‏راه حل دموکراتیک برای جنبش های اسلامی‏

image-article100

سخنرانی ترجمه نشده شیخ راشد الغنوشی، رهبر نهضت اسلامی در تونس

سخنرانی ترجمه نشده شیخ راشد الغنوشی، رهبر نهضت اسلامی در تونس

مقدمه : شیخ راشد الغنوشی، رهبر حرکت اسلامی تونس، در زمان حبیب بورقیبه و سپس زین العابدین بن علی، همواره تحت تعقیب و زندان بوده و سرانجام به خارج از کشور تبعید شد و 23 سال تمام در کشورهای مختلف از جمله: الجزایر، سودان، فرانسه و سرانجام انگلستان به عنوان یک پناهنده سیاسی، اقامت کرد. شیخ راشد در یک دادگاه ویژه، در زمان بن علی، به طور غیابی مجدداً محاکمه و به حبس ابد محکوم شد و دولت تونس از طریق پلیس بین الملل ـ اینترپول ـ خواستار دستگیری و تحویل وی به تونس گردید! اما روزگار به مسیر خود ادامه داد و سرانجام بن علی، دیکتاتور نامدار تونس، در اثر قیام مردم، مجبور به فرار شد و اکنون او و خاندانش، از طریق اینترپول! تحت تعقیب قرار گرفته اند و شیخ راشد در میان استقبال پرشکوه مردم، وارد فرودگاه «فرطاج» در پایتخت کشور تونس شد… و من البته در یک تماس تلفنی این آزادی و انقلاب را به شیخ راشد که همواره با مشکلات تبعید روبه رو بود، تبریک گفتم… شیخ راشد در آخرین مصاحبه های خود رسما اعلام کرد که آماده کاندیداتوری برای نمایندگی در مجلس شورا یا ریاست جمهور تونس نیست و فقط خواستار آن است که پس از فرار «دیکتاتور»، دیکتاتوری و عناصر تحکیم بخش آن، ریشه کن شود و مردم بتوانند پس از نیم قرن استبداد و تحمل دورانی سیاه و تاریک، در پرتو یک حکومت دموکراتیک، زندگی انسانی ـ ارزشی داشته باشند.
***
… در دورانی که شیخ راشد الغنوشی به حالت تبعید در خارج از کشور به سر می برد، همواره در کنفرانس ها و سمینارهای اسلامی در بلاد مختلف که اجازه ورود می یافت، شرکت می کرد و به ایراد سخنرانی می پرداخت.

شیخ راشد به دعوت ما، سه بار توانست به ایران بیاید و یک بار در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و دو بار در کنفرانس مربوط به فلسطین شرکت و سخنرانی کند… سخنان او در کنفرانس فلسطین، که در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه برگزار شد، در کتاب: «مسأله فلسطین و ماهیت طرح صهیونیسم» که توسط اینجانب ترجمه شده، چاپ و منتشر شده است…

… شیخ راشد در سمینار اتحادیه دانشجویان دانشگاه خرطوم هم که در سودان تشکیل شده بود، در کنار شیخ حسن الترابی، رهبر حرکت اسلامی سودان، درباره «حرکت اسلامی و تجدید» به سخنرانی پرداخت که متن آن، در کتابی که شامل سخنرانی دکتر حسن ترابی نیز بود، از طرف «دارالفکر»، خرطوم، سودان منتشر شد…
***
… سالیانی پیش، مجموعه ای از نوشته ها و آثار شیخ راشد الغنوشی را که از برادران قدیمی و صمیمی اینجانب است، ترجمه کردم که بخشی از آنها در ضمن دو کتاب چاپ و منتشر شد و بخشی، در انتظار چاپ در میان اوراق اینجانب بایگانی شد!

… حوادث اخیر تونس و بازگشت شیخ راشد به میهن خود، موجب شد که اوراق بایگانی شده را بیرون بیاوریم که از میان آنها، سخنرانی شیخ راشد در دانشگاه خرطوم برای نشر در ماهنامه وزین «مهرنامه» انتخاب شد. این ترجمه البته مربوط به چندین سال قبل است ولی تاکنون در جایی چاپ نشده و امیدوارم که همراه مقالات ترجمه شده دیگر از شیخ راشد الغنوشی، در کتابی مستقل، چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.

سید هادی خسروشاهی

آیا شاگردی که خود را در برابر سروران و اساتید خود ناگهان در مقام ارشاد کننده می بیند چه کار می تواند بکند، جز اینکه به خدا پناه ببرد و با تمام توان سعی کند درسش را خوب پس بدهد و امانتدار باشد. چراکه اگر او مزیت این را نداشته که آغازگر کلام باشد، این مزیت را یافته است که امانتدار باشد و گفته های آنها را به خوبی بازگو کند و آن سروران اطمینان یابند که زحمات شان در زمینه تربیت و آموزش به هدر نرفته و به دل های آگاه و بیداری منتقل شده است. این امر تماماً زبان حال من است. برادرانم اعضای اتحادیه دانشگاه «خرطوم» این افتخار را به من دادند که به اینجا بیایم و برای شما استادان و برادران گرامی سخنی بگویم. از این فرصت هم استفاده می کنم و درودهای گرم برادرانتان دانشجویان تونسی و نیز اعضای دو مجله «المعرفه» و «المجتمع» تونس را به شما ابلاغ می کنم. آنها تجربه پیشروانه شما در رهبری توده های دانشجویی را ستایش می کنند و برای شما در مقابله با مبارزه طلبی های خطرناکی که جامعه سودان و باقی جوامع خاورمیانه ای و کلا اسلامی با آن روبه رو هستند، آرزوی موفقیت می کنند. با آنکه مبارزه طلبی هایی که ما با آن روبه رو هستیم گوناگون است (سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره) اما ماهیتی تمدنی دارد. به عبارتی اندیشه ها و ارزش هایی که ما شیوه زندگی خود را بر آن استوار کرده ایم توانایی پاسخگویی به تمام نیازها و سد کردن حجم مشکلات ما را ندارند. هرج و مرج اداری، رفتاری و اجتماعی، شکست های نظامی و دیکتاتوری های سیاسی موجود در کشورهای ما نیز پیامد این شیوه تمدنی عقب افتاده ای است که بر کشورهای ما حکومت می کند.

اسرائیل و حامیان آن تنها به قدرت سلاح و وفور مال و نیروی خود سخن نمی گویند، بلکه یک شیوه تمدنی نیز در پیش گرفته اند که به واسطه آن پیش پای افراد جوامع خود گرایش ها و راه هایی می گشایند و این امر به آنها فرصتی می دهد تا توانایی هایشان به ثمر بنشیند و در تمام زمینه ها آگاهانه عمل کند. این امر در کشورهای ما کاملا معکوس است. بنابراین، آن طور که برخی از جوانان سیاست پیشه در کشورهای ما فکر می کنند، ما صرفا نیاز به تکنولوژی وارداتی نداریم، بلکه نیاز به یک انقلاب تمدنی داریم که شالوده زندگی ما را بر بنیانی تازه استوار کند. این انقلاب باید طوری باشد که به ما نطقی تمدنی، خلق و خویی تمدنی و سلوکی تمدنی ببخشد و بتواند پاسخگوی مکنونات قلبی و نیازهای ما باشد و توانایی های راکد ما را به حرکت درآورد و فعالیت و حیات را به کالبد فلج ما بازگرداند. ما از این دیدگاه به بیان سخنانی پیرامون اسلام و حرکت اسلامی خواهیم پرداخت.

بحث و بررسی پیرامون اسلام و مبارزه به خاطر آن به خصوص در نزد نسل ما که روح او در زیر بار سنگین شکست های نظامی، سیطره رژیم های دیکتاتوری، وابستگی های فرهنگی و سیاسی و فقر و خواری و حرمان به جان آمده است، بحثی عرفانی نیست که بخواهیم آگاهی و معرفت خود را به وسیله آن اشباع کنیم. این بحث دیدگاهی صوفیانه هم نیست که بخواهیم با توسل به آن از اسلام، پناهگاهی امن بسازیم و فردا را از سردرگمی و هراس نجات دهیم. بلکه بحث مشکلات واقعی موجود و شکست راه حل های غربی برای نجات از تنگنا است. این بزرگ ترین انگیزه سوق دادن نسل ها به سوی اسلام و پایبندی آنها به صفوف حرکت اسلامی است. حال باید پرسید حرکت اسلامی چیست؟ ویژگی های مشترک میان گروه های آن کدام است؟ تکنیک و شیوه هایی که می تواند جوامع را با آن دگرگون کند چیست؟ در تجدد اندیشه اسلامی چه مشارکتی کرده است؟ و آیا ما می توانیم از خلال تمام این امور سیاسی استراتژیک حرکت فردای اسلام را ببینیم؟

تجدید دین

پیش از ورود به بحث اصلی قصد دارم به حرکت تجددخواهی در اسلام نظری بیاندازم. ابوداوود نقل می کند که رسول اکرم(ص) فرمود: «خداوند هر یک صد سال کسی را برای این امت می فرستد تا دین آنها را تجدید کند.» انسان برای آگاه شدن از فلسفه وجودی خود و یافتن راه صحیح زندگی و ایفای نقش خلافت خداوند بر زمین، همواره به پیامبران نیاز داشته و خواهد داشت. از آغاز خلقت رسالات آسمانی ادامه یافت تا اینکه این آیه کریمه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتمثت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (امروز دین تان را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برای شما پذیرفتم). این آیه اعلام صریحی بود که انسان ثبات یافته و راهی را که خداوند برای زندگانی بشر قرار داده، یافته است و دیگر نیازی نیست که راننده ای در کنار او بنشیند و اتومبیل او را راهنمایی کند. اما انسان در مسیر خود با موانعی روبه رو می شود که قانون گذشتن از آن را نمی داند و راه های جدیدی پیش می آید که دچار پیچیدگی و دشواری است. بنابراین این نیاز وجود دارد که کسانی حضور داشته باشند تا قانون را از انحراف بزدایند و توهمات و تجارب ناقص بشری را از آن دور کنند. این افراد، مشکلاتی را که در تحول زندگی پدید می آید با توجه به اصول ثابت و آرمان های بزرگ شریعت حل و فصل می کنند و این امر جوانی و شادابی را برای دین باز می گرداند و رابطه میان ثابت و متغیر، قرآن و زمان را حفظ می کند تا قرآن بتواند بشر را تا ابد در راه خیر و حق و عدالت راهنما باشد علت جاودانگی اسلام و ماندگاری امت مسلمان نیز به دو امر بستگی دارد.

اول: ماهیت دین اسلام انعطاف پذیر است و با طبیعت بشری هماهنگی دارد. این دین نیازهای انسان را با هر مقدار تحول و پیشرفتی که به خود می بیند برآورده کند.
دوم: خداوند عزّوجل تضمین کرده است که به امت اسلام مردانی توانا و قوی عطا کند تا رسالت پیامبران را به ارث ببرند و دین را از آلایش ها مبرا کنند و بر اساس اصول دین به حل و فصل مشکلات معاصر بپردازند.

پیدایش حرکت های اسلامی معاصر

حکومتی که پیامبر گرامی صل الله علیه وآله برپا کرد تجسمی شکوهمند از اصول اسلام در زمینه عدالت آزادی و استقلال بود. این حکومت بعد از وفات پیامبر تحت رهبری صحابه او ادامه یافت و انسان ها آمال و آرمان های والای خود را در این حکومت متبلور یافتند. لذا فوج فوج و گروه گروه به این دین پیوستند. اما جنگ هایی که بازگشتگان از دین راه انداختند و زیان هایی که در صفوف یاران پیامبر پدید آمد، اوضاع را دگرگون کرد. ابوالاعلی المودودی در مورد این رویدادها به حق گفته است که «دگرگونی مهمی در روند تاریخ اسلام بود.» پدیده بازگشت از دین باعث شد که تعداد مسلمانان واقعی که گفتار و کردارشان با هم مطابقت داشت و الگوی زیبایی از افراد مسلمان بودند، کاهش یابد. در مقابل به تعداد کسانی که شیفته اصول اسلام شده بودند اما از نظر رفتاری و گاهی هم عقیدتی انطباق کاملی با اسلام نداشتند افزوده شد. این پدیده دگرگونی های خطرناکی به وجود آورد که نخستین ضربه آن جدا شدن تدریجی دین از سیاست بود و رفته رفته دیگر از خلافت اسلامی ـ طبق گفته ابن خلدون ـ جز ظاهر فرمایشی آن چیز دیگری باقی نماند. پس از آن استعمار نوین آمد و باقیمانده خلافت را برچید و به جای آن در جهان اسلام حکومت های لائیک، حکومت های سوسیالیست و حکومت هایی که قانون اساسی خود را با اسلام می آلایند، بنیان نهاد.

سقوط خلافت و یغماگری های استعماری پیش و بعد از آن ضربه شدیدی به احساس مسلمانان زد و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و آرامش خاطر دروغینی را که به آنها تلقین می کرد که در همه احوال آنها از بهترین امت خدا هستند، از اندیشه آنها زدود. آنچه ضربه بر مسلمانان را کاری تر ساخت و وجدان آنها را بیشتر برانگیخت تهاجم فرهنگی و تبشیری (حملات مبلغین مذهبی مسیحیت) بود که با حمله های صلیبی علیه جهان اسلام همراه شده بود. این تهاجم فرهنگ اسلامی را از ریشه می زدود و نسلی از مسلمانان بی ریشه بار می آورد که همانند رفتار شکست خوردگان در برابر شکست دهندگان نسبت به استعمارگر شیفتگی نشان می داد. جای تعجب دارد که با این احوال پرسشی که در اوایل قرن حاضر در جهان اسلام مطرح بود این بود که چرا مسلمانان عقب ماندند و دیگران پیشرفت کردند؟ پاسخ به این سئوال دو صورت داشته که تاکنون نیز جهان اسلام را به دو جناح در حال ستیز تقسیم می کند. پاسخ اول: مشکل عقب ماندگی مسلمانان در ماهیت اسلام نهفته است و بایستی آن را طوری دگرگون ساخت تا با غرب هماهنگی و انسجام پیدا کند و مسلمین بتوانند خود را به پای ملت های پیشرفته برسانند. این پاسخ در نزد مارکسیست ها فراتر از این هم رفت و آنها خواستار کنار گذاشتن اسلام و ستیز کردن با آن شدند. با توجه به این امر لیبرالیسم طه حسین زمینه ساز مارکسیسم لطفی الخولی و عبدالله العروی شد.

پاسخ دوم: مشکل عقب ماندگی مسلمانان در خود مسلمانان است نه در اسلام. چون مسلمین چهره اصلی اسلام را کنار گذاشتند انحطاط و عقب ماندگی پیش آمد و راه حل آن این است که حرکتی تجددخواهانه آغاز شود تا گرد و غبار عقب ماندگی را از چهره اسلام بزداید. آنگاه این دین نشاط و قدرت رهبری خود را باز پس می گیرد و می تواند نه تنها جوامع اسلامی پیشرفته، بلکه جوامعی در اوج پیشرفت پدید بیاورد. پیروان گرایش اول در جنبش های ملی ناسیونالیستی و سوسیالیستی که ارزش ها و الگوی خود را از غرب سرمایه دار و سوسیالیسم الهام می گرفتند، نمایان شدند. این جنبش ها پس از استقلال بر جهان اسلام حکومت کردند و پس از پدیدآمدن نهضت جهانی اسلام شکست آنها آشکارا شد و مسلمانان در سایه رهبری این جنبش ها بیش از پیش به غرب وابسته شدند و شکست های نظامی و اقتصادی بیشتری دیدند و رفتارهای دیکتاتوری زشت تری بر آنها اعمال شد. اما گرایش دوم در اندیشه های علما و اندیشمندان تجددخواهی مانند جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، مصطفی صبری، السوسی و ابن بادیس نمایان شد و در نزد حسن البنا، مودودی، سید قطب و امام خمینی شکل واضح تری به خود گرفت و اینها نماینده مهمترین گرایش های اسلامی در جنبش اسلامی معاصر هستند. نقش این حرکت ها سپس رفته رفته ـ نه تنها در سطح محلی بلکه در سطح جهان ـ افزایش یافت.

گرایش های یاد شده با اینکه در روند کلی خود در چارچوب جنبش نوآوری پیوسته تاریخ اسلام می گنجد اما به مفهوم همه نوآوری بعد دیگری داد و به بازسازی ریشه ای پرداخت. چرا که تا آن زمان که حکومت اسلامی ـ هر چند در شکل منحط آن ـ پابرجا بود، فعالیت تجددخواهان در حدود اصلاح و ترمیم و پیوستن کژی ها و زدودن انحرافات بود و «ابن حزم» و «ابن تمیمه» در همین روند فعالیت می کردند. اما وقتی بنای کلی اسلام فرو پاشید و حاکمیت آن به رسمیت شناخته نشد، تجددطلبی نه به صورت اصلاح بلکه به عنوان بازسازی ضرورت یافت و آنچه که امروزه در صحنه جهان اسلام مشاهده می کنیم تجددطلبی از این نوع است. زیرا جامعه قدیمی اسلام از هم فرو پاشیده و دوره ای از دوره های تمدن اسلامی پایان یافت و امروز با پیروزی انقلاب در ایران و پاکستان دوره تمدنی نوینی آغاز شده است.

اما منظور ما از اصطلاح جنبش اسلامی چیست؟
دعوت به اسلام و فعالیت برای آن شیوه و روش های بسیاری مانند موعظه، ارشاد، ترویج علوم و تربیت بر اساس عبادات و خداپرستی و تأسیس مؤسسه های بهداشتی و فرهنگی و خدمات اجتماعی دارد. اما ما از میان این شیوه ها مفهوم اسلام فراگیر را مدنظر داریم مفهومی که به واسطه آن جامعه اسلامی و حکومت اسلام برپا شود. این مفهوم به طور کلی در سه گرایش بزرگ نمود دارد: گرایش اخوان المسلمین، جماعت اسلامی پاکستان و جنبش امام خمینی در ایران. مابقی گرایش های اسلامی یا به شکلی از اشکال از یکی از این سه گرایش تبعیت می کند، یا در آغاز کار است و هنوز تبلور نیافته یا اینکه اساس کار خود را جزیی از فعالیت های اسلامی مانند موعظه، دعوت، ارشاد، تربیت و خداپرستی قرار داده است.

پایه های حکومت اسلامی

مهمترین عناصر تشکیل دهنده ماهیت جنبش اسلامی کدام هستند؟
اول: فراگیری و شمولیت

نخستین عنصر این جنبش شمولیت است. در این سه گرایش اسلام به عنوان یک کل به هم پیوسته مطرح می شود و هر جزیی از آن با دیگر اجزا ارتباط دارد. بنابراین، عقیده، شریعت و عبادت یک کل متکامل است و مجالی برای جداسازی میان دین و سیاست و دین و حکومت وجود ندارد. متون موجود پیرامون این مسأله در نزد هر سه گرایش مذکور فراوان است و من در اینجا به گفته امام خمینی اکتفا می کنم که می گوید: «نخستین وظیفه فقط آگاهی به احکام شریعت برپایی نهضت و رهبری آن برای اعلای کلمه الله در روی زمین و جهاد پیگیر برای پاکسازی سرزمین خداوند عزوجل از لوث دشمنان خداست. مردم را از حقیقت اسلام آگاه کنید تا نسل جوان بداند که اهل علم ساکن در گوشه و کنار نجف اشرف معتقد به جدایی میان دین و سیاست نیست و تنها به بحث و بررسی مسائل «حیض» و «نفاس» نمی پردازد و سیاست را کنار نگذاشته است. مبارزات سیاسی یک وظیفه ملی است.» نتیجه این اندیشه فراگیری و شمولیت تلاش برای برپایی حکومت اسلام است. سه گرایش یاد شده برای تحقق این هدف تلاش های موثری انجام داده است. یکی از فروع اندیشه شمولیت نیز این است که تمام مسلمین به رغم تمام اختلاف های فیمابین یک موجودیت واحد هستند و حوادث روزگار آنان را متفرق کرده است و مسلمین وظیفه دارند که موجودیت جهانی اسلام را دوباره زنده کنند.

از دیگر ابعاد اندیشه شمولیت، توجه به مسائل اقتصادی و اجتماعی است. امام الهضیبی می گوید: «ولی امر موظف است که به مردم کمک کند تا شغلی برای خود پیدا کنند و آنان را برای اصلاح امور خود یاری کند. پس چنانچه درآمد شخص بسنده او نبود و قدرت کار نداشت، حکومت او را در کفالت خود می گیرد. زمانی که درآمد حاصله از زکات کفایت سد نیاز فقرا نبود، بر کسانی که متمکن هستند واجب است که به فقرا کمک کنند. اگر به فقرا حقوقی داده نشد، آنها حق دارند که برای کسب حقوق خود مبارزه کنند.»

دوم: مسائل ملی
از دیگر عناصر ماهیت جنبش اسلامی توجه به مسائل ملی است. در جنبش اسلامی میان جهانی بودن و ملی بودن فرقی نیست چراکه ملی گرایی خاستگاهی جهانی دارد و توجه فرد مسلمان به اصلاح میهن خود وظیفه دینی اوست. زیرا این میهن هرقدر پیشرفت بیشتری داشته باشد، بهتر می تواند به دیگر کشورهای اسلامی و مردم مسلمان در هر کجای دنیا کمک کند. مودودی می گوید: «جماعت اسلامی تنها ملی گرایی و میهن پرستی را مدنظر ندارد و دعوت آن به یک ملت و یک کشور مشخص محدود نمی شود، بلکه دعوتی جهانی است. اما این جماعت معتقد است که ما مسلمانان پاکستان مادامی که نتوانسته ایم کشور خود را الگویی زنده از حکومت اسلام قرار دهیم، نمی توانیم صائب بودن این عقیده را به مردم بقبولانیم.» بنابراین، یک مسلمان در واقع یک ملی گراست و کسی شایسته تر از او به این صفت نیست. زیرا او امتداد حقیقی فرهنگ و افتخارات میهن است و دیگرانی که دغدغه دعوت اسلامی را ندارند، در این میهن اجنبی به حساب می آیند و میراثی هستند که استعمارگر بعد از عقب نشینی خود آنها را باقی گذاشته است.

سوم: سلفیت
یکی دیگر از عوامل تشکیل دهنده این جنبش، سلف گرایی است. منظور ما از سلفیه بازگشت به ریشه های اسلام بدون هیچ گونه تعصب و جانبداری از نظریه ها و اجتهادهایی است، که در تاریخ اسلام پدید آمده است. طبق این گرایش، اصل همانی است که در قرآن و سنت و دوره خلفای راشدین آمده است. حسن البنا می گوید: «شما بدون هیچ ملاحظه ای می توانید بگویید که اخوان المسلمین دعوتی سلفی است و خواستار بازگشت اسلام به سرچشمه آن یعنی قرآن کریم و سنت پیامبر است.» وقتی هم از امام خمینی پرسیدند که آیا نظام اسلامی که می خواهد به آن برسد یک نظام شیعه یا سنی است، پاسخ داد: «ما اسلامی را می خواهیم که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد. فرقی میان شیعه و سنی نیست زیرا در زمان پیامبر مذاهب وجود نداشت.» اما از آنجا که اتهام وهابی گری همچنان سایه خود را در هر جا و مکان به دنبال اسلام می فرستاد، امام خمینی ناچار آنهایی را که فقط جزئیات را مدنظر دارند و به این و آن اتهام وارد می کنند، مورد مواخذه قرار داد. او می گوید: «دستگاه های شناخته شده ای هست که سعی می کنند بر سر مسائل ثانوی هیاهو راه بیاندازند. برای مثال مناسبت های ارزشمند و فرصت گرانبهایی را بر سر اینکه فلان زید کافر است یا فلان مرتد است و بهمان وهابی است به هدر می دهند. این کار به دلیل فعالیت پیگیر جنبش اسلامی ایران علیه میراث و بدعتی است که هم آنها و هم ما از دوران انحطاط به ارث برده ایم.» در اینجا باید گفته شود که سلف گرایی آن طور که در نزد بعضی ها معنی می شود به عنوان جنگ علیه مذاهب فقهی و عقایدی دیگر نیست. نه، چنین کاری به معنای گسستن شالوده است. سلفی گرایی، نخست به معنای جست و جو و شناخت احکام خداوند از طریق کتاب قرآن و سنت پیامبر، در حد توان است و دوم هم تعصب برای مذهب و جایگزین نکردن مذهب به جای اسلام و عدم پذیرش آرای مخالفین. در سلف گرایی برادری اسلامی بالاتر از هر فرقه و مذهب است. سلف گرایی همچنین بر قاعده گرد آوردن مسلمان پیرامون دین شناخته شده و توحید صفوف و زدودن اختلافات است و طبق این اصل عمل می کند که: «بر سر اصول مورد توافق خود همکاری می کنیم و در مورد اصول مورد اختلاف همدیگر را می بخشاییم»

چهارم: بعد ایمانی
از دیگر پایه های جنبش اسلامی، بعد ایمانی است. به عبارتی جنبش اسلامی در تربیت خود بر ضرورت بکارگیری ابزارها تأکید می کند. اما با این اعتقاد که این ابزار جز با اجازه خداوند به نتیجه نخواهد رسید.

پنجم: عنصر مردم
یکی از پایه های دیگر جنبش اسلامی، مردمی بودن آن است، به این معنا که جنبش اسلامی، جنبش یک قشر مشخص با روشی تصوفی که حوزه فعالیت خود را در یک گروه از مریدان محصور کند، نیست. این جنبش وجدان فعال است و اعماق پر جنب و جوش آن است. با توجه به این امر، این جنبش مقوله ستیز طبقاتی را رد می کند و معتقد است که اسلام ـ تنها اسلام ـ است که توانایی زدودن تمام گونه های ظلم و بهره کشی در درون جامعه اسلامی را دارد. اما در جامعه ای که اسلام راستین اعمال نمی شود، اختلاف طبقاتی پیش می آید و لذا جنبش اسلامی طبق فرموده خداوند خود را ناچار به جانبداری از طبقه فقرا می بیند. قرآن کریم می فرماید: «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغلاوه والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا» [شکیبا و با کسانی باش که روز و شب به درگاه خداوند دعا می کنند و خواهان روی او هستند. چشم از آنها نگردان و به طلب زینت و مال دنیا مباش] «عبس و تولی ان جاءه الاعمی…» (وقتی که نابینا به نزد او آمد، روی ترش کرد و چهره از او گرداند.)

«اللهم اجینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمره المساکین» [بارالها مرا بینوا زنده دار و بینوا به مرگ بسپار و در زمره بینوایان محشور کن]. لذا بر جنبش اسلامی محتوم شده است که خود را در زمره بینوایان محشور کند.

جنبش اسلامی معاصر تا حدودی توانسته است اسلام را از بند طبقه حاکم رهایی دهد. اسلام هر روزه روز و در هر کشوری می رود که از مالکیت حکام دربیاید و به مالکیت مردم تبدیل شود. آنچه در ایران رخ داد این بود که مردم زمام امور اسلام را در دست گرفتند. در ایران نهضتی آغاز شده که شاید مهم ترین تحولی باشد که می تواند در روند حرکت های رهایی بخش منطقه رخ دهد. این تحول آزاد شدن اسلام از چنگال حکامی است که آن را برای مبارزه با قیام های انقلابی منطقه به کار می گیرند.

دستاوردهای جنبش اسلامی

جنبش اسلامی میراث سنگینی را از دوره انحطاط به ارث برده است: رکود فکری، فردگرایی های قبیله ای و جبارانه که تهاجم فکری آن را سنگین تر کرده است. اما به رغم این، جنبش اسلامی، به لطف خدا و بعد از جهادی به طول بیست و پنج سال توانست غبار دوره انحطاط را از تن اسلام بزداید و آن را از حاکمیت فرهنگ غرب برهاند و از این دین تصوری فراگیر ـ که در آن جنبه های سلوکی، عقایدی و اجتماعی هماهنگی و همخوانی دارد ـ پیش روی امت عرضه کند. این جنبش همچنین توانست تصور فراگیر یاد شده را به میدان نبرد و به میان مردم ببرد و به وسیله همین تصور علیه خرافات و بدعت گذاری ها به نبرد بپردازد. این نبردها نیز در سطح مراکز فرهنگی ای است که غرب برپا داشته و شاگردان او مقام فرماندهی و ارشاد را بر آن قبضه کرده اند. عناصر اسلامی به این میدان وارد شدند و دلاوری ها کردند و بعد از مبارزه ای طولانی و دشوار توانستند بخش وسیعی از این نسل را از چنگال غرب و دام انحطاط نجات دهند و به این وسیله توانستند در اکثر دانشگاه های جهان اسلام حداقل در سطح دانشجویان، مراکز رهبری را به دست بیاورند. اجتماع ما در سایه این مؤسسه خجسته نیز ثمره این جهاد طولانی جنبش اسلامی در سودان است. ما اگر بخواهیم به بازگویی دستاوردهای جنبش اسلامی معاصر در دو زمینه اندیشه و عمل ادامه بدهیم، سخن به درازا خواهد کشید. اما برای یافتن تصوری در این زمینه کافی است ـ ای برادران گرامی ـ به این نکته بسنده کنیم که در زمان خلافت عثمانی در قرن نوزدهم قوانین اسلامی را با قوانین غربی یا آنچه که به تشکیلات معروف است معاوضه کردند. در سال 1964 میلادی حکومت تونس نیز دست به اقدام مشابهی زد و هیچ کدام از مؤسسات دینی مخالفتی نکردند و این سکوت آنها نه به دلیل ترس بلکه به سبب عدم آگاهی آنها به این بود که قوانین یاد شده به عنوان بنیاد اسلام هستند.

در کشورهای ما، در زمینه عبادات مردم، تا به امروز هم اشکالی منحط به چشم می خورد. اما در زمینه فرهنگی در اوایل قرن حاضر پیش روی روشنفکران ما فرصتی مناسب برای انتخاب اسلام یا تن دادن به جهل و عقب ماندگی یا تن دادن به علم و پذیرفتن تحلیل رفتن و گرایش به الحاد ـ که پیامد ناگزیر آن است ـ پدید آمد.

بزرگترین مشکل جنبش های اسلامی

همانطور که گفتیم آسان گیری دستاوردهای جنبش اسلامی به خصوص از سوی نسل جوانی که وقتی چشم باز کرده با مفاهیم تکامل یافته و شیوه های تربیتی و آگاهی دهنده و گروه های مبارز اسلامی روبه رو شده، بزرگترین خطری است که ممکن است گریبانگیر جنبش اسلامی شود. اما اگر گروه های وسیعی به این جنبش روی آورند چه خواهد شد. در اینجا سوال مهمی مطرح می شود: جنبش اسلامی با این گروه های وسیعی که به آن روی می آورند چگونه رفتار خواهد کرد؟ در طرح تمدنی خود چگونه از آنها استفاده کند تا طبق گفته مرحوم مالک بن نبی (زمانی که پیرامون انسان عقب افتاده سخن می گوید) دچار جمع و تکثیر نشود. زیرا گرد آمدن سنگ هر قدر هم که باشد تا زمانی که طرحی برای ساختمان وجود نداشته باشد، هیچ ساختمانی برپا نخواهد شد. بدین ترتیب عمل اسلامی در حالتی قرار گرفت که «فتحی یکن» آن را حالت تکامل و تحلیل رفتگی نامید. به عبارتی: هرگاه ساختمان بالا رفت شادمانی می کنیم که رو به اتمام می رود. اما ناگهان دستی قوی آن را به وضع اول باز می گرداند و گاهی هم به دلیل سستی شالوده آن خود به خود منهدم می شود.

اوضاع عمل اسلامی در این زمینه با وضع تکنولوژی قدیم شباهت دارد. تکنولوژی قدیم فقط بر اساس تجربه بود. فرق میان بنای سنتی و مهندسی ساز این است که در اولی شروع کار طبق برنامه بررسی شده ای انجام نمی گیرد و ساختمان را بالا می برند. اما هرگاه فرو ریخت یک بار دیگر از اول شروع می کنند تا اینکه ساختمان به یک شکلی در می آید. اما در ساختمان های مهندسی ساز، مهندس ساختمان را نخست در فکر خود بنا می کند. یعنی اول طرح آن را در مغز خود می پروراند بعد طبق محاسبات هندسی روی ورق می آورد اگر ساختمان روی کاغذ کامل بود آن را بر اساس علوم هندسی پیاده می کند. بدین ترتیب تکنولوژی مطابق علم پیش می رود و تلاش های شخص هدر نمی رود. اما ساختمان سازان مسلمان هنوز هم صرفا به شیوه سنتی پیش می روند و اگر خیلی پیش رفته باشند بر اساس تجربه آزمون و خطا عمل می کنند. آزمون و خطا که می گوییم در بهترین حالت است. اما در حالت های دیگر آنها همچنان به تکرار اشتباهات خود ادامه می دهند. دلیل این امر آن رکودی است که تعقل فرد مسلمان به آن دچار شده است. او نمی تواند ابعاد مسأله و واقعیت و پیچیدگی آن را دریابد و راهی برای انتقال اسلام به شرایط موجود یا منطبق ساختن واقعیت با اسلام نمی داند. عقل فرد مسلمان در طول قرن های متمادی میان خلسه و مستی به شیوه ابونواس و سطح گویی از نوع حلاج در نوسان بوده و اگر هم از این دو رهایی یابد دچار سبوعیتی از نوع سبوعیت حجاج شده است. آثار این مستی هنوز هم در جلوی دیده، پرده کشیده و از رویت صحیح و برنامه ریزی علمی بر اساس شرایط واقعی جلوگیری می کند.

استراتژی و تحولات تمدنی

در زمانی که تمام طرف های سیاسی به صف آرایی نقشه های متحول خود پرداختند، مسلمانان به جمع آوری پرداختند و ساختن را اهمال کردند. البته تربیت جوانان صالح در جامعه ای که انباشته از وسوسه هاست، دستاوردی عظیم به شمار می آید اما این تربیت نباید از استراتژی جنبش اسلامی برای ایجاد تحول در جامعه جدا باشد. در جسم فرد همانند جسم جامعه گوشت جویده ای (مضغه) هست که اگر فساد در آن راه یافت تمام جسم فاسد می شود. ناسیونالیست ها این گوشت جویده را مشخص کردند و لذا به ارتش روی آوردند و فعالیت خود را در این زمینه افزایش دادند تا به مراکز فرماندهی آن دست یافتند و از آنجا بر تمام جامعه حکم راندند. کمونیست ها نیز این مضغه را برای خود مشخص کردند و به سمت سندیکاهای حرفه ای روی آوردند و آن را مرکز فعالیت خود قرار دادند. آنها به تجهیز طبقه کارگر و تضعیف حکومت پرداختند تا اینکه خود به این مقام دست یابند و بر جامعه حکومت کنند. اما جنبش اسلامی هنوز این «مضغه» اجتماعی را مشخص نکرده است و تلاش های خود را در تمام زمینه ها مصرف می کند و لذا در تمام زمینه ها در موضع ضعف قرار دارد. جنبش اسلامی اعضای خود را رهبری نمی کند، بلکه به دنبال آنها راه می افتد و مثلا برای دانشجویان عضو این جنبش اختیارات و تخصص مشخصی برای خدمت به طرح خود (جنبش) نمی دهد. چرا که خود اصولاً طرح خاصی ندارد و نشانه آن گرایش اسلامیون به رشته های علمی دانشگاه ها مانند پزشکی و مهندسی است. دلیل این گرایش همانا انگیزه های مالی ای است که انتظار فارغ التحصیلات این رشته ها را می کشد. بدین ترتیب عناصر اسلامی در رشته های انسانی و تخصص های نظامی با کمبود مواجه شده است و در نتیجه عناصر اسلامی که می بایستی در جهت هدف صحیح خود به کار گرفته شوند ناچار به ساختن سد و اجرای پروژه های کشاورزی و مداوای بیماران دشمنان خود بپردازند. در مقابل، عناصر ناسیونالیست و کمونیست به مراکز فرماندهی سیاسی و فرهنگی جوامع ما رخنه کرده اند تا جایی که حتی مطبوعات اسلامی از کمبود شدید نویسندگان و روزنامه نگاران در رنج افتاده است.

اکنون بعد از نیم قرن از فعالیت اسلامی، مردان صالحی به وجود آمده اند اما نه تنها کارایی محدودی دارند بلکه ناچارند با سیستمی که با آن معارضت دارند همکاری کنند. آنها همان قدر که در فعالیت حرفه ای خود موفقیت کسب می کنند، همان قدر هم در دعوت خود با ناکامی روبه رو می شوند. البته در این سخن هیچ گونه دعوتی برای پیروی از شعارهایی که نقش خود را از دست داده اند ـ مانند شعار ستیز با جاهلیت و تکفیر و مهاجرت ـ نیست بلکه این سخن از اوضاع رنج آور ماست. اکثریت مسلمان در جنبش اسلامی از درک واقعیت خود و نقشه ریزی برای آن عاجز و ناتوان مانده است. علت این عجز غباری است که از عصر انحطاط باقی مانده و بیم و هراس از اوضاع فعلی و واکنش های گوناگون باعث شده که از واقعیت خود فاصله بگیرد. جدایی دین از واقع زندگی در جوامع ما و نیز جدایی دین از سیاست و تأثیرگذاری به مشارکت در ارشاد این سیاست ها ـ به رغم رد جدایی میان دین و حکومت از سوی جنبش اسلامی ـ ادامه یافت. به اختصار باید گفت که فعالیت های اسلامی ناچار است که یک استراتژی مخصوص به خود بگیرد و به وسیله آن جنبش اسلامی و امت اسلام را از این گرداب رهایی بخشد و در برابر مبارزه طلبی های بزرگی که در منطقه وجود دارد، قد علم کند. در اینجا به این بسنده خواهم کرد که عجالتا اصول ضروری این استراتژی را بازگو کنم. البته این اصول فقط پیشنهادهایی است و نه یک طرح. این اصول بایستی فراهم باشد و برای آن حساب باز کرد.

اصول اساسی در استراتژی فعالیت های اسلامی

اول: ما بایستی موضع خود را از میراث روشن کنیم. چه چیزی از این میراث بگیریم و چه چیزی را اهمال کنیم؟ چه چیزی به درد ما می خورد و چه چیزی نمی خورد؟ کدام ارزش های مثبت از میراث باقی مانده که می توانیم آن را حفظ کنیم؟ همچنین کدام ارزش های منفی؟ البته این را باید به دور از موضع تقدیس و احتقار بررسی کنیم.

دوم: ما باید موضع خود را در برابر غرب روشن کنیم. آیا موضع ما یک سلسله اشتباه و بطلان و تزلزل بوده است؟ اسلامیون این موضع را اینگونه تصویر می کنند و معتقدند که در آستانه فروپاشی است. مثل این است که با این سخن می خواهند میراث خواری غرب را به ما مژده دهند. اما حتی اگر غرب سقوط کند حتما لزومی ندارد که وارث آن باشیم چراکه کسی وارث می شود که اصلح ترین باشد. آیا ما اصلح ترین گروهی هستیم که روی زمینیم؟ وانگهی اگر غرب یک سلسله از اشتباه است چگونه توانسته قرن های متمادی سیطره خود را بر جهان اعمال کند؟ آیا عمارتی بر زمینه باطل استوار می شود؟ هرگز! آیا در مقابل، غرب ایده آل های والای تمدن است؟ آیا نمونه صالح برای تطبیق در تمام زمان ها و مکان ها و در هر شرایطی است؟ ما باید چه چیزی از غرب بگیریم و کدام را رها کنیم؟ آیا باید همانطور که اسلامیون اصرار برای استفاده از تکنولوژی غرب دارند فقط از این زمینه غرب بهره بجوییم و دیگر ارزش ها، تشکیلات و مؤسسات آن را رد کنیم؟ حال اگر فرض کنیم که این کار از نظر تئوری ممکن باشد، (آنها معتقدند که از نظر عملی نیز ممکن است) آیا این کار به نفع ماست؟ آیا در تشکیلات اداری و سیاسی و علوم اجتماعی غرب موردی نیست که ما بتوانیم آن را از چارچوب مادی اش برهانیم و در یک روند تمدنی اسلامی قرار دهیم. چنین کاری را پیشتران ما با بسیاری از معابد ایرانیان و رومی ها انجام دادند. آنها معابد را ویران کرده و از سنگ ها و مصالح آن در ساختمان های دیگر استفاده کردند. بعضی از این ساختمان ها مساجدی است که هنوز هم از آن استفاده می کنیم.

سوم: ما باید دیدگاه خود را پیرامون واقعیت خود به دور از هر قضاوت قبلی مشخص کنیم. باید مشخص کنیم که این واقعیت اسلامی یا جاهلی است؟ و بر این واقعیت چه کسی حکم می راند؟ گروه ها، اقشار، تجمع های سیاسی و دینی آن چگونه است؟ آیا ما باید با آن همکاری یا ستیز کنیم؟ حداقلی که ما می توانیم با دیگر تجمع های سیاسی و دینی موافق باشیم کدام است؟

چهارم: تحول چگونه باید به وجود بیاید؟ به زور و اکراه یا آزادی و باور؟ آیا کودتاگران در جهان اسلام را تأکید کنیم یا آنها را غاصب و فرصت طلب بدانیم؟ آیا اگر دست به چنین کاری زدند، ما دست همکاری به سوی آنها دراز کنیم یا بر این پندار باشیم که نظام ارتشی بدترین سیستم حکومتی است که گریبان امت راگرفته است؟ آیا هر فرد کودتاچی را یک فرد مغرور بدانیم که با استفاده از غفلت ملت به زمام حکومت چنگ می اندازد و به تنهایی و به دور از خواست مردم به امر و نهی می پردازد. او هر منافق بدسرشتی را در گرد خود جمع می کند. آنها برای او کف می زنند و چاپلوسی می کنند تا جایی که فکر می کنند کاری که می کند هیچ کس نکرده و او یگانه دهر است. خود را رهبر نجات دهنده می پندارد و حکیمی از حکما و حتی داوری میان حکماست. یا باید بر این عقیده باشیم که ملت ـ بعد از خداوند ـ بالاترین سلطه در جامعه را دارد و کسی حق ندارد که کفیل و وصی آن باشد. زیرا ملت کودک یا ناقص عقل نیست بلکه خلیفه خدا روی زمین است و اصرار کنیم که جهاد برای آزادی همان جهاد برای اسلام است و تمام تجمع های سیاسی حق دارند که برای بازگرداندن آزادی مورد تجاوز قرار گرفته و زنده به گور شده در جهان عرب گردهم بیایند. ما بایستی هر نوع دیکتاتوری را حتی اگر از طرف فرد مسلمانی سر بزند و او ادعا کند که می خواهد با این شیوه اسلام را بقبولاند، رد کنیم. زیرا چنین کاری را خداوند حتی بر انبیای خود منع کرده است، پس چگونه ما به نظامیان مغرور چنین اجازه ای بدهیم؟

«أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین» اگر نظامی بر سر کار بیاید که آزادی های عمومی را به رسمیت بشناسد، جنبش اسلامی شایسته است که به عنوان یک طرف سیاسی به فعالیت حقه خود دست بزند و در همان حال که طرف های سیاسی دیگر را به رسمیت می شناسد در زمینه ایجاد الگوی اجتماعی دلخواه خود تلاش کند. در این صورت، جنبش اسلامی در مبارزات انتخاباتی مشارکت می کند و در پارلمان و ارگان های جامعه مانند شهرداری ها جای پایی پیدا می کند و در حکومت ـ هرچند جزیی ـ مشارکت می کند جنبش اسلامی با این کار اعضای خود را در زمینه اداره کردن نهادها و رهبری مردم، بسیج کردن و آگاهی دادن به آنهادر زمینه اهداف این جنبش، آموزش می دهد. جامعه اسلامی به صورت کامل از آسمان و در یک روز فرود نیامده بلکه سنگ به سنگ روی هم گذاشته شده و ساختمانی محکم و استوار شده است.

در این صورت، جنبش اسلامی حکومت را به اعتبار اینکه از سوی ملت انتخاب شده است به رسمیت می شناسد. اما مادامی که حکومت دین اسلام را به کار نمی بندد آن را مشروع نمی دانیم. این هشدار را نیز بدهیم که مبادا ملت با مشاهده مشارکت برخی از عناصر اسلامی در دستگاه های حکومت فکر کند که حکومت اسلامی شده است. به نظر من اگر حکومت بخواهد تظاهر کند که به خواسته ملت تن می دهد، جنبش اسلامی موظف است که ملت را آگاه کند و شائبه را از ذهن آن بزداید و بگوید که حکومتی که حق آزادی بیان و جمع شدن را از ملت دریغ می کند نه اسلامی است و نه قانونی و در آن صورت جنبش اسلامی هیچ راهی پیش رو ندارد، مگر اینکه قیام کند و مردم را در یک صف در برابر حکومت خودکامه بسیج نماید. این قیام همانی است که در ایران رخ داد و شبیه قیام مسلحانه ای است که در افغانستان جریان دارد و شاید هم همان چیزی است که در سوریه آغاز شده است. بنابراین، برای دستیابی به زمام حکومت سه راه روشن وجود دارد که در هر سه، ابزار کار ملت است.

اول: راه حل دموکراتیک. دوم: قیام مردم و قیام مسلحانه و راه سوم از طریق کودتای نظامی است که به نظر من با ارزش های اسلامی ـ که جهاد برای آزادی را در مقدمه اهداف خود قرار می دهد ـ هماهنگی ندارد.

پنجم: دعوت به اسلام از طریق نیازها و رنج های مردم. یکی از مهم ترین نیازها و آرزومندی مردم رهایی از هرگونه وابستگی به استعمار و نجات از دست رژیم های استبدادی در داخل و تحقق عدالت اجتماعی است. ما باید میان اسلام و نیازهای ملت پیوندی برقرار کنیم تا ملت یقین کند که مبارزه به خاطر اسلام، همان مبارزه به خاطر آرزوی اوست. زیرا هیچ تحرکی ـ مگر در صورتی که آرمان جامعه را در خود تجسم ببخشد ـ پیروز نخواهد شد. جنبش اسلامی هر زمان که در برابر دشمنان امت قد علم کرده پیروزی به دست آورده اما در جاهایی که با ناکامی روبه رو شده و از محور رهبری دور گردیده به دلیل موضع مبهم آن در قبال رنج های بزرگ امت و کوتاه آمدن در برابر حکومت خودکامه بوده است. اکنون زمان آن فرا رسیده که جنبش اسلامی موضع احتیاط و دودلی را کنار بگذارد و با وجدان ملت و رنج های آن پیوند بخورد و در این قیام خود اول به خدا و بعد به پشتوانه ملت تکیه کند.

ششم: تکامل تربیت فرهنگی: رشد روحیه نقدپذیری و واقع بینی در حکومت، حق دوستی و گردن نهادن به آن (به منظور تبعیت از اندیشه و نه شخص) علم دوستی و احترام گذاشتن به علما بدون تعصب، تعمیم ندادن خطای یکی بر همه چراکه انسان جایزالخطاست و حکمت، گمشده فرد مؤمن است و به دنبال او می گردد. ما با این صفات از حصار اندیشه معنوی که تمام امور را به خیر مطلق یا شر مطلق تقسیم می کند، رها می شویم. در زمینه تربیت روحی بایستی ارتباط فرد را با خدای خود تحکیم ببخشیم و اندیشه دیدار با خدا و آمادگی برای روز موعود را در او تقویت کنیم. این امور از واجب ترین اقدامات جنبش اسلامی در این دوره است. زیرا امروزه اندیشه های مادی در تمام زمینه ها رخنه کرده و شهوات بیدار شده اند و کار سازندگی را ـ هرچند که در سطح والا هم باشد ـ در لبه پرتگاه قرار می دهند. پس ناگزیر باید تقوا را مهم ترین ارزش اسلام و نخستین معیار سنجش افراد قرار دهیم. با این کار احتمال انحراف را کاهش می دهیم و سطح ایثار افراد را با مال و جان و وقت بالا می بریم و بدین ترتیب فلسفه شهادت والاترین آرزوی مسلمانان می شود و افراد از بیماری های روانی مانند نخوت و غرور، ریا و عشق، خودنمایی و نفاق و عناد که بیماری هایی کشنده برای جنبش به حساب می آیند، دور کنیم.

هفتم: یکی دیگر از این اصول که در جهت تحقق اصل توحید ـ که پایه و اساس عقیده اسلامی است ـ و رضای خداوند است، جهانی بودن جنبش اسلامی است. جهانشمولی عقیده اسلامی جوهره عصر است و به جای اندیشه های ناسیونالیستی و قومی است (که در قرن نوزدهم سرتاسر اروپا را فراگرفت) و داعیان به اسلام را نه با دین و نه با دنیاشان هماهنگ نمی کرد. جهانشمولی فعالیت های اسلامی جایگزین ملی گرایی نیست بلکه معنایی است که به آن اضافه می شود و آن را تکمیل و غنی می کند، فعالیت جهانی اسلام سمبل وحدت امت و به طور موقت جبران خلافت است و چارچوبی برای مبادله تجربه و طرح ریزی سیاسی های فراگیر اسلامی بدون آسیب رساندن به تجربه های محلی است. مثلاً اهل مکه از نیازهای ملت خود آگاه ترند و همینطور هم جاهای دیگر. باید پرسید که چرا یهودیان باید آژانس جهانی یهود، مسیحیان اتحادیه جهانی کلیسا، کمونیست ها کنگره جهانی کمونیسم، اروپایی ها پارلمان و بازار مشترک اروپا و اعراب اتحادیه عرب داشته باشند و داعیان به اسلام یک مؤسسه جهانی نداشته باشند؟ آیا این امر به معنای عقب ماندن از دین و دنیا نیست؟

هشتم: برنامه ریزی. این اصل بسیار مهم است و کمیت هم، رکن مهم آن به حساب می آید. بسیاری مواقع کمیت را در نظر نمی آورند و شعار می دهند که «کیفیت مطرح است نه کمیت» اما یکی از ویژگی های عصر ما که عصر علم مدرن است تبدیل کیفیت به کمیت است. قرآن کریم کمیت را اصل مهم بنیان هستی به حساب می آورد: «وکل شیء عنده بمقدار». اما از آنجا که مقیاسی برای کمیت در دست نداریم، ارزش گذاری بر کار خود و محاسبه نفس، خود امری تقریبا ناممکن به حساب می آید. ولی نباید در برنامه ریزی خود فراموش کنیم که تنها به مدد خداوند و تقویت و توفیق او کاری پیش نمی بریم.

آنچه که در برنامه ریزی و به منظور گذشتن از موانع باید مراعات کرد، پدید آوردن فرصت هایی برای تخلیه روانی و شور احساسی بعضی از جوانان است. چراکه این فرصت ها اگر پدید نیایند، جنبش با انحرافات بسیاری روبه رو خواهد شد. پدیده تکفیر و مهاجرت نیز در نتیجه فعالیت های اسلامی که مجالی برای ایجاد تحول در جامعه نیافته پدید آمده است. این پدیده مانند رودخانه شتابانی است که وقتی در راه خود با مانع روبه رو می شود به این سمت و آن سمت می ریزد.

از عوامل دیگر، یکی عامل زمان است. این عامل در جنبش ما نقش مهم ایفا می کند زیرا جنبش باید همواره در حال تحول باشد. از دیگر عوامل، واقع بینی است. منظور این است که ما باید امکانات خود و دشمنان خود را در نظر بیاوریم و از وسوسه توطئه چینی که گریبانگیر جنبش اسلامی می شود و این جنبش فکر می کند همه دنیا علیه آن به پا خاسته و هر فریادی را پرخاش به خود به حساب می آورد، نجات یابیم. درست است که جهان از ما بدش می آید اما سیاست تنها مبتنی بر اصول نیست بلکه منافع هم در نظر گرفته می شود و هیچ هم بعید نیست که منافع ما با منافع دشمنان در نقاطی اشتراک داشته باشد.

ما باید آگاهی و قدرت را به مردم بازگردانیم و برای تمام توانایی های مسلمین ـ حتی آنهایی که با ما اختلاف نظر دارند ـ حساب باز کنیم و طرح بریزیم. داشتن شهامت و شجاعت برای ورود به جهان مدرن و جوانب مختلف آن مانند بازیگری و سینما ضروری است. ما باید برای آزاد کردن این جنبه ها به جای گریز به سمت آن برویم. خداوند می فرماید: «ادخلوا علیهم الباب فأذا دخلتموه فأنکم غالبون» یعنی: بر آنها وارد شوید. اگر وارد شدید پیروزید.

برادران مهمترین سوال این است که: آیا ما می توانیم با حفظ اسلام خود در جهان نوین زندگی کنیم؟ جنبش اسلامی برای متقاعد کردن امت جهت ایجاد هماهنگی میان دین و علوم مدرن تلاش های بسیاری کرده و بعضا هم موفق شده است. این جنبش توانسته است جوانانی پاکیزه در جهانی آلوده به بار بیاورد. این جنبش تا حدود زیادی توانسته است شعار جدایی دین از حکومت را سرکوب کند. اما مسأله مهم پیش روی ما این است که چگونه می توانیم این عصر را رام کنیم؟ ما باید فرهنگ امروز را در قالب اسلام بریزیم و ذوب کنیم. آن وقت مردم اسلام را در تمام زمینه ها ـ اقتصاد، هنر، تئاتر و غیره ـ می بینند و اسلام پاسخگوی نیازهای جهان خواهد بود. در این صورت اسلام دیگر دین فرد یا گروهی نیست، بلکه به تمدن ملت و امت تبدیل می شود و تنها راه دستیابی به عزت و عدالت و آزادی خواهد بود. جنبش اسلامی تاکنون توانسته است نظر بسیاری را به اسلام جلب کند. اما آیا این جنبش می تواند این طرفداران را رهبری کند و پاسخگوی نیازهای آنها باشد؟ آیا می تواند گروه هایی را که پا گرفته اند و می توانیم آنها را گروه های بهره بردار از اسلام بنامیم کنار بزند؟ این گروه ها همان هایی هستند که تا دیروز در صف دشمنان قرار داشتند و امروز شعارهای اسلامی برای تطبیق اسلام و قانون های اسلامی سر می دهند. این یک مبارزه طلبی دیگر از سوی نیروهای مقابل برای سوق دادن پیروزی بزرگ جنبش اسلامی به مسیرهای انحرافی و بر باد دادن آن است.

در پایان از برادران گرامی برای قصوری که در احاطه به این موضوع دارم معذرت می خواهم. زیرا این موضوع بزرگتر از آن است که یک شخص مبتدی مانند من آن را بحث کند. اما همین که اهمیت آن را بازگو کرده ام به خواسته دلم رسیده ام. بسیاری از مواردی را که ذکر کردم کارهایی است که در جنبش اسلامی سودان حاصل شده است و ما به این جنبش ـ در این منطقه ـ امیدهای زیادی بسته ایم و آرزو می کنیم که همان نقطه ای باشد که با صالح بودن آن تمام جسم صالح شود. این آرزوی ما را مالک بن نبی تأیید می کند. او می گوید بخش بزرگی از ملل اسلامی به تمدن وارد شد و از آن خارج گردید و باز گرداندن ملتی که از آن تمدن خارج شده بسیار دشوار است. جامعه سودان هنوز هم یک جامعه ناب است. جنبش اسلامی سودان هم دارای تجاربی است و در آفریقا و آسیا از جایگاه مشخصی برخوردار است. این جنبش با توجه به تاریخ طولانی جهاد و آگاهی رهبران و اعضای آن ـ در صورتی که بتواند با همسایگان اش درست رفتار کند ـ لیاقت آن را خواهد داشت که به عنوان نخستین تجربه موفق در برابر مبارزه طلبی های موجود در منطقه باشد. برادران! کشتی شما سفر آغاز کرده است. هیچ کدامتان به فکر دنیا و اشباع غرایز نباشید و به فرمان خداوند برای جهاد، پیوسته گردن بنهید و در اندیشه بهشتی باشید که به وسعت آسمان ها و زمین است.

مطالب مرتبط

r-kh

یادداشتی کوتاه از مرحوم استاد سید هادی خسروشاهی درباره حضرت آیت الله العظمی روحانی قدس سره الشریف

image-article100

اسلام ستیزی غرب: استشراق و مستشرقین

image-article100

سخنرانی استاد خسروشاهی درباره علامه هبهالدین شهرستانی

image-article100

سخنرانی استاد خسروشاهی در میزگرد کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دین

image-article100

دیدگاه شیخ قرضاوی درباره : شیعه، تکفیر و فتوا – بخش نخست