جامع علم و سیاست
پرسش: آشنايى شما با آقاى صدر به چه زمانى برمى گردد و روابطتان با ايشان در چه حدى بود؟
آیت الله دکتر محمد صادقى
پرسش: آشنایى شما با آقاى صدر به چه زمانى برمى گردد و روابطتان با ایشان در چه حدى بود؟
پاسخ: در سال 1320 هـ . ش که ما وارد حوزه علمیه قم شدیم، افراد همسن ما خیلى کم بودند. رضاخان تازه رفته بود و آن تشکیلات را تازه برچیده بودند. به همین دلیل افراد روحانى هم بسیار کم بودند. به مدرسه فیضیه که وارد شدم، اولین جوان هم سن و سالى که با آن برخورد کردم آقاى صدر بودند (یعنى 53 سال پیش). مادام که ایشان در قم تشریف داشتند، ما همدوره درسى بودیم. در درسهاى مرحوم علامه طباطبایى (رض) (هم درسهاى عمومى ایشان و هم درسهاى خصوصى ایشان) باهم شرکت مى کردیم. البته در درسهاى تفسیر ایشان شرکت نمى کردند، در درس فلسفه شرکت مى کردند و در مجالس خصوصى که در آن کتاب روش رئالیسم را مرقوم مى فرمودند شرکت داشتند. ایشان بعداً به نجف رفتند. نجف رفتن من بعد از ایشان بود، یعنى در سالهاى 42ـ43، بعد از آن هنگامه اى که در مسجد اعظم علیه شاه برپا شد. من از تهران آمده بودم و براى اولین بار علیه شاه افشاگرى کردم و….
آقاى صدر از درسهاى حوزه اى که فارغ شدند، قطعاً مجتهد بودند. من دونفر را در حوزه قم دیدم که نبوغ داشتند و ممتاز بودند، یکى آقاى صدر بود و دیگرى مرحوم آقاى بهشتى. آقاى صدر ترجیح دادند که به خارج از کشور بروند و یک تشکیلات اسلامى را در آنجا پى ریزى کنند. تصمیم داشتند که در خارج از کشور مخصوصاً لبنان، مسلمانان و شیعیان را از مظلومیت تاریخى خود نجات بدهند. این نظر ایشان بود و انصافاً هم یک فداکارى بود. والا ایشان اگر مثل مرحوم آیه الله سید محمدباقر صدر در حوزه مى ماندند قطعاً گل مى کردند. به نظر من آقاموسى صدر از برادر بزرگوارشان که تازه فوت کرده اند قوى تر بودند، یعنى استعدادشان بیشتر بود. با اینکه مرحوم حاج آقارضا صدر خیلى قوى بود. آقاى صدر از نظر نبوغ علمى و فهم خیلى ممتاز بودند. ایشان فرد نابغه و ممتازى بودند که نظیرشان یا پیدا نمى شود و یا اینکه بسختگى یافت مى گردد.
پرسش: آقاى صدر از نظر رومى و اخلاقى چه خصوصیاتى داشتند؟
پاسخ: برخورد آقاى صدر یک برخورد اسلامى صحیح بود. از نظر اخلاقى و علمى و سیاسى، به گونه اى رفتار مى کردند که حتى یهود و نصارى را هم به خودشان جلب مى کردند. یادم هست اوایلى که ایشان مى خواستند مجلس اعلاى اسلامى شیعه را تشکیل بدهند، به صور رفت و آمد زیادى داشتند. در آنجا به یک بستنى فروشى مسیحى رفتند و از او بستنى گرفته و خوردند. چرا این کار را کردند؟ براى اینکه مردم ببینند ایشان از یک بستنى فروش مسیحى بستنى مى گیرد و مسیحى پاک است. رأى ایشان طهارت اهل کتاب بود و رأى من هم چنین است. مثلاً ایشان در مجالس نصارى سخنرانى مى کردند. به گونه اى هم صحبت نمى کردند که آنها فرار کنند. برعکس آنها را جذب مى کردند. هم از قرآن مى خواندند، هم از انجیل مى خواندند و هم از تورات. چون برخورد ایشان یک برخورد جامع و برخورد اخلاقى صحیح بود. یعنى همان روش رسول الله(ص) را تا اندازه اى طى مى کردند. بدگویى علیه ایشان وجود نداشت، چه درمیان یهود و نصارى، چه درمیان دروزیان و علویان، و چه درمیان کمونیستها و…. به همین جهت هم توانستند مجلس اعلاى شیعه را تشکیل بدهند و به آن مقام عالى برسند. البته ایشان نظریات بالاترى هم داشتند که دشمنان نگذاشتند ایشان آنها را در لبنان عملى سازد.
پرسش: در فعالیتهایى که آقاى صدر در لبنان داشتند، روحانیت شیعه تا چه حد با ایشان همگام بودند؟
پاسخ: اوایل بعضى روحانیون شیعه لبنان با ایشان مخالفت مى کردند. چون دلشان مى خواست که خودشان صاحب مقام بشوند و نه ایشان. آقاى صدر آنقدر به این روحانیون شیعه محبت و ملاطفت کرد که اندازه اى ندارد. حتى براى اینکه آنها حسادت نکرده و مزاحمت ایجاد نکنند و…، درظاهر با روحانیون شیعه ایرانى موافقتى نمى کردند. مثلاً اجازه نمى دادند که یک روحانى ایرانى در فلان شهر و یا ده امام جماعت شود. تا آنجا که بعضى از دوستان ایرانى به من متوسل مى شدند که ما چه کنیم، ما که دربدر هستیم و نه ایران داریم و نه اینجا. من هم براساس آشنایى خودم آنها را به بعضى از شهرها و یا روستاها براى امامت جمعه و جماعت مى فرستادم. ولى اگر آقاى صدر مى فهمیدند ظاهراً بنفع آنها فعالیتى نمى کردند، با اینکه قدرت ایشان خیلى بالا بود. البته اگر تنها به ظاهر قضیه نگاه شود، ممکن است حتى قضاوتى منفى مطرح گردد. در حالى که مسئله این طور نبود. نظر ایشان این بود که حسد روحانیون لبنان را که خیلى عجیب بود تاحدى تقلیل دهد، تا اینکه بتواند زیربناى مجلس اعلاى شیعه لبنان را درست نماید. بهرحال من با ایشان رفیق بودم و رفیق هستم و دعا مى کنم که اگر تشریف دارند برگردند. ولى خوب، نقطه هاى روشن ایشان خیلى بیشتر از نقطه هاى تاریک ایشان بود.
پرسش: چه شد که ایشان حوزه را رها نمودند و لبنان را براى فعالیت انتخاب کردند؟
پاسخ: علل اصلى دو چیز بود. یکى آنکه مرحوم سیدشرف الدین صاحب المراجعات از دنیا رفتند و لازم بود که کسى جاى ایشان باشد. واقعاً سیدعبدالحسین شرف الدین مقام بسیار ممتازى در طرفدارى از عقاید شیعى و به طور کلى اسلامى دارد. خوب جاى ایشان خالى بود و علماى لبنان هم هرگز نمى توانستند جاى ایشان را بگیرند. از طرفى هم از میان کسانى که آن زمان در قم بودند، کسى که مى توانست برود و برازندگى داشت و اصلش هم لبنانى بود، آقاى صدر بودند که رفتند و جاى سیدشرف الدین را هم گرفتند. منتها به صورت مضاعف جاى ایشان را گرفتند. چون سیدشرف الدین مکانت علمى ممتازى داشت. اما آقاى صدر هم مکانت علمى و هم مکانت سیاسى را پر نمودند. جنبه سیاسى ایشان البته مى چربید. چون از نظر علمى ایشان دیگر درس و بحثى نداشتند و نمى توانستند هم داشته باشند. وضع طورى بود که نمى شد. خوب اینها وظایف دیگرى را انجام مى دادند. البته این نکته را بگویم که از نظر علمى هروقت بحث مى شد، ایشان کاملاً به مباحث مسلط بودند. مثلاً به یادم هست که درباره نماز مسافر جزوه اى نوشته بودم که در لبنان پخش شد به نام (متى نقصر من الصلوه) و نظرم این بود که بحث 4 فرسخ و 8 فرسخ درست نیست. ایشان که جزوه را دیده بودند، فرمودند: یک موقعى بیا باهم بحث کنیم. به محل مجلس اعلا رفتم ـ نه محل سابق، بلکه محل جدید ـ و ایشان فرمودند شما اگر نظرت این هست، خوب من هم نظرم این هست، ولى نمى شود با این آزادى گفت! دیدم نه، ایشان ماشاءالله خودش اهل ذوق و اهل فهم هست و دریافت این مسائل را هم دارد، لیکن ملاحظه مى کند. گفتم ولى من ملاحظه نمى کنم و تقیه ندارم.
همچنین به یاد دارم که به نوفل لوشاتو که رفتیم تا حضرت امام را زیارت کنیم، آقاى بهشتى گفتند که این مسئله نماز مسافر شما خیلى جنجال برانگیز بوده است، من هم عقیده ام این است ولى به این آسانى نمى شود گفت. بله، آقاى صدر آدم روشنى بود، ولى باتوجه به وضعیت آنجا مجبور بودند تحفظاتى داشته باشند.
پرسش: برنامه درازمدت آقاى صدر در لبنان چه بود؟ آیا مى خواستند یک حکومت اسلامى ایجاد کنند یا آنکه برنامه دیگرى داشتند؟
پاسخ: بله همین طور است. ایشان باتوجه به مظلومیتهایى که مسلمانها و شیعیان در لبنان داشتند، خود دست به کار شد و مجلس اعلاى شیعه را بهوجود آورد. ولى برنامه اش این نبود که در این نقطه توقف کند. ایشان مى خواست از مجلس استفاده نماید و به اهداف بالا و بالاتر دست بیابد. ایشان در این سالهاى آخر یک بار اعلام کرد که مردم در صور جمع شوند زیرا ایشان صحبتى دارند. صدها هزارنفر در صور جمع شدند و ایشان سخنرانى کردند. دولت حتى راهها را بست و… که درنهایت وضعیت به حالت معارضه رسید. نظر ایشان این بود که در درازمدت ـ و نه کوتاه مدت ـ خودش و یا کسى که صلاحیت دارد، حکومت اسلامى تشکیل بدهد. یادم هست در تابستانها به جباع شهید ثانى مى رفتیم که هواى خنکى داشت. در یکى از سخنرانیهایم گفتم: ولیسقط فرنجیه و لیحل امام موسى صدر (یعنى فرنجیه باید ساقط شود و امام موسى صدر باید رئیس جمهور بشود). فرنجیه آن زمان رئیس جمهور لبنان بود. این را که گفتم: مردم خیلى ابراز احساسات کردند و کف زدند… بعد آقاى چمران که خیلى باهم رفیق بودیم به منزل ما تشریف آوردند و فرمودند که امام از این حرفى که شما زدید راضى نیست. گفتم: راضى نباشد. خدا باید راضى باشد، منظور من آقاى صدر نبود، منظور من این است که این آدمهاى خبیث باید بروند و حکومت دست یک نفر مسلمان برازنده باشد و در لبنان برازنده تر از ایشان از نظر سیاسى کسى را نداریم، حالا راضى باشند یا نباشند. مگر ما تابع فرمایش ایشان هستیم؟
البته این یکى از انتقادات ما به ایشان بود. مثلاً وقتى که جنگ شروع شد، آقاى صدر خیلى علاقه نداشتند که صریحاً در آن دخالت بکنند. حتى به بعلبک رفتند و آنجا را ساکت کردند که ما خیلى ناراحت شده بودیم که ایشان چرا چنین مى کند. خوب اگر بخواهیم حمل بر صحت کنیم، ایشان مى خواست با تأمل و احتیاط بیشتر و با قدرت کارهایى را انجام دهد. این اختلافاتى بود که ما با آقاى صدر داشتیم. ایشان مى خواست آنقدر با طرح و برنامه جریان را انجام بدهد که به نظر ما به طورکلى کار از دست مى رفت و ما با این طولانى کردنها موافقت نمى کردیم.
پرسش: رابطه آقاى صدر با حضرت امام و انقلاب به طورکلى چگونه بود؟
پاسخ: رابطه ایشان با امام چند نوع بود. در اوایل با شاه از نظر صورى اختلاف چندانى نداشتند و حتى به ایران آمدند و با شاه ملاقات کردند. ما در دانشکده فنى صور بودیم که آقاى چمران هم رئیس آنجا بودند. جریانى پیش آمد که ایشان فرمودند: من از حالا دارم انقلابى مى شوم، چون جناب حضرت امام خمینى چنین کردند و چنان کردند و محبت کردند و…. از آن وقت ایشان شروع کردند و یک مجموعه کارهاى انقلابى انجام دادند. والا از اول ایشان انقلابى نبودند. البته ضدانقلاب هم نبودند; فقط به خاطر مصلحتهاى لبنان و شیعه تظاهر به همکارى با انقلاب نداشت. یکى از اختلافات ما با ایشان همین بود که ما ضدشاه بودیم. البته ایشان هیچ گاه مخالفت علنى با ما نمى کرد. مثلاً در ماجراى دستگیرى آقاى جلال الدین فارسى و آقاى نفرى، بعکس آن چیزى که گفته شده بود اقدام کردند، درست است که ایشان گاهى در ظاهر با مبارزین ایرانى توافقى نداشت، ولى باطناً توافق داشت. از جمله ادله من این است که به آقاى صدر گفتم که آقا ممکن است اینها را از بین ببرند. خیلى صحبت کردیم. ایشان هم تأملى کردند و فرمودند که من فلانى را که معاون ایشان بود وکیل مى کنم تا براى این دونفر کارى بکند و مشکل آنها را حل کند. همین کار را هم کردند و این دونفر آمدند بیرون. این از خدمات آقاى صدر بود. به ایشان نمى شد گفت مخالف انقلاب. بله از نظر ظاهرى خیلى فعالیت نداشت، ولى در باطن موافق بودند و در این مراحل اخیر هم گفتند که من از حالا دارم انقلابى مى شوم.
پرسش: روحانیون شیعه لبنـان از قبیـل آقـایان سیدمحمدحسین فضل الله و شیخ محمدمهدى شمس الدین در آن موقع نسبت به انقلاب ایران چه موضعى داشتند؟
پاسخ: بعضى ها نوعاً با کارهاى شاه موافق بودند. و بعضى اصلاً آنها با ما مخالف بودند. مخالفتشان هم با ما علنى بود. آقاى صدر هیچ مخالفت علنى با ما نداشتند. ولى اینها با ما علناً مخالفت مى کردند. و طورى علناً مخالفت مى کردند که گفتنى نیست. اینها مطالبى است که نمى شود گفت. در بعضى از جریانها احتمال دارد که آقاى صدر هم از جانب روحانیت لبنان در مخدور بوده باشد.
پرسش: باتوجه به شناختى که شما از آقاى صدر دارید، به نظر شما اگر ایشان مى ماندند و ربوده نمى شدند، همگام با انقلاب مى بودند و یا اینکه موضع دیگرى مى داشتند؟
پاسخ: همان طور که اشاره کردم، ایشان در ملاقاتى که در دانشکده فنى صور داشتیم، فرمودند: من دارم از حالا به بعد انقلابى مى شوم. از آن به بعد هم واقعاً این طور بود. اگر ایشان مانده بودند شایسته نبود که در لبنان بمانند. لبنان جاى کوچکى بود. شایسته بود که بیایند ایران و حتى معاون درجه اول مرحوم امام باشند. ایشان از نظر سیاسى از تمامى اقران خود قوى تر بودند، حتى از مرحوم آقاى بهشتى. بعد از امام هم شایستگى رهبرى داشتند. در این مورد من هیچ شکى ندارم. درست است که اشخاص هم نقاط تاریک دارند و هم نقاط روشن، ولى باید حساب کرد که نقاط روشن زیادتر است و یا نقاط تاریک. آقاى صدر نقاط روشنشان خیلى بیشتر بود. هیچ کس معصوم نیست. به نظر من اگر در کل عالم اسلام بگردیم و دنبال کسى باشیم که از نظر علمى و سیاسى جامعیت داشته باشد و کار کرده باشد، نمى توانیم مثل آقاى صدر را پیدا کنیم. ایشان به نظر من از آقاى بهشتى در مسائل سیاسى مقدم بودند و همگام با مرحوم امام هم بودند و مى شدند و به نظر من اصلاً به ایران مى آمدند.
من نمى دانم که چه دستهایى بود که ایشان را از صحنه خارج کردند. ولى اگر ایشان تشریف مى آوردند ایران، واقعاً این طور بودند که فرد دوم بودند; یعنى بعد از امام دیگر دومى غیر از ایشان نبود. از نظر سیاسى بر آقاى بهشتى مقدم بودند، ولى از نظر علمى خیر. از نظر علمى هردو مثل هم بودند.
(قم ـ پاییز 1373)
منبع :فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر