جنبش امل و امام موسی صدر (قسمت سوم)
با تمام اين عوامل لازم بود كه امام پنهاني براي تأسيس امل آستين همت بالا زند.وقتي انفجار به وقوع پيوست.
استاد سیّد هادی خسروشاهی
پیدایش جنبش امل
با تمام این عوامل لازم بود که امام پنهانی برای تأسیس امل آستین همت بالا زند.وقتی انفجار به وقوع پیوست،امام در برابر حادثه اندوهگین ایستاد. اکنون باید میاندیشید که چگونه این حادثه را اعلام کند. اما چگونه؟ و کجا؟
چون خبر انفجار هولناک را برای امام صدر نقل کردند، بیدرنگ شمار قربانیان را پرسید. سپس اسامی قربانیان و روستاهای آسیبدیده فراروی وی گذارده شد؛ 35 تن کشته، 100 تن زخمی؛ شماری از سازمان فتح که بر پادگان نظارت میکردند و در بین آنان خود مربی بود، که به هنگام تدریس چگونگی به کارگیری خمپاره، گلوله آن در دستهایش منفجر شد. قربانیان انفجار از بیشترمناطق لبنان، بیروت، جنوب، بقاع و پارهای نیز از جبل بودند. امام بیدرنگ و با کمال دقت درباره چگونگی رویارویی با حادثه اندیشید. هنگام بررسی موضوع در حضور برخی از یارانش، درباره اعلام موجودیت، یا سکوت، شیوههای زیر را مطرح کرد:
1. نمیخواهم من را نارس بخورند. منظور وی این بود که طرفهای دیگر تا زمانی که ایشان سرپا نایستاده، نتوانند وی را سرنگون کنند.
2. درعینحال نمیخواهم کسی پای مرا به جنگ داخلی بکشاند.
3. ولی نمیتوانم خونهای این قربانیان را نادیده بگیرم. وفاداری اقتضا میکند که به خاطر آن حرکت کنم، تا بیهوده بر باد نرود. بدینسان امام موسیصدر تصمیم گرفت شاخه نظامی جنبش محرومان، «امل» را تأسیس کند.
این تصمیم دریک کنفرانس مطبوعاتی از سوی امام موسی صدر در هتل «لولایت» در ده کیلومتری اعلام، و از همانجا تحرک تازهای شروع شد.
رابطه امل با مجلس شیعیان
برخی ناظران اعتقاد دارند که باید عامل تازهای را به عوامل تصمیمگیری امام درمورد تأسیس جنبش امل افزود. امام نمیخواست خود را به مجلسی که ماهیت مدنی و دینی داشت، پایبند کند، زیرا نمیتوانست در کشمکشهای سیاسی که ماهیت نظامی به خود گرفته بود، نقشی ایفا کند.
در ابتدای اعلام موجودیت جنبش امل در اوت 1975، وقتی درباره رابطه جنبش با مجلس سؤال شد، امام گفت:
جنش امل هیچ گونه رابطه سازمانی با مجلس اعلای شیعیان ندارد. ولی بازوی سیاسی ــ نظامی جنبش محرومان است، و مجلس بیانگر ماهیت مدنی ــ شرعی همان جنبش است، و براین اساس هماهنگی میان دو طرف شکل میگیرد.
افزون بر این امام خود رئیس و بنیانگذار هر دو نهاد بود، و حضور وی موجب انسجام، و مانع تضاد میشد.
امام موسیصدر همواره در برابر یاران نزدیکش تکرار میکرد:
اگر مرا میان مجلس و جنبش امل مخیر سازند، انتخاب چندان مشکل نخواهد بود.
امام در چندین نشست با برخی از جوانان مجلس عبارت مشهور خویش را که اغلب اعضای مجلس آن را شنیده بودند تکرار کرد:
شما بهترین جوانان شیعه نیستید، ولی من پس از تفکر طولانی، بهتر از شما از نظرموقعیت، فکر و عمل به ذهنم خطور نکرد.
شاید اشاره ای که امام همواره به جانشین قانونی خود، شیخ محمدمهدی شمسالدین، میکرد، دلالتهای فراوانی بر ماهیت موضع وی در برابر مجلس و امل داشت.
سید چندین بار و در برابر بسیاری از اعضای مجلس میگفت:
روزی فرا خواهد رسید که این مجلس را به شیخ محمدمهدی شمسالدین واگذار کنم، و خود منحصراً به جنبش امل بپردازم. من به شیخ محمد و علم و اخلاق وی برای ایفای نقش من در مجلس اعتماد دارم.
از آن پس دیگر اتفاقی نبود، که هیچ یک از کسانی که امام موسیصدر برای دفترسیاسی جنبش امل یا شورای فرماندهی انتخاب کرده بود، برای عضویت در مجلس اعلای شیعیان نامزد نشوند. (نگاه کنید به اسامی اعضا در بخشی دیگر از همان موضوع)
براساس همین واقعه، میتوان استدلال کرد که امام موسیصدر برای هر مورد شخص مناسبی را انتخاب میکرد. شاید تماسهای فراوان وی با افراد فعال شیعه درطول پانزده سال این فرصت را فراهم کرده بود تا کسانی را که له یا علیه وی بودند، بیازماید. این مرحله ابتدا شاهد موج عظیم قومیتگرایی و ملیگرایی و پیوستن جوانان به جریانات سیاسی بود. سرانجام به جنگ داخلی انجامید که خشک و تر را سوزانید. بنابراین، طبیعی بود که دیدگاههای افراد فعال سیاسی مورد آزمون قرار گیرد و موضعگیریهای آنان متفاوت باشد. سال 1975، سال تأسیس مجلس اعلای شیعیان و جنبش امل، همچنان که سال گزینش درون فرقهای بود، سال انتخاب در داخل صحنه سیاسی اصلی نیز به شمار میرفت.
کشتار شنبه سیاه
ورود جنبش مسلحانه امل به صحنه عملی جنگ داخلی 1975، واکنش خشن حزب فالانژ را درپی داشت. شیخ پیرالجمیل، امام موسیصدر را متهم کرد که فرقه شیعه را در جنگی درگیر ساخته است، که از آن جان سالم به در نخواهد برد. بهویژه آنکه اعلام موجودیت جنبش، در نتیجه انفجار بعلبک، در پادگانی صورت گرفت که زیر نظارت فلسطینیهای جنبش فتح بود.
پیر جمیل با یادآوری موضع امام صدر در قبال جنگ داخلی لبنان و تحصن وی در مسجد «الصفا»ی مدرسه عاملیه، در اعتراض به برافروختن جنگ در تعدادی از مناطق لبنان، شرکت امام را در جنگ جدید به مثابه اعلام انصراف وی از اصولیدانست، که همواره برای آن در لبنان تبلیغ میکرد.
تحصّن در عاملیه
آغاز جنگ داخلی لبنان از نظر سید موسی صدر یک فتنه آمریکایی بود، که میخواست لبنان را نسبت به آنچه درمنطقه روی میدهد، سرگرم سازد. طبق نظریه کیسینجر، برای جلوگیری از وقوع جنگهای بزرگ، باید جنگهای کوچک برافروخته شود. جنگ بزرگ مداوم عبارت است از: کشمکش عربی ـ صهیونیستی، که به اعتقاد کیسینجر (وزیر خارجه وقت آمریکا) باید جنگهای کوچکی پیرامون آن به راه افتد. و این امر در لبنان به وقوع پیوست.
اعتراض سید به این جنگ به همین دلیل بود. وی برای نشان دادن این اعتراض، تصمیم به تحصن در مسجد الصفا در بیروت گرفت. تحصن عملاً به یک راهپیمایی سیاسی مبدل شد، که توجه تمام لبنان را به خود جلب کرد. هزاران نفر از سطوح گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره به سوی مسجد شتافتند.
هنگام تحصن خبر درگیریهای جدید درمنطقه بقاع در شهرک «قاع» به امام رسید. وی برای متوقف کردن درگیری تلاش کرد، و از طریق رادیو و تلویزیون پیامی برای توقف خونریزی ارسال داشت، اما نتیجهای دربرنداشت. از اینرو، ناچار شد بیدرنگ به منطقه عزیمت کند، و از احمد اسماعیل بخواهد تا نماینده منطقه، دکتر البیر منصور، را فرا خواند. آنگاه به همراه وی با یک اتومبیل به قاع رفت و در آنجا حملهکنندگان را مخاطب قرار داد، و گفت:
هرکس به خانهای در این روستا تجاوز کند، گویی به خانه من تجاوز کرده است …
وی در همان روز میان این روستا و همسایگانش آشتی برقرار کرد، با این شرط که اعمال تجاوزکارانه «فالانژها» برضد اهالی منطقه متوقف شود.
از این رو، شیخ پیرجمیل به وجود جنبش مسلحانه امل اعتراض کرد، و وجود آن را منافی اصول اعلام شده از سوی امام صدر و عملاً مشارکت در جنگ داخلی دانست. آیا وجود جنبش آنگونه که فالانژها شایع کرده بودند، یک اشتباه بود، یا هماهنگ با طرحهای تئوریک و سیاسی امام؟
زمینهسازی برای جنبش امل
امل از خلأ پدید نیامده بود. بذری که امام موسیصدر در حیات سیاسی خود درمیان شیعیان لبنان از 1959 کاشته بود، با آغاز جنگ داخلی به بار نشست. وی برضد فئودالیسم سیاسی، و برای دور کردن جوانان از احزاب آمده بود. اینک جنگ داخلی، اعتراض علیه فئودالیسم، و شرکت گسترده احزاب در آن را، در بطن خود دارد. بنابراین، امام صدر در متن درگیری بود نه در حاشیه آن.
اعتراضات سیاسی و مردمی سازمانیافته وی در سلسلهگردهماییهایی که در بعلبک و صور برگزار شد، به اوج خود رسید. این گردهماییها حکایت از ژرفای تأثیرگذاری و میزان محبوبیت او داشت. مضافاً اینکه پیدایی انبوه سلاح در گردهماییهایش وشعار وی، «سلاح زینت مردان است»، و تشویق جوانان به تهیه سلاح، جملگی نشان از آن داشت که ناگزیر یک اقدام عملی درپی دارد. آیا برای نمایاندن نقش سلاح در میان قشرهای محرومی که خطرات فراوان آنان را تهدید میکند، شرایطی مناسبتر از جنگ داخلی وجود دارد؟
مهمتر آنکه این موضوع پشتوانهای بود که امام موسیصدر میتوانست در حرکت خویش بدان تکیه کند.
اولاً وی مخالف شرکت در جنگ داخلی بود. چرا که کشور را از پرداختن به جنگ اصلی دور میساخت.
ثانیاً حمل اسلحه در آن شرایط برای همگام شدن با مقاومت فلسطین و جهت نبرد با دشمن صهیونیستی صورت میگرفت؛ دشمنی که فلسطین را در اشغال دارد، و چشمداشتهای آن به جنوب لبنان کاملاً آشکار است.
امام صدر بارها به گونههای مختلف حمایت از جنوب را مورد تأکید قرار داد، و مردم را به لزوم تقویت مواضع دفاعی روستاها و اجرای طرح احداث روستاهای مرزی ـ دفاعی، که میتواند به کمک ارتش لبنان و ارتشهای عرب از جنوب دفاع کند، فرا خواند. وی همچنین بر ضرورت تجهیز ارتش برای نبرد در کنار اهالی جنوب و فرزندان مقاومت بر ضد دشمن، تکیه میکرد. اما وی همواره با این شعار روبرو بود که:
قدرتمندی لبنان در ضعف آن است.
پیر جمیل بارها با این منطق با او رودررو میشد، و میگفت:
ای امام اگر جنوب اشغال شود، ارتش و شبهنظامیان نمیتوانند آن را نجات دهند. تنها قدرت لبنان در محافل جهانی و مناسبات آن با غرب (فرانسه و امریکا) است که از لبنان حفاظت میکند.
فلسطین
از نظر امام موسیصدر فلسطین یک مسأله ملی ـ قومی ـ اسلامی است. مواضع ثابت او در محافل گوناگون در دفاع از فلسطین، در اسناد جنبش امل، به ثبت رسیده است. وی از هیچ مناسبتی برای ایراد سخنرانی در دفاع از فلسطین و حق فرزندان آن و وظیفه عربها و مسلمانان در دفاع و بازپس گرفتن آن، فروگذار نمیکرد. عبارت مشهور وی «ما بیتالمقدس را قبل از صور میخواهیم» بازگوکننده منطق اوست. چه بسا همین منطق، او را به حمل اسلحه واداشت. نقطه آغازین جنبش امل هم از همین جا بود. بنابراین شگفت نبود که پیرجمیل نسبت به تأسیس جنبش امل همواره اعتراض داشت.
شنبه سیاه
جنبش امل پس از پنج ماه از تأسیسش، در 16/9/1975 با یک چالش مستقیم در قلب بیروت روبرو شد. ماجرا این بود که به دستور بشیر جمیل، نایب رئیس شبه نظامیان فالانژ، گروههای مسلح بندرگاه و بازارهای تجاری بیروت را به تصرف خود درآوردند، و به کشتار شهروندان پرداختند. در این کشتار بیرحمانه 300 تن شهید و بیش از 1000 تن زخمی شدند. جو وحشت و رعب آنچنان بر کشور مستولی شد، که جنگ ناپیوسته به جنگ جنونآمیزی بدل گشت، و از همان روز گروگانگیری، انداختن اجساد زیر پلها، و حتی مثله کردن اجساد و دیگر اعمال وحشیانه آغاز شد، که آدمی از بازگو کردن آن شرم دارد.
کشتار شنبه سیاه یک پیام و نامه سرگشاده برای امام صدر بود. چرا که معلوم شد، بیشتر شهدا و معلولان و مجروحان از محرومان بودند. آنان کارگران بندر و باربران بازارهای تجاری و بعضی از پیشهوران جزء بودند.
تأثر امام موسیصدر از این جنایت فالانژها به حدی بود که روز شنبه سیاه را پایان خط گفتگو با حزب فالانژ دانست. وی پس از آگاهی از خبر کشتار فالانژها، به نزدیکان خویش میگوید:
اگر اکنون یک میلیون تفنگ داشتیم، دارای یک میلیون رزمنده میشدیم.
بدین ترتیب، امل، ناخواسته از طرفهای درگیر در جنگ داخلی شد. زیرا در این جنگ به دفاع از محرومان تمام لبنان برخاست. مخصوصاً پس از اینکه مقاصد فالانژها مبنی بر تسلط بر کشور از طریق جنگ فرقهای فاش شد. فالانژها برای پاکسازی مناطق تحت سیطره خود مسلمانان را ــ که اغلب شیعه بودند ــ از آن مناطق اخراج کردند. این هم پیام دیگری برای امام موسیصدر بود که او را برآن داشت تا بیش از پیش درصدد یکپارچگی لبنان باشد، و بیش از همه به فکر حمل اسلحه برای دفاع از اصلی که بدان ایمان داشت بیفتد.
امل … سلاح و پول
همین که امام تأسیس جنبش امل را اعلام کرد، هزاران جوان برای پیوستن بهصفوف آن شتافتند. زیرا بر همه روشن شد که سلاح، در آن مرحله از تاریخ لبنان، واقعاً زینت مردان است. خانههای رهبران و محل اقامت موقت امام در منزل احمد اسماعیل و مقر موقت جنبش در منطقه پل فؤاد اول، روزانه شاهد انبوه داوطلبانی بود که خواستار سلاح و آموزش نظامی بودند. ولی از کجا میتوان سلاح تهیه کرد؟ وچگونه میتوان هزینههای جنگ را تأمین نمود؟
درست است که در ابتدا مسأله همانند امروز نبود، یعنی رزمیدن اغلب داوطلبانه بود. ولی ناگزیر باید پارهای هزینهها برای زخمیها، کشتهشدگان، غذا و نیازها تأمین شود. اینک از کجا میتوان پول و سلاح تهیه کرد؟
در باره سلاح، یاران امام میگویند؛ ابتدا جنبش فتح پیشنهاد تجهیز سلاح جنبش امل را عنوان کرد. ولی امام ابتدا این موضوع را نپذیرفت. سپس به دلیل همسنگر بودن با جنبش فتح در مسأله فلسطین، پارهای از هدایای این جنبش را قبول کرد.
اما باید گفت که بیشتر سلاحها از طریق خمس و زکات توانگران شیعه تهیه میشد. امام به طور مستقیم یا به وسیله پارهای معتمدان، از رومانی سلاح خریداری میکرد. بهطوری که نخستین معامله تسلیحاتی که امام موسی انجام داد، با وام یکی از ثروتمندان جنوب صورت گرفت، که با سود کامل آن به وی بازگردانیده شد؛ درست همانند وامهایی که به تجار عادی پرداخت میکرد.
در واقع بسیاری از افراد پیشنهاد دادن پول و سلاح را به امام موسیصدر میدادند. ازجمله خلیلالوزیر، معاون یاسرعرفات، پیشنهاد تأمین سلاح و پول برای جنبش را میداد، ولی امام ضمن تشکر آن را رد میکرد و ترجیح میداد به خود متکی باشد. وقتی یکی از فرماندهان در مورد توان وی در تأمین نیازهای جنگ سؤال کرد، امام پاسخ داد:
خدا میرساند.
وقتی یکی از یاران جوان گفت:
ولی خدا اینگونه از آسمان پول نمیفرستد.
امام صدر پاسخ داد:
پس در اسرع وقت باید مراسمی برای جمعآوری یک میلیون لیره لبنانی برگزار کنیم، همان گونه که دیروز ازجشن هتل انترناسیونال کمکهایی جمعآوری کردیم.
از قضا همینطور هم شد و مبلغ کلانی جمع شد.
بدین ترتیب میتوان خمس و زکات را به عنوان یک منبع مالی، و کمکهای ثروتمندان را منبع دیگری دانست. منبع سوم نیز که باید گفت، اعانات مراجع شیعه در ایران است. برخی از آنان گاهگاهی کمکهای مخصوص برای امام صدر میفرستادند.
آیهاﷲ گلپایگانی برای کمک به سرپرستی امور شیعیان لبنان و رفع مشکلات آنان یک میلیون لیره لبنانی برای امام صدر ارسال میکرد. افزون براین منابع مالی دیگری نیز بود که راز آن در سینه امام صدر که به رازداری شهرت داشت، ماند. وی از یک شعار معنادار پیروی میکرد:
اینکه صاحب پول باشی مهم است، ولی اینکه پول تو را تصاحب نکند مهمتر است.
جنگ و صلح
جنبش امل در اندک مدتی پس از تأسیس، یعنی در ژوئن 1976، به دلایل متعددی نقش مؤثری در وقایع ایفا نکرد. زیرا امام صدر بر آن بود که جنبش،
نقشی دفاعی داشته باشد و پلهای آن نباید با همگان قطع شود. ولی جنبش امل به رهبری امام موسیصدر نقش اصلی دیگری ایفا کرد که از ارزیابی ویژه نسبت به نیروهای عربی در این کشمکش، یعنی کشمکش سوریه و مقاومت فلسطین سرچشمه میگیرد.
یکی از امور مسلم و بنیادین سیاست امام موسیصدر در لبنان و منطقه، روابط متمایز با سوریه بود. وی در این مورد با رهبر شهید کمال جنبلاط همسو بود. جنبلاط همواره دلسوز نبض لبنان، یعنی سوریه بود. تا اینکه ابوعمار با ارائه اطلاعات دروغین وی را در کشمکش خونین با سوریه گرفتار ساخت. یاسر عرفات برای جلوگیری از برقراری روابط حسنه میان سوریه و کمال جنبلاط اطلاعات دروغین به طرفین میداد تا جنبلاط نتواند نقش خود را در لبنان ایفا کند.
از جمله اصولی که امام موسیصدر دلسوز آن بود، دفاع از مقاومت فلسطین، بهعنوان یک وظیفه اسلامی ـ عربی، برای آزادسازی تمام فلسطین بود. وی همواره منادی شعار «جنوب خاستگاه آزادسازی بیتالمقدس است» بود.
حضور سیاسی سوریه وحضور نظامی فلسطینیها در لبنان، ایجاب میکرد که دوست هریک از طرفین سیاست دقیقی را اتخاذ کند، تا چه رسد به اینکه کسی دوست هردو طرف باشد، و آنان نیز در آستانه اختلاف، بل در چند قدمی جنگ باشند. بهویژه آنکه امام بر آن بود فیصله دادن به کشمکش با دشمن صهیونیستی تنها از طریق ضربهزدن به مقاومت فلسطین و درگیر ساختن سوریه و برافروختن آتش جنگ دیوانهوار در لبنان ممکن است.
مأموریت امام صدر در این مرحله بسیار حساس بود. دوستی با سوریه اجتنابناپذیر بود و حمایت از مقاومت فلسطین یکی از اصول اساسی به شمار میرفت. زمانی که دو طرف اختلاف پیدا کردند، بسیاری میبایست یکی را انتخاب میکردند، بخصوص که هر دو گروه اصل برقراری توازن را نمیپذیرفتند؛ یا باید با این بود یا با آن.
موسیصدر اعتقاد داشت که طرفین نباید اختلاف داشته باشند. حال اگر در عمل چنین چیزی میسر نشد، اما او در باطن بر این باور بود که آن دو ناگزیرند توافق کنند. وی تلاش میکرد از گسترش دامنه اختلاف جلوگیری کند، و بدان پایان بخشد. وی به شدت میکوشید در برابر موضع سوریه مثبت برخورد کند، زیرا وی همچون سوریه راهحلهایی برای مشکل ارائه میداد.
در گردهمایی اسلامی سال 1976 در عرمون، امام صدر به همراه عبدالحلیم خدام، وزیر خارجه سوریه، طرح سیاسی واحدی جهت شکلدهی یک موضع اسلامی یکپارچه ارائه کردند، تا به نتیجه مثبتی دست یابند، و در بافت و ساختار گوناگون سیاسی و حقوقی نظام دستاوردهای ملموسی حاصل شود.
این کنفرانس درشرف دستیابی به این نتایج بود که یاسر عرفات به ایفای نقش منفیخود پرداخت، و باعث شد پیشرفتهای به دست آمده به نقطه صفر بازگردد.
همین موضع در سند قانون اساسی در 14 فوریه 1976 نیز تکرار شد. سند با امضای سلیمان فرنجیه، رئیس جمهور و رشید کرامی، نخستوزیر لبنان، اعلام شد، و دستاوردهای مهمی برای مسلمانان لبنان دربرداشت، ولی یاسرعرفات با نقش منفیخود آن را نقش بر آب کرد.
این امور و عوامل دیگر باعث شد که دلسردی و تنفری میان سوریه و فلسطینیهای تحت رهبری یاسر عرفات بهوجود آید، و دامنه شکاف و اختلاف میان آن دو عمیقتر شود. از این رو، امام موسی صدر میباید یک نقش هماهنگکننده میان طرفین ایفا کند، تا مسأله فلسطین و لبنان آسیب نبیند.
وساطت
یاسر عرفات برای وساطت امام موسیصدر برای رفع اختلاف با سوریه، نزد وی آمد. امام که از موضع طرفین نسبت به یکدیگر آگاه بود، نقش میانجیگر را پذیرفت. ابوعمار در دفتر خود در منطقه فاکهانی بیروت، و در حضور صائب سلام (نخستوزیر)، حسین کنعان (رئیسدفتر سیاسی امل)، نبیه بری (سخنگوی جنبش) وکمال جنبلاط (رئیس حزب ترقیخواه سوسیالیست) از امام صدر درخواست کرد، برای حل و فصل اختلافات با سوریه نزد حافظ اسد، رئیسجمهور سوریه، وساطتکند.
امام صدر عازم سوریه شد و یک ساعت با حافظ اسد دیدار و گفتگو کرد. او بر ضرورت توافق بین سوریه و مقاومت و برعهده گرفتن اشتباهات دیگران برای جلوگیری از خونریزی و وقوع تلفات بیشتر و اجتناب از جنگی دیگر در لبنان تأکید کرد.
همچنین در دیداری بیپرده، صدر از اسد درخواست کرد تا یاسرعرفات را به حضور بپذیرد. با اینکه متقاعد کردن اسد کار سادهای نبود، اما به خاطر امام صدر موافقت کرد.
در دیدار اسد با عرفات که در حضور امام موسیصدر انجام شد، اسد به ابوعمارگفت:
اگر وکیلی به این خوبی نداشتی، هم اکنون اینجا نبودی.
جبهه قومی
امام موسیصدر برای نشان دادن روابط متمایز خویش با سوریه ترجیح میداد که با دوستان مستقیم سوریه در لبنان، چون سازمان حزب بعث سوسیالیست عربی، اتحاد نیروهای ملی، برخی از شخصیتها و یک حزب کرد در چارچوب جبهه قومی قرار گیرد. این جبهه یک خط سیاسی هماهنگ با خط سیاسی سوریه برای خود ترسیم کرد. این خط با خط دیگری به نام اتحاد احزاب و شخصیتهای ملی به رهبری کمال جنبلاط که با مقاومت فلسطین ابراز همدردی میکرد در تعارض بود. نبیه بری و شیخ محمد یعقوب نمایندگان دائم جنبش امل در گفتگوها با جبهه قومی بودند.
جنگ لبنان
پیش از جنگ لبنان دو حادثه، در برافروخته شدن آن اثر داشت:
فاجعه ناشی از تیراندازی به سوی تظاهرات مردمی ماهیگیران، در شهر «صیدا» در 26/2/1975 و وقوع درگیریهایی میان ارتش لبنان و ساکنان شهر.
کشتار «عین الرمانه» در حومه جنوبی بیروت در آوریل 1975. در این حادثه سرنشینان یک اتوبوس، که افرادی از مقاومت فلسطین بودند، به دست عناصری از حزب فالانژهای لبنان کشته شدند. نیروهای مقاومت پس از شرکت در راهپیمایی بیروت، به مناسبت نخستین سالگرد شهدای انقلاب فلسطینی در عملیات خالصه، (کریات شمونه) در حال بازگشت به «تل زعتر» بودند. این کشتار جرقهای بود که آتش جنگ لبنان را برافروخت و دو موضوع را مطرح کرد!
… همزیستی لبنانی فلسطینی و درخواستهای انقلاب فلسطین از لبنان.
… همزیستی فرقههای لبنان و درخواستهای اصلاح اجتماعی و سیاسی.
از هنگام شعلهور شدن این جنگ، امام صدر با کمک دیگران، برای خاموش ساختن آن در تلاش بود. و برای حل مناقشات به گفتگو دعوت و میانجیگریها را تأیید میکرد. و با انجام صدها دیدار و سفرهای پرخطر، از تلاشهای توانفرسا دریغ نکرد. چراکه در برابر خدا، میهن و انقلاب فلسطین احساس مسئولیت میکرد. وقایع زیر که در حد توان برحسب ترتیب تاریخی میآید، نمونههایی است که احساس مسئولیت امام صدر را بیان میکند:
نخست: مخالفت امام صدر با جنگ و تلاش وی برای آرامسازی و گفتگو
با روشن شدن شعلههای جنگ در 13 آوریل 1975، امام صدر با رهبران مقاومت فلسطینی و رهبران احزاب دیدار کرد، تا فتنه را در نطفه خاموش سازد و اوضاع آرام گردد. وی با ارسال پیامی ضمن محکوم کردن «کشتار وحشتناک»، نسبت به توطئههای دشمن و فتنهانگیزیهای آن هشدار داده، قاطعانه و آشکار اعلام کرد:
انقلاب ملی لبنان و انقلاب فلسطین برخاسته از یک اصلاند. در یک راه به سوی هدفی یکسان گام برمیدارند و با یک دشمن رویارویی میکنند.
«احزاب و نیروهای ملی و ترقیخواه» که شامل حزب ترقیخواه سوسیالیست، حزب کمونیست، سازمان کار کمونیستی، حزب ملی اجتماعی و تشکلهای دیگر میشد، به ریاست کمال جنبلاط تصمیم به «تشکیل رهبری متحد برای پیگیری تحولات جنگ، بر اساس یک موضع ملی یکسان» گرفتند. کمال جنبلاط، دبیرکل جبهه عربی شرکتکننده در انقلاب فلسطین، در 26/4/1975 تصمیم جبهه را مبنی بر «کوشش برای منزوی ساختن و تحریم سیاسی حزب فالانژ» را اعلام کرد. اما امام صدر همگان را به دوری از جنگ فرا خواند، و نسبت به تجزیه میهن و در خطر قرار دادن انقلاب فلسطین هشدار داد. اوخواستار برقراری پلهایی میان فرقههای گوناگون لبنان، توسط روشنفکران، اندیشمندان و ملاقاتهای رهبران دینی شد.
امام صدر در 16/4/75 با 77 تن از نخبگان روشنفکر و متفکر لبنان دیدار کرد. در پی این دیدار «دفتر آرامسازی ملی» برای پیگیری کارهای روزانه آرامسازی تشکیل شد. این دفتر خلأ موجود نزد مقامهای لبنان را پر کرده، و در راه احیای کمیته هماهنگی مشترک، میان حکومت لبنان و مقاومت فلسطینی فعالیت میکرد. امام صدر با خریش مارونی دیدار کرد، و هردو توافق کردند برای بازگردانیدن مودت و همکاری میان همه لبنانیها از یک سو، و فلسطینیها از دیگر سو، بهمنظور نگاهداشتن وحدت ملی و انقلاب فلسطین همکاری کنند.
در 10/5/1975 امام صدر در جلسه هیئت عمومی مجلس اعلای اسلامی شیعیان اعلام کرد:
فرقه مسلمان شیعه با در پیش گرفتن سیاست درهای باز در برابر دیگر مسلمانان، شرکت در کنفرانسهای اسلامی، آمادگی برای هماهنگی با آنان برای نیل به وحدت و پیشنهاد لغو فرقهگرایی سیاسی در نظام لبنان، عدم گرایش فرقهای خویش را ثابت کرد. همچنین به دلیل موضعگیریهای خود در آوریل 69، مه 1974 و آوریل 1975 تعهد ملی و پایبندی شدید خود به میهن را آشکار ساخت، و با پذیرش مطلق مسئله فلسطین بر تعهدات قومی خویش وفادار مانده، ثابت کرد که با فداکاری و پیشگامی، خسارتها را جبران و بهای همگامی قومی را میپردازد.
وی افزود:
بگذارید بی شرم و هراس به مسئله فلسطین بپردازیم. بیائید پیش دیگر عربها این شعار را سر داده و قربانی دهیم. قربانیان ما در این راه بسیار کمتر از آن زمان خواهد بود که اعتمادبهنفس خویش را از دست دهیم و در سرزمین کوچکمان به مشکلات کوچکمان سرگرم شویم …
فلسطین را حفظ خواهیم کرد. لبنان و همزیستی را حفظ میکنیم و زیربنای تمدن آتی را پی میریزیم.
دوم: مخالفت وی با مداخله ارتش در مسائل داخلی
بر اثر گسترش شعله جنگ به منطقه تل زعتر ـ دکوانه، امام صدر در مه 1975 به دیدار رئیس جمهور شتافت. وی ضمن هشدار نسبت به این تحول، خواستار انجام اقدامات لازم و سریع برای جلوگیری از وخامت اوضاع شد. امام صدر در تاریخ 24/5/75 در کنفرانس «دارالفتوی الاسلامیه» شرکت کرد. در این کنفرانس که رهبران دینی و سیاسی مسلمانان حضور داشتند، تصمیم گرفته شد که استعفای حکومت نظامی لبنان ، «برای حفظ وحدت ملی و نجات دادن زندگی دمکراتیک و عدالت» درخواست گردد. امام صدر در این کنفرانس گفت:
من با دخالت ارتش در مسائل پیچیده داخلی مخالفم. زیرا در این هنگام که دشمن جنوب میهن و فرزندان آن را به خواری کشانده است، نخستین وظیفه ارتش پاسداری از مرزهای میهن است.
حکومت نظامی در 26/5/ 1975 استعفا داد و رشید کرامی مأمور تشکیل کابینه جدید شد. اما چون وی به دلیل کارشکنیها نتوانست کابینه را تشکیل دهد، نشانههای شکافی خطرناک در افق لبنان
نمایان گردید. این امر امام صدر را واداشت تا برای جلوگیری از تکرار فجایع، به یک تحرک مردمی دست زند. وی با هشدار دوباره نسبت توطئهای بزرگ، تأکید کرد:
انقلاب فلسطینی راهی به سوی سرزمینهای مقدس است. امانتی بر دوش ماست که از آن پاسداری و حمایت کرده و جانفشانی میکنیم. لبنان میهن همه است. نمیپذیریم که به آن تجاوز کرده، ویرانش کنند. وحدت ملت لبنان ــ با مناطق و فرقههای گوناگون ــ باید در عدالت اجتماعی و فراهم کردن فرصتها پیش روی همگان، تجلی یابد.
به هر حال همه گروههای درگیر بر سر این نکته توافق دارند، که تلاشهای پیگیر امام صدر برای مشکل جنگ شایسته تقدیر است. ازجمله «کمال جنبلاط» پس از دیدار با امام گفت:
حضرت امام صدر در پیشاپیش خیرخواهان قرار دارد، و نسبت به خواستههای طبقات اجتماعی و خانوادههای محروم متعهد است. وی با حرکت ملی و همه رهبران با اخلاص که در این دوران سخت تودهها را رهبری میکنند، در یک مسیر گام برمیدارد.
پس از ادامه بحران تشکیل کابینه، و از سرگیری رویدادهای خونین در مناطق شیاح و عینالرمانه، امام صدر در مسجد «الصفا» (بیروت) به عبادت و روزهداری پرداخته، تحصن کرد. وی گفت:
تحصن میکنیم تا شهروندان را به دوری کردن از سلاحی که بر ضد لبنانیها و برادرانشان به کار میرود، واداریم. ما میخواهیم این صفحه خشونت را با صفحه عبادت، تحصن و روزهداری به پایان برسانیم. زیرا اسلحه، بحران را حل نمیکند. بلکه بیش از پیش میهن را پارهپاره میکند.
این اقدام امام با تأیید گسترده محافل دینی و سایر فرقههای سیاسی و مردمی روبهرو گردید. در تاریخ 1/7/1975 پس از تشکیل کابینه جدید و دریافت قول انجام خواستههای مطرحشده، امام به تحصن خویش پایان داد. وی به منطقه بعلبک ـ هرمل شتافت، تا برای پایان محاصره روستای «قاع» تلاش کرده، و منطقه را آرام سازد.
سوم: دعوت امام صدر به مقاومت در برابر تجزیه لبنان، و دفاع از خود، لبنان و انقلاب فلسطین.
در اوایل دسامبر 1975 جنگندههای اسرائیل مناطق نبطیه در جنوب، اردوگاههای بداوی و نهرالبارد را بمباران کردند. این بمبارانها بیش از 60 کشته و 200 زخمی و ویرانیهای فراوانی بر جای گذاشت.لبنان در مورد این رویداد شکایتی به شورای امنیت تسلیم کرد. این تجاوز به عنوان سرآغاز دخالت مستقیم اسرائیل در رویدادهای جاری لبنان تفسیر شد.
در 6/12/1975 (این روز شنبه سیاه نامیده شد) حزب فالانژ به «کشتاری» دست زد، که از آغاز رویدادهای خونین در لبنان بیسابقه بود. در این «کشتار» بیش از یکصد لبنانی، که بیشتر از شیعیان و کارگران منطقه مرفأ بودند، در خاک و خون غلتیدند. دو روز بعد درگیریهای بیروت از سرگرفته شد، و پس از گذشت سه روز به حومه جنوبی (شیاح ـ عینالرمانه) گسترش یافت.
سپس «کوی غوانه» در ایطلیاس (ساکنان آن شیعه هستند که در منطقه ای مسیحی ساکن هستند) در معرض حمله قرار گرفت، که به آتش گرفتن و ویرانی تمام منازل و کشته شدن برخی از ساکنان و مهاجرت بازماندگان انجامید. به دنبال آن منطقه «سبینه» و مناطق «رولیسات جدید، عین بیاقوت، زلقا» واقع در منطقه مسیحینشین، شاهد رویدادهای مشابهی شد. و همه ساکنان شیعه آنها مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند.
این رخدادها و تحولات جدید، امام صدر را واداشت تا در یک کنفرانس مطبوعاتی به تاریخ 17/12/1975 «کشتارهای وحشیانه» را محکوم کند، و عاملان آنها را «به خیانت به میهن و نابودی رسالت مسیحیت در جهان عرب»، «تلاش برای برپایی یک اسرائیل دوم در شرق» و «اتهام دو دین جهانی: به عدم امکان همزیستی اسلام و مسیحیت» متهم کرد.
امام حادثه «قاع»، یعنی شهرک مسیحی در منطقه شیعهنشین را به یاد مسیحیان آورده، گفت:
وقتی حادثه دردناک قاع در بقاع روی داد، تحصن خودم را شکسته، و در موج خطرها، شبانه به آنجا شتافتم. وارد کلیسا شدم و با مردم دیدار، و حادثه را محکوم کردم. آب قطع شده شهر را وصل کردم و به دلها آرامش دادم. هیچکس مهاجرت نکرد
امام افزود:
من به مردم بقاع و جنوب و همهجا گفتهام و همچنان میگویم، که اختلافات فرقهای جنگ اصلی شما نبوده و با تاریخ و جایگاه شما سازگاری ندارد. جنگ اصلی شما برای جلوگیری از تجزیه یا دفع خطر از جنوب و مقاومت فلسطینی است.
او ادامه داد:
امروز پس از حوادث اخیر، پس از اینکه نشانههای تجزیه طلبی در افق نمایان گشته است، از من چه میخواهید؟ آیا خواری را برای فرزندانم، و خطر را برای میهن و امتم بپذیرم؟ نه، هرگز، من زاده حسینم.
امام سپس تأکید کرد:
صراحتاً بگویم، سرزمین، میهن و کرامت ما در خطر است. بقای میهن و امت و یکپارچگی لبنان بر هرچیز دیگر اولویت دارد. پس آماده باشید. مجهز شوید. آموزش ببینید و سلاح در دست گیرید. نگوئید به ما اسلحه بدهید. از هیچکس چشمداشت کمک نداشته باشید. به خودتان تکیه کنید.
امام در پایان هشدار داد:
ولی هوشیار باشید، بعضی از مردم وقتی پارهای از روستاها در برخی مناطق مورد حمله واقع میشود، به طور انفعالی تلاش میکنند و به افراد بیگناه مسیحی متعرض میشوند. این امر در منطق، درک و رسالتمان پذیرفته نیست. این منطقه از آن ماست. مردمی که در این منطقه زندگی میکنند، مخصوصاً اقلیتها، امانت الهی، نزد ما هستند. باید از آنان حفاظت کنیم. زیرا ما بدون حکومت رسمی بسر میبریم. هرکس به یک بیگناه متعرض شود به خدا و پیامبر تعرض کرده است. ای زخمخوردگان! ما انتقامجو نیستیم، من یکی از شمایم که دو هزار نفر از فرزندانم کشته شدهاند، ولی جنایتی بر جنایتها نخواهم افزود و از بیگناهان انتقام نخواهم گرفت … ما که جنایتکار نیستیم.
چهارم: «امل»
در پی این تحولات و دعوت امام صدر، بعضی از جوانان مسلمان شیعه با گذرانیدن دورههای آموزشهای نظامی در «گروههای مقاومت لبنان» (امل) سازماندهی یافتند. ایجاد این نیروها در اواخر سال 1974، در پی دعوت امام از مردم برای فراگیری فنون نظامی و دفاع از خویش، در برابر تجاوزات پی در پی اسرائیل آغاز شده بود. مقاومت فلسطین بر این آموزشها نظارت داشت، تا آموزشیافتگان «فدائیان مرزهای لبنان» شوند. مقاومت فلسطینی، کشتهشدگان این تشکلِ در حال
تأسیس را، شهدای انقلاب فلسطینی دانست. این تشکل از آغاز جنگ داخلی تا آن زمان، در هیچگونه نبرد داخلی شرکت نکرده بود. بلکه پیش از آن، هنگام تجاوز دشمن صهیونیستی به روستاهای مرزی «طیبه، کفلاکلا» در بخش مرجعیون، (جنوب لبنان) به مقابله با آن پرداخته بود.
جمعبندی
خلاصه اینکه امام، از ابتدای جنگ داخلی لبنان، در سه ماهه نخست 1975 تا ابتکار عمل سوریه و اعلام پذیرش میثاق ملی (سند قانون اساسی)، به اصول زیر پایبند بود:
حفظ همزیستی طوائف لبنان، و تلاش برای جلوگیری از تجزیه میهن، با هرعنوان و به هر شکلی.
حفظ همزیستی لبنانی ـ فلسطینی و پاسداری از انقلاب فلسطین.
استفاده از گفتگو به عنوان راهحل کشمکشها، و تحقق بخشیدن به اصلاحات سیاسی و اجتماعی و رد جنگ به عنوان وسیلهای برای رسیدن به این هدفها.
رد سرکوب فرقهای و جنگ، برای تحقق پیروزی یک فرقه لبنان بر فرقهای دیگر.
مجاز دانستن دفاع مشروع از خود.
ستیز بر ضد تجزیه جنوب، و خطر تجاوز به آن، بهویژه تجاوز اسرائیل به جنوب و خطر یکسره کردن کار انقلاب فلسطین یا تهدید مقاومت فلسطین، و رزمیدن و به شهادت رسیدن در این راه.
مبارزه بر ضد دشمن صهیونیستی، و رویارویی مداوم علیه آن. چرا که اسرائیل غاصب بر نژادپرستی صهیونیسم استوار است و شرّ مطلق به شمار میرود. وجود این رژیم به معنای استمرار تجاوز و تهدید لبنان و تمام اعراب است.