در فراق عالمی روشن‌اندیش

image-article100

دقیقاً همان روزهای تیرماه بود که در سال گذشته دوستی از تبریز تلفن زد که دوستی از تبار عالمان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد غروی بدرود حیات گفت.

▪ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمد ثقفی

دقیقاً همان روزهای تیرماه بود که در سال گذشته دوستی از تبریز تلفن زد که دوستی از تبار عالمان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد غروی بدرود حیات گفت. امسال نیز در همان ماه البته با چند روزی زودتر یا دیرتر، باز همان دوست زنگ زد که دوستی ارزشمند و فرزانه ای دیگر از تبار راستگویان، در بیمارستان بدرود حیات گفت و البته در عرض چند ساعت: علی فرزانه یار دبستان و همسفر راه و همراز زندگی.
این خبر ناگهانی آن چنان منقلب و دگرگونم ساخت که چند لحظه ای در خود فرو رفتم و به خود گفتم، آری مرگ، بزرگ و کوچک نمی شناسد و سرانجام همه در کام آن فرو خواهیم رفت… اما مرگ این عزیز با آن دوست قبلی متفاوت بود که با این عمری دراز، از فراز و نشیب روزگار غم و شادی، با هم بوده ایم و چه خاطراتی فراموش نشدنی…

سه یار دبستانی
می گویند عمر خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح در روزگاری، در یک مکتب درس می خواندند و یار دبستانی بودند. نویسنده شرح حال «خواجه نظام الملک» چنین گزارش می دهد:
«عمر خیام مدت چهار سال تمام (38 ـ‌434) با نظام الملک و حسن صباح در محضر امام موفق نیشابوری کسب فیض می کردند. تا آنکه در پایان تحصیلات (دوره) پیرتر از جوانی از یکدیگر این پیمان را با هم بستند، عهد می کنیم که هر کدام وقتی دولتی مرزوق گردد علی السویه، مشترک باشند و صاحب آن دولت خود را به هیچ وجه ترجیحی ثابت نکند. چنانکه 22 سال پس از امضای این قرارداد نظام الملک به وزارت آلب ارسلان سلجوقی رسید و از جمله دوستانی که از چهار سوی کشور به دیدارش شتافتند یکی هم عمر خیام بود… و خواجه، هم درس دوران جوانی خود را با مهربانی زیاد پذیرفت.
چون خواجه به قدرت رسید و شأن اجتماعی اش بالا آمد، عرق شرف و لقبش کریم و طینت خجسته او را به وفای عهد خود وادار می دارد و در قدرت (سیاسی) خود از یار دبستانی خود، عمر خیام، بی درنگ دعوت می کند که به کار علمی خود بپردازد. خیام بی درنگ به نیشابور رهسپار شد و پس از چند سال رنج و زحمت کتب بی مانندی به نام «جبر و مقابله» را نوشت و به عنوان حق شناسی آن را به نظام الملک تقدیم کرد. خواجه از خواندن کتاب های خیام (یار دیرین) خود بسیار خوش وقت گردید و اثرات وجود خود را در تاریخ علم به یادگار گذاشت. (1)

همدوره تحصیلی و یار دبستانی
من و آقای علی فرزانه، از آن ایام نوجوانی و دوران اولیه طلبگی با همدیگر «یار دبستانی» بودیم. در مدرسه طالبیه تبریز، علوم ادبی و اسلامی می خواندیم. اما دقیقاً از آن دوران و اوان زندگی، علی فرزانه استعداد قابل تحسین داشت و استعداد و شایستگی خود را در مراحل تحصیل و کمال یابی نشان می داد.
گرچه من در تبریز با «فرزانه» آشنا شدم، اما شناخت کامل‌تر همدیگر در مدت طول زمانی حاصل شد که سال ها، با همدیگر زیست علمی و صحبت هم نشینی داشتیم و حلقه دوستان ـ هم بحثی ـ را تشکیل می‌دادیم.
من با استاد علی فرزانه، تقریبا هم سن و سال بودم. او متولد 1321 بود و من در سال 1323 چشم به جهان گشوده ام.

جامعه شناسی طبقاتی خاندان های متوسط
یقیناً منظور من از طرح عنوان جامعه شناسی طبقاتی، تفسیر و توضیح جامعه شناسی طبقاتی، مارکسیست ها نیست که هم همه عالم و آدم را با تئوری طبقاتی بر مبنای زیر بنا و روی بنا بر پایه اقتصاد تفسیر می کنند، بلکه منظور جامعه شناسی آموزشی و استعدادیابی فرزندان طبقات متوسط و طبقات مرفه و خوش گذران جامعه است.
معمولاً چون فرزندان خانواده های مرفه از وضع معیشتی و زندگی در حال رفاه و فراهم شدن وسائل مادی زندگی به سر می بردند، چندان علاقه ای به تحصیل کمالات از خود نشان نمی دهند بلکه همواره خود را با نوعی «برتر»بینی و بالاتر از دیگران، معرفی می کنند و «لوس» بار می آیند و تنبل می شوند و ترقی نمی کنند و از حوادث روزگار زبون، بی عرضه، بی لیاقت بار می آیند. برخلاف فرزندان افراد زحمتکش و خودساخته از نظر تلاش و اعتماد به نفس این گروه، شخصیت و هویت خود را فقط و فقط در پرتو زحمت تلاش، تحصیل کمالات خود به دست می آورند و پیش می برند.
و در حوادث روزگار نیز سخت مقاوم، استوار و راست قامت تاریخی می شوند و به تعبیر سعدی شیرازی:
روستازادگان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند
در کلیله و دمنه از کتاب های ادبی ایران زمین که جزء کتب تحصیل ابتدایی ما بودند و در نزد مرحوم استاد دانشمند حاج میرزا علی نمروری آن را می خواندیم و هر دو: من و علی (فرزانه) این شعر را کاملاً به خاطرم مانده است که:‌ ان الفتی من یقول ها ان اذا لیس الفتی متن یقول کان ابی.
آری استعداد و پرورش با تبختر خودبرتربینی و تن پروری و مهمل کاری به کمال نمی رسد، بلکه گاو نر می باید و مرد کهن.

زادگاه علی فرزانه
فرزانه، اصالتاً روستازاده بود (همانند هاشمی رفسنجانی (ره) که در اوج قدرت می گفت:‌ من فرزند روستایم ـ از (بهرمان رفسنجان کرمان) از روستایی، قیصرق از توابع منطقه مهربان ـ بستان آباد ـ پدرش مرحوم حاج داداش (پیرمرد) روشن ضمیر، با سیمایی نورانی و ریش سفید مهتابی، می گفت که من، علی را سرباز امام زمان (عج) کرده ام همانند پدر من مرحوم آقا سید علی اصغر (بقال) که می گفت: من به پسر پهلوی سرباز نمی دهم.
اصولا طلاب و جوانان منطقه سراب از استان آذربایجان شرقی خوش استعداد بودند و از بهره هوش زیادی برخوردار می گردند.
امروزه بسیاری از عالمان ممتاز حوزه های علمیه قم و نجف از منطقه سراب بوده اند. بمانند علامه شیخ عبدالحسین امینی (صاحب الغدیر) آیت الله ملکوتی امام جمعه اسبق تبریز، آیت الله شیخ ابوالفضل علمائی از علماء ممتاز حوزه و آیت الله شیخ حسین ایوقی و استاد جناب شیخ محمد حقی و آیت الله آقای شیخ محسن دوزدوزانی و آیت الله حاج شیخ یدالله دوزدوزانی و در تبریز نیز آیت الله حاج میرزا عبدالله سرابی، آیت الله سید محمد مولانا، آیت الله اشراقی و ده ها فضلای دیگر که امروزه حضور دارند.
آری علی فرزانه نیز همانند دیگر طلاب فاضل از این منطقه بود. زندگی مرحوم استاد علی فرزانه را به سه دوره می توان تقسیم کرد و ملاحظه نمود.

در تبریز
مرحوم فرزانه در مدرسه طالبیه تبریز، طلبه ای باهوش بود و خوش پوش در میان طلاب و فعالیت های حوزه تبریز و در بهره مندی از خطابه های عالمانه استاد محمد جلیلی (اسنقی) پیشگام و فعال بود.

در حوزه علمیه قم
بعد از رحلت آیت الله بروجردی، مرجع تقلید جهان تشیع من و علی فرزانه همراه دیگر دوستان، عازم حوزه علمیه قم شدیم. در این دوره اداره حوزه علمیه قم عملاً به عهده شخصیت برجسته آیت الله شریعتمداری بود در واقع می توان گفت که آیت الله بروجردی، اداره حوزه علمیه را به عهده و مسئولیت آیت الله شریعتمداری و آیت الله گلپایگانی و آیت‌الله نجفی مرعشی وانهاد و از دنیا رحلت کرد.
گرچه مدرسه حجتیه یادگار آیت الله سید محمد حجت، به مدیریت فرزندش آیت الله سید حسن حجت اداره می شد، ولی از آنجایی که آیت الله شریعتمداری نماز ظهر و مغرب را در مسجد مدرسه حجتیه اقامه می کردند، همه فضلای مقیم در مدرسه، در آنجا جمع می شدند. به علاوه مدرسه حجتیه نوساز و فضای وسیع و باز مدرسه مسکن بسیاری از طلاب فاضل که امروزه مصدر کارند و در آنجا سکونت داشتند.
ما نیز چند نفر از طلاب تبریزی بودیم و محفل دوستانه و علمی داشتیم و جمعاً شش نفر بودیم که امروزه از آن جمع تنها دو نفر باقی مانده ایم: من [سید محمد ثقفی] و حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد حسین کوه کمری.

بعد از وقایع سال 42
دقیقا در سال 43 بود (بعد از نهضت پانزده خرداد و نقش آیت الله شریعتمداری در مسائل روز) در حوزه علمیه قم گرایشات فکری متفاوتی وجود داشت. عده ای از فضلا و «هواداران و شاگردان آیت الله خمینی، تأکید بر تداوم نهضت اسلامی داشتند و اصلاح جامعه را تنها در پناه «اسلام سیاسی» دنبال می کردند اما اندیشه اصلاحی و اجتماعی دیگری نیز حضور داشت که معتقد بود که جامعه ایران در تغییر اجتماعی، نیاز به نهضت فرهنگی هم دارد. جامعه، حوزه ها، دانشجویان و طلاب حوزه پیش از کلنجار با احزاب سیاسی و مفاهیم سیاسی باید به خودسازی علمی و فرهنگی و آشنایی با فرهنگ زمان واسلام قرن بیستم (نه قرن اول هجری) آشنا گردند. اگر نهضت اسلامی، با زیرسازی فرهنگی عمیق و آشنایی با عمق معارف دینی عارف به زمان خود باشند [العالم بزمانه لاتهجم علیه الحوادث] حتما می توانند جامعه خود را تحول بخشند.
در ردیف این گروه عالمان، علامه طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، امام موسی صدر، آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی قرار داشتند و از شخصیت های علمی مهندس بازرگان… به نظر نگارنده در تاریخ تشیع و بعد از شهادت حضرت سید الشهدا دو جریان شیعی وجود داشتند شیعه زیدیه و تشیع امامیه. فرزندان زید شهید از حضرت سجاد، برای تغییر زمان و اصلاج اجتماع، قیام به شمشیر را شرط ضروری امامت می دانستند و به اصطلاح امروزه روحانیت مبارزه بودند.
البته با اینکه شهید هم می دادند اما چندان موفق هم نبودند. و تشیع امامی به رهبری حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام احیای اسلام و تشیع را در فرهنگ سازی و پروراندن عالمان اسلام شناس و تأسیس حوزه های علمیه می دانستند و تشیع فرهنگی و جریان اعتدالی را تشکیل می دادند. اگرچه این دو شیعه در ریشه ها یکی بودند، اما در آثار و نتایج به نتیجه های متفاوتی رسیده اند.
[در این زمینه به منابع تاریخ تشیع مراجعه شود.]
در عصر ما اولویت گروه دوم، تغییر فرهنگ از طریق تأسیس نهادهای فکری علمی ـ ‌اندیشه صورت می گرفت.
انتشار مجله علمی ـ دینی مکتب اسلام ـ نخستین گام این نهضت فرهنگی بود و دومین گام این اندیشه، تأسیس «دارالتبلیغ اسلامی» و پرورش نویسندگان و تربیت طلاب با استعداد و آشنا ساختن این گروه با معارف اسلام و علوم و معارف عصری بود. از این رهگذر عده زیادی از طلاب حوزه علمیه به طور گزینش از طریق امتحان خاص، وارد آن موسسه شدند که علی فرزانه و اینجانب و بسیاری از دوستان ما از این گروه بودیم.

اساتید علی فرزانه
استاد علی فرزانه، علاوه بر درس های معمولی حوزه علمیه که پس از اتمام سطح، به درس خارج می روند، به مدت حدود ۶ سال مشارکت داشت. در آن موسسه آیت الله محمد کرمی (نماینده خبرگان اول از اهواز) از عالمان بزرگ عرب زبان و از علامه محمد جواد مغنیه مفسر مشهور «تفسیر الکاشف» از ایشان، سال های چندی استفاده نمود.
در درس این دو استاد مبرز بود که استعداد علی فرزانه شکوفا گردید. و در پژوهش هایی که به زبانی عربی می نوشت هر دو عالم شیعی ـ محمد کرمی و محمدجواد مغنیه ـ بارها تصریح کردند که:‌انت تکتب مقالا عربیا کما یکتب کاتب لبنانی.
در درس خطابه نیز که استاد صدر بلاغی به عنون استاد ناظر، آن را به عهده داشت، فرزانه، هوش سرشار و ذوق شعری خود را به عرصه ظهور گذاشت که موجب تحسین حاضران نیز قرار گرفت و در محضر استاد شهید مطهری نیز درس فلسفه بحث حرکت را خوانده بود.

در تبریز
فرزانه بعد از تحصیلات تکمیلی و اخذ مدرک علمی به تبریز آمد. ابتدا در محله ولیعصر و شب ها در مسجد ولیعصر که به وسیله آقای حاج مرتضی خویی تأسیس شده بود، اقامه نماز می کرد.
در روزها در دبیرستان صفا در محله ششکلان همراه دیگر دانشمندان متخصص عهده دار تدریس علوم دینی و معارف اسلامی شد و هیأت علمی و مدیریت دبیرستان صفا، آقای فرزانه را با پذیرش مدرک علمی او استخدام کرد و جناب فرزانه همراه دیگر متفکران و اندیشمندان مسلمان آن دبیرستان، در عرصه فرهنگی و مشارکت علمی آکادمیک قرار گرفت و این خود یک موفقیت ممتازی بود که آقای فرزانه را از حضار مجالس دینی سنتی به محفلی باز فرهنگی دبیرستان صفا انتقال می داد و ذهن و فکر و اندیشه او را جهت می داد و راه ترقی علمی را فراهم می کرد جلسات مجلس: «مکتب علی».
در آن روزها که در حدود سال 50 بود نهضت سیاسی ـ فرهنگی در کشور به اوج خود رسیده بود. در تهران و در حسینیه ارشاد استاد شهید مرتضی مطهری و همچنین مرحوم دکتر علی شریعتی رهبریت فرهنگ ـ دینی را هدایت می کردند اما در تبریز که فضای خاص خود را داشت استاد فرزانه در مباحث دینی ـ علمی را با مخاطبان فرهنگی و جوانان مبارز که بعدا در انقلاب مصدر کار شدند، معارف اسلامی را عالمانه بیان می کرد و روح جستجوگر حاضران را که اکثر جوانان مبارز بودند اقناع و احیاناً اشباع می کرد. که گاهی نیز این بنده در همان مجلس مشارکت می کردم.

در دوران انقلاب و روح مبارزه
از آنجایی که استاد فرزانه اصولاً حشر و نشرش با جوانان مبارز بود طبیعی است که در سال 55 ـ 56 و 57 فرزانه فعالیت اجتماعی سیاسی چشمگیری داشت. حتی در این زمان و از بعد از انقلاب، که چهره های فرصت طلب خود را انقلابی جا زدند و می زنند آن روزها، جزو محافظه کاران محسوب می شدند و بیشتر سرکارشان با مجلس عامیانه مذهبی بود تا جوانان خودآگاه سیاسی.
در سال 56، بنده به عنوان طلبه ای تلاشگر با امتیازاتی که داشتم عازم آمریکا شدم و در دانشگاه تمپل (Temple) که با دارالتبلیغ اسلامی همکاری علمی داشت برای تکمیل دوره دکترا در رشته تطبیق ادیان و جامعه شناس دین، به آمریکا رفتم. استاد ما در دانشگاه تمپل (فیلادلفیا) شهید دکتر اسماعیل فاروقی فلسطینی الاصل (از رام الله) عضو فرهنگی سازمان الفتح بود که با موسسه قم به جهت مردمی بودن و غیردولتی بودن همکاری داشت. فرزانه نیز در تبریز همراه دوستان دانشمند خود فعالیت داشت و مورد غضب سازمان امنیت وقت بود.

بعد از پیروزی انقلاب
به نقل از خود آقای فرزانه یکی از سخنرانان شجاع راهپیمایی‌های شهر، که روحانیون در صف اول مبارزه بودند، استاد علی فرزانه بود (عکس آن سخنرانی موجود است)
اما بعد از تحولات شهر در سال 59 ـ 58 و تغییر موضع مدعیان انقلاب که می خواستند تنها خودشان باشند ـ تقریبا می توان به جرأت گفت که آقای فرزانه با تشخیص خود و درایت خاصی که داشت، خود را از همراهی با شیفتگان قدرت و شخصیت کنار کشید، زیرا به وضوح می دید که اگر دیروز می گفتند «همه با هم، امروز می گویند همه با من»!
طبیعی است که گرایشات انحصارطلبانه با روح آزادی خواهانه علی فرزانه سازگاری نداشت.
بنده خود شاهد بودم وقتی که در منزل مرحوم حاج احمد آقا غروی در سال 60 که من تازه از «ینگه دنیا» برگشته بودم، وقتی مرحوم جواد حسین خواه به فرزانه معترضانه انتقاد می کرد که تو انقلابی نیستی! فرزانه جواب داد اگر من انقلابی نستم همه شاهدند که این ماشین «پیکان» من انقلابی است!

انتخاب راه و دوران انزوا
استاد فرزانه همراه دیگر همفکران روحانی خود از طرف هم لباسان و فرصت طلب که شیفته قدرت و شخصیت شدند، مورد آزار و اذیت، حتی تهدید قرار گرفت و با انواع تهمت ها که رقیب نثار می کرد متهم شد.
داستان جالب و خاطره به یادماندنی به ذهن دارم که بهتر است آن را در اینجا نقل کنم که خود شاهد حال و گویای ضمیر همه ما است.
روزی در دوره امامت جمعه آیت الله ملکوتی که مردی عالم و مجتهدی به نام بود، به دفتر معظم له رفتم برخی از افراد دوره قاب چین ها که مرا در کنار آیت الله ملکوتی دیدند، با اشاره و احیاناً به صراحت گفتند، آقا (با اشاره) او از «خلق مسلمان» است. آیت الله ملکوتی، با صراحت به او گفت: مگر تو خلق کافری؟! سپس به روی من نگاه کرد یعنی که آنها اشتباه می کنند!
دیگر عرصه، عرصه تقوا و ارزشمداری با بی پروایی و ضد ارزشی، مطرح بود و احیاناً حالت بدبینی و جمع شدن بساط «انما المومنوه اخوه» آری همه با بستگی با «من» باشند: شعار «هر کس با ما نیست بر ما است»

تغییر محل خدمت
… استاد فرزانه دید که دیگر خدمت کردن و دعوت و تبلیغ در عرصه عمومی جامعه برای وی مقدور نیست.
ولی از طرف دیگر دوستان باوفای آیت الله اشراقی که نهضت اسلام عقلانی و جبهه ضد خرافات و مبارزه با عوام زدگی و عوام فریبی به وسیله او هدایت می شد، و این گروه همان نخبگان تبریز در عرصه بازار و خدمات اجتماعی و انجمن های خیریه، به طور غیرعلنی بدون ریا و تزویر، فعالیت داشتند و بعد از آیت الله اشراقی به درستی تشخیص دادند که تنها فرد دستار به سری که می تواند این خلاء علمی و دینی فرهنگی را پر کند، جناب میرزا علی فرزانه است. او گرچه به سن و سال علامه اشراقی نیست، اما در فکر و اندیشه و جهت گیری اجتماعی با او هم مسلک است.
او نیز در تبلیغ و فرهنگ اسلامی تأکید بر «قرآن» دارد ضد خرافات است و با خواب دیدن و خواب زدگی و تفسیر زندگی با خواب را راه انحرافی می داند. آری این ویژگی ها سبب شد که این دوستان فرهنگ دوست دور علی فرزانه جمع شوند در دو نهاد اجتماعی ـ خدماتی «جمعیت خیریه نوبر» و «موسسه خیریه حمایت از مستمندان» از وجودش استفاده کنند. به علاوه جلسات علمی ـ فرهنگی آیت الله اشراقی یک جلسه دیگر را در عصرهای چهارشنبه یک هفته در میان، با استاد فرزانه اداره کنند و چه انتخاب زیبایی.

تشخیص راه و انجام وظیفه
استاد فرزانه و همین طور استاد علیزاده دانشمندان مجهولی نبودند که مردم تبریز آنان را نشناسند و مجهول الهویه باشند. این دو بزرگوار سال ها، استاد جامعه فرهنگی و مربی جوانان با فرهنگ و با استعداد بودند.
اما به روشنی می دیدند که تندروی و شعارهای بی جا و تهمت های ناروا، بی مهری ها، بداخلاقی ها جانشین اخلاق اسلامی و ارزش های دینی شده است. آن هم به نام دین و پیاده کردن هدف اسلامی!!
در نهضت ها و انقلاب ها درست است که ایدئولوژی و شعارها، احساست جامعه را تحریک می کند و در اجتماع، «جایگزینی نخبگان» پدید می آید، عده ای می روند و دسته ای دیگر به جای آنها می آیند و ای بسا تندروی و خشونت حاکم می شود؛ اما این روند بیشتر در انقلاب های مادی بمانند مارکسیسم صورت می گیرد و یا در تاریخ اسلام عباسیان فرصت طلبانه از «نفس زکیه» ابومسلم خراسانی استفاده کردند و بعداً آن چنان رفتار کردند که همگان می دانیم ولی در انقلاب اسلامی که به وسیله عالمان بزرگ اداره می شد، هرگز هرگز این انتظار نبود! مگر اینکه مسئله را با «روانشناسی اجتماعی جامعه ایران» تحلیل کنیم.
به تعبیر دکتر همایون کاتوزیان در مقدمه کتاب «ایرانیان» که می گوید جامعه ایرانی و مردم آن چندین ویژگی دارند!
۱ـ نظریه توطئه:
ایرانیان به ندرت ظاهر هر رویداد، پدیده نظر یا پیشنهاد را باور می کنند. بر عکس به احتمال زیاد معتقد خواهند بود که ظاهر امر گمراه کننده و حقیقت در زیر آن نهفته است. و همواره می پندارند که در هر حادثه ای دست بیگانه ای دخالت دارد غربی ـ وابسته به دیگری.
طبیعی است که نتیجه چنین داوری فقدان مردان مورد اعتماد و موثق پدید می آید.
۲ـ شخص گرایی:
شخص گرایی دو رویه دارد:‌ یکی اینکه ایرانیانی که با یکدیگر پیوند خانوادگی و دوستی ندارند. از یکدیگر جدا هستند. احساس انسجام اجتماعی و مراعات افراد ناشناس در میان ایرانیان به طور کلی چندان قوی نیست. از این جهت فعالیت جمعی، بسیار نادر موفق می شود. ویژگی دوم شخص گرایی، گرایش برعکس دارد و به شکل دلبستگی غیرعادی به دیگران بروز می کند.
۳ـ احساس در میان ایرانیان و در شکل دادن به آرای آنان، جایگاهی والاتر از «عقل» دارد احساس بیشتر از «استدلال منطقی» جلب نظر می کند.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
البته امروزه وزیدن باد تند احساسات، مقداری در گذشت زمان، کاهش یافته است و چهره هایی که دیروز مورد قبول نبودند نورانیت واقعیت آنها نمایان شده و چهره هایی که خود را سلمان و «ابوذر» نشان می دادند، آزمایش تاریخی تعداد وارستگی آنها را تعیین کرده است و فرصت طلبانی که در هر دوره، نان را به نرخ روز می خورند دیگر در ذهنیت داوری مردم جایی ندارند.
استاد فرزانه از گروه دسته اول است. این معنی را تشییع باشکوه مردم از جنازه ایشان نشان داد و به علاوه حجت‌الاسلام والمسلمین سید تقی آل هاشم که نماز بر جنازه او خواند، در نماز جمعه به سلامت نفس و تقوای آقای فرزانه اعتراف کرده است. آری: اللهم انّا لانعلم منه الا خیراً.

نه عوام زده و نه عوام فریب
آری استاد علی فرزانه همین طور استاد علیزاده رحمه الله، نه عوام زده بودند و نه عوام فریب، شخصیت های خودساخته، حقیقت گرا و نه واقع گرا [که تشیع امام علی آن را تایید می کند، علی را قبول دارد ] حقیقت و نه واقعیت موجود خلافت را…
او در تبلیغ خود صریح بود، روشنفکر بود، از اسلام عقلانی علمی پیروی می کرد از خرافات زدگی، خواب زدگی و راه های انحرافی دیگر به شدت پرهیز داشت. از غلو و مبالغه گویی تملق دوری می کرد. از شخصیت های خدوم فرهنگ اسلامی، از مراع بزرگوار و از رجال علمی و سیاسی دفاع می کرد، خدمات شایسته این شخصیت های اسلامی و ملی را ارج می نهاد. گرچه سختی ها دید و البته اغلب ماها چنین بودیم، اما از راه خود عدول نکرد و نکردیم و به اسلام و ارزش ها معتقد بودیم و نه به شعارها.
من فقدان این یار دبستانی را به خانواده محترم، به فرزندانشان جناب سعید، وحید، فرید فرزانه و دختر خانم و به همسرش به دوستان باوفایش در انجمن های خیریه به ویژه به آقای حاج حبیب الله چوخاچیان، آقای حاج حسن حسین خواه و آقای حاج علی غفاریان و حاج کاظم آقا خامه چی و حجت الاسلام میرزا رضا فرزانه و حجت الاسلام و المسلمین هاشم زاده هریسی تسلیت می گویم و در پایان مرثیه ای را که ملک الشعرای بهار در رثای دوستی گفته است، آن را پایان بخش این مقاله قرار می دهیم.
دعوا چه کنی داعیه داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گردشتا بنده که در امن صحرا است گوید »چه نشینی؟» که سواران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کز کاخ هنر نادر کاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرایان همه خفتند اندوه که اندوه گساران همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار «بهار» از مژه در فرقت احباب کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

رحمه الله علیه رحمه الله واسعه
قم:‌ سید محمد ثقفی
دو ذیقعده 1439
تیر 1397
————————————————————
1. پروفسور عبدالرزاق کانپوری، زندگانی خواجه نظام الملک ترجمه:‌ سید مصطفی طباطبایی، صفحه 137، چاپ دوم 1354.
2. تفصیل این جریان را در مجله «نسیم بیداری» ویژه نامه دکتر ابراهیم یزدی آورده ام.
3. همایون کاتوزیان، ایرانیان، صفحه 20 ـ 22، نشر مرکز، چاپ تهران.

 

مطالب مرتبط

image-article100

هادی راه هدایت؛ به یاد مرحوم آیت ‌الله شیخ هادی فقهی‏

image-article100

در فراق عالمی روشن‌اندیش

image-news115

‏یک نفر در کسوت روحانیت منکر وجوب حجاب شد!‏

image-news114

رسالت تطبیقی دو مجله: «رساله الاسلام» و «مکتب اسلام»‏

image-news113

تحریف تاریخ؛ دروغ پراکنی علیه شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام‏