صلاح در جوار حق
متجاوز از يك قرن پيش، امام موسى صدر، صلاح صاوى را به ايران و قم آورد. در آنزمان آشنائى مقدماتى اغلب دوستان قم با وى آغاز شد.
به قلم استاد سید هادی خسروشاهی
متجاوز از یک قرن پیش، امام موسى صدر، صلاح صاوى را به ایران و قم آورد. در آنزمان آشنائى مقدماتى اغلب دوستان قم با وى آغاز شد، اما با سفر صلاح به خراسان و اقامت وى در تهران و مشهد، براى تدریس، مانع از تجدید دیدار گردید، مگر در جلساتى عام و به طور مختصر…
در دو کنفرانس اندیشه اسلامى در الجزایر، در « بجایه » و « ورجلان » دو هفتهاى، شب و روز با او بودیم. یکبار همراه استاد محمد مجتهدى شبسترى… و بار دیگر در کنار اندیشمند مسلمان فلسطینى، دکتر اسماعیل الفاروقى که از آمریکا به الجزایر آمده بود… و بعدها بعلت هوادارى از انقلاب اسلامى ایران، و سفرى به ایران و ایراد سخنرانى در کنفرانس اندیشه اسلامى تهران، پس از مراجعت به امریکا، – جنگل دولار، جهنم خشونت، دنیاى زر و زور و زن، مرکز سلطه امپریالیسم و صهیونیسم خونخوار – توسط مزدوران سرمایه دارى و فساد و تباهى، همراه همسر مسلمان آمریکایى خود، دکتره لیما فاروقى، در منزل خود، مظلومانه به شهادت رسید و طبق معمول، سیاهپوستى به اتهام قتل!، دستگیر شد که گویا « دیوانه » بوده است! و پرونده بسته شد!! –
بهرحال ، بىشک دکتر صلاح صاوى یک ادیب نیرومند و یک شاعر تواناى عرب، در عصر ما بود… داورى درباره اوج و عمق شعر او را باید « اهل زبان » انجام دهند، اما من در الجزائر شاهد بودم که وقتى او قصیده خود را درباره حجاب زن عراقى – « عبأه المرأهالعراقیه » در بین بزرگان علم و ادب در کنفرانس الجزائر، خواند، سالن را لرزاند! و شخصیتهاى برجسته وادیب و مورخ و شاعر عرب، چون عثمان الکعاک، ذکریاء مغدى و… از شادى و شعف از روى صندلىها، به طور ناخودآگاه، بلند شدند و کف زدند و بعد گریستند… و این نشان دهنده توانایى صلاح در بیان احساس خود، در ضمن یک قصیده بود…
صلاح صاوى، سرگشته و حیران، بریده از قومیت! عربى و فلسفههاى مادى غرب، به ایران شیعى آمد و عاشق فلسفه اشراق و شیداى عرفان شیعى شد و با تمام وجود، در راه درک عرفان و فلسفه کوشید و در پاى درس استادان این رشته، در ایران، زانو زد و سپس به تحقیق و بررسى، تدریس و تصحیح متون، ترجمه و نشر آثار علمى – فلسفى پرداخت .
* * *
… شور و شوق عرفانى، بموازات احساس ظریف شاعرى، بر او « چیره » بود… و به همین دلیل زود از « کوره » در مىرفت… و زود مىرنجید! و زود به شعر و عرفان مىپیوست! و در همین راستا، یکبار در سخنرانى خود در کنفرانس اندیشه اسلامى، درباره فلسفه اسلامى و عرفان شیعى، آنچنان از « وحدت وجود »! و « اناالحق » حلاج، سخن گفت که سروصداى همه شیوخ و علماى بلاد اهل سنت را برانگیخت و آنها، در « تعقیبات » خود، علاوه بر صلاح، به « اندیشه شیعى » نیز حمله کردند…
دکتر مولود قاسم، وزیر امور دینى الجزایر، بانى و مؤسس کنفرانسهاى اندیشه اسلامى، که خود مردى دانشمند و آگاه بود، از من خواست که براى ایجاد جوّ آرام و برگشت وحدت نظر به کنفرانس و جلوگیرى از ایجاد اختلاف عقیدتى! توضیحى درباره سخنرانى وى ارائه کنم.
خود من براى دفاع از حریم تشیع و رفع شبهاتى ناشى از « غلو » استاد صلاح، وقت گرفته بودم که توضیحى را بیان کنم و سؤتفاهم را برطرف سازم، و این را در نخستین کنفرانس اندیشه اسلامى، در « تیزى اوزو » از امام موسى صدر یاد گرفته بودم که در هر موضوعى، توضیحى مىداد و به روشنگرى مىپرداخت و به من نیز مىگفت که در هر موضوعى « تدخل » داشته باشم تا جوّ جلسات را در دست داشته باشیم و حدود هزار جوان دانشجو را که همه روزه در جلسات کنفرانس شرکت مىکردند – علاوه بر دهها نفر از اساتید – با فکر شیعى آشنا سازیم و رسوبات ذهنى باقیمانده از دوران استعمار فرانسه را بزداییم.(1) من در پشت تریبون قرار گرفتم و ضمن اشاره به این نکته که استاد صلاح « جدیدالعهد بالتشیع » است و با احساس شاعرى با مسأله وحدت وجود برخورد نموده توضیح دادم که وحدت وجود از دیدگاه شیعى، هرگز به معنى « وحدت خالق و مخلوق » نیست و « دیدار حق » هرگز با چشم ظاهرى نیست و در ادعیه ائمه ما آمده که کمال الانقطاع و أناره ابصار قلوب بضیاء نظرها الیه است… و این اوج بندگى و تسلیم در قبال حق تعالى است و پیشواى ما در این راه، ائمه هداه هستند که در ادعیه مأثوره باقیه از آنها این حقیقت با لطافت و ظرافت تمام بیان شده است و هرگونه خروج از این مشى، پیمودن راه « غلو » است که مورد رضاى حق نیست…
… این بیان، بر استاد صلاح گران آمد، و به پشت تریبون آمد و به حملهاى « متقابل »!! پرداخت و حتى على رؤس الاشهاد مرا متهم ساخت که « براى خودنمایى در پشت تریبون قرار گرفتهام »!… و البته این نوع برخورد، از یک فیلسوف و یا عارف کامل سرنمىزد و اینست که من بر این باور شدم که صلاح، هنوز براى وصول به راه « صلاح » کار دارد وگرنه یک عارف بحق، نخستین گام سیر را با « خودشکنى » باید بردارد، نه با « آئینه شکنى »!…
استاد صلاح به این بسنده نکرد و تأیید فتواى! حبیب بورقیبه، رئیس جمهور سکولار تونس، در تحریم روزه براى کارگران!، براى افزایش تولید!، سخن گفت که باز چون به نام شیعه و با تعبیر « الدکتور الصاوى و هو شیعى جعفرى… و بعد من العلماء الافذاذ فى الشریعه » (2) مطرح شد، من مجبور به توضیح و پاسخ بودم که: استاد صلاح یک شاعر و ادیب است نه فقیه و… فتوى حق فقیهان مجتهد است… در واقع نمىشد براى رضاى دوستى، در مقابل کلام غیر حقى، سکوت کرد و نمىشد سؤتفاهم علماى اهل سنت را به خاطر جلب صلاح، پذیرا شد… و این بود که استاد صلاح – غفراللَّه له و لنا – از اینجانب رنجید و تا آخر مؤتمر، دیگر با ما حرف نزد! و ما نیز البته – با حفظ ظواهر – این روش را پذیرا شدیم .
پس از مراجعت به ایران و انتقال او به قم، این « قهر » علیرغم « مهر » ما!، ادامه یافت و ما نیز صبورانه، تحمل کردیم بویژه که در « محافل حوزوى » با این نوع قهرهاى عقیدتى؟! – که بحق باید آنها را قهر طفولى نامید! – آشنا بودم – و هستم! -…
نگارنده شرح 7 بار سفر به الجزایر و شرکت در 7 کنفرانس اندیشه اسلامى را در: تیزىاوزو، ورجلان، بجایه، تلمسان، طمنراست و دو بار در پایتخت که الجزایر نام دارد، بطور مشروح – همراه با عکس و سند! – در کتابى آماده کردهام که اگر توفیقى شد، چاپ خواهد شد و در آنجا، بحث ما با استاد صلاح صاوى نیز آمده است و بخوبى نشان مىدهد که بحث ما کاملاً « طلبگى » بود، ولى گویا نه در آن زمان و نه در این زمان! نه اهل علم و نه دیگران!، تحمل نظریه دیگرى را ندارند…
بهرحال: چون ماجراى بحث ما و شرح چگونگى کنفرانسهاى اندیشه اسلامى و الجزایر در کتابى خاص، آمده است، از بسط موضوع مىگذرم… و این یادآورى، پس از درج دو مقاله واصله درباره استاد صلاح صاوى، براى تکمیل آن دو بحث! و تذکار این نکته بود که حتى در صورت اختلاف نظر، مىتوان جنبههاى مثبت افراد را مورد توجه قرار داد… و علاوه بر « اموات »، از « احیا » هم مىتوان با « ذکر خیر » یاد کرد و گل بىخار، تنها حق تعالى است…
براى روح « صلاح » شادى و ارتقاء و براى خود و او و همگان، از مقام حق مطلق، غفران و رحمت خواستارم.
فانه لغفور رحیم.
——————————————————————————–
1. متاسفانه نمونه هایی از این رسوبات ذهنی علیه شیعه بعدها، و در دوران آزادی جبهه نجات اسلامی، توسط « علی بلحاج» مطرح شد و آثار بسیار بدی از خود بیادگار گذاشت…
2. مجله الاصاله چاپ الجزایر، شماره 38 ، شوال 1396 هـ . صفحه 162.
منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر جلد 13 و 14