثابه آن است که ریشه تشیع را از عالم قطع کرده اند. حکومت ایران شیعه است و مردمش از زمان صفویه شیعه شده اند، ولى مرکز تاریخى تشیع در عالم جبل عامل است. و این جبل عامل همانند قدس و فلسطین، براى ما شیعیان مقدس و محترم است. و چه خونها براى این جبل عامل ریخته شده و چه مبارزه ها و سختیها و مرارتها براى آن تحمل شده است.
امروز این منطقه مقدس شیعیان مورد هجوم اسرائیل قرار گرفته است. اسرائیل مى خواهد این منطقه مقدس را ببلعد و قسمتى از آن را بلعیده است. سعدحداد کثیف، مزدور فالانژیستها و نوکر اسرائیل یک حلقه 10 کیلومترى از جنوب لبنان را به تصرف درآورده و با حمایت نیروهاى اسرائیلى این منطقه را تحت سلطه خود دارد. او روز به روز قسمت جدیدى از این منطقه را تصرف مى کند و مى خواهد که همه منطقه را به زیر سلطه اسرائیل درآورد.
بنابراین، موضوعى که امشب درباره آن صحبت مى کنیم:
اولاً مهم است، زیرا درباره منطقه مهم و مقدس جبل عامل است;
ثانیاً مهم است زیرا با شخص امام موسى صدر رهبر عالى قدر شیعیان رابطه دارد;
ثالثاً مهم است زیرا از انقلاب و از حرکت انقلابى اسلامى در دنیا سخن مى گوید. هنگامى که ما در انقلاب مقدس خود مى خواهیم منطقه دیگرى از عالم را درنظر بگیریم که این افکار انقلابى ما را داشته باشد، مسلماً شیعیان لبنان را نزدیکترین افراد به انقلاب خود مى یابیم. حتى باید بگویم که آنها انقلاب خود را قبل از انقلاب ایران شروع کردند. آنها در سابقه مبارزاتى و جنگهاى انقلابى بر ما تقدم داشته اند. سالها قبل از آنکه انقلاب مقدس ما به پیروزى برسد، شیعیان لبنان اسلحه به دست گرفتند و جنگیدند و شهیدها دادند و راه را براى انقلاب باز کردند. بنابراین تجربه تاریخى آنها در حرکت اسلامى و انقلاب بمراتب از ملت ما عمیق تر است. هم اکنون بهترین و زبده ترین رزمندگان جنگهاى چریکى را مى توانید در میان شیعیان لبنان پیدا کنید. در میان ملت ما این چنین افرادى اندک اند. اکنون سپاه پاسداران یا بسیج در حال تعلیم و تربیت جوانان ما هستند تا آیین رزم آورى را به آنها بیاموزند. اما در لبنان شیعیان از سالها پیش با اصول رزم آورى و جنگهاى چریکى بزرگ شده و آماده نبرد و شهادت اند. بنابراین هنگامى که از انقلاب و حرکت اسلامى صحبت مى کنیم، مسلماً یکى از مناطق بزرگ و مهم براى ما لبنان است.
همچنان که گفتم، مهمترین مطلب سخن من درباره شخص امام موسى صدر است; یعنى کسى که این حرکت را رهبرى کرده است. کسى که در میان فقر و فشار و مصیبتها و مشکلات موجود در لبنان قادر شد که شیعیان را تمرکز دهد، قدرت ببخشد و در مقابل هیئت حاکمه کثیف و اسرائیل جبار و سعدحداد مزدور به جنگ و مبارزه بپردازد، و در شیعیان روح تازه اى بدمد.
این شیعیان در طول تاریخ مورد ظلم و ستم بوده اند. همیشه بر سرشان زده اند، و در این ظلم و فشارى که در طول تاریخ به آنها وارد شده، عقده حقارت پیدا کرده اند و مى ترسند. تصور کنید با وجود اسرائیل که در جنوب لبنان قرار گرفته است و همه روز و همه شب آنها را مى کوبد و مى کشد و نابود مى کند چه روحیه اى در این مردم به وجود مى آید. به یاد دارم شش یا هفت سال پیش، یک گروه کماندویى اسرائیل وارد جنوب لبنان شد و دو کشاورز لبنانى را به قتل رساند. وقتى که عده اى از کشاورزان لبنانى جمع شده و اعتراض کردند، فرمانده اسرائیلى به آنها اهانتها کرد و حتى گفت که ما براى تصرف لبنان احتیاجى نداریم که سرباز بفرستیم. ما دختران خود را مى فرستیم و هر لحظه، هر جاى لبنان را مى توانیم توسط این دختران تصرف کنیم. چنان روحیه ضعف و احساس حقارتى در شیعیان به وجود آمده بود که نمى توانستند در مقابل هیچ دشمنى از خود عکس العمل نشان دهد.
به یاد دارم هنگامى که در حضور امام موسى صدر به این منطقه رفتیم، او به مسجدى رفت و شروع به سخن کرد و جوانان را تشویق مى کرد که باید در مقابل اسرائیل بایستند و بجنگند. یکى از جوانان از وسط مسجد بلند شد و اعتراض کرد که اى امام! ما اسلحه نداریم چگونه با دشمن جبارى مثل اسرائیل بدون اسلحه بجنگیم؟ امام در جواب فرمود: حتى اگر اسلحه نداشته باشید، باید با چنگ و دندان با اسرائیل مبارزه کنید، و این لکه ننگ را از دامان خود بشویید. در همان لحظاتى که امام در مسجد صحبت مى کرد، چند رگبار گلوله اسرائیلیها از بالاى سر ما عبور کرد. آنجا نزدیک مرز اسرائیل بود و اسرائیلیها که شاید از بلندگوى مسجد صداى او را مى شنیدند، براى ایجاد ترس و وحشت رگبار گلوله خود را به روى شهر و به مسجد گشودند. ولى امام همچنان روحیه مى داد و آنان را به جنگ و جهاد تشویق مى کرد و بالاخره حالتى به وجود آورد که براى اولین بار افتخار شهادت در این شیعیان به وجود آمده و روحیه فداکارى و حسینى در آنها ایجاد شد.
یکى از بزرگترین افتخارات ما این بود که، حدود هفت سال پیش اولین کسى که در مقابل اسرائیل مسلحانه ایستاد و به شهادت رسید، جوان پانزده ساله اى بود از مدرسه امام موسى صدر به نام مدرسه صنعتى جبل عامل. این مدرسه در شهر صور در جنوب لبنان واقع بود و به یتیمان و فقرا اختصاص داشت. امام موسى صدر این مدرسه را تأسیس کرده بود و حدود 400 شاگرد به طور رایگان و شبانه روزى در آن درس مى خواندند. بیشتر این جوانان یتیمانى بودند از خانواده هایى که زیر بمبارانهاى اسرائیل جان داده بودند. آن جوان شهید به نام فلاح شرف الدین در مسجد مدرسه اذان مى گفت. او صداى خوبى داشت و خانه اش در شهرى بود به نام طیبه در جنوب لبنان و نزدیک مرز اسرائیل. هنگامى که اسرائیل به شهر طیبه حمله کرد، پدرش در نیمه هاى شب در خانه را باز کرد و اسرائیلیان با یک رگبار گلوله او را کشتند. برادر بزرگش دوید که سلاح کلاشینکف خود را بردارد، ولى قبل از آن او نیز هدف قرار گرفت و به خاک و خون خویش درغلطید. این جوان پانزده ساله سلاح برادر را برداشت و خود را به اتاق جانبى رسانید و از داخل پنجره اتاق نیم ساعت با اسرائیلیها جنگید. در همان مدتى که خانه او در محاصره بود، هفت نفر از اسرائیلیها را به خاک انداخت و نیم ساعت مبارزه کرد تا سرانجام دشمن با یک موشک یا یک راکت اتاقى را که این جوان در آن مبارزه مى کرد به آتش کشید و این جوان شجاع و فداکار قطعه قطعه شد. این اولین شهیدى است که مسلحانه در مقابل اسرائیل قیام کرده و به شهادت رسید. او یکى از شاگردانى است که در مدرسه ما و حرکت امام موسى صدر با این روحیه و شجاعت و فداکارى تربیت شده بود.
همین مردمى که از مرگ مى ترسیدند و در مقابل دشمن احساس حقارت مى کردند بجایى رسیدند که باور نکردنى بود. در یکى از روستاهاى جنوبى که جوانى از اهالى آن شهید شده بود، در کنار امام موسى به دیدار خانواده شهید رهسپار خانه آنها شدیم. مادر پیرى بود شصت ساله و فرزند جوانش که معلم لیسانسیه مدرسه شهر بود به شهادت رسیده بود. او تنها جوان خانواده بود. آن پیرزن که شوهر نداشت و بچه دیگرى نداشت، تنها فرزند برومند خود را در راه مبارزه تقدیم کرده بود.به خانه اش رفتیم; خانه اى محقر و کوچک. مردم ده نیز در خانه و اطراف آن جمع شدند. امام موسى صدر در کنار اتاق بر زمین نشست و عده اى از بزرگان نیز در داخل اتاق جمع شدند. آن پیرزن سرتاپا سیاه در جلوى او نشسته بود و هیچ نمى گفت. یکباره شروع به سخن کرد; با حالتى عصبانى وصدایى مرتعش. من فکر مى کردم که مى خواهد به امام موسى صدر توهین کند و بگوید چرا فرزندم را از من گرفتى و در این مبارزه او به شهادت رسید؟ اما دیدم این زن برخاست و شروع به صحبت کرد و با آن حالت عصبانیت فریاد برآورد که اى امام موسى! تو چرا اردوگاهى براى زنان تأسیس نکرده اى تا من بتوانم در آنجا آیین جنگاورى بیاموزم و من نیز به افتخار شهادت نایل شوم؟ از این نمونه ها زیاد دیده مى شود و کسانى که عزیزان خود را در راه مبارزه از دست مى دهند با چنین روحیه اى در مقابل دشمن مى ایستند. این بزرگترین افتخار امام موسى صدر است که مردمى ضعیف، عقده اى و ناراحت را با این مبارزات به چنین مردمى مبدل کرد.
در شهر بعلبک از خانواده اى دو جوان به شهادت رسیده بودند. هنگامى که به دیدار خانواده اش رفتیم، پدر مى گفت: اى امام موسى ناراحت مباش، من دو فرزند خودم را تقدیم تو کرده ام. سه پسر دیگر نیز باقى مانده اند و بعد با زنم و خودم پنج نفر مى شویم که آماده شهادتیم. بزرگترین اصلى که در زندگى هر انسان باید درنظر گرفت، حرکتى است که او در تاریخ به وجود مى آورد و تغییر و تحولى است که در مردم زمان خود ایجاد مى کند. امام موسى کسى است که مردمى فقیر و محروم و ترسو را به مردمى مبارز مبدل کرده است که هم اکنون در مقابل تمام دشمنان داخلى و خارجى، چنین شجاعانه مى جنگند و به استقبال شهادت مى روند که در تاریخ نظیر نداشته است. کسانى که لبنان را ندیده اند و وسعت مشکلات و مصیبتها را درک نکرده اند، نمى توانند ابعاد این مبارزه را بفهمند.
اسرائیل قدرت جبارى است که در عرض دو ساعت سه کشور بزرگ عربى را سرکوب کرد. در سال 1967 میلادى، مصر و سوریه و اردن را در عرض دو ساعت نابود کرد. جنگ آنها پنج روز به طول انجامید ولى نابودى ارتش آنها در همان دو ساعت اول بود. سپس فالانژیستها و مسیحیان افراطى و متعصب لبنان اند که قدرتى بى نظیر به شمار مى روند. آنها حداقل بیش از 80 هزار رزمنده کماندو بسیار خوب مسلح شده دارند که قدرت آنها چند برابر بیشتر از ارتش لبنان است. این فالانژیستها نیز علیه مسلمانان و شیعیان مى جنگند و همه روزه آنها را مى کشند و نابود مى سازند. طرف سوم، مزدوران عراق و احزاب چپ لبنان اند که دست به دست هم داده و متحد شده اند تا سازمان امل را که سازمان نظامى شیعیان است درهم بکوبند. همه روزه شاهدید که عده اى از جوانان شیعه را در داخل بیروت یا در جنوب لبنان به خاک و خون مى کشند و چه جنایتها مى کنند.
دو ماه پیش در یک نبرد و در یک روز، 75 نفر از بهترین رزمندگان امل به خاک و خون درغلطیدند. این حادثه در جنگ علیه مزدوران عراق و احزاب کمونیست و چپ داخل لبنان رخ داد. آن زمان که سازمانهاى چپ فلسطینى ولبنانى دست اتحاد به هم داده بودند و براى تصفیه سازمان امل به مراکز شیعیان حمله بردند. بدین ترتیب 75 نفر در یک روز به خاک و خون کشیده مى شوند; 75 رزمنده ونه زن و بچه، زیرا تعداد زن و بچه هاى کشته شده حد و حصر ندارد. در این روز سخت، حتى زنها و بچه ها نیز وارد نبرد مى شوند. در مقابل هر رزمنده امل پنجاه سرباز دشمن مى جنگید، و زنها و بچه ها نیز مجبور شدند وارد مبارزه شوند و با سنگ و کلوخ و چوب و چماق با احزاب چپ بجنگند و از مناطق خود دفاع کنند. بنابراین مى بینید که از یک طرف اسرائیل است که پشتش به آمریکاست و از طرف دیگر فالانژیستها که پشتشان به اسرائیل است و از طرف دیگر نوکرهاى کثیف دولتهاى عربى مثل عراق و صدام سفاک که به جان جوانان ما افتاده اند و آنها را همه روزه به خاک و خون مى کشند. مردمى این چنین در مقابل این قدرتهاى بزرگ ایستاده اند و مى جنگند، در حالى که هیچ چیز، حتى گلوله ندارند.
بیمارستان شیعیان لبنان را محاصره کرده بودند و آن را مى کوبیدند. بیمارستانى که امام موسى صدر آن را تأسیس کرده بود که محرومین را برایگان مداوا کند. آنها بیمارستان را به زیر آتش مى گیرند. فرمانده امل دستور داده بود که به هیچ وجه به سوى دشمن تیراندازى نکنید مگر آنکه به فاصله چهار مترى شما برسند، یعنى تا اینقدر مى خواستند در گلوله خود امساک کنند، زیرا فشنگ ندارند. فشنگ در لبنان در بازار سیاه به مبلغ یک لیره به فروش مى رسد. یک لیره حدود سه تومان ماست و جوانى که حتى پول ندارد ساندویچى بخرد و شکم خود را سیر کند چگونه مى تواند یک لیره بدهد و یک فشنگ کلاشنیکف بخرد! آنها در چنین وضعیتى و با چنین فقر و محرومیتى توسط چنان دشمنانى محاصره شده اند و آنچنان مى جنگند که منطقه را به لرزه انداخته اند، و این نمى تواند جز ایمان و احساس شهادت پایگاه دیگرى داشته باشد. این حرکتى است که امام موسى صدر به وجود آورده و این کار ساده اى نیست. نمى توان براحتى تصور کرد که فردى به لبنان برود و با ارشاد و موعظه یا با نوشتن مقاله انسانهایى آنچنان را به مبارزینى این چنین مبدل کند. این محال است. باید کسى باشد که بتواند آنها را تربیت کند، آنها را بپروراند و حرکت به وجود آورد. و امام موسى کسى است که چنین حرکتى را ایجاد کرده و چنین جوانانى را تربیت کرده است.
هنگامى که از این فرد سخن مى گویم، بگذارید از یکى از بهترین جوانان خود نیز سخن بگویم که براستى در قلب من جاى دارد; یکى از شاگردان من که چهار سال در مدرسه ما درس مى خواند و از نزدیکترین نزدیکان ما بود به نام حسین حسینى (از سادات حسینى معروف در جبل عامل) شاگرد اول مدرسه ما بود و در لبنان نیز شاگرد اول شد. هنگامى که هیجده ساله بود، ما او را در منطقه شیاح که خطرناکترین منطقه بیروت به شمار مى رود، مسئول و فرمانده قرار دادیم. یعنى آنقدر استعداد و شجاعت داشت که با وجود صغر سن و هیجده سالگى، به فرماندهى بزرگترین منطقه بیروت منصوب شد. به یاد دارم او را به سخت ترین مأموریتها مى فرستادم و مى رفت و از نقاط دوردست براى ما اسلحه مى آورد. اگر دشمنان مى فهمیدند ریزه ریزه اش مى کردند. این عمل آنقدر باید سرى باشد و مخفى انجام بگیرد که هیچ کس نفهمد و این جوان هیجده ساله این مأموریتهاى سخت را با شجاعت تمام انجام مى داد. خانواده حسین حسینى فرمانده شیاح، نیز در آنجا بود. خانه آنها زیر بمباران کتائب ویران شده بود. او عمویى داشت که در شیاح زندگى مى کرد و آنها نیز در خانه او به سر مى بردند. یک روز براى صرف ناهار به خانه عمویش دعوت شدیم. سوپى و آشى بود و غذایى ساده و نان و پنیرى. حسین حسینى نیز آمده بود. همگان غذا خوردند. بعضى از بزرگان نیز حاضر بودند. اما حسین حسینى چیزى نخورد. عمویش به او اصرار کرد که چرا چیز نمى خورى و جواب نمى داد. بالاخره به او اصرار کردم که علت را براى من بگوید، و او دلیل غذا نخوردن خود را شرح داد. مى گفت در کنار سنگرى در شیاح که در مقابل دشمن قرار دارد، منطقه اى است به نام عین الرمانه، این منطقه در حکم دیوار است. آن طرف دیوار مسیحیان و این طرف شیعیان اند. بین سنگرهاى دشمن و سنگرهاى ما بیست متر، بیست و پنج متر بیشتر فاصله نیست و اگر رزمنده اى یک لحظه غفلت کند کشته مى شود. منطقه بسیار وحشتناکى است و از خطرناکترین مناطق جنگ و نبرد.
در همین منطقه است که بهترین رزمندگان ما به شهادت رسیده اند، و حسین حسینى فرماندهى آن را به دست دارد. در کنار سنگرى که حسین حسینى و حدود پانزده نفر دیگر مى جنگند، اتاق مخروبه اى وجود دارد که قابل سکونت نیست. زیرا در مقابل دشمن قرار دارد و آنها آن را با آرپى جى و خمپاره مى کوبند. بنابراین تمام خانواده هایى که در ردیف اول و دوم و سوم در مقابل منطقه مسیحى قرار دارند گریخته اند و کسى نمى تواند در آنجا زندگى کند. آنجا تنها منطقه جنگ و نبرد است و تنها رزمندگان در آن جاى دارند. آنها هم پشت کیسه هاى شنى قرار گرفته اند و با دشمن مى جنگند و همیشه عده اى به طور مداوم و شب و روز در حال حراست هستند و مواظب اند، وگرنه نابود مى شوند. اما در کنار این سنگر، خانه مخروبه اى است و در داخل اتاق مخروبه آن، خانواده اى از جنوب لبنان آمده است که خانه و کاشانه آنها زیر بمبارانهاى اسرائیل نابود شده و این خانواده فقیر و دربه در جایى ندارد که سکونت کند. آنها حتى مدرسه اى، مسجدى و جایى پیدا نکرده اند. لذا در داخل این اتاق مخروبه زندگى مى کنند.
حال تصور کنید که اگر دشمن هجوم خود را شروع کند همه آنها چگونه نابود خواهند شد! اما چون صاحب خانه گریخته است و این اتاق مخروبه خالى است، این خانواده فقیر در آنجا زندگى مى کنند. حسین حسینى مى گوید که این خانواده سیزده بچه دارند، بچه هاى کوچک و بزرگ و مرد خانواده شش ماه است که بیکار است. بنابراین آه در بساط ندارد. هنگام ظهر براى رزمندگان امل ساندویچ مى آورند. ساندویچ در آنجا نیم لیره بیشتر قیمت ندارد. ساندویچ کوچکى است که داخل آن یا پنیر است یا فول (که نخود و لوبیاى پخته و خرد شده است) و این ارزانترین ساندویچهاست. براى رزمندگان ازاین ساندویچها مى آورند. آنها باید در حال غذا خوردن از سنگر نیز محافظت کنند. حسین حسینى مى گوید که وقتى ساندویچها را مى آورند، آن سیزده بچه کوچک به آنها نگاه مى کنند و از نگاه آنها مى فهمد که چقدر گرسنه اند. و حسین حسینى نمى تواند ساندویچ خود را بخورد. به مدت سه روز حتى یک لقمه از گلویش پایین نمى رود. او غذاى خود را و احتمالاً بعضى دیگر از رزمندگان را به این خانواده فقیر مى دهد و سه روز تمام حتى لقمه اى نمى خورد، به طورى که بعد از سه روز روده هایش خشک مى شود و دیگر قادر نبود که غذایى بخورد. بنابراین هنگامى که در منزل عمویش حاضر مى شود، از خوردن غذا ابا مى کند.
براى شما مثالى مى زنیم و محاسبه اى مى کنم تا بدانید که معنى جنگ و مبارزه چیست؟ فرض کنید سازمانى (جبهه شعبیه یا هر سازمان دیگر) هزار نفر رزمنده داشته باشد. بعضى از این سازمانها در حال حاضر 1500 تا 1800 یا 2000 لیره حقوق ماهانه به افراد خود مى دهند. اگر این حقوق را دو هزار لیره فرض کنیم، به پول ایران حدود شش هزار تومان مى شود. بنابراین اگر هزار نفر رزمنده داشته باشند و به آنها ماهانه دو هزار لیره بدهند باید در مجموع، هر ماه شش میلیون تومان صرف کنند. و بعد این سازمانها نان و آب و برنج و روغن و چاى و احتیاجات دیگر آنها را نیز برآورده مى کنند که به فرض ده میلیون مى شود و مطابق با یک حساب سرانگشتى و مطابق با تجارب ما، در لبنان خرج یک رزمنده همان اندازه است که خرج سلاح اوست; یعنى فشنگ او، تفنگ او، اسلحه سبک و سنگین او، ماشین او، بنزین ماشین و غیره. اگر این سازمان ده میلیون تومان در ماه خرج افرادش باشد، ده میلیون تومان نیز هزینه نظامى براى اسلحه و تجهیزات و غیره دارد. این حداقل مخارج است. تا اینجا به رقم بیست میلیون تومان مى رسیم. بعد خرجهاى دیگرى هم هست. اگر کسى شهید بشود، مجروح یا معلول بشود و مسائل دیگرى از این قبیل، باز هم این رقم افزایش مى یابد و بالاتر و بالاتر مى رود. این حداقل مخارج است، یعنى سازمان کوچکى که هزار نفر نیرو داشته باشد و بخواهد بجنگد، لااقل باید ماهانه بیست میلیون تومان پول صرف کند. این سازمانهاى چپ هر کدام از یک دولت خارجى پول مى گیرند و همچنان که گفتیم، دولت عراق ماهانه 15 میلیون دلار یعنى معادل صد میلیون تومان (با حساب هر دلار هفت یا هشت تومان) خرج مى کند. بنابراین دولتى مثل عراق، با صرف این پول گزاف قادر مى شود که سازمانهاى خود را تغذیه کند و به آنها پول بدهد و آنها را اداره کند. اما مى رسیم به شیعیان. چه کسى به آنها پول مى دهد؟ چه کسى خرج آنها را تأمین مى کند؟ حتى اگر افراد آن در روز یک ساندویچ بخورند و ساندویچ یک لیره تمام شود، روزانه هزار لیره باید خرج ساندویچ کرد و سازمان امل یا سازمان شیعیان چنین پولى ندارد که خرج کند.
سازمان امل تنها سازمانى است که هیچ دولت خارجى به آن کمک نکرده و نمى کند و متأسفانه دولت ما نیز تا به حال کمکى به آنها نکرده است. در روزگار طاغوت، رژیم طاغوت شیعیان را مى کوبید، امام موسى صدر را مى کوبید، و حتى به دشمنان شیعه کمک مى کرد. به کمیل شمعون کثیف، یکى از رهبران جبّار و دیکتاتور مسیحى کمک مى کرد تا شیعیان را بکشد و نابود کند. پس از پیروزى انقلاب نیز متأسفانه به علل مختلفى که هم اکنون نمى توان همه را شرح داد، دستهاى مرموزى که در داخل کشور ما و رهبرى ما وجود دارد مى خواهند دیوارى سنگین و بلند بین شیعیان لبنان و ایران بکشند و آنها را از ما جدا کنند. بنابراین این شیعیان از هیچ جا کمک نمى گیرند و این جوان شیعه اى که مى جنگد نه تنها ماهانه حقوق نمى گیرد بلکه باید شهریه هم بپردازد. در سازمانهاى دیگر، اعضا از سازمان خود شهریه و حقوق دریافت مى کنند، اما رزمنده امل که آمده است جان دهد و شهید شود، باید ماهانه از جیب خود مبلغى بپردازد تا بتواند اسم خود را در این سازمان بنویسد. بنابراین مى بینید که مردمى در مقابل بزرگترین قدرتها و بزرگترین شیطانها با چنین فقر و بدبختى ایستاده اند و آنگاه حماسه ها خلق مى کنند. کار ساده اى نیست. اگر کسانى پول و قدرت داشته باشند و با تجهیزات و اسلحه قوى سازمانى بزرگ به وجود آورند کار ساده اى کرده اند. مشکل آنجاست که در مقابل بزرگترین دشمنان بدون هیچ امیدى از هیچ جا و با چنین فقر و حرمانى بایستید و بجنگید و حماسه خلق کنید. این چنین است وضع شیعیان در لبنان و اینجاست که آدمى به ارزش و اهمیت امام موسى صدر واقف مى شود.
به یاد دارم یکى از دختران شیعه را که به دانشگاه آمریکایى بیروت مى رفت. او از خانواده اى بزرگ، از فئودالهاى معروف از بیت عسیران بود (جناب آقاى انگجى حتماً او را مى شناسند). عادل عسیران سالهاى دراز رئیس پارلمان لبنان بود و در جنوب لبنان قدرتى دارد. او دخترى داشت که به دانشگاه آمریکایى بیروت مى رفت و هم اکنون استاد دانشگاه است. یک روز بین این دختر و پدر مجادله درمى گیرد. این دختر از امام موسى صدر طرفدارى مى کرد و پدرش ضد امام موسى صدر بود و به او بد مى گفت، زیرا امام صدر منافع و مصالحش را به خطر انداخته بود. آنگاه این دختر به پدر گفت: اى پدر تو چهل سال سیاستمدار شیعه بودى و جز فقر و مسکنت و ذلّت براى شیعیان چیزى نیاوردى. ما تا دو سال پیش در مدرسه خود جرئت نداشتیم بگوئیم که شیعه هستیم. براى ما ننگ بود اگر مى فهمیدند که شیعه هستیم. و اما امروز به خاطر وجود امام موسى صدر نه فقط افتخار مى کنیم که شیعه هستیم، بلکه من وسط دانشگاه چهارپایه مى گذارم و بالاى آن فریاد برمى آورم که شیعه هستم و پیرو امام موسى صدرم و همه مرا احترام مى کنند. همه در مقابل عظمت او و قدرت من تعظیم مى کنند. اى پدر این شرف و افتخار را امام موسى صدر براى ما کسب کرد، نه تو سیاستمدار فئودالى که چهل سال رئیس پارلمان بودى و جز فقر و بدبختى و ذلّت براى شیعیان چیزى به بار نیاوردى!
بسیارى شرم داشتند بگویند شیعه هستیم و دیگران به آنها مى گفتند که شما حیوانید و شما دم دارید! در مناطقى گفته مى شد که شیعیان ذوذنب هستند، یعنى صاحب دم و حیوان اند. انسان به شمار نمى آیند. امام موسى صدر آنچنان حرکتى به وجود آورد و چنان لرزشى در اجتماع ایجاد کرد که هم اکنون وقتى کسى نام شیعه را مى شنود به خود مى لرزد. این مربوط به قبل از پیروزى انقلاب ایران است. مسلماً پیروزى انقلاب اسلامى، دنیا را بیش از پیش به لرزه انداخت و بزرگترین معجزه ها را خلق کرد. اما تصور کنید که در لبنان با وجود این دشمنان بزرگ و با چنین فقر و محرومیت و چنین عقده هاى تاریخى، این مرد بزرگ قادر شود که چنین حماسه هایى خلق کند.
من هشت سال در لبنان زندگى کرده ام و به یاد دارم در روزهاى نخست اقامتم در لبنان، کادرهاى ما و جوانانى که جمع مى شدند و براى آنها تدریس مى کردیم وحشت مى کردند که بگویند شیعه هستند. تقّیه مى کردند و مى ترسیدند. اما بعد کار به جایى رسید که در مقابل دیگران و مخالفین به پا برمى خاستند و با کمال افتخار مى گفتند که ما شیعه على هستیم و افتخار مى کنیم که به راه على و حسین مى رویم و از هیچ کس نمى هراسیم. بنابراین امام موسى صدر چنین شخصیتى است که چنان حرکت بزرگى را در مردمى فقیر و داراى عقده هاى تاریخى زیاد پدید آورد. او باعث افتخار عالم تشیع شد.
حال از خود این مرد بزرگ بگوییم. او مردى است از خانواده نبوت و از آل بیت علیه السلام. پدرش آیت الله صدر بزرگترین مرجع زمان خود در قم بود، و هم اکنون قبر او در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) است. اسماعیل صدر نیز از بزرگترین مراجع زمان خود بود که در نجف اشرف زندگى مى کرد و از نظر تقوى و علم و پاکى اسطوره اى است. پس از چند نسل، در این خاندان به یکى از بزرگترین دانشمندان شیعه لبنان مى رسیم به نام سید شرف الدین، که قبر او هم اکنون در لبنان موجود است. او از بزرگترین علماى سلسله تشیع در جنوب لبنان و منطقه جبل عامل است. بنابراین دودمان امام موسى صدر داراى چنین سابقه بزرگى است، و شاید بدانید که پسر عمویش آیت الله سید محمد باقر صدر رهبر و مرجع عالى قدر شیعیان در عراق بود که انقلاب عراق را رهبرى مى کرد، و سه ماه پیش توسط صدام سفاک به شهادت رسید. او و خواهر عالى قدرش بنت الهدى که از بهترین نویسندگان عراق بود در زیر شکنجه شهید شدند. بنابراین خانواده اى است که بین آنها شهدا و نیز دانشمندان بسیارى بوده اند.
امام موسى صدر در قم و نجف و دانشگاه تهران درس خوانده است. یکى از بزرگترین خصوصیات او این است که اولین آخوند و طلبه اى بود که وارد دانشگاه تهران شد و فوق لیسانس اقتصاد گرفت. آن هم در چه زمانى، در زمان مرحوم دکتر مصدق که اوج مبارزات ملى شدن صنعت نفت و مبارزات ضد امپریالیستى ملت ایران بود. در میان تظاهرات و کشمکشها و مبارزات سخت و شهادتها، این مرد بزرگ دانشگاه تهران را گذرانده است. یعنى نه تنها از قم و نجف کسب فیض کرده، بلکه از دانشگاه تهران و افکار انقلابى دانشجویان و احساسات آنها و مبارزات ضد امپریالیستى نیز برخوردار شده است. همچنین او اولین کسى است که در قم مجله اى علمى تأسیس کرد به نام مکتب اسلام که حتى امروز نیز منتشر مى شود. امام موسى صدر خود در روزگار جوانى مقالات متعددى در مکتب اسلام نگاشته است. او مردى بود با این خصوصیات و از چنین خانواده اى، و با هوشى سرشار و بى نظیر که در بین دوستان و همردیفانش به نبوغ معروف بود. از افرادى که با او همدوره و هم درس بودند یکى دکتر بهشتى است و دیگرى آقاى موسوى اردبیلى. افراد معروف دیگرى نیز که هم اکنون از نظر علمى در ایران بى نظیرند با او هم درس بوده اند. میان تمام آنها هیچ کس به پاى امام موسى صدر نمى رسید. من به فلسفه علاقه شدیدى دارم و گاه به گاه که با بزرگان روبه رو مى شوم کم و بیش آنها را اذیت مى کنم و با سؤال فلسفى و مناقشه فلسفى، خلاصه آنها را گیر مى اندازم. به یاد دارم که با امام موسى صدر چند بار بحث فلسفى کردیم و در عرض دو سه دقیقه مرا محکوم مى کرد، و دیگر نمى توانستم کلمه اى بر زبان برانم. احساس مى کردم که قدرت فلسفى او و درک او آنقدر قوى است که من در کمتر کسى دیده ام. آیت الله سید محمد باقر صدر پسر عموى او نیز چنین بود و در روزگار خود بى نظیر بود.
به هرحال مردى با این خصوصیات از نظر علمى و انقلابى به لبنان مى رود، در میان فقر و بدبختى و نکبت و ذلت شیعیان لبنان شروع به مبارزه مى کند، کار مى کند و زحمت مى کشد، تا سرانجام این حرکت بزرگ را به وجود مى آورد.
یکى از آثار ماندگار امام موسى صدر مدرسه صنعتى جبل عامل است در شهر صور که همچنان که در آغاز سخنم ذکر کردم، 400 دانشجو از خانواده هاى فقیر و محروم لبنان در آن به رایگان درس مى خوانند. مدرسه اى است که در چند سال گذشته حداقل 15 شهید داده است. شاگردانش از یازده سالگى و پس از اتمام دوره ابتدایى وارد آن مى شوند و تا حدود بیست سالگى به تمام فنون رزم و جنگهاى چریکى وارد مى شوند، و هنگامى که دشمن حمله مى کند با شجاعتى در مقابل دشمن مى جنگند که در هیچ جا سابقه نداشته است. و شاید بدانید که بچه هاى چهارده پانزده ساله خیلى بهتر از مردهاى پیر مى جنگند، زیرا هیچ وحشتى ندارند و هنگامى که در مقابل دشمن قرار مى گیرند مثل موش از زیر زمین یا کنار تپه ها حمله مى کنند و دشمن را به زانو درمى آورند. حتى در مقاومت فلسطین نیز از بهترین جنگجویان همین رزمنده هاى جوان هستند که آنها را به خطوط دشمن مى فرستند. آنها به صفوف دشمن نفوذ مى کنند و بدون ترس و وحشت درگیر مى شوند و اکثراً به شهادت مى رسند. همان فلاح شرف الدین که ذکرش رفت، پانزده ساله بود که با چنین شجاعتى در مقابل اسرائیل مى جنگد و به شهادت مى رسد.
به یاد دارم دو سال پیش که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد، همه گریختند و جنوب لبنان را ترک گفتند. بخصوص فلسطینیان جنوب لبنان را ترک کردند. چند اردوگاه بزرگ فلسطینى در جنوب لبنان وجود دارد که در آنها حتى یک نفر هم دیده نمى شد. زن و بچه و کوچک و بزرگ و حتى رزمندگان آنها گریختند. حتى عده اى از رزمندگان آنها سلاحهاى خود مانند آرپى جى و مسلسل را در زیر تشک شاگردان ما مخفى کردند و گریختند. آنها در آنجا که اسرائیل جبار حمله مى کند، از مقابل او مى گریزند. اما عده اى از همین بچه هاى کوچک ماندند و جنگیدند و مبارزه کردند، و گرچه مى دانستند که کشته مى شوند، ولى ترجیح دادند که در مدرسه خود بمانند و بمیرند. و براى ما چقدر سخت بود که به این بچه ها بگوییم که براى حفظ جان خود مدرسه را ترک کنند و به خانه خود بروند یا از مدرسه دور شوند. آنها گریه مى کردند و اشک مى ریختند که ما بمانیم و به شهادت برسیم. در حالى که توپخانه سنگین و بمب افکن هاى اسرائیل مدرسه را مى کوبیدند و ساختمانهاى مدرسه درهم فرو مى ریخت، همین بچه هاى کوچک مى ماندند و در زیر آتش مقاومت مى کردند و نمى گریختند. در هر حال این مدرسه اى است نمونه در جنوب لبنان، که داستانها دارد و خود هشت سال مدیریت آن را به عهده داشتم. خانه من در مدرسه بود. مرکز پادگان ما، مرکز تعلیمات ما و مرکز فرماندهى ما در همین مدرسه بود، و به همین علت اسرائیل، دست راستیها و دست چپیها همگى از هر طرف به این مدرسه حمله مى کردند و آن را مى کوبیدند. همان طور که اسرائیل این مدرسه را مى کوبید، مزدوران عراقى هم آن را چندین بار کوبیدند. آخرین بار دو شب پیش مدرسه را با راکت و خمپاره به زیر آتش گرفتند; براى آنکه از دانشجویان این مدرسه انتقام بگیرند. این یکى از مؤسساتى است که امام موسى صدر به هنگام ورود خود به لبنان تأسیس کرد.
آنگاه براى دخترها چه کرد؟ مقدمتاً بگویم که بیروت فاحشه خانه خاورمیانه به شمار مى رفت. لبنان را سوئیس خاورمیانه مى گفتند و بیروت را فاحشه خانه خاورمیانه. متأسفانه 85 درصد فاحشه هاى بیروت را دختران معصوم شیعه جنوب تشکیل مى دادند. دخترانى که از روى فقر و فاقه براى کلفتى و کار به بیروت مى رفتند و در این شهر کثیف به فساد کشانده مى شدند و دیگر نمى توانستند به خانه و کاشانه خود بازگردند. 15 درصد باقیمانده آنها نیز دختران مفلوک مصرى بودند که باز از روى فقر ـ فقر شدیدى که در مصر وجود دارد ـ به لبنان مى رفتند و خود را مى فروختند و امام موسى صدر با قلب لطیفش چنین فاجعه اى را نمى توانست تحمل کند. در همان سالهاى نخستین حضورش در جنوب لبنان سه مؤسسه بزرگ براى دختران ایجاد کرد: یکى بیت الفتاه که در آن خیاطى و کارهاى دستى مى آموختند و خرج خود را تأمین مى کردند، دیگرى مدرسه اى بود براى آموزش پرستارى که از دختران تحصیل کرده اى که داراى دیپلم بودند، پس از چهار سال بهترین پرستارها و نرسها را تربیت مى کرد و آنها در بیمارستانها شغل خوبى مى یافتند، و دیگرى مؤسسه بزرگى بود براى بافتن قالى ایرانى در لبنان، که حدود 300 دختر در آن تعلیم مى دیدند و پس از فارغ التحصیل شدن در خانه هاى خود قالى مى بافتند. این مؤسسه دستمزد ماهانه آنها را پرداخت مى کرد و آنها مى توانستند با آن زندگى خود و خانواده شان را تأمین کنند. مثال ساده اى مى زنم که به قبل از جنگ مربوط مى شود. دوران جنگ را نمى گویم زیرا در دوران جنگ متأسفانه کار همه این سازمانها متوقف شد و با مفقود شدن امام موسى صدر نیز همه سازمانهایى که براى دختران در جنوب لبنان به وجود آمده بود تعطیل شده اند. اما در دوره قبل از جنگ، هنگامى که او حضور داشت و این مؤسسات را اداره مى کرد، یک دختر که قالى مى بافت حدود 200 تا 300 لیره مزد مى گرفت. هر لیره حدود سه تومان است. در نتیجه این دستمزد پانصد تا ششصد تومان مى شود. این درآمد را باید با درآمد یک خانواده در جنوب لبنان در همان روزها مقایسه کرد. بیشتر اهالى جنوب لبنان را کشاورزان تشکیل مى دادند که تنباکو مى کاشتند. یک خانواده تقریباً ده نفرى که داراى چند هکتار زمین و آب بوده و در هنگام کاشتن حتى بچه هاى کوچک نیز به کار حاضر مى شوند و زحمت مى کشند، درآمد سالانه اش حدود 2 تا 3 هزار لیره مى شد. تصور کنید! خانواده ده نفرى که داراى زمین و آب است و همه اعضاى آن کار مى کنند، درآمد سالانه اش به پول ما شش هزار تومان است و نه بیشتر. حال این خانواده با چه فقر و فلاکتى باید زندگى کند؟ تازه این نیز مربوط به زمانى است که کار داشتند و زراعت مى کردند و مى توانستند در زمین خود و با آب خود کشاورزى کنند. حال این خانواده را مقایسه کنید با دخترى که ماهیانه دویست تا سیصد لیره حقوق مى گیرد و درآمد سالانه اش حدود 2400 تا 2500 لیره است. یعنى درآمد او معادل با درآمد خانواده اى است که ده سر عائله دارد و با زمین و با آب، توتون و تنباکو کشت مى کند. بنابراین یک دختر خانواده قادر بود به اندازه همه خانواده خود منبع درآمد باشد و این کار چه خدمت بزرگى بود به خانواده هاى فقیر در جنوب لبنان، که متأسفانه بعد از مفقود شدن امام موسى صدر همه این طرحها و برنامه ها متوقف ماند. حال تصور کنید که دوباره همان فلاکت ها، فقرها و بدبختیها رواج یابد. چه کسى به درد آنها مى رسد و این چیزها را مى فهمد.
به هرحال مؤسسات مختلفى را امام موسى صدر ایجاد کرد و سپس به بیروت آمد و مبارزه سختى را علیه هیئت حاکمه سازمان داد. جوانان شیعه به دور او جمع شدند و بزرگترین حرکت تاریخى را ایجاد کردند. اما در مقابل این حرکت، راستیها و چپیها هر دو مخالف بودند، زیرا امام موسى صدر از همان سالها، شعار لاشرقیه و لاغربیه را مطرح کرده بود، اما سیستم فکرى راستیها و چپیها نمى توانست این حقیقت را بفهمد و درک کند. براى یک دست راستى هرکسى که در جناح او نباشد کمونیست است. آنها مى گفتند که امام موسى صدر کمونیست است! کمیل شمعون به صراحت و روشن در روزنامه ها مى نوشت که امام موسى صدر کمونیست است. بخصوص به خاطر دارم که دو سال پیش در مراسم چهلم شهید دکتر على شریعتى در بیروت که توسط امام موسى صدر برپا شد، به علت مخالفت شاه ملعون و کمیل شمعون که دستیار شاه بود، حملات شدیدى علیه امام موسى صدر شروع شد. این حملات مى گفت که امام موسى صدر کمونیست است و دکتر على شریعتى هم کمونیست است. این مصیبتى بود. بخصوص که در لغت عربى، معادل کمونیست، لغت «شیوعى» است و شیوعى و شیعه به هم نزدیک هستند. این دو لغت را به طور مترادف هم ذکر مى کردند و مى گفتند شیعه یعنى شیوعى! یعنى اینها همه کمونیست هستند.
از طرف دیگر مزدوران عراق و دست نشاندگان احزاب چپ، چون مى دیدند امام موسى در جناح آنها نیست و براى خود خط مستقلى دارد، بنابراین او را متهم مى کردند که نوکر آمریکاست! در بیشتر روزنامه ها و نوشته هاى آنها بازار تهمت و شایعه علیه امام موسى صدر و شیعیان بشدت رواج دارد. حتى در خود ایران نیز شاهد بوده اید که در عرض دو سال گذشته چقدر کتاب و نشریه و پوستر علیه امام موسى صدر و سازمان امل منتشر کرده اند. چپیهاى ایران به علت وابستگى به چپیهاى لبنان، امام موسى صدر را به شدت مى کوبیدند و کتابها علیه او نوشتند و پوسترهاى متعددى در دانشگاهها منتشر کردند. در روش فکرى چپیها و راستیها نمى گنجد که کسى مستقل و در خط مستقیم باشد. اگر کسى در جبهه آنها نباشد حتماً باید در جبهه دشمن قرار گیرد.
مى خواهم مثال خنده آورى بیاورم. هنگامى که امام امت ما را از نجف بیرون کردند و ایشان به کویت رفت و کویت هم او را نپذیرفت و بالاخره به کمک دوستان ما به پاریس رفتند، با یکى از بزرگان حزب بعث عراق مشاجره ام شد. بحث مى کردم که چرا رژیم عراق امام امت ما را اخراج کرده است. این رهبر عراقى مى گفت که در این دنیا دو جبهه وجود دارد: جبهه آمریکا که جبهه غرب است و جبهه شرق که جبهه کمونیستهاست. آدمى باید یا در این جبهه باشد یا در آن جبهه. آنگاه مى گفت امام شما در جبهه روسها نیست و مسلم است که آدم مؤمنى است. پس مسلمان است و چون در جبهه روسها نیست حتماً باید در جبهه آمریکاییها باشد، و به همین علت صدام حسین او را از نجف بیرون کرد، زیرا او نوکر آمریکاست. آنها چنین برداشت و طرز تفکرى دارند، چون خودشان مزدور و نوکرند، یا نوکرى شرق را مى کنند یا نوکرى غرب را، نمى توانند تصور کنند که افراد مستقلى هم وجود دارند که بر روى پاى خود مى ایستند. و به قدرت خود با دشمن مى جنگند. به همین علت بود که باران تهمت و شایعه علیه امام موسى صدر و سازمان امل جریان داشت و هنوز هم جریان دارد. در ایران ما هم از این تهمت ها زده مى شود.
به هرحال چپیها و راستیها علیه او بشدت موضعگیرى مى کنند و او را مى کوبند، اما کسى که راه خدا را انتخاب مى کند از قدرت دشمن نمى ترسد، از فزونى عدد دشمن وحشتى به دل راه نمى دهد، به راه خود مى رود و آن راه را ادامه مى دهد، همچنان که امام موسى صدر چنین کرد. دشمنان چپ و راست کوشیدند تا او را نابود کنند، زیرا که مى دیدند وجود او براى آنها منشأ خطر است، همچنان که امام امت ما و انقلاب مقدس ما شرق و غرب را به لرزه درانداخته و رژیمهاى آنها را متزلزل کرده است. در لبنان نیز چپ و راست احساس مى کردند که وجود امام موسى صدر براى آنها منشأ خطر است.
اسرائیل و مصر و آمریکا در کمپ دیوید دور هم جمع شدند و قرارهایى گذاشتند که براى حل مشکل فلسطین، جنوب لبنان را تجزیه و تقسیم کنند. قسمتى را به اسرائیل بدهند و قسمت دیگر را مأمن و موطن فلسطینیها گردانند. بنابراین تصمیم مى گیرند که شیعیان را که باید در این منطقه زندگى کنند زیر آتش توپخانه و بمبارانهاى خود بگیرند و از خانه و کاشانه شان برانند، این یکى از نتایج کمپ دیوید بود که توسط اسرائیل و مصر و آمریکا به تصویب رسید. اما امام موسى صدر بشدت مخالفت کرد. او اجازه نمى داد که آنها جنوب لبنان یعنى منطقه جبل عامل، منطقه مقدس شیعیان را تقسیم کنند و ببلعند. محال است که چنین چیزى را بپذیرد. بنابراین مبارزه مى کند و او تنها کسى است که مبارزه مى کند.
دشمن تصمیم مى گیرد که امام موسى صدر را از میان بردارد، زیرا مى فهمد که با وجود او برنامه هاى شوم آنها قابل پیاده شدن نیست. چندین بار سعى مى کند که او را ترور کند، اما هر بار به لطف خدا نجات پیدا مى کند تا بالاخره دو سال پیش به طور رسمى از طرف شخص قذافى به لیبى دعوت مى شود. به لیبى مى رود و پنج روز در آنجا سکونت مى کند. روز ششم، یعنى سىویکم اوت تا ساعت دو بعدازظهر در مقابل هتلش دیده مى شود. لبنانیان دیگرى بودند که او و همراهانشان را در ساعت دو بعدازظهر مى بینند که سوار ماشینهاى دولتى مى شوند تا به ملاقات قذافى بروند. این آخرین بارى است که لبنانیان امام موسى صدر و دو همراهش را دیده اند. آنها مى روند و سرنوشتشان در ظلمت فرو مى رود، و دیگر خبرى از آنها نیست. دستگاههاى اطلاعاتى از مقاومت فلسطین و سوریه و الجزایر اخبارى رسانده اند. بعضى از این دستگاههاى اطلاعاتى خبر مى دهند که امام موسى صدر به ملاقات قذافى مى رود و بینشان بحث شدیدى درمى گیرد. یکى از بحثها در باره مذهب است و شخص قذافى داراى افکار خاصى است و براى خود پیغمبرى است و اصولى خلق کرده است. او معتقد است که هر صد سال یک منجى بزرگ و یک مجدد مذهب به وجود مى آید و دین را پاک و تصفیه مى کند. اکنون دور دور اوست، و اوست که این رهبرى را به عهده دارد!
همین امروز بعضى از دوستان ما که به لیبى رفته بودند مجله اى را به من دادند که نطق معروف قذافى در روز عید فطر را به چاپ رسانده است. این نطق را خواندم و واقعاً وحشت کردم. آنجا به همه ـ شیعه، سنى، حنبلى و شافعى ـ حمله کرده بود و همه را ضد دین خوانده بود; نه فقط شیعیان را بلکه حتى سنى ها را. البته استدلال او این بود که اسلام آمده است که وحدت ایجاد کند و هر کسى که دین را تقسیم کند و بگوید من شیعه، سنى، حنبلى یا شافعى هستم ضد دین و ضد قرآن و ضد خدا و ضد پیغمبر است. بنابراین به همه آنها حمله کرده است. عنوان سخنش نیز این است: مذهب ضد قرآن است. قذافى از این عقاید عجیب و غریب زیاد دارد.
به یاد دارم سه سال پیش که در لبنان بودم، عده اى از علماى سنى لبنان به لیبى رفته بودند و با قذافى مباحثه مى کردند. یکى از علماى جوان سنى برخاست و در مقابل قذافى سخن گفت. او گفت: آقاى قذافى تو رهبرى محبوب هستى و ما ترا دوست داریم و از نظر سیاسى ترا بر چشم خود قرار مى دهیم. اما از تو خواهش مى کنیم که در امور دینى دخالت نکنى. زیرا امور دینى تخصص لازم دارد. اصول و کلام و فلسفه مطالبى است در دین که تخصص لازم دارد. کسانى هستند که مى روند و سالهاى سال درس مى خوانند تا در فقه و اصول و کلام متخصص شوند. اما تو آمده اى و بدون تخصص و بدون مطالعه یکباره همه اینها را زیر پا مى گذارى و این قابل قبول نیست. از تو خواهش مى کنیم که در امورى که تخصص ندارى دخالت نکنى. او حرفى بسیار منطقى به جناب قذافى مى زند، ولى قذافى فرمان مى دهد که آن شیخ سنى جسور را دوازده روز زندانى کنند. زیرا او جرئت کرده بود تا در مقابل وى چنین حرفى را بر زبان بیاورد. قذافى چنین آدمى است.
به هرحال دستگاههاى اطلاعاتى مى گویند که قذافى با امام موسى صدر بحث مى کند و وارد فقه و فلسفه و خلاصه بحث دینى مى شود و عقاید دینى خود را بیان مى کند. قذافى تنها قرآن را مى پذیرد و سنت را رها مى کند. همچنان که مى دانید شریعت اسلامى بر چهارپایه استوار شده که اولین آن قرآن است و بعد سنت، یعنى سنت نبى اکرم. قذافى مى گوید فقط قرآن را باید پذیرفت و بقیه را رها کرد. امام موسى صدر در جواب او مى گوید که اگر شریعت مقدس اسلامى را زیر پا بگذارى حتى همسرت بر تو حرام مى شود، زیرا عقد ازدواج شما براساس شریعت اسلامى صورت گرفته است و اگر تو شریعت را زیر پا بگذارى بنابراین فاجعه اى است. قذافى عصبانى مى شود و دستور مى دهد که امام موسى و همراهانش را به زندان بیندازند. این یکى از دلایلى است که دستگاههاى اطلاعاتى کشورهاى عربى براى دستگیرى و ربودن امام موسى صدر ذکر مى کنند.
مى گویند ساعت دو یا دونیم بعدازظهر امام موسى صدر و همراهانش به سراغ قذافى مى روند و پس از نیم ساعت یا یک ساعت بحث و جدل، قذافى عصبانى مى شود و فرمان مى دهد که آنها را به زندان بیندازند… در ضمن اینکه آنها را به زندان یا سلول مى بردند، در دفتر زندان یا در دفتر اداره اطلاعات تلفنى در دسترس بوده است. یکى از آنها تلفن را برمى دارد و شماره سفارت لبنان در لیبى را مى گیرد. سفیر دوست او بوده و وى سفیر را مى طلبد. منشى مى گوید سفیر نیست. مى پرسد که کجاست و به محض اینکه همین چند کلمه را مى گوید، تلفن قطع مى شود، ولى منشى صداى شیخ محمد یعقوب را مى شناسد که مضطرب و نگران است و مى خواهد با سفیر بسرعت صحبت کند. به هرحال فرصتى به دست آورده بودند و مى خواسته اند با سفیر صحبت کنند و بگویند که ما به زندان افتاده ایم، کارى بکنید. ولى سربازان فرا مى رسند و تلفن را از دست او مى گیرند. این اولین خبرى است که از این زندانیان در ساعت چهار بعدازظهر به یادگار مانده است. سپس در ساعت پنج بعدازظهر واقعه دیگرى اتفاق مى افتد و آن اینکه یک نفر از مأموران اطلاعاتى و دستگاه جاسوسى لیبى پاسپورت امام موسى صدر و شیخ محمد یعقوب را به سفارتخانه فرانسه در لیبى مى برد که براى آنها ویزاى فرانسه را بگیرد. آن مسئول، سفیر یا کاردار، پاسپورت امام موسى را باز مى کند و مى بیند که ویزاى فرانسه در آن وجود دارد. یعنى که او از لبنان ویزا گرفته است. به آن فرد به اصطلاح ارتشى مى گوید که این پاسپورت ویزا دارد و احتیاج نیست که ویزا بدهم. اما او فحش مى دهد و مى گوید: خفه شو! به تو مى گویم یک ویزا بده. چون دستور آمده که باید یک مهر گنده و یک ویزا زده شود. کاردار مى ترسد که این چه داستانى است؟ به لبنان تلگراف مى زند و از آنجا کسب خبر مى کند که پاسپورتى است به نام موسى صدر و کسى آمده و طلب ویزا مى کند و پاسپورت ویزاى فرانسه را دارد. سفیر فرانسه در لبنان (البته امام موسى صدر را خوب مى شناسد که رهبر شیعیان است) به او مى گوید هرچه مى خواهد انجام دهید و ناراحت نباشید، آنها هم یک ویزاى دیگر بر روى همان پاسپورت به او مى دهند. یعنى یک پاسپورت با دو ویزا، که این نشان مى دهد کسى که پاسپورت را به سفارتخانه فرانسه برده، خود امام موسى نبوده است. زیرا خود او مى دانست که ویزا دارد. مراجعه کننده آدم جاهلى بوده که اطلاع نداشته و یک ویزاى دوم گرفته است. این وقایع نشان مى دهد که امام صدر در ساعت پنج بعدازظهر در زندان بوده و این دولت لیبى است که براى او بزور ویزا مى گیرد.
ساعت پرواز هواپیمایى که از لیبى به ایتالیا مى رفت 5/7 بعدازظهر بود; هواپیماى ایتالیایى 771، که دولت لیبى مدعى است امام موسى صدر و همراهانش با آن به ایتالیا رفته اند. هنگامى که ساعت 5/7 بعدازظهر فرا مى رسد، فرودگاه به هواپیما اجازه پرواز نمى دهد. یک ساعت یا بیشتر تأخیر مى شود تا سه نفر را مى آورند و سوار هواپیما مى کنند; سه نفر به نامهاى امام موسى صدر، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین. آنها سه نفر را به نام اینان سوار مى کنند، یعنى این افراد جاسوسان خود لیبى بوده اند که به نام این افراد وارد هواپیما مى شوند.
حال دلیل ما چیست؟ پلیس بین المللى و نمایندگان خانواده امام موسى صدر پس از ده روز به سراغ خلبان، دختران مهماندار و همه مسافران هواپیما مى روند. یکایک آنها را پیدا مى کنند و عکس امام موسى را به آنها نشان مى دهند. هیچ یک از آنها شخص امام موسى را در داخل هواپیما ندیده اند. مسلماً هنگامى که امام موسى با آن قد بلند، قیافه بسیار جذاب و عبا و عمامه وارد هر محلى بشود، وجودش را تشخیص مى دهند و محال است که کسى پس از ده روز او را فراموش کند. بخصوص که در داخل هواپیما شیعیانى از لبنان هم بوده اند و براى شیعه لبنانى امام موسى صدر مثل امام امت ماست. اگر امام امت ما وارد مسجدى یا محلى شود، چگونه مردم مى ریزند و دست و پاى او را مى بوسند؟ وضع در لبنان براى امام موسى صدر این چنین است. محال است که او وارد هواپیما شود و این شیعیان لبنانى که مشتاقان او هستند به سراغش نروند و با او سلام و علیک نکنند. بنابراین سه نفرى که وارد هواپیما شدند امام موسى صدر و دوستانش نبوده اند، بلکه کسان دیگرى بوده اند که دولت لیبى آنها را به نام امام موسى صدر، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین سوار هواپیما کرده و به ایتالیا فرستاده است.
هواپیما در ساعت 5/9 یا 10 شب وارد ایتالیا مى شود ولى این سه نفر روز بعد در ساعت ده صبح به سراغ هتل (هتل معروف هالیدى این) مى روند و دو اتاق کرایه مى کنند. تصور کنید که امام موسى صدر و دو همراهش از ساعت ده شب تا ساعت ده صبح روز بعد کجا مى توانند بروند؟ آیا مى توانند در خیابانها پرسه بزنند؟ این محال است. اگر آن افراد، امام صدر و همراهانش بودند یکراست به هتل مى رفتند نه اینکه ده صبح روز بعد بروند. دیگر اینکه صاحب هتل گزارش مى دهد که یکى از این افراد عمامه داشت و دیگرى بدون عمامه بود. آنها کوتاه قد، لاغر و سیاه چرده بودند، یعنى قیافه تیپیک لیبیایى داشتند. در حالى که امام صدر سفیدرو و بلند قد و نسبتاً چاق بود. مشخصات این افراد با امام موسى صدر به هیچوجه شباهتى ندارد.
از طرف دیگر کارت هتلى که پر کرده اند نه به خط شیخ یعقوب است و نه امام موسى صدر، بلکه به خط دیگرى است و از عجایب روزگار آنکه هم اسم امام موسى صدر را اشتباه نوشته است و هم اسم شیخ یعقوب را، یعنى کسى که این اسمها را نوشته در هر دو مورد اشتباه کرده است. این نشان مى دهد که نویسندگان، صاحب پاسپورت خودشان نبوده اند و از روى عجله نوشته اند و خطا کرده اند. به هرحال این دو نفر با جامه دانهاى امام موسى صدر و شیخ محمد یعقوب وارد هتل مى شوند و دو اتاق در طبقه هفتم کرایه مى کنند. پیشخدمتهاى هتل که جامه دانهاى آنها را مى آورند مى گویند آن مردى که مسئول این دو نفر بود دست به جیب مى کند و پول بسیار زیادى به دلار به پیشخدمتها مى دهد. حال آنکه معلوم است امام موسى صدر از این پولها ندارد. محرومین لبنان اگر پول داشته باشند این چنین خرج نمى کنند. آنها وارد اتاق مى شوند و تنها پنج دقیقه در آنجا مى مانند. بعد جامه دانها را مى گذارند و خارج مى شوند و دیگر برنمى گردند. این نشان مى دهد که این افراد، لیبیایى و از جاسوسان قذافى بوده اند و امام موسى صدر و شیخ یعقوب و عباس بدرالدین در لیبى زندانى شده اند.
بنابراین تمام حرفهایى که در چند ماه پیش جلود در تهران گفت دروغ و مجعول است. در هر محکمه قانونى و بى طرف دنیا بسادگى مى توان اثبات کرد که این افراد امام موسى صدر و دوستانش نبوده اند. و این حرفها تنها متعلق به من نیست، بلکه پلیس بین المللى چنین مى گوید. وکلاى دادگسترى خارجى نیز تحقیق کرده اند و چنین گزارش داده اند. اگر به خاطر داشته باشید، حدود سه تا چهار ماه پیش، شوراى انقلاب تصمیم گرفت که یک هیئت پنج نفرى را به لیبى بفرستد تا این اسناد را ببرند و در باره آنها با قذافى وارد مذاکره شوند. اما یکباره دیدید که موج شدیدى در روزنامه ها به وجود آوردند و بشدت این افراد را کوبیدند و گفتند اگر کسى براى این کار به لیبى برود اصلاً نوکر آمریکاست. این موج شدید تبلیغاتى را مزدوران لیبى ایجاد کردند و با نفوذى که دارند و دستهایى که در ایران دارند، توانستند در رادیو و تلویزیون و روزنامه ها چنین موجى را به وجود بیاورند و مانع از رفتن این افراد به لیبى شوند. در حالى که شوراى انقلاب سال گذشته در جلسه اى ـ که خود من هم حضور داشتم ـ تصویب کرد که رابطه سیاسى با لیبى را پس از اعزام کمیته اى به لیبى براى تحقیق درباره سرنوشت امام موسى صدر و حل این مشکل، برقرار مى کند. یکى از شرایط رابطه ایران با لیبى، حل مشکل امام موسى صدر بود و این را شوراى انقلاب سال پیش تصویب کرد و این هیئت پنج نفرى که چند ماه پیش مى خواستند به لیبى بروند، مأموریتشان به تصویب شوراى انقلاب و امام امت رسیده بود. اما مسلم است که لیبى و قذافى وحشت دارند و مى دانند که اگر اینان به آنجا بروند و محکمه اى تشکیل دهند و این اسناد را مطرح نمایند جوابى ندارد. این جرم و جنایت بزرگ تا ابد بر دست قذافى باقى خواهد ماند. او مى خواهد از این امر بگریزد و چقدر مضحک است که دولتى مدعى اسلام باشد و آنگاه رهبرى بزرگ از همین مسلمانان را برباید و به زندان بیندازد! چه کسى مى تواند ادعا کند که این عمل یک عمل اسلامى است؟ فقط مزدوران لیبى مى توانند اینجا و آنجا بنشینند و بگویند آرى امام موسى صدر را به زندان انداخته است زیرا او نوکر آمریکاست، یا نوکر ساواک است! من فریاد برمى آورم که اگر شهامت دارید این حرف را علنى بگویید، نه آنکه دست به حیله و نیرنگ بزنید.
دو سال است که با لبنان بازى مى کنند; بازیهاى کثیفى که اعصاب شیعیان را خرد و نابود کند. چه وحشتناک و چه دردآلود است! به خاطر دارم که در داخل مدینه الزهرا با عده اى از بزرگان شیعه نشسته و همه غمگین و ناراحت بودیم. دو جوان فلسطینى وارد شدند و در گوش شیخ عبدالامیر قبلان سخنانى گفتند. حرفشان این بود که امام موسى صدر هم اکنون وارد فرودگاه بیروت شده است و ما خود او را دیده ایم و به حدى اطمینان دادند که شیخ عبدالامیر قبلان که فرد عالى مقامى است، عباى خود را به دوش انداخت و بسرعت دوید. همه دویدند و سوار ماشینها شدند و به فرودگاه رفتند. این خبر در بیروت منتشر شد، شیعیان جمع شدند و جشن به پا کردند و شادمانیها کردند. زمین و آسمان را گلوله باران کردند. اما بعد از تمام این کارها فهمیدند که این یک بازى بیشتر نبوده است. تصور کنید، امید مى دهند و بعد امید را مى کوبند و خرد مى کنند. و مدت دو سال است که با شیعیان این چنین بازى مى کنند و این بزرگترین جنایت روزگار است. اگر راست مى گویند و اگر امام موسى صدر جرمى مرتکب شده است، عملاً در هر محکمه اى وارد شوند و سخن بگویند.
روزهاى اول انقلاب بود. آیت الله طالقانى به من تلفن زد و گفت: هرچه زودتر بیا با تو کار دارم. ما هم بسرعت خود را به خانه ایشان رساندیم. دیدم دو یا سه نماینده از لیبى آنجا آمده اند که یکى از آنها همین سعد مجبرى است که هم اکنون سفر لیبى در ایران است. آیت الله طالقانى فرمودند: من نمى دانم اینها چه مى گویند. تو وارد هستى، جواب اینها را خودت بده. حدود پنج شش نفر از بزرگان علماى تهران نیز حضور داشتند که یکى از آنها آیت الله شیخ محمد باقر آشتیانى بزرگ ـ و دیگرى آیه الله حاج آقا حسن سعید تهرانى ـ و بعضى از علماى بزرگ دیگر بودند. من نیز خود را معرفى نکردم و گفتم که من مترجم هستم، سخنان او را براى اینان ترجمه مى کنم و بس. نمایندگان لیبى شروع کردند به دروغ گفتن. آن هم دروغهایى که من شاخ درآوردم. یکى از دروغهایشان این بود که امام موسى صدر مرد ما بود، آدم ما بود، در اختیار ما بود، ما به او پول و اسلحه مى دادیم و بنابراین چگونه ممکن است که او را بدزدیم؟ که فریاد من به آسمان برخاست که فرمانده امل من هستم و اگر یک قطعه سلاح از جایى برسد، این من هستم که تحویل مى گیرم (البته این حرفها را به او نزدم). مثل ریگ دروغ مى گفت. البته علمایى که در آنجا بودند آنچنان او را کوبیدند که کنف شد و آیت الله طالقانى از اتاق خارج گردید و نشان داد که آنها جز دروغ کار دیگرى نمى کنند و ندارند.
به هرحال مى خواهم در آخر سخنم بگویم که دزدیدن امام موسى صدر جز به نفع اسرائیل و امپریالیسم نیست. توطئه اى صهیونیستى است براى آنکه جنوب لبنان را ببلعند و شیعیان را تجزیه و نابود کنند. و امام موسى صدر بزرگترین قدرتى بود که در لبنان مقابل آنها ایستاده بود. در غیاب او چه مقاومت فلسطین را و چه شیعیان را نابود خواهند کرد. لیبى و قذافى دانسته یا ندانسته در دامان امپریالیسم و صهیونیسم فرورفته اند. دو شق وجود دارد: یا او نوکر آمریکاست و بازى مى کند، و یا از روى جهل و دیوانگى این اعمال را انجام مى دهد. در هر دو صورت مسئول است. فریاد شیعیان همه روزه در جنوب لبنان به هوا بلند مى شود. شما تصور کنید اگر رهبر و امام امت ما را بدزدند چه حالتى براى مردم ما به وجود مى آید و چه فاجعه اى رخ مى دهد؟ براى آنها چنین فاجعه اى رخ داده است. آنها در مقابل بزرگترین جبارها یعنى اسرائیل، آمریکا، فالانژیستها و مزدوران کثیف عراق قرار گرفته اند. دشمنان در غیاب امام صدر مى خواهند این شیعیان را نابود کنند و براى همین آنها را بشدت مى کوبند. تنها مى خواهم به شما بگویم که این افرادى که نزد امام امت ما مى آیند و شعار طرفدارى از انقلاب اسلامى ایران را مى دهند، دروغ مى گویند. اگر راست مى گویند، یکى از آرزوها و خواسته هاى امام را عملى بکنند!
شاهد بودید که دو ماه پیش مزدوران عراق به سفارتخانه ایران در بیروت حمله کردند و پنج ساعت آنجا را کوبیدند. ایرانیانى که در سفارتخانه بودند با دولت لبنان، دولت سوریه و مقاومت فلسطین تماس گرفتند و تقاضاى کمک کردند و گفتند اگر به ما کمک نکنید کشته و نابود مى شویم. ولى هیچ کس به کمک آنها نرفت. مى دانید چرا؟ زیرا آنها معتقد هستند که جنگى بین عرب وعجم درگرفته است، یعنى بین فارس و عرب. یک طرف عراق است و یک طرف ایران و هنگامى که بین ایرانى و عرب جنگى درگرفته، آنها باید به کمک عرب بروند نه به کمک عجم. یعنى فکر قومیت عربى بر آنها سیطره دارد، نه فکر اسلامى. بنابراین حتى کسانى که به تهران مى آیند و خود را طرفدار انقلاب اسلامى ما مى نامند، در کنار عراق قرار گرفته اند و از صدام حسین کثیف طرفدارى مى کنند. تنها کسانى که آن روز به کمک سفارتخانه ایران رفتند و کارکنان آن را از مرگ حتمى نجات دادند رزمندگان سازمان امل، بچه هاى امام موسى صدر بودند. آنها وارد معرکه شدند و جنگ خونینى درگرفت تا سفارتخانه ایران را نجات دادند.
در لبنان به شیعیان و سازمان امل مى گویند مزدوران ایران، و آنها را مى کوبند زیرا مزدوران ایرانى یا فارس هستند. هنگامى که به آنها مى گویید این صدام کثیف نوکر صهیونیسم است چگونه به او کمک مى کنید، مى گویند این در مرحله دوم است، در مرحله اول عرب است، و عرب باید به عرب کمک کند نه به ایرانى. بنابراین مى بینید که این شعار دهندگان و مدعیان اسلام، در عمل با دشمن همکارى مى کنند و قدمى در راه انقلاب اسلامى ایران برنمى دارند.
جالب است هنگامى که در همین سفر اخیر ده نفر از مجلس شورا به لیبى رفته بودند، مناقشه اى با قذافى درمى گیرد. آنها از قذافى مى پرسند که موضع تو در باره افغانستان چیست؟ او از شوروى طرفدارى مى کند و مى گوید که این افغانها فئودالها و مرتجعینى هستند که علیه سوسیالیزم مى جنگند! بحث شدیدى درمى گیرد که گویا آقاى هاشمى نژاد از مشهد، قذافى را مورد هجوم قرار مى دهد و بشدت مى کوبد و نشان مى دهد این کسانى که از اسلام دفاع مى کنند و این همه شعارمى دهند، در عمل درکنار روسیه قرار مى گیرند و این افغانى مسلمان را مى کوبند. شما مى دانید که همه روزه در افغانستان صدها نفر از انقلابیون مقدس به خاک و خون درمى غلطند و بیش از صد هزار نفر از ارتش روسیه با اسلحه سبک و سنگین آنها را مى کوبند. آن وقت این است اسلام آنها.
اما نکته اى که عده زیادى از دوستان ما مى پرسند را جواب مى دهم. به طور مختصر و مفید بگویم که رزمندگان امل و شیعیان لبنان نیازى به رزمنده ایرانى ندارند. کسانى که مى خواهند به آنها کمک کنند باید به انقلاب ایران کمک کنند. اگر کسى بتواند بجنگد و بخواهد مبارزه کند باید در داخل ایران از حدود و استقلال این کشور دفاع کند. باید در کردستان و در قصرشیرین بجنگد. زیرا اگر انقلاب ما خداى ناکرده به شکست بینجامد نه لبنانى مى ماند و نه فلسطینى. اما با پیروزى انقلاب ایران بزرگترین ضربات به اسرائیل و فالانژیستها وارد خواهد شد. در لبنان رزمنده شیعه فراوان وجود دارد; رزمندگانى که از نظر تجربه و شهامت و شجاعت به مراتب از جوانان ما برتر هستند. کمبود آنها امکانات مادى است. آنها احتیاج به پول و سلاح دارند. اگر پول و سلاح مى داشتند، حتى دمار از روزگار اسرائیل درمى آوردند. بنابراین کسانى که مى خواهند کمک کنند، اگر از نظر جانى کمک مى کنند باید در داخل ایران و به خاطر انقلاب ایران بجنگند، و آن کسانى که داراى امکانات مالى هستند مى توانند بزرگترین کمکها را به شیعیان و سازمان امل انجام دهند. براى این منظور حسابى به شماره 1301 در بانک ملى ایران شعبه پاستور باز شده است. اگر کسى مى خواهد کمک کند، مى تواند آن را به این حساب بانکى بفرستد.
ظلم و جنایت در لبنان امرى عادى است. خانواده هایى که جوانان خود را از دست مى دهند و خانه آنها ویران مى شود، هیچکس را ندارند به درد آنها برسد. تنها دولت شیعه عالم ایران است که متأسفانه آن نیز کمکى به آنها نمى کند. دستهاى مرموزى در ایران وجود دارد که اجازه نمى دهد شیعیان لبنان و سازمان امل و شخص امام موسى صدر شناخته شوند، زیرا اگر مردم ما اینان را بشناسند، قذافى ناراحت مى شود. مردم قذافى را سرزنش مى کنند و به جرم و جنایت او اعتراض مى کنند. بنابراین، کسانى که به قذافى وابسته اند با تمام قدرت خود مى کوشند که افکار شیعیان را مسکوت بگذارند و خاموش کنند.
دو ماه پیش یکى از جوانان شیعه ومظلوم ومحروم جنوب لبنان هواپیمایى را ربود و مى خواست آن را به تهران بیاورد. فرودگاه تهران راه را بر او بست و اجازه فرود نداد. این جوان مجبور شد که هواپیما را به بیروت برگرداند. هنگامى که هواپیما در فرودگاه بیروت بر زمین نشست، دولت لبنان با این رباینده هواپیما وارد مذاکره شد و شرایط تسلیم گروگانهاو هواپیما را از اوخواست.معمولاً کسى که هواپیمایى مى رباید یا خواستار پول است و یا آزادى زندانیانى را مطالبه مى کند و بالاخره شرایطى مى گذارد که بتواند به کشور دیگرى بگریزد و جان سالم به در ببرد. زیرا هواپیمایى ربایى جرم بسیار سنگینى است و رباینده باید همه عمرش را در زندان بماند. هنگامى که دولت لبنان شرایط تسلیم را از این جوان مى پرسد، او مى گوید هواپیما وگروگانها را تسلیم مى کند و حتى خودش را تسلیم دولت لبنان مى کند تا همه عمر در زندان بماند، به شرط آنکه به او اجازه دهند مطالبى را به گوش جهانیان برساند. دولت لبنان مى پذیرد. همه خبرنگاران داخلى و خارجى را به دور هواپیما جمع مى کنند و براى این جوان هم میکروفون و بلندگو تهیه مى کنند. جوان بالاى پله هواپیما ظاهر مى شود تا مطالبى را بازگو کند. سه مطلب بیان مى کند:
مطلب اول او دفاع از انقلاب اسلامى ایران و امام امت ماست. پس تقدم براى او با انقلاب ایران است و او به خاطر آن حاضر است جانش را فدا کند، و همه عمر را در زندان بماند.
مطلب دوم او مربوط به امام موسى صدر است که از دولت لیبى مى خواهد او را به سلامت بازگرداند.
و خواسته سوم او دفاع از جنوب لبنان در مقابل اسرائیل است. همه اینها مطالبى بزرگ و حیاتى است. ولى براى او تقدم با ایران و امام امت ماست. او این مطالب را مى گوید و براى همه عمر به زندان مى رود. این مطالب در همه دنیا منتشر مى شود، در همه روزنامه ها منعکس مى گردد و در همه رادیوها و تلویزیونها پخش مى شود، جز در ایران، جز در روزنامه هاى ایرانى و رادیو و تلویزیون ایرانى. این دستهاى مرموز اجازه نمى دهند که این اخبار در این کشور انقلاب منتشر شود; یعنى اخبار مربوط به کسى که به خاطرایران و به خاطر امام امت ما جان خود را فدا مى کند.
ببینید چه ظلم بزرگى است! ظلمى که از زمان اباذر غفارى، از دوران بنى امیه و بنى عباس و امپراتورى عثمانى و استعمار فرانسه و بر شیعیان لبنان گذشته است و هم اکنون نیز بر آنها مى گذرد. چه ظلم بزرگى است!
من از خداى بزرگ مى خواهم که امام موسى صدر را هرچه زودتر به سلامت بازگرداند. از خداى بزرگ مى خواهم که اسرائیل جبار و امپریالیسم را نابود کند.
از خداى بزرگ مى طلبم که منافقین و توطئه گران داخلى را رسوا سازد. و از خداى بزرگ مى طلبم که به امام امت ما سلامتى و طول عمر عطا فرماید.
6/6/59
مسجد حاج صفرعلى
(بازار تهران)

——————————————————————————–
1- این متن سخنرانى شهید چمران در مسجد جامع صفرعلى بازار تهران است که در تاریخ 6/6/59 ایراد شده و اکنون از نوار استخراج و تقدیم علاقمندان میگردد. «تاریخ و فرهنگ معاصر»

منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر

مطالب مرتبط

image-article100

‏یادی از استاد مسلّم حوزه های علمیۀ تبریز مرحوم حاج میرزا کامران (رضوان الله علیه)‏

image-article100

جستارهایی در مبارزات آیت‌الله‌ العظمی گلپایگانی در انقلاب اسلامی ایران‏

image-article100

زندگانی من

image-article100

‏نگاهی کوتاه بر زندگی، آثار و مبارزات آیت الله العظمی خوئی(قده)‏

image-article100

یادواره آیت الله سید محمد صادق لواسانی