حاشیهای بر انتشار خاطرات مستند استاد خسروشاهی از آیتالله طالقانی
در سطور نخستین مقدمه كتاب «متون ایرانی» -مجموعهای از رسالههای فارسی و عربی خطی كه اخیراً به چاپ رسیده است.
در سطور نخستین مقدمه کتاب «متون ایرانی» -مجموعهای از رسالههای فارسی و عربی خطی که اخیراً به چاپ رسیده استـ جملهای خواندم که بسیار جالب بود: «گردش ایام مجال آن نمیدهد که چندان صبر کنی تا همه شرایط و اسباب برای کاری بزرگ فراهم آید که اگر صبر کردی تا چنان شود، به حکم شرع و عقل زیانکاری…!»
این بود که از دایره دقت در حد وسواس سالیان دراز در مورد نشر کامل خاطرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود به در آمدم و تصمیم بر آن شد تا مجموعهای از «خاطرات مستند» خود را در زمینههای فوق و درباره شخصیتهای برجسته و فرهیخته دنیای علم و دین، فقاهت و سیاست، در رسالههایی ولو کمحجم به دست چاپ بسپارم، بهویژه که اغلب آنها در سالهای اخیر در گفتوگوها و مصاحبههای مختلفی که با اصحاب جراید و ارباب قلم کردم، بیان شده و آماده نشر است. البته این تصمیم میتواند دو نتیجه و فایدت! هم داشته باشد:
1ـ بالاخره این خاطرات مکتوب از «حبس خانگی» و گردونه «فراموش شدن» و «زیر گرد و غبار مکتبه ماندن» رها میشود و در اختیار عموم قرار میگیرد.
2ـ علاقهمندان یا اهالی تاریخ و معاصران معاصر! فرصت مییابند حداقل نیم نگاهی به آنها کنند، بهویژه که شرایط زمان و مکان بنا بر تجربهای که همگی داریم، اجازه نمیدهد کتابهای قطور و چند صد صفحهای در هر زمینهای مطالعه شود، ولی مرور رسالههای کمحجم سهل، آسان و قابل اجرا تواند بود! در این مرحله، میتوان انتظار داشت که اهالی تاریخ و آشنایان با خاطرات، اشتباهات احتمالی ناشی از گفتوگوهای متعدد در زمانهای مختلف را یادآور شوند تا در چاپ مجموعه کامل در مجلداتی قطور، این خطاها رفع شود و پس از تکمیل نهایی و حذف اضافات و اضافه محذوفات! در «قفسههای کتابخانهها» برای مطالعه احتمالی آیندگان قرار گیرد.
… تصور آن است که هر کدام از این رسالههای «حدیث روزگار» در کمحجمترین صورتها شامل 100 صفحه باشند که در مواردی خاص، تعداد صفحات رسالهها از 200 صفحه هم فزونتر خواهد بود.
البته باید یادآور شد که حسن اصلی این خاطرات، مستند بودن آنهاست که به نظر میرسد بخشی از حوادث تاریخ معاصر و جریان نهضت اسلامی ایران را بهطور دقیق و صحیح با مدرک و سند ارزیابی و مطرح میکند… در حال حاضر حدود 50 کتاب یا رساله تهیه شده است که 20 جلد از آنها هماکنون زیر چاپ قرار دارد یا در مراحل پایانی آمادهسازی و اخذ مجوز برای چاپ و نشر است. بیتردید در صورت تکمیل نشر این رسالهها مجموعه کامل آنها را باز تحت عنوان کلی «حدیث روزگار» میتوان به صورت چند مجلد در چندین هزار صفحه و با چند صد عکس و سند، در اختیار عموم قرار داد.
محتوای اغلب این رسالهها همان طور که اشاره شد، شامل شرح حوادث تاریخی است که بیشتر آنها نتیجه و محصول گفتوگو با علاقهمندان به مسائل تاریخی از اهالی قلم و جراید است که پیشتر در بعضی از مجلههای هفتگی، ماهنامه، فصلنامه یا روزنامههای یومیه و هفتگی به مناسبتهای مختلف منتشر شدهاند.
نقل مکرر بعضی از حوادث و خاطرات در برخی موارد، به علت مرور ایام و سنوات و فاصله زمانی بین انجام گفتوگوها و مصاحبهها ظاهراً یک امر طبیعی است که به یاری خدا در چاپهای بعدی میتوان از آن پرهیز کرد، بهویژه اگر یاران تاریخدان و صاحبان خاطرات در رفع این نقیصه ما را با تذکارهای خود یاری دهند.
… آنچه که هماکنون در اختیار قرار میگیرد، رساله شماره چهار از «حدیث روزگار» است که شامل خاطرات متفرقهای درباره آیتالله سیدمحمود طالقانی، آماده چاپ و نشر شده است. امید که نشر رسالههای دیگر در باره امام خمینی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، آیتالله سیدعلی خامنهای، شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و دیگران هم بهزودی انجام پذیرد.
سابقه آشنایی ذهنی من با آیتالله طالقانی به سالهای دوران نوجوانی، یعنی حدود سال 1330 برمیگردد. اخوی بزرگوار، مرحوم آیتالله سیداحمد خسروشاهی یکی از معاریف و افاضل دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه، بودند و به طور طبیعی با فضلای همدوره خود آشنایی داشتند، چون ظاهراً در آن زمان، تعداد طلاب حوزه تازه تأسیس شده قم، بیش از چند صد نفر نبوده و محل تجمع و درس آنها هم نوعاً صحن حضرت معصومه (ع)، مدرسه فیضیه و رضویه و دارالشفا بود؛ روی همین اصل طلاب و فضلا میتوانستند خیلی زود همدیگر را بشناسند و با هم آشنا شوند. اخوی من علاوه بر درس حاجشیخ، در درس مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری هم شرکت میکرد و در واقع یکی از مریدان و شیفتگان ایشان بود. اتفاقاً آیتالله طالقانی هم در درس آقای خوانساری حضور مییافت و از همین جا با اخوی آشنا و دوست شده بودند.
در جریانات نهضت ملی شدن نفت که نام آیتالله طالقانی هم به نحوی مطرح بود، اخوی از ایشان تعریف و به نیکی یاد میکرد و میگفت که ایشان از طلاب باهوش و متین حوزه درس آیتالله خوانساری محسوب میشد و در همان ایام هم خیلی پر جوش و خروش بود و از اوضاع ضد دینی رضاخان شکایت داشت.
این آشنایی مقدماتی و ذهنی من بود تا اینکه در سال 1332 برای ادامه تحصیل به قم آمدم. از همان اوایل که به قم آمدم، با توجه به فعالیت فداییان اسلام در قم و اتحادیه مسلمین مرحوم حاجسراج انصاری و انجمن تبلیغات اسلامی مرحوم دکتر شهابپور و انجمنهای اسلامی دانشجویان در تهران، ارتباط من با دوستان مرکز، از جمله آیتالله طالقانی و در مسجد هدایت، آغاز و عینی یا حضوری شد. نخستین بار در مسجد هدایت خدمتشان رسیدم. مسجد هدایت در خیابان اسلامبول و نزدیک خیابان لالهزار قرار داشت. این دو خیابان در آن دوران مرز مشروبفروشیها، سینماها و غیره بود. مسجد یک در بزرگ از خیابان داشت و یک در فرعی در کوچه باریکی به نام کوچه «پارک».
در آخر همین کوچه سینمایی بود که همین نام را داشت و ظاهراً به همین دلیل هم کوچه را به اسم، نامگذاری کرده بودند. به هر حال، من برای دومین بار که به مسجد رفتم، از کوچه پارک وارد شدم و دیدم که بر سر در مسجد این آیه را نوشتهاند، «فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» که آیه 59 از سوره مریم است؛ یعنی، «به دنبال مردان خدا، قومی پیدا شدند که نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوات رفتند و به زودی کیفر خود را خواهند دید.» انطباق این آیه با اهل آن سینما کاملاً روشن بود. به هر حال مسجد هدایت، مرکز پرشکوه تجمع شخصیتهای اسلامی و نسل جوان و دانشجویان و صدها انسان مسلمان بود و منشأ هدایت بسیاری از کسانی که در جستوجوی حق و حقیقت بودند.
تفسیر آیتالله طالقانی در مسجد هدایت، با توجه به نوآوریها و سادهگوییها و مطرح ساختن مسائل مورد نیاز روز و جامعه، مشتاقان زیادی داشت که اغلب آنها خود بعدها منشأ آثار خیر و برکت و نیکی و مهرورزی و محبت در جامعه شدند… این آغاز داستان آشنایی من با آن بزرگوار بود که تفصیل آن در حدیث روزگار آمده است.
منبع : روزنامه جوان – 28 شهریور 1394