سخنرانی استاد خسروشاهی در میزگرد کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دین
در دومین کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی که در 11-12 خرداد 1377 در دانشگاه تهران برگزار شد.
در دومین کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی که در 11-12 خرداد 1377 در دانشگاه تهران برگزار شد، حجت الاسلام والمسلمین استاد سید هادی خسروشاهی نیز سخنان کوتاهی را ایراد کرده بود که خلاصه ای از آن در خرداد 1389 در نشریه «رسول آفتاب» ویژه نامه بیست و یکمین سال رحلت امام که از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام منتشر شد، درج گردیده است…
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام بر حضار محترم. به علت کمبود وقت، نخست باید اشاره کنم که بررسی و تحلیل رشد دین باوری در دنیا و از جمله در جهان مسیحیت، بعد از حرکت امام خمینی(رض) به یک سمینار یا نشست علمی مستقل نیاز دارد، چون ارزیابی این مسأله در سطح جهانی، اعم از دنیای اسلام و جهان مسیحیت، در یک میزگرد و فرصتی کوتاه عملی و منطقی نیست. البته با توجه به اقامت چندین ساله اینجانب در اروپا به ویژه ایتالیا و واتیکان شناختی عینی و عمیق از جامعه مسیحیت دارم یعنی علاوه بر مطالعاتی که قبلاً درباره مسیحیت، از لحاظ سیاسی یا مذهبی و اعتقادی، داشتم، در آنجا مطالعاتم در زمینه های فوق عینی تر و بیشتر شد و درواقع یک شناخت درون سازمانی! به دست آوردم که بر اساس آن در این میزگرد فقط می توانم به دو سه نکته اشاره کنم که نشان دهندۀ عمق تأثیر نهضت امام(رض) در ابعاد برون مرزی است:
1 ـ اولین نمونه تحولی که حرکت حضرت امام در رهبری دنیای مسیحیت به وجود آورد تحول در عملکرد شخص پاپ رهبر کاتولیک های جهان و سازمان های واتیکان بود. وقتی من می خواستم به عنوان «سفیر» به «واتیکان» بروم در ملاقات خداحافظی به حضرت امام خمینی(ره) گفتم که آیا اجازه دارم که به «عالی جناب پاپ» از طرف ایشان سلام برسانم؟ چون من به عنوان نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران عازم واتیکان مجاز نمی دانستم که بدون اجازه رسمی خود معظم له، به جناب پاپ سلام و یا پیامی برسانم، امام (رض) فرمودند: هم سلام مرا… به ایشان برسانید و هم پیام مرا و خلاصه پیام ایشان چنین بود: «به عالی جناب پاپ از قول من بگویید: اگر حضرت مسیح(ع) اکنون در میان ما بودند، آیا در کنار کارتر قرار می گرفتند یا در کنار ملت های محروم و مظلوم؟ این بسیار از روش عیسی مسیح(ع) به دور است که ما به عنوان نماینده خاص آن حضرت، در کنار استکبار جهانی قرار بگیریم.»!
من به حضرت امام عرض کردم که اگر اجازه بفرمایید من به دلایلی این پیام را با این صراحت ابلاغ نکنم، یا اگر موقعیت ایجاب کرد مطرح بسازم، ایشان فرمودند: «هر طور صلاح اسلام بود، عمل کنید.» … در آنجا من وقتی سلام حضرت امام(رض) را به عالی جناب پاپ رساندم، دیدم که ایشان بر خلاف جلال و جبروت ظاهری کاخ و تشکیلاتشان، انسانی بسیار متواضع و «خودمانی» است،(و به قول قرآن: و هم لا یستکبرون…) تا آنجا که پاپ دست مرا گرفت و به کتابخانه خصوصی خود که در کنار دفترش بود، برد و گفت: خوبست در اینجا یک عکس یادگاری بگیریم!، من دیدم اگر در این شرایط پیام امام(رض) را نرسانم، بی انصافی خواهد بود و این بود که با صراحت پیام حضرت امام را به ایشان رساندم و چهره ایشان در آن هنگام نشان می داد که کاملاً متوجه نکته گردید و گفت: «من آرزو می کنم که خداوند به ما توفیق دهد که این چنین باشیم و دنیای مسیحیت نیز مانند مسلمانان ایران در ایمان خود نیرومند و استوار باشند و ما البته در این راه خواهیم کوشید» این اولین اثر عملی قیام و نهضت امام(رض) در رهبری دنیای مسیحیت بود.
2 ـ اگر تاریخ پاپ ها را مطالعه کنید، در زندگی هیچ کدام از آنها نمی بینید که خود اهل سفر و یا تبشیر باشند، البته آنها در تربیت کشیش ها بسیار کوشا هستند و متأسفانه عمدتاً هم آنها را به دنیای اسلام و جهان سوم می فرستند، ولی خود پاپ ها به جایی سفر نمی کردند، اما از سال 1978 میلادی –1357 ش -، یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، عالی جناب پاپ شروع به سفر کرد و تاکنون (1375 ش) به هفتاد سفر خارجی رفته که ارقام آن بدین شرح است: 13 بار به آمریکای لاتین، 6 بار به آمریکای شمالی، 41 بار به اروپای غربی، 15 بار به اروپای شرقی، 8 بار به آسیا و 12 بار به آفریقا و در مجموع آقای پاپ تا امروز205 سفر داشته و 2967 نطق و سخنرانی ایراد کرده و بیش از 000/057/1 هزرا کیلومتر با ه واپیما مسافرت کرده اند و مجموعاً 671 روز در سفر بوده اند. یعنی تاکنون ایشان در سفرهای خود، سه برابر فاصله زمین تا ماه و 27 بار دور کرۀ زمین چرخیده اند! نکته عمده آن است که انگیزه این سفرهای مکرر، برخلاف رویۀ معمول گذشته پاپها، چیست؟ بنده بر این باورم که این نخستین تأثیر حرکت حضرت امام خمینی(رض)، آن هم در رهبری دنیای مسیحیت بود.
3 ـ غیر از حرکتی که در رهبری آنها به وجود آمد در خود کلیسای کاتولیک به ویژه در ایتالیا، کشیش ها به «اجتهاد»! روی آوردند و بر آن شدند تا برای پرورش مذهبی افراد مسیحی، یک «رساله عملیه» بنویسند… که نوشته شد و برای آموزش بین افراد مؤمن توزیع گردید.. و این رساله در واقع برای تبیین عقیده تثلیث و احکام عبادی مسیحیت برای عموم به رشته تحریر در آمد!.
4 ـ به دنبال این تحولات، کشیش ها خواستار آزادی بیشتری شدند. لازم به ذکر است که: کشیش های کاتولیک ازدواج نمی کنند و من این بحث را با وزیر خارجه وقت واتیکان آقای منسوینور سلوسترینی مطرح کردم که اگر حضرت عیسی(ع) به دلایلی ازدواج نکرده اند، گناه کشیش های جوان چیست؟ ایشان پاسخ داد که: آن ها می توانند کشیش نشوند! که البته پاسخ قانع کننده ای نبود… همچنین در دنیای کاتولیک «طلاق» هم حرام است و در ایتالیا قانونی تصویب کرده اند که دیگر زن و شوهری که اختلاف دارند، 5 سال از هم جدا زندگی کنند، و اگر یقین پیدا کردند که نمی توانند با هم زندگی کنند به دادگاه بروند و طلاق بگیرند و روشن است که مفاسد 5 سال زندگی مجردی و به این شکل، چیست و البته کشیش ها و واتیکان، خود متوجه این نکته شده اند.
5 ـ مطلب دیگر، تشکیل صدها کنگره و سمینار در کل دنیای مسیحیت است که همه آنها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که در این جا نمی توان به ابعاد گوناگون آن پرداخت.
6 ـ مسئله دیگر که در واقع از آثار حرکت امام خمینی است، پیدایش رشد و تکامل «الهیات رهایی بخش» است. الهیات رهایی بخش یک حرکت اصلاح گرایانه درون سازمانی در مسیحیت است که پیروان آن بخشی از سنت های کنونی مسیحیت را قبول ندارند (البته این غیر از عقیدۀ پروتستان ها و ارتودوکس ها و فرق دیگر مسیحیت است که اصولاً واتیکان را قبول ندارند) هواداران مدعی هستند که ما باید در کنار مردم باشیم چراکه حضرت مسیح(ع) در کنار مردم بودند.
یکی از افراد معروف این گروه به نام ارنستو کاردیناله در نیکاراگوئه، در دوره ریاست جمهوری اورتگا وزیر فرهنگ شد، گروه الهیات رهایی بخش معتقد هستند که حضرت مسیح(ع) برای نجات مردم آمدند نه برای این که ما برویم و آنها را تحت فشار خود قرار دهیم و کشورها را مستعمرۀ غرب بسیازیم جواهر لعل نهرو می گوید: «اگر تاریخ استعمار را مطالعه کنید، می بینید که نخست پدران روحانی با انجیل آمده اند و مردم را آرام، سرد و خاموش کرده اند و پس از آن که زمینه فراهم شد، ارتش استعمار وارد شده است.» به هرحال: وقتی آقای پاپ به نیکاراگوئه رفتند و آقای کاردیناله می خواست دست او را ببوسد ـ من در تلویزیون ایتالیا شاهد صحنه بودم ـ متأسفانه آقای پاپ به عنوان این که او مرتکب گناه شده (و وزارت فرهنگ نیکاراگوئه را قبول کرده است!) اجازه نداد که دستش را ببوسد، اما ژنرال پینوشه ـ مثلاً ـ حق یافت که با کمال راحتی نسبت به پاپ ادای احترام کند. هر دست او را بفشارد: … من باز به سراغ وزیر خارجه واتیکان رفتم و گفتم: چرا آقای پاپ اجازه نداد که ارنستو کاردیناله دستش را ببوسد؟ در حالی که او یک شخصیت بزرگی است؟ آقای وزیر پاسخ داد: وظیفه کشیش خدمت به مردم است ولی ایشان وزیر فرهنگ شده است! من گفتم: واقعاً تعجب می کنم! او به وزارت فرهنگ رفته تا به فرهنگ مردم نیکاراگوئه کمک و خدمت کند، مگر حتماً باید به کلیسا برود و آن مناسک خاص دود و بخور را انجام دهد؟ به هر حال جواب نداشتند و گفتند: ایشان یا باید خلع لباس شود و یا از وزارت بیرون بیاید که آخر هم او را خلع لباس کردند…
7 ـ در بین نسل جوان مسیحیت، با توجه به بحران روحی که در غرب است و خلاء معنوی که نسل جوان آن دارد (برای آن که کلیسا نمی تواند آنها را جذب کند و معنویتی به آنها دهد) آنها به مکتب ها و ایدئولوژی های دیگر روی می آورند، اما اکنون گرایش نسل جوان غرب به ویژه در اروپا، به اسلام بسیار زیاد شده است. چنانکه ما در ایتالیا جوان هایی داشتیم که مسیحی کاتولیک بودند و در نزد ما یا مرکز اسلامی برادران اهل سنت، یک مسلمان واقعی شدند و بعضی از آنها کتاب ها و رساله های حضرت امام(رض) و علامه طباطبایی را ترجمه کردند و حتی یکی از آنها با همکاری ـ مرکز فرهنگی ما در سفارت واتیکان ـ نهج البلاغه را ترجمه کرد.
8 ـ مرحله دیگر اشاره به تأثیر انقلاب اسلامی در جهان اسلام است… در جهان اسلام قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حرکت های اسلامی معروفی داشتیم مثل اخوان المسلمین که در سال 1928 میلادی در مصر به وجود آمد و بعد هم توسعه یافت و در اغلب کشورهای عربی و سایر کشورهای اسلامی هوادارانی پیدا کرد، و همچنین جماعت اسلامی در شبه قاره هند که توسط مولانا سید ابوالاعلی مودودی به وجود آمد و حرکت نور در ترکیه که توسط ملا سعید نورسی تأسیس گردید و… و اما اینها همچنان در چارچوب خاص خود باقی مانده بودند یعنی در طول این مدت طولانی موفقیت و پیروزی چشمگیری به دست نیاوردند و آخرین حرفشان در مصر مثلاً این بود که: «اجازه بدهید ما یک مجله منتشر کنیم»! با این که از تأسیس این سازمان، اکنون هفتاد سال می گذرد»، اما این نهضت ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به حرکت و جنبش در آمدند. امروزه در کل جهان اسلام، حرکت های جدیدی هم از سوی نسل جوان به وجود آمده که حرکت های سنتی را قبول ندارند و این ناشی از احیاگری حضرت امام خمینی است.
9 ـ فقه ما دارای ابعاد و ابواب گوناگونی است… ما به فهرست بخشی از آنها اشاره می کنیم و سپس به نقش امام خمینی در احیای آن اشاره می کنیم:
الف ـ «فقه عام» که شامل کل ابواب فقه می شود.
ب ـ «فقه قضائی» که مسایل قضایی را مطرح می سازد.
ج ـ «فقه مدنی» شامل ابواب عقود و ایقاعات.
د ـ «فقه خانواده» شامل طلاق، ارث و وصیت و غیره.
هـ ـ «فقه اقتصادی» شامل مسئله مالکیت، سرمایه، کار، نقش کارگر و…
و ـ «فقه عبادی» برای تبیین احکام عبادی و امور روزمره مردم، مانند: نماز و روزه و حج و غیره..
ز – فقه سیاسی…
به نظر من مهمترین نقش حضرت امام خمینی در حرکت خود که در دنیا هم حرکتی ایجاد و گرایش به مذهب را تجدید کرد، «احیاء فقه سیاسی اسلام» بود که شامل احکام حکومتی بوده که سرپرستی آن را به عهدۀ فقیهی مبسوط الید، یا ولایت فقیه می داند. البته این ولایت فقیه در مفهوم واقعی خود به معنای دیکتاتوری نیست، بلکه معنی آن این است که فقیه، در کل مسایل اشراف و ولایت دارد. مسایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی… نه این که فقیه اگر خواست، حتی می تواند خلاف قانون هم عمل کند! گرچه فقیهان نام آوری چون مرحوم بهبهانی، نراقی، شیخ انصاری و بالاخره صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) پیش از حضرت امام(قدس سره) در کتاب های خود به فقه سیاسی و حکومتی و ولایت فقیه اشاراتی داشته اند، ولی هیچ کدام از آنها به طور مبسوط و آن چنان که حضرت امام فقه سیاسی را مطرح ساخت، بحث نکرده اند، البته مرحوم آیت الله نائینی(ره) از فقهای نامدار نجف اشرف در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» درباره حکومت و ولایت از دیدگاه اسلام بحث علمی و سیستماتیک کردهاند و این کتاب توسط مرحوم آیت الله طالقانی با مقدمه و توضیحاتی چاپ شده ولی به نظر بنده، دیدگاه امام خمینی در این ابواب مبسوط تر و عمیق تر است. البته مباحث ایشان فقط در رساله مختصر «ولایت فقه و حکومت اسلامی» که محصول چند سخنرانی ایشان در سال 1348 هـ . ش در نجف اشرف است، خلاصه نمی شود بلکه بیشترین بحث ایشان در این باره، در جلد اول کتاب «البیع» و جلد دوم «مکاسب محرمه» است. که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده و در دوران وزارت آقای خاتمی، بطور مستقل چاپ شده است.
به نظر بنده با احیاء فقه سیاسی در جهان اسلام، بازگشت به اسلام راستین آغاز شد، چون مردم در گذشته فقط در عالم فرضیه و تئوری می خواندند که اسلام هم نظام اقتصادی، اجتماعی و قضائی دارد، ولی چون در جامعه پیاده نمی شد آثار عملی نداشت و متأسفانه فقهای ما هم در گذشته بیشتر این ابواب را بحث نکرده اند، چون می گفتند که مورد نیاز نیست! فقهای سلف در ابواب فقهی دیگر نظیر: طهارت، صلوه، جج و گاهی هم خمس و زکات به طور مبسوط بحث کرده اند، ولی مباحث فقه سیاسی و اقتصادی و آنچه را که مربوط به حکومت است، کمتر مورد بحث و توجه قرار داده اند، طبیعی است که وقتی این بخش ها احیاء و در جامعه پیاده شود، کسی که فطرت او با خدا است. به اصل اسلام بر می گردد. البته جهان استکبار برای کوبیدن حرکت های اسلامی معاصر از این بازگشت به اسلام، به بنیادگرایی «Fundamentalism» تعبیر می کند، در حالی که بنیادگرایی با آن مفهومی که آنها می گویند در یهودی گری و مسیحی گری است، و اخیراً چند جلد کتاب قطور هم در امریکا دربارۀ این بنیادگرایی چاپ شده، و در واقع آنها معتقد هستند که تمام مردم دنیا را باید قتل عام کرد تا یهود در دنیا حکومت کند! و البته در اسلام هرگز چنین برنامه ای وجود ندارد، لیکن در دنیای غرب برای کوبیدن حرکت های اسلامی و ایجاد تسرس و وحشت در بین مردم به ویژه نسل جوان غرب که با خلاء فکری همراه هستند، از بازگشت به اسلام پویا به بنیادگرایی (که مذموم است) یاد می کنند.
خلاصه آنکه: به نظر بنده جنبه احیاء فقه سیاسی اسلام توسط حضرت امام(رض)، عمده ترین و مهمترین عامل گرایش مردم و نسل جوان جهان اسلام به اسلام است.
البته در فرصت کوتاه و کمی که اینجانب در این میزگرد دارشتم، بسط دادن موضوعات مطرح شده مقدور نیست… امیدواریم که در فرصت مناسب دیگری به تشریح و تبیین آنها بپردازیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته