شرح زندگی من
چونکه مکرر درخواست نمودند اشخاصی که ترجمه حال و گزارشات زندگانی را مفصل بنویسم، در این وقت اجابت نمودم.
به قلم شیخ آقا بزرگ تهرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
چونکه مکرر درخواست نمودند اشخاصی که ترجمه حال و گزارشات زندگانی را مفصل بنویسم، در این وقت اجابت نمودم ـ 5 شعبان سنه 68 هـ .
اسم حقیر محمد محسن بن الحاج علی بن المولی محمدرضا بن الحاج محسن بن الحاج محمد بن المولی علی اکبر بن الحاج باقر الطهرانی. جد اعلی حاج محسن نسب خود را تا حاج باقر نوشته است به خط خود در پشت کتاب «حق الیقین» مجلسی نسخۀ خطی که آن را در رشت در سنۀ 1224 خریداری نموده. ولادت حقیر چنانچه مرحوم والدم به خط خود در پشت کتاب «مفتاح الفلاح» شیخ بهائی نسخۀ خطی نوشته به این صورت: تولّد نور چشمی محمد محسن، شب پنجشنبه یازدهم شهر ربیع الاول سنه 1293.
تا شش سال از عمر گذشت در خانه بازی می کردم آنچه یاد دارم دکانی درست کرده اجناس بقالی و عطاری و ترازو با سایر لوازم دکان تهیّه می کردم.
در سنۀ 1300 والد مکرم مرا به مکتب خانه مرحوم آقا سید ضیاء برد فعلاً غیر از صورت و اسم از آن مرحوم یاد ندارم. قرآن و نصاب پیش او می خواندم و قبل از رفتن به مکتب در توی خانه، پیش عیال عمو، زهرا سلطان خانم، از اول حروف ابجد و بعضی سور قصار خوانده بودم بعد از چندی به مدرسۀ مرحوم آقا سید محمدعلی لاریجانی مقابل کوچه میرزا سعید خان وزیر خارجه در حجرۀ مرحوم آقا میرزاعلی محرر مرحوم آقا سید جمال الدین افجه می رفتم و داماد او آقا شیخ حسن مرا درس می داد و در سال (1303) حساب هندی و رقومی را هم می نوشتم و هم می خواندم لکن شوق زیاد به درس خواندن نداشتم می خواستم کاسب شوم و مرحوم والد کسب را نمی خواست چون خودش درس عربی نخوانده بود می خواست که من طلبه علم شوم، لذا مرحوم والد چندی برای امتحان مرا به دکان بزازّی اخوی مرحوم آقای محمد ابراهیم در سر سه راه بازار پامنار می فرستاد با محبت های برادرانه، بلکه پدرانه او از زحمت رفتن به دکان عاجز شدم. (بعد) مدت کمی استعفا دادم و به شوق درس افتادم.
حدود سنه 1304 مدرسه دانکی در قرب خانه مسکونی موروثی از جدمان بنا شد بانی آن مرحوم حاج سید حسین لاریجانی بود و در آن اوان مرحوم حاج میرزا سید حسن پسر مرحوم حاج سید عزیزالله طهرانی معروف به دعانویس که پسرخاله حقیر بود از نجف مراجعت کرده و در آن مدرسه حجره گرفت. من روزها می رفتم در حجره ایشان و درس می خواندم از امثله و صرف میر شروع کردم طولی نکشید حدود سنه 1305 حاج میرزا سید حسن عیالشرا برداشت و برگشت به نجف. من پیش بعضی طلبه های دیگر آن مدرسه درس می خواندم و یکی از این ها آقا شیخ مهدی مازندرانی که مشغول درس طب شد پیش آقامیرزا سید حسین خان کاشی و آقامیرزا حبیب الله رشتی طبیب ماهر شد و آمد در بغداد مشغول معالجه بود چندین سال تا… آن را منع کردند از بغداد آمد به کاظمین و چندی نشد که در حدود سنۀ 1332 در کاظمین فوت کرد. و یکی از آنها مرحوم آقا سید حسن استرآبادی بود که مدتی با عیالش در بیرونی منزل ما بود، اخیراً تنها به نجف آمد و برگشت در ایران حدود سنۀ 1325 مرحوم شد. بعض علوم غریبه و اسرار در نجف به خط خود نوشت ولی خیلی ننوشت. بالجمله تا حدود سنۀ 1307 حقیر به حد بلوغ شرعی رسیده بودم و مشغول به خواندن سیوطی و جامی شده بودم و این دو کتاب را مرحوم حاج دائی حاج سید محمد خلیلی برای تشویق من خرید و خودش در سفر حج اخیر در سال 1308 در نزدیک قدس خلیل فوت کرد و نعش او را در جزیره دفن کردند و قبل از آن چند مرتبه به حج مشرف شده بود منتها در سال 1305 که در این سال مرحوم حاجیه بی بی یکی از دکاکین موروثی از پدرش را فروخت و از پول آن برای مرحوم حاج والد بذل نفقه کرد و با هم از طریق شام به حج رفتند و در سنه 1309 مرحوم حاج والد مجلسی جشنی مهیا کرد جمعی را دعوت کرد و مرحوم آقا سید جمال افجه عمامه بر سر من گذاشت و در سنه 1310 بعد از مرتفع شدن مرض وبای عمومی بر حسب نذری که مرحوم حاج والد کرده بود مرا با حاجیه بی بی در پالکی نشاند و خودش قاطر (سوار) شد و در قافله که مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری هم بود با هم مشرف شدیم به مشهد رضوی. ذیحجه و محرم و صفر از سال 1311 و در آنجا مشرف بودیم و مرحوم آقا میرزا عبدالوهاب پسرعموی حاج والد در آن سال در حیات بود. یک سالی بعد از مراجعت ما در مشهد فوت کرد.
بعد از مراجعت از مشهد در سال 1311 در مدرسه دانکی حجره مستقل گرفتم و ماه پنج قران که وظیفه طلاب بود قبض می کردم و کتابخانه آن مدرسه که قریب پانصد جلد کتاب داشت دست حاج سید محمدتقی پسر مرحوم حاج سید عزیزالله که پسرخاله حقیر بود می بود و سه سفر که او به زیارت عتبات یا حج مشرف می شد من نائب کتابدار بودم که کتاب ها را به طلاب می دادم و قبوضات می گرفتم و هر سه ماه تجدید نظر می کردم. بانی مدرسه در سال 1309 فوت شد و در 1311 بردند جنازه او را به سامرا پای در حرم دفن کردند پسرش حاج سید مهدی متولی شد و نایب متولی حاج شیخ علی پسر مرحوم ملامحمد نوری ایلکائی که استاد او بود نایب متولی شد و از اول بنای مدرسه او مدرس بود و من پیش او در مدرسه دانکی بیشتر شرح لمعه را خواندم و نیز اوائل شرح تجرید را خواندم و نیز شرح درایه شهید را با رواشح میرداماد پیش او خواندم و او خودش از تلامیذ میرزای آشتیانی و میرزای جلوه و مصاحب حاج میرزا ابوطالب زنجانی و حاج میرزا محمود امینی قزوینی که هفدهم بحار را چاپ کرده بود. (او) از حاج میرزا ابوالفضل کلانتری استفاده ها می کرد بالخصوص در فن درایه و رجال و او این فن را در سامره از مرحوم حاج میرزا حسین نوری استفاده کرده بود اما به عنوان آقائی نه به عنوان شاگردی چنانچه خود مرحوم شیخناالحاج النوری می فرمود.
و حقیر بعد از مراجعت از مشهد همه روزه صبح تا نزدیک ظهر در مدرسه خان مروی برای درس مباحثه می رفتم پیش جمعی از طلاب و مدرسین آنجا خصوصی یا عمومی خواندم اوائل پیش آقا شیخ محمد شاه عبدالعظیمی ادبیات نحو و صرف می خواندم و بعد پیش مرحوم حاج شیخ حسین خراسانی و مرحوم آقا شیخ باقر معزالدوله مطول می خواندم درس عمومی بود و اوایل مطول را عصرها در مدرسه حکیم معروف به مدرسه آقا محمود پیش آقا شیخ عبدالحسین پسر ملاغلامرضا شیرازی خواندم و معالم را در مدرسه مروی صبح ها پیش مرحوم آقا شیخ محمد تقی پسر مرحوم حاج شیخ عباس نهاوندی خواندم و یکی از اصحاب این درس آقا محمود شریعتمدار بود و یکی برادرش شیخ جعفر و یکی شیخ محمد نهاوندی صاحب تفسیر نزیل مشهد و خودش ترجمه شرایع کرده و شرح مطالع را پیش آقامیرزا محمود قمی در مدرسه بزرگ عصرها خواندم و یکی از اصحاب این درس حاج میرزا سید حسن رضوی قمی صاحب حاشیه کفایه بود و قدری از قوانین در پیش مرحوم آقا میرزا کوچک ساوجی خواندم و قدری در پیش مرحوم آقا سید محمدتقی تنکابنی خواندم و این دو بزرگوار در مدرسه کوچک خان مروی بودند و کثیری از قوانین و فصول و مکاسب در پیش مرحوم آقا سید عبدالکریم لاهجی مدرس مدرسه خان در مدرس خواندم و جمله از حواشی فصول او را تدوین کردم و جمعی شریک این درس ها بودند، منهم حاج سید محمدتقی پسرخاله و منهم آقا سید مهدی پسر بزرگ آقا سید عبدالکریم و منهم آقا شیخ ابراهیم و آقا شیخ عباس رشتیین که هر دو رشت مرجع امور شدند و منهم آقا شیخ بزرگ طهرانی که در مسجد جامع عتیق امام جماعت شد و منهم آقا شیخ محمد حسین طهرانی که فعلاً در نجف حیات دارد سلمه الله و من بالجمله از ایشان هم مباحثه بودم و قدری از قوانین و مکاسب شیخ را پیش آقا میرزا محمد تقی گرگانی خواندم در خانه شان نزدیک حمام نواب و اخیراً ایشان در مدرسه محمودیه مدرس شدند و شریکی فی هذا الدرس والبحث الشیخ عبدالله اللنکرودی و المیرزا احمد الاردبیلی المرجعین فی بلدیهما و خود مرحوم میرزای گرگانی بعد از سال ها تحصیلات نجف در پیش مرحوم حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل و حاج شیخ هادی طهرانی که مراجعت به طهران کرده بود مکرر می گفت تمام آرزوی من آن است که از وجوه نخورم بلکه یک تدریسی پیدا شود که از حقوق مدرسی من امرار معاش کنم خداوند هم مسئول او را مستجاب کرد. و در پیش مرحوم حاج محمدعلی پسر مرحوم آخوند ملامحمود عراقی درس نجات العباد و قدری اخلاق خواندم در خانه ایشان کوچه حیدر اعظم و او عالم متقی زاهد درویش منش بود صنایعی از قبیل ساعت سازی و صحافی و نقشه کشی و نجاری و غیرها داشت جمله از سور قرآن و ادعیه را حافظ بود و در مسجد آقا بهرام در جای پدرش جماعت می خواند و موعظه بسیار مؤثر داشت گاهی پیاده با ایشان به حضرت عبدالعظیم مشرف می شدیم.
آقا سید اسمعیل شجاع که مجاور کربلا بود از ایشان خیلی استفاده کرده پسرش آقا شیخ جمال تصانیفی دارد پسر دیگرش آقاضیا جوانمرگ شد یکی از اساتید من در طهران مرحوم آقا میرزا شهاب الدین شیرازی سید بزرگواری از اجلاء تلامیذ مرحوم جلوه بود و او درس مخصوصی برای پسر امیرنظام کروسی در خانه او در پای منار مقابل خانه حاج سید محمدباقر جمارانی از کتاب سیوطی درس محققاً می گفت من هم حاضر می شدم و از ریاضیات خلاصه الحساب و فارسی هیئت و قدری از شرح جغمینی و اوائل تحریر اقلیدس تا بعد از شکل عروس همه را پیش حاج شیخعلی ایلکائی در مدرسه دانگی خواندم و اخیراً قدری از اربعه متناسبه و جبر و مقابله را در پیش مرحوم آقامیرزا جلوه و اساتید معروف ریاضیات بود و رفت به زنجان در 1350 فوت شد و از تصانیف او حاشیه تحریر اقلیدس در ج 6 و حساب عقود الانامل در ج 7 ص 9 ذکر شده و منظومه سبزواری به خط خودم نوشتم و قدری از اول شرح منظومه خواندم مرحوم حاج والدم به سبب نهی مرحوم آقا سید جمال افجه مرا منع کرد لذا بعضی مطالب علم معقول را در طی مباحث علم اصول از اساتید استفاده کردم.
خط نستعلیق را از سرمشق کاتب الخاقان نوشتم و خط نسخ را از مرحوم حاج شیخ زین العابدین محلاتی برادر مرحوم آقا شیخ اسمعیل محلاتی مجاور نجف تعلیم گرفتم و در مدت سه ماه که در مشهد بودیم خدمت جمعی از علماء عصر می رسیدم و در مجالس روضه آنها یا نماز جماعت و درس آنها حاضر و مرحوم حاج شیخ محمدتقی بجنوردی و مرحوم حاج ملاعبدالله فاضل قندهاری صاحب تصانیف و مرحوم ملامحمد علی بن ملا عباسعلی الشهیر به فاضل ملا عباسعلی الخراسانی الاب والشیرازی الام من ادباء تلامیذ مرحوم میرزای شیرازی بزرگ که در حدود 1342 فوت شد و مرحوم حاج میرزا حبیب خراسانی و باب قصر مطوّل را پیش آقا شیخ عبدالخالق یزدی مطول گوی معروف حاضر می شدم در مدرسه مستشار و در مدرسۀ دو در غالباً می رفتم منزل منجم باشی آستانه که هر ماه یک ورقه تقویم مجدول راجع به همان ماه می نوشت به خط خوب و جدول خوب و در ایوان به دیوار می چسبانید که هر کس مطلع باشد و بخواند.
و هفته یک روز منزل مرحوم میرزا عبدالوهاب پسرعموی حاج والد یعنی پسر حاج محمد امین که سال ها به کفالت پدرش در نجف درس می خواند در زمان مرحوم شیخ انصاری طلبه بود. عصرهای پنجشنبه خودش از روی کتاب روضه می خواند و در (1312) در مشهد مدفون شد و در آن سال آقا سید حسن استرآبادی و آقا شیخ عبدالحسین شیرازی از اساتید من که ذکر ایشان شد با ما در مشهد مشرف بودند و در مراجعت هم با همان قافله مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری مراجعت کردیم و بعد از مراجعت که در مدرسه دانکی حجره گرفتم برای بعض مباحثه ها به مدرسه پای منار هم می رفتم. رفقا و هم مباحثه من در آن زمان در مدرسه پای منار یکی آقای حاج سید عزیزالله طهرانی امام جماعت شد چهارسوق و یکی آقای حاج میرزا ابوالقاسم پسر مرحوم حاج سید مصطفی کاشی و یکی آقا سید محمد صالح پسر مرحوم حاج میر محمدعلی لاریجانی ساکن سرچشمه و نزدیک مدرسه سپهسالار جدید و یکی آقا شیخ جواد و برادر کوچک حاجی شیخ علی ایلکائی او هم در مدرسه دانکی حجره داشت و با من خیلی دوست بود و یکی آقا شیخ محمد حسین نجار پسر حاج حسن نجار قمی که با من خیلی دوست بود و در مدرسه دانکی حجره داشت و چند نفر دیگر از طلاب دماوندی و مازندرانی و غیر هم بودند.
و با أبناءِ تجّار و اعیان هیچ وقت مربوط نشدم تقید به لباس و خوراک نداشتم هر چه بود می پوشیدم و هر چه حاضر بود در خانه می خوردم فقط کتاب که اسباب کار طلبه بود مهیا می کردم و مرحوم اخوی از دکان پای منار منتقل شده بود نزدیک سبزه میدان و بزازی او رونق گرفته بود و عیالوار شده بود خودش و عیالش و من و شریکش را برداشت برای زیارت عتبات در شوال سنۀ 1313 حرکت کردیم شب جمعه که ناصرالدین شاه در روز آن در حضرت عبدالعظیم تیر خورد ما در کرمانشاه بودیم و بعد از چند روزی به عتبات رفتیم. عرفه را کربلا بودیم و از غزلرباط از راه خان نجار ابتدا رفتیم سامرا. اصحاب مرحوم میرزای بزرگ همه بودند. مرحوم آقا سید محمد اصفهانی و مرحوم صدر و خانه مرحوم میرزا رفتیم و جای او را خالی دیدیم بسیار تحسّر خوردیم که زیارت او قسمت نشد در خانه مرحوم شیخنا الحاج میرزا حسین النوری رفتیم. روز پنجشنبه مجلس روضه مفصلی قریب پانصد نفر حاضر بودند ایشان خودشان منبر رفتند موعظه کردند، استماع کردیم سایر آقایان هم آنجا حاضر بودند زیارت کردیم و مرحوم آقا سید یحیی امامزاده قاسمی آن ایام به زیارت سامرا مشرف بود بعد از همین روز در مراجعت از سامرا تا کاظمین با ایشان هم پالکی شدیم. مرحوم حاج نوری با جمعی برای زیارت ایشان آمده بودند ما را سوار کردند از دروازه نزدیک مدرسه از راه عبره آمدیم و در عبره تمام پالکی و اسباب ها و آدم ها و حیوانات را با قائق عبور دادند تا رسید بلد و حضرت سید محمد رفتیم.
و در کاظمین چند روز ماندیم آب دجله زیاد شده بود از پشت کاظمین سره کشیده بودند و آب بود تمام بیابان دریا شده بود تا محمودیه و راه خشکی نبود مگر آنکه بروند بغداد و از راه سلمان پاک بروند نزدیک مسیّب. بالجمله تمام کجاوه و پالکی و اسباب و آدم و حیوان باید در طراده ها عبور کنند تا برسند به محمودیه تقریباً اول سفر دریایی ما بود بعد از رسیدن به محمودیه معلوم شد یک گونی اسباب زندگی آن طرف در زمین باقی ماند مرحوم اخوی دو مرتبه برگشت به کاظمین و ما در محمودیه ماندیم تا رفت و مراجعت کرد و آن گونی را اجزاء دولت عثمانی به نائب عجم که برای حفظ زوار آنجا بود سپرده بودند گرفت و آورد.
اجمالاً به زیارت عرفه رسیدیم و من از اول ورود به عتبات گفتم به حاج میرزا سید حسین پسرخاله و به اخوی که من برای اشتغال در نجف می مانم اخوی قبول نکرد از خوف اینکه مبادا والدین راضی نباشند. بالجمله خطی نوشتم به طهران و طلب رخصت کردیم و بنا بود تا اربعین بمانیم و جواب خط رسید اخوی موانعی داشت بعد از عاشورا مرا حرکت داد و قول داد که هرگاه والدین راضی باشند دومرتبه خرجی بدهد و مرا برگرداند بعد از عاشورا مراجعت کردیم اولاً در کاظمین کیسه برها جیب او را بریدند خرجی را بردند ناچار از کربلائی محمد اسمعیل پسرخاله زهرا قرض کردیم به قم رسیدیم مرحوم حاج عمو استقبال آمده بود ابتدا گفت چرا برگشتی. حاج آقا که کاغذ نوشت و اذن داد؟ من خواستم از همان قم برگردم لکن گفتند بهتر آن است که بیائی شهر تجدید دیداری شود و تهیه کتاب و اسبابی شود و بعد از تابستان برگردی اتفاقاً از کرمانشاه به واسطه غریب گز من مبتلا به نوبه شده بودم و در قم تا بعد از اربعین سنۀ 1314 بودیم و خانۀ مرحوم حاج ملاحسن نجار پدر آقا شیخ حسین را پیدا کردیم به مناسبت دوستی با پسرش خیلی به ما احترام کرد. بعد آمدیم طهران و تا مدت ها در طهران نوبه می آمد و آنچه معالجه اطبا کردم ثمر نمی کرد و یک روز در میان، نوبه و تب تا چند ساعت می آمد تا آنکه بی اندازه زرد و ضعیف شدم و از اطبا مأیوس شدم. یک روز عصری در مدرسه دانکی در ایوان حجره خودم متفکر نشسته بودم و مدرسه خلوت بود کسی آمد و شد نمی کرد بغته دیدم شخصی که شال سبزی دور سرش پیچیده مثل عمامه وارد مدرسه شد یک سر آمد پیش من و گفت چرا آن قدر زرد و ضعیف شدی؟ مرضم را به او گفتم گفت برو صد دینار نبات از همین عطار جنب مدرسه بخر و بیاور من هم فوری رفتم نبات خریدم و آوردم و او گرفت و نفهمیدم چیزی به او خواند یا نه فوراً به من رد کرد. و گفت قدری از این بخور و من همان وقت یک مقداری گذاشتم در دهان دیگر نفهمیدم که آن شخص که بود و کجا رفت و دیگر نوبه نیامد و تا حال تحریر مبتلا به نوبه نشده ام فقط سنین اوایل ورود نجف یک مرتبه حصبه خفیفی مبتلا شدم آن هم به سلامتی گذشت و بعض مرض های مختصر دیگر که همه به زودی مرتفع شده و از بقیّه آن نبات به بعضی مریض ها دادم آن ها هم خوب شدند.
بالجمله مرحوم شیخ جواد ایلکانی به ملاحظه تغییر هوا البته با اذن از مرحوم والد مرا دعوت به ایلکا که از قرای نور است نمود مرکوبی مهیا نمود و من رفتم به ایلکا آنجا در خانۀ آن مرحوم قریب چهل روز بودم غالباً در تفرج بودیم در کوه های آنجا و پسر عمه او مرحوم حاج شیخ محمد تقی بود. عجایب زیادی هست اعجب همه کوه بلندی که بالای آن نمی شود رفت در دامنه او سوراخی هست که می شود یک نفر را از آنجا بیاویزید به پایین و در زیر این کوه به قدر یک میدان خالی شده و اطراف آن راه هایی است که معلوم نیست به کجا می رود و این سوراخ همیشه زیر برف مخفی شده مکرر ماه تابستان که برف او آب می شود آن سوراخ پیدا می شود و ما از روی برف هایی که از آن سوراخ داخل مغازه شده و به شکل مخروطی در زیر این سوراخ است که هنوز آب نشده بود داخل مغازه شدیم و قدری راه رفتیم ترسیدیم که مبادا راه بیرون آمدن را گم کنیم برگشتیم. آب و هوای ایلکا خیلی به من سازگار شد. روزی سه یا چهار مرتبه غذا می خوردم گوشت و پوستی تازه شد. در قلب الاسد، روزها توی اطاق دربسته زیر لحاف پشمی کلفت می خوابیدم.
بهرحال بعد از مراجعت از ایلکا چند ماهی در طهران بودم لکن روحم در نجف بود تا آنکه اخوی تهیه خرجی و اسباب و کتاب هم مهیا شد و برای نیمه شعبان سنۀ 1315 در کربلا مشرف بودم. از حضرت عبدالعظیم تا ورود کاظمین با مرحوم آقا شیخ محمدعلی پسر مرحوم شیخ مهدی آل عبدالغفّار معروف به کاظمی پدر شیخ محسن که سامره روضه خوان است هم پالکی بودیم و به واسطه او با برادرش آقا شیخ جابر صاحب دیوان و عالم بلد آشنا شدم در این نیمه شعبان که وارد کربلا شدیم اصحاب سامره مثل مرحوم حاج فتحعلی و آقای صدر و حاج نوری و غیر هم همه در کربلا بودند و مِنهُم مرحوم آقا سید محمد علی پسر مرحوم حاج سید محمدباقر مازندرانی ـ الاصل طهرانی در کوچه صدر اعظم خانه داشت پدر زن حاج سید محمد علاقبند می شود او هم از سامره به کربلا آمده بود.
بالجمله بعد از نیمه شعبان رفتم نجف به خانه مرحوم حاج میرزا سید حسن پسرخاله وارد شدم بیرونی داشت در آن منزل کردم. مدرسه ها کم بود و طلاب مجرد مثل من زیاد بودند در مدرسه جا پیدا نشد تا آنکه مرحوم حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل طهرانی مدرسه بزرگ را طلبه نشین کرد اول حجرۀ یک نفری به اسم من بود و از ورود به نجف تا چند سال مرفه الحال مرحوم اخوی شهریه می فرستاد توسط حاج محمدرضا شوشتری ماه پانزده قران و من با آن وجه خوش گذرانی می کردم حتی آنکه صبح های پنجشنبه ها مجلس روضه مختصری در مدرسه فراهم می کردم تا حدود (1318) دلاّلی که اسمش ملاعباسعلی بود جنس زیادی از اخوی گرفت برای یکی از تجار و آن تاجر مدت کمی ورشکست و سرمایه اخوی از دستش رفت. لذا مشغول شاگردی شد تا امرار معاش کند و از برای من هم خداوند وسائل دیگری فراهم می کرد تا ذی حجه سنۀ 1320 برحسب اجازه حاج والد، منصوره صبیّه مرحوم آقا شیخ علی قزوینی را اختیار کردم چندین اولاد از او نصیب شد اول محمدباقر که به سن بیست سال رسید قوانین و فصول را می فهمید مریض شد بعد از چند ماه در سامره مدفون شد و یک دختر مریم عیال پسر عمویش غلامحسین شد و از او اولادها به وجود آمد و دیگری مرضیه که عیال میرزا مهدی پسر آقا محمد عسکری طهرانی شد از او هم اولادها شده و چند اولاد دیگر از آن مرحومه در حیات خودش مردند و خود آن مرحومه بعد از عروسی تا دو سال با مادرش بود در سنۀ 1322 مادرش به مرض وبا درگذشت تا در سنۀ 1324 که مرحوم حاج والد در طهران فوت کرد مرحومه حاجیه بی بی مشرف شد به نجف پنج سال در خدمت او بودیم و در سنۀ 1329 مرحومه حاجیه بی بی در مسجد کوفه فوت شد و منصوره هم ناخوش شد اطبا گفتند خطری است باید او را ببری من ناچار تهیه سامره دیدم و در آنجا صدرالحکماء شیرازی تشخیص مرض نموده مدت کمی معالجه نمود بکلی خوب شد ما هم در خدمت مرحوم آقا میرزا محمدتقی در سامره ماندیم چند اولاد دیگر از او شد مردند فقط مرضیّه در 1333 متولد شد که فعلاً باقی است و در آخر سنۀ 1335 مجدداً آن مرحومه مریضه شد رفتیم به کاظمین تا آنکه در (ع 2 ـ 1336) مرحومه شد و در رواق مطهر طرف قبر خواجه طوسی دفن شد.
بعد از چهلم آقای حاج میرزا ابوالقاسم از رفقای قدیم و با مرحوم والدش آقای حاج سید مصطفی در کاظمین ساکن بودند، واسطه شد و مریم بیگم صبیّه مرحوم آقای آقا سید احمد دماوندی را برای حقیر خطبه کرد و عروسی کردیم و ع 2ـ1337 برحسب امر آقای آقا میرزا محمدتقی شیرازی من و آقای میرزا محمد طهرانی مراجعت به سامره کردیم و به مساعدت آن مرحوم مراقبت اطلاحات انجامی نمودیم تا آنکه در سوم ذیحجه سنۀ 1338 مرحوم میرزا در کربلا فوت شد و ما علی باب الله و متوکلا علیه در سامرا ماندیم تا اوائل سنۀ 1355 که قتل شیخ هادی اتفاق افتاد که قهراً منتقل شدیم به نجف اشرف حتی الیوم.
و اما اساتیدی که نجف از آنها استفاده کردم چونکه بیشتر سطوح را در طهران خوانده بودم، در نجف ابتدا قلیلی سطوح رسائل را به درس مرحوم آقای حسن تویسرکانی که از شاگردهای مرحوم میرزای رشتی بود و در مقبره مرحوم میرزای شیرازی سطح رسایل می گفت حدود پنجاه شصت نفر طلبه حاضر می شدند و مبرزتر از آنها مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی بود و قدری از رسائل را هم تا چند ماهی در حجره فوقانی صحن متصل به در بازار بزرگ پیش مرحوم آقا سید آقای قزوینی که از احفاد حاج سید تقی قزوینی معروف صاحب نفس و اهل دعا و سمّی جدش بود او هم از افاضل تلامیذ میرزای رشتی بود و نیز رسایل را در مسجد هندی عصرها به درس مرحوم آقا شیخ عبدالله اصفهانی که او هم از مقرّرین درس مرحوم میرزای رشتی بود حاضر می شدم و کثیری از مکاسب شیخ را پیش مرحوم آقا میرزا محمدعلی رشتی چهاردهی در حجرات فوقانی بعد از حجره آقا سید آقای قزوینی درس خواندم و مقداری از فصول را در پیش مرحوم حاج شیخ احمد معروف به شانه ساز شیرازی که از تلامیذ مرحوم میرزای بزرگ بود و در مقبره او درس می گفت، خواندم.
همه این درس های سطحی در سال اول بود و در سال دوم به درس خارج مرحوم آقای شریعت اصفهانی رفته و شب در اصول حاضر می شدم و درس خارج او نزدیک به درس سطحی بود و آن را می نوشتم و با بعضی شاگردها تقریر می کردم بعد از دو سال که به درس خارج مأنوس شدم حاضر شدم در درس مرحوم آقای آخوند ملاکاظم خراسانی بعد از مدتی که می رفتم شروع کردند به دوره جدیدی از اول مباحث الفاظ و این همان دوره بود که از تقریر همان بحث کتاب کفایه را نوشتند آن دوره که تمام شد تألیف کفایه تمام شد و آن را به زودی فرستادند طهران طبع شد و دوره اخیر را از روش کفایه درس می گفتند یعنی همه شاگردها می دانستند که امشب چه کلمه را می گویند و آنها که این دوره بودند مقاصد کفایه را از بیان خود مؤلف خود می فهمیدند و در این دوره شماره شاگردهای شب در مسجد طوسی پشت بام به هزار و دویست نفر احصاء شدند و من تا درس آخر آن مرحوم حاضر بودم و اکثر را می نوشتم قلیلی از آنها باقی و بقیه از بین رفته در نقل و انتقالات و قریب دو سال درس مکاسب مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی حاضر شدم و چند ماهی به درس زکات مرحوم حاج آقا رضای همدانی حاضر شدم و مدت کمی به درس فقه مرحوم حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل حاضر می شدم و مدت ها در ایام تعطیل پنجشنبه و جمعه ها درس رجال مرحوم شریعت اصفهانی می رفتم و بزرگان اصحاب مرحوم آخوند ملا کاظم در آن درس رجال حاضر می شدند مثل: آقا میرزا یوسف آقا اردبیلی و اخویش آقا میرزا عبدالله و شیخ محمد علی اصفهانی و مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی و غیر ایشان.
و در مجالس خصوصی از مذاکرات مرحوم آقا رضای تبریزی استفاده های اخلاقی قبل از شروع به نماز مغرب در مسجد شیخ طوسی یک ربع ساعت مستفیض می شدم با بعضی خواص اصحابش و نیز از کلمات و بیانات مرحوم سید مرتضی کشمیری و نیز از مرحوم حاج میرزا حسین نوری استفاده ها نموده ام از درس رسمی هم بیشتر و از 1329 تا سنۀ 1335 که در سامره خدمت مرحوم آقامیرزا محمدتقی در فقه حاضر می شدم.
اشخاصی که از آنها اجازه روایت دارم اول آنها مرحوم حاج میرزا حسین نوری بعد مرحوم شیخ محمد طه نجف در یک ماه مبارک رمضان جمله از شب ها در درس رجال ایشان حاضر شده ام پس هم سماع هست، هم اجازه و هم چنین از مرحوم حاج میرزا حسین طهرانی و مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم شریعت اجازه مبسوطی به خط خود نوشته و از مرحوم آخوند محمدتقی نهاوندی فقط اجازۀ روایت خصوصی کتب اربعه دارم و از مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری و از مرحوم آقا شیخ علی خاقانی و از مرحوم حاج سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی و از مرحوم آقا میرزا محمدعلی چهاردهی و از مرحوم حاج سید احمد کربلایی و از مرحوم آقا شیخ موسی کرمانشاهانی و از مرحوم آقا سید ناصر حسین لکهنوئی و از مرحوم آقا سید حسن صدر و به خط خودش اجازه به قدر ثلث لولؤه نوشته است.
و از چند نفر اجازه مدبّجه گرفته ام که من هم به آنها اجازه داده ام آقا شیخ محمد صالح بحرانی و آقا سید علی شوشتری و حاج شیخ عباس قمی و آقا سید محمد علی هبه الدین آقا میرزا هادی خراسانی حائری.
و در سفر مصر و حجاز از چند نفر از علمای مصر و مدینه و مکّه استجازه کردم در مصر شیخ عبدالرحمن علیش به خط خودش اجازه نوشته در اول مجموعه مستدرک ذریعه و پدرش شیخ عُلیش در ص 1373 در معجم المطبوعات العربیه ترجمه شده در مدینه از شیخ ابراهیم حموی مدیر مکتبه شیخ الاسلام احمد عارف حکمت و در مکه از شیخ محمد علی مکی مالکی مصنف انوارالشّروق در ص 1682 معجم المطبوعات ذکر شده و به توسط او از شیخ عبدالقادر طرابلسی مدرس الحرم النبوی بالمدینه المذکور فی ص 1290 معجم المطبوعات و نیز در مکه از شیخ عبدالوهاب خوکر شافعی امام مسجد الحرام قبلاً و صار ضریراً فی الاواخر و اجازه نامه همۀ این ها در مجموعه هست و اشخاصی که برای آنها اجازه مفصله نوشته ام حدود چهل نفرند اسماء سی و چند نفر آنها را با تواریخ اجازه برای آنها و تواریخ اجازات مشایخ خودم همه را در جنگ که آخر اوج 2 ظلیله است نوشته ام هرگاه بخواهید رجوع کنید.
و بقیه حالات و گزارشات حقیر از سنۀ 1380 که به نجف برگشتم تا حال تحریر چون شما مطلع هستید نوشتن لزوم ندارد و قدری از ترجمه حقیر و مشایخ و مؤلفات همه را آقای اردوبادی در اول ذریعه ذکر نموده و مسافرت های حقیر در تمام مدت تشرف به عتبات دومرتبه سفر به ایران و مشهد رضا علیه السلام یکی ما بین سنۀ 1350 الی سنۀ 1351 و دومی که شما همراه بودید1 و سفر مصر و حجاز فیمابین سنۀ 1364 الی 1365
والحمدلله رب العالمین.
حرّرته بیدی الاحقر آقابزرگ
و اما مشایخی من العامه، ذکرتهم فی اجازه الشیخ فرج و سأرسله الیکم.
——————————————————————————–
1 . مراد مرحوم شیخ، فرزندشان آقای دکتر علینقی منزی است که فتوکپی این سند یا شرح زندگی را در اختیار مجلّه «تاریخ و فرهنگ معاصر» قرار داد. و ما برای بازخوانی دستخط مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ، مجدداً مراجعه کردیم و سرانجام با همکاری ایشان این متن آماده شد. ضمن تشکر از ایشان، امیدواریم که از یادداشت های دیگر مرحوم شیخ، که در یک جنگ خطی جمع آوری شده، و قسمت هایی را برای نشر انتخاب کرده ایم، در آینده استفاده کنیم. «تاریخ و فرهنگ معاصر»
منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر شماره 13و 14