سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی, قهرمان نهضت های اسلامی(بخش پایانی)

image-news105

در كشور ما، آنطور كه‌ بنده‌ مي‌توانم‌ به‌ يقين‌ قضاوت‌ كنم‌، مردم‌ در زمينه‌ او دو دسته‌ هستند. يك‌ گروه‌ آنهائي‌ كه‌ در حقيقت‌ سبك‌ حكومت‌ قاجار را مي‌پسندند.

سید غلامرضا سعیدی

در کشور ما، آنطور که‌ بنده‌ می‌توانم‌ به‌ یقین‌ قضاوت‌ کنم‌، مردم‌ در زمینه‌ او دو دسته‌ هستند. یک‌ گروه‌ آنهائی‌ که‌ در حقیقت‌ سبک‌ حکومت‌ قاجار را می‌پسندند و در نتیجه‌ مبارزات‌ سید را ناهنجار تلقی‌ کرده‌اند. آنان‌ که‌ خوی‌ استبدادی‌ و اشرافیت‌ داشتند از همان‌ قدیم‌ با سید مخالف‌ بوده‌ و هستند و در نتیجه‌ تهمتهای‌ بسیار بر او وارد آوردند.

مثلاً در خاطرات‌ مخزومی‌ دیدم‌ و یا همان‌ مرحوم‌ مدیر برای‌ ما نقل‌ کرد که‌ خواستند سید را به‌ مسلمان‌ نبودن‌ متهم‌ کنند و حتی‌ گفتند باید لباس‌ سید را درآورد و دید که‌ مختون‌ است‌ یا غیرمختون‌!؟ و این‌ تازه‌ گوشه‌ای‌ از تهمتهائی‌ بود که‌ در زمان‌ حیاتش‌ به‌ او می‌زدند. درحال‌حاضر هم‌ آن‌ گروه‌ که‌ با او به‌ مخالفت‌ برخاسته‌اند، بیشتر از آن‌ جهت‌ است‌ که‌ سید جمال‌الدین‌ ضربتی‌ بر بنیان‌ استبداد زد و در میان‌ خفقان‌ و کشتار مهیب‌ اندیشمندان‌، صلای‌ آزادی‌ سر داد. و هواداران‌ دوره‌ استبداد قجری‌ نیز از این‌ جهت‌ با او مخالف‌ بودند.

با توجه‌ به‌ این‌ حقایق‌ و با شناخت‌ دقیق‌ روحیات‌ و شخصیت‌ او می‌توان‌ به‌ عظمت‌ فکری‌ و روحی‌ این‌ مرد بزرگ‌ پی‌ برد، او هرگز خود را ذلیل‌ نکرد و در خدمت‌ بیگانگان‌ درنیاورد. دسته‌ای‌ از لحاظ‌ انس‌ و علاقه‌ به‌ قاجاریه‌ و دسته‌ای‌ به‌ خاطر حالت‌ گریزشان‌ از مذهب‌، نمی‌خواهند قبول‌ کنند که‌ یک‌ آخوند، و یک‌ سید همدانی‌ در اجتماعی‌ ایران‌ آنقدر سهم‌ داشته‌ باشد که‌ بانی‌ مشروطیت‌ و آزادی‌ ایران‌ قلمداد شود. مغرضین‌ و مخالفین‌ بر مبنای‌ اغراض‌ خود و به‌ خاطر فرو نشاندن‌ آتش‌ کینه‌ و حسادت‌، او را به‌ انواع‌ و اقسام‌، مورد حمله‌ قرار می‌دهند.

در یکی‌ از کتابها خواندم‌ پس‌ از آنکه‌ انگلیسیها «متمهدی‌» معروف‌ را در سودان‌ مقهور کردند، خواستند سید جمال‌ را اغفال‌ و اقناع‌ کنند، در آن‌ زمان‌ او در فرانسه‌ به‌ سر می‌برد، به‌سید پیشنهادکردند تاریاست‌ حکومت‌ سودان‌ رابپذیرد و او در پاسخ‌ آنها گفت‌: «مگر سودان‌ مال‌ شماست‌ که‌ حکومتش‌ را به‌ من‌ بدهید؟ آنچه‌ کردید جز ظلم‌ و جور و تعدی‌ چیز دیگری‌ نبود» و سرانجام‌ به‌ هیچ‌وجه‌ حکومت‌ سودان‌ را قبول‌ نکرد. با توجه‌ به‌ این‌ قضایا می‌توان‌ گفت‌ که‌ خلقت‌ و فطرت‌ سید غیر از این‌ حرفهای‌ پوچ‌ است‌ که‌ دشمنان‌ اسلام‌ عنوان‌ می‌کنند.

شاید اطلاع‌ داشته‌ باشید که‌ دشمنان‌ سید عضویت‌ او را در فراماسونری‌ دلیل‌ و مدرکی‌ برای‌ خود می‌دانند، لطفاً در این‌ مورد توضیح‌ بدهید.

در مورد عضویت‌ سید جمال‌الدین‌ در فراماسونری‌ تهمتی‌ متوجه‌ او نیست‌. چه‌، در تاریخ‌ زندگی‌ او ثبت‌ شده‌ و مسلم‌ است‌ که‌ در اوایل‌ ورود او به‌ مصر، عناوین‌ برادری‌، برابری‌، انسانیت‌، آزادی‌ و از این‌ قبیل‌ حرفها که‌ فراماسونری‌ آورده‌، جلب‌ توجه‌ سید را کرده‌ و سید تقاضای‌ عضویت‌ نموده‌ و به‌ این‌ مجمع‌ پیوسته‌ بود ولی‌ پس‌ از آگاهی‌ به‌ حقیقت‌ امر، رابطه‌ خود را قطع‌ نموده‌ است‌. مرحوم‌ محمد علی‌ جناح‌، 20 سال‌ با هندوها همکاری‌ کرد و مبشر صلح‌ و عامل‌ ارتباط‌ مسلمان‌ و هندو شد، اما وقتی‌ متوجه‌ گردید که‌ هندوها برای‌ بلعیدن‌ و نابود کردن‌ مسلمانها نقشه‌هائی‌ دارند، حسابش‌ را تصفیه‌ کرد و گفت‌ ما اشتباه‌ کردیم‌، گمان‌ بردیم‌، امکان‌ دارد هندو و مسلمان‌ با هم‌ بسازند، اما دیدیم‌ نمی‌شود و امکان‌ سازش‌ نیست‌ و برگشت‌ و پاکستان‌ را به‌ وجود آورد.

مرحوم‌ سید جمال‌الدین‌ نیز فریب‌ ظاهر و شعارهای‌ آزادی‌خواهانه‌ فراماسونری‌ را خورده‌ و بعد بدون‌ درنگ‌ آنها را ترک‌ گفته‌ است‌. اما من‌ معتقدم‌ کسانی‌ که‌ سعی‌ دارند این‌ مسائل‌ را مستمسکی‌ قرار دهند برای‌ کوبیدن‌ پایه‌گذار نهضتهای‌ اسلامی‌، قبل‌ از هر چیز از عقده‌های‌ خطرناک‌ روحی‌ و خود کم‌ بینی‌ رنج‌ می‌برند، آنها تصور می‌کنند که‌ با کوبیدن‌ اشخاص‌ بزرگ‌، خودشان‌ بزرگ‌ می‌شوند!… ما در زندگی‌ خودمان‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ هر کس‌ که‌ بزرگ‌ شد، دشمن‌ پیدا می‌کند و بیشتر تهمتها به‌ علت‌ بزرگی‌ شخص‌ و یا از روی‌ حسادت‌ یا از سوء نظر و یا از سوء تشخیص‌ است‌ و این‌ لازمه‌ هر بزرگی‌ است‌. مگر به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) نسبت‌ ناروا ندادند؟ بدون‌ تردید همانطور که‌ متملقین‌ آن‌ روز نسبت‌ به‌ سید بی‌علاقه‌ و مخالف‌ بودند، امروز فرزندان‌ آنها نیز باید مخالف‌ باشند!…

و البته‌ باید توجه‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ مرحوم‌ سید جمال‌الدین‌ در استانبول‌ بود، نویسندگان‌ دایره المعارف‌ بستانی‌ به‌ وی‌ مراجع‌ کردند و راجع‌ به‌ «باب‌ و بهاء» اطلاعاتی‌ از او خواستند و مرحوم‌ سید چون‌ در این‌ مورد بصیرت‌ و اطلاع‌ مبسوطی‌ داشت‌ نظریات‌ خود را بیان‌ کرد و آنان‌ نیز در آن‌ کتاب‌ درج‌ کردند. این‌ سند، پیروان‌ آن‌ فرقه‌ را سخت‌ خشمگین‌ ساخت‌ و از آن‌ به‌ بعد سعی‌ کردند که‌ به‌ انواع‌ و اقسام‌، او را بدنام‌ کنند.

از آن‌ شخصی‌ که‌ می‌گوید سید جمال‌الدین‌ عامل‌ استعمار بود باید پرسید اگر چنین‌ حرفی‌ درست‌ باشد پس‌ چرا در همه‌ جا او را تعقیب‌ می‌کردند؟، زجر و شکنجه‌ می‌دادند؟ آیا دیوانگی‌ نیست‌ کسی‌ به‌ خاطر استعمار اینقدر زجر و شکنجه‌ بکشد؟…

یادداشتهائی‌ که‌ بعد از پنجاه‌ شصت‌ سال‌ از آرشیو وزارت‌ خارجه‌ انگلستان‌ به‌ دست‌ می‌آید نشان‌ می‌دهد که‌ جاسوسهای‌ انگلیس‌ در همه‌ جا در: اسلامبول‌، پتروگراد، مصر و هند و غیره‌، سید جمال‌الدین‌ را تعقیب‌ می‌کرده‌اند. خوب‌ با این‌ وصف‌ خود سید جاسوس‌ بوده‌ است‌؟ عجب‌ سخن‌ بی‌پایه‌ای‌!…

سید جمال‌الدین‌ کسی‌ است‌ که‌ شخصی‌ مانند شیخ‌ محمد عبده‌ شاگرد اوست‌ که‌ شرحی‌ بر نهج‌البلاغه‌ نوشته‌ و اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ در بین‌ علمای‌ سنی‌ عرب‌، مسئله‌ اجتهاد را با الهام‌ از سید جمال‌الدین‌ مطرح‌ کرد و گفت‌ مگر دستگاه‌ علمی‌ و ذهنی‌ بشر منحصر به‌ چهار فقیه‌ بوده‌؟، چرا باب‌ اجتهاد بسته‌ باشد؟

هم‌اکنون‌ شماره‌های‌ مجله‌ عروه الوثقی‌ موجود است‌ و خوشبختانه‌ به‌ شکل‌ کتابی‌ هم‌ در یک‌ جا چاپ‌ شده‌ است‌. واقعاً انسان‌ باید خیلی‌ بیچاره‌ باشد که‌ بگوید این‌ مجله‌ را عامل‌ و مأموری‌ اداره‌ می‌کرده‌ است‌ از محتویات‌ آنها پیداست‌ که‌ در شرق چه‌ کسی‌ اول‌ به‌ جنگ‌ استعمار قیام‌ کرد.

چند سال‌ پیش‌ شخصی‌ از یکی‌ از عمای‌ الجزایر پرسید که‌ منشأ نهضت‌ الجزایر چه‌ بود؟ آن‌ زعیم‌ در پاسخ‌ گفت‌: قیام‌ سید جمال‌الدین‌ و فریادهای‌ او در شمال‌ آفریقا منشأ نهضت‌ الجزایر بود. او در مصر بود و ما از او الهام‌ گرفتیم‌ تا توانستیم‌ به‌ الجزایر آزادی‌ و استقلال‌ بخشیم‌. حتی‌ سرمنشأ مبارزه‌ مردم‌ اندونزی‌ بر ضد استعمار هلند، سید جمال‌الدین‌ بوده‌ است‌.

مخزومی‌ پاشا از فدائیان‌ سید جمال‌ و دارای‌ شخصیت‌ بوده‌ است‌ گویا سوریه‌ای‌ و غالباً در مصر و سوریه‌ با او به‌ سر می‌برد. خاطرات‌ بسیاری‌ نوشته‌ که‌ من‌ قسمتهائی‌ از آنها را ترجمه‌ و در مجله‌ «مسلمین‌» که‌ در سالیان‌ پیش‌ در ایران‌ منتشر می‌شد، چاپ‌ کردم‌. وی‌ در خاطرات‌ خود می‌نویسد:

«بعد از آنکه‌ سید جمال‌الدین‌ از عضویت‌ در فراماسون‌ مصر دست‌ کشید مجمعی‌ از مسلمانان‌ تشکیل‌ داد و گفت‌ ما به‌ آن‌ دلیل‌ که‌ قرآن‌ داریم‌، منطق‌ داریم‌، کتاب‌ داریم‌ نباید فریب‌ این‌ فراماسونها را بخوریم‌ سید جمال‌الدین‌ سپس‌ ادامه‌ داد ـ در دنیا دو کلمه‌ است‌ که‌ با هم‌ نمی‌سازند اسلام‌ و ذلت‌، مسلمان‌ نمی‌تواند ذلیل‌ باشد زیرا که‌ خداوند می‌فرماید: «ولله العزه لرسوله‌ و للمؤمنین‌.»

سعد زغلول‌ پاشا رهبر بزرگ‌ ملی‌ و رئیس‌ دولت‌ مصر درباره‌ خاطرات‌ دوران‌ جوانی‌ خود می‌نویسد: «در دوران‌ جوانی‌، آن‌ زمان‌ که‌ در الازهر مصر تحصیل‌ می‌کرد شنیدم‌ که‌ سید جمال‌الدین‌ آمده‌ و در الازهر علوم‌ جدید را نشر می‌دهد، کره‌ای‌ دارد و از جغرافیا بحث‌ می‌کند علما او را از تدریس‌ جغرافیا و مسائل‌ اجتماعی‌ باز می‌داشتند و می‌گفتند این‌ درسها در الازهر صحیح‌ نیست‌. من‌ هم‌ مانند اغلب‌ جوانهای‌ آن‌ روز جامد و خشک‌ بودم‌. با چند نفر تصمیم‌ گرفتیم‌ برویم‌ و او را بزنیم‌ و تصور می‌کردیم‌ که‌ با آن‌ کار اجر دینی‌! و ثواب‌ اخروی‌! نیز خواهیم‌ برد.

با چند نفر از رفقا به‌ نزدیک‌ خانه‌اش‌ رفتیم‌. در آستانه‌ دری‌ که‌ متصل‌ به‌ اطاقش‌ بود از «ابوتراب‌» ایرانی‌ که‌ مستخدم‌ او بود، سراغ‌ سید را گرفتیم‌، پرده‌ای‌ را بالا زد. دیدیم‌ سید در آن‌ گوشه‌ اطاق نشسته‌ و در کنار او یک‌ کره‌ جغرافیا بود. سلام‌ کردیم‌ و داخل‌ شدیم‌ و از سید راجع‌ به‌ جغرافیا سؤالاتی‌ کردیم‌، سید کره‌ جغرافیا را در دست‌ گرفت‌ و با کلماتی‌ لبریز از عشق‌ به‌ میهن‌ بزرگ‌ اسلامی‌، کشورهای‌ اسلامی‌ را روی‌ کره‌ به‌ ما نشان‌ داد. از فقر و تیره‌روزی‌ مسلمانان‌ و نقشه‌های‌ شوم‌ استعماری‌ دولتهای‌ مغرب‌ زمین‌ برایمان‌ سخن‌ گفت‌ و در پایان‌ خاطرنشان‌ ساخت‌ که‌ نجات‌ مردم‌ مسلمان‌، بدون‌ شناخت‌ صحیح‌ کشورهای‌ اسلامی‌ و بازگشت‌ به‌ وحدت‌ صدر اسلام‌ امکان‌پذیر نیست‌… من‌ که‌ مسحور قیافه‌ و سخنان‌ او شده‌ بودم‌ به‌ رفقا گفتم‌ نباید دیگر با این‌ مرد معارضه‌ کنیم‌.»

***

از اینها گذشته‌ مصطفی‌ کامل‌ و کسانی‌ که‌ مجله‌ «السیاسی‌» مصر را می‌نوشتند و منشأ آن‌ همه‌ نهضتها شدند، همه‌ خودشان‌ را به‌ شاگردی‌ سید جمال‌الدین‌ مفتخر می‌دانستند. بعلاوه‌ «گولدزیهر» (خاورشناس‌ بزرگ‌ آلمانی‌) مانند پروفسور «براون‌»، معتقد است‌ «که‌ جمال‌الدین‌ مردی‌ بود فیلسوف‌ و نویسنده‌ و خطیب‌ و روزنامه‌نویس‌ و بالاتر از همه این‌ امتیازات‌، مردی‌ بود سیاسی‌ که‌ دوستانش‌ او را وطن‌دوست‌ بزرگ‌ و دشمنانش‌ او را مردی‌ تهییج‌کننده‌ خطرناکی‌ می‌دانند و این‌ مرد در جنبشهای‌ ملی‌ و ضداستعماری‌ که‌ در چند دهه‌ اخیر در کشورهای‌ اسلامی‌ به‌ وجود آمده‌، بشدت‌ تأثیر داشته‌ است‌.

از این‌ گذشته‌ او می‌کوشید کشورهای‌ اسلامی‌ را از زیر بار سیطره‌ و سلطه‌ اروپائیان‌ و استثمار بیگانگان‌ نجات‌ دهد. کما اینکه‌ طرفدار تشکیل‌ جامعه‌ای‌ بود که‌ کشورهای‌ اسلامی‌، تحت‌ نظم‌ و انظباط‌ درآیند، تا به‌ وسیله‌ این‌ اتحاد از شر مداخله‌ دیگران‌ در امان‌ باشند و ضمناً می‌کوشید تا ادارات‌ داخلی‌ کشورهای‌ اسلامی‌ مانند کشورهای‌ اروپائی‌ منظم‌ گردند…» (2)

مرحوم‌ دکتر احمد امین‌ در پایان‌ مقاله‌ مبسوطی‌ که‌ راجع‌ به‌ زندگی‌ این‌ مرد بزرگ‌ به‌ تفصیل‌، دوران‌ زندگی‌ درخشان‌ او را تجزیه‌ و تحلیل‌ کرده‌، چنین‌ می‌نویسد:

«در سال‌ 1928 یعنی‌ سی‌ و یک‌ سال‌ پس‌ از وفات‌ این‌ مرد بزرگ‌ به‌ آستانه‌ (اسلامبول‌) رفتم‌. و آنگاه‌ مغتنم‌ شمردم‌ قبرش‌ را زیارت‌ کنم‌ و عظمتش‌ را یادآور شوم‌… پس‌ از طی‌ مقدماتی‌ به‌ زیارت‌ مزار این‌ مرد بزرگ‌ موفق‌ شدم‌ و دیدم‌ که‌ ترکیب‌ زیبائی‌ از سنگ‌ مرمر روی‌ قبرش‌ بنا کرده‌اند.

«آنگاه‌ همراه‌ دوستم‌ عبادی‌ بر سر مزارش‌ ایستادیم‌ و گفتیم‌:

اینجا آرامگاه‌ زنده‌کننده‌ نفوس‌ و آزادکننده‌ عقول‌ و تکان‌دهنده‌ قلوب‌ و برانگیزنده‌ ملتها و متزلزل‌کننده‌ تختهاست‌! و کسی‌ در اینجا آرمیده‌ است‌ که‌ سلاطین‌ بر عظمت‌ او رشک‌ می‌بردند و از زبان‌ و سطوت‌ او می‌ترسیدند و دولتهای‌ صاحب‌ ارتش‌ و دارای‌ تجهیزات‌ از حرکت‌ او بیمناک‌ بودند و کشورهائی‌ که‌ آزادی‌ در آنجا موج‌ می‌زد حوصله‌شان‌ از حریت‌طلبی‌ او به‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بود. اینجا آتش‌ وجود آن‌ کسی‌ است‌ که‌ هر جا می‌رفت‌ چه‌ در افغانستان‌ و چه‌ در مصر، چه‌ در ایران‌ و چه‌ در پاریس‌ و چه‌ در لندن‌ و چه‌ در آستانه‌ (اسلامبول‌) آتش‌ قیام‌ ملی‌ برمی‌افروخت‌. و او آن‌ کسی‌ است‌ که‌ بذرهای‌ انقلاب‌ عراق بی‌ پاشا را افشاند و آن‌ کسی‌ است‌ که‌ همه‌ نفوس‌ را در ایران‌ برای‌ انقلاب‌ مشروطیت‌ برانگیخت‌ و آن‌ کسی‌ است‌ که‌ در سراسر جهان‌ اسلام‌ با دولتهای‌ بیگانه‌ مبارزه‌ می‌کرد و خواستار اصلاحات‌ اجتماعی‌ بود.

اینجا آن‌ کسی‌ دفن‌ شده‌ که‌ با اسماعیل‌ پاشا و توفیق‌ پاشا در مصر و با ناصرالدین‌ شاه‌ در ایران‌ و با انگلستان‌ در پاریس‌ و با جهل‌ و بیسوادی‌ و ذلت‌ و خواری‌ در شرق و با جاسوسی‌ و نفاق در آستانه‌، جنگید. و هیچ‌ چیز بر او پیروز نشد جز مرگ‌ او را تجلیل‌ کردیم‌ و بر او تعظیم‌ نمودیم‌ و روان‌ ما به‌ یاد او ملتهب‌ و مشتعل‌ شد! پس‌ محضر و منظر و مرأی‌ او چه‌ بوده‌ است‌؟ رحمت‌ خدای‌ بر او باد.» (3)

***

از طرف‌ دیگر در سفری‌ که‌ چندین‌ سال‌ قبل‌ به‌ هندوستان‌ کردم‌ در کتابخانه‌ دانشگاه‌ علیگر کتابی‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ به‌ نام‌ «انقلاب‌ ایران‌» یافتم‌ که‌ در صفحه‌ اول‌ آن‌ عکس‌ مرحوم‌ سید جمال‌الدین‌ نقش‌ بسته‌ بود و ضمن‌ مقدمه‌ای‌ که‌ بر این‌ کتاب‌ نوشته‌ شده‌ بود این‌ عبارت‌ جلب‌ توجه‌ام‌ کرد «پیشرفت‌ و ترقیات‌ شرق به‌ هر درجه‌ای‌ که‌ برسد مولود فعالیتهای‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ اوست‌»!

با این‌ وضع‌ آیا می‌توان‌ تهمتهای‌ مغرضان‌ و زراندوزان‌ و کوته‌فکران‌ را درباره‌ سید پذیرفت‌؟…

به‌ نظر من‌ آنها باید از وجدان‌ خود شرم‌ کنند و بی‌جهت‌ یک‌ سید همدانی‌ خادم‌ جامعه‌ بشری‌ را پس‌ از یک‌ قرن‌، مورد حمله‌ و تهمت‌ قرار ندهند. (4)


1- به‌ کتاب‌. «نقش‌ سید جمال‌الدین‌ در بیداری‌ مشرق زمین‌» مراجعه‌ شود.

2ـ «فیض‌ الخاطر» دکتر احمد امین‌، جلد پنجم‌ صفحه‌ 289.

3ـ دکتر احمد امین‌: فیض‌الخاطر صفحه‌ 300 چاپ‌ مصر.

4ـ این‌ گفتگو توسط‌ محمود حکیمی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ و همراه‌ دو بخش‌ دیگر آن‌، به‌ شکل‌ کتابی‌ کوچک‌ منتشر شده‌ است‌.

منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر

مطالب مرتبط

image-news105

استمرار مبارزه پس از تبعید سید جمال‏ الدین از ایران

image-news105

سید جمال‌الدین و علم زدگی

image-news105

سید جمال و حرکتهای اسلامی معاصر

image-news105

‌راه رهایی مشرق زمین ازدیدگاه سید جمال الدین

image-news105

سید جمال الدین و وحدت اسلامی(بخش اول )