تشکیل جبهه آزاد شاهکار مبارزات ضد استعماری سید( بخش سوم)
ما وقتي براي جامعه ارزش داريم ، كه مانند سيد تا آخرين رمق در راه ترقي و آسايش « ملل ضعيف » بكوشيم.
دکتر جواد فلاتوری
ما وقتی برای جامعه ارزش داریم ، که مانند سید تا آخرین رمق در راه ترقی و آسایش « ملل ضعیف » بکوشیم ؛ و یا لااقل اگر آرا وی را پسندیدیم ، در ترویج و نشر و تعقیب آن از پا ننشینیم ؛ و گرنه ایرانی بودن سید برای شخص ما چه افتخار ؟ ( جز خیال ! ) و همینطور شیعه و سنی بودن سید به حال ما چه سود و زیان ؟ ( جز توهم باطل ! ) …
خاطر جمع داری ! فکر خود را بدون جهت در زحمت نیاندازید ! و مطمئن باشید که سید نه ایرانی بود ! نه افغانی ! آب و خاک سید غیر از این آب و خاکها و مملکت او غیر از این ممالک و دولت متبوعه او غیر از این دول بوده است … آب و خاک سید ، سرزمین ملل ستمکش بوده ، از آنرو ، تا قدرت داشت و به هر نقشه و طرح که به نظرش میرسید و میتوانست در راه بیداری و سربلندی و جانبداری آنان و دادخواهی از بیدادگران میکوشید … مملکت وی ، جهان پهناور بود ، از این جهت جز با ستمگر ( آنهم فقط از نظر ستمگری ) مخالفت نورزیده همه کس و همه جا را دوست میداشت و نسبت به هیچ کجا تعصب بخرج نمیداد . دولت متبوعه وی ، دولت دادگر اسلام بود ، از اینجا بود که با مستبدین بیدادگر ، به ستیز برمیخاست و ملت را علیه آنان ( چنانچه نسبت به شاه ایران خواهد آمد ) میشورانید و پیوسته آرزوی برقراری یک دولت اسلامی عادل ( به دست هر کس که باشد و در هر کجا که باشد ) را مینمود .
تعجب کنید ! سید نه شیعه بود ! ـ آن شیعهای که ما هستیم و تصور میکنیم و نه سنی ! ـ آن سنیگری که ما شنیده و پارهای از افراد آن را دیدهایم ـ سید مسلمان بود ـ آن مسلمانی که ما یا ندیده یا به ندرت دیدهایم و وصفش را کمتر شنیدهایم ـ از این جهت پیوسته از راه دیگر و با بیاناتی دیگر ( که به نظر شما در طی شمارههای متعددی خواهد رسید ) در راه بیداری و یگانگی مسلمین میکوشید و کاری میکرد که روشنفکران تمام مذاهب ، جز سر تسلیم در مقابل وی عکس العملی نشان نمیدادند . هرگز تعصب ( یعنی حق کشی بیجا به موجب علاقمندی به یک مذهب خاص ) از وی دیده نمیشد : روی این اصل کسی نمیتوانست « بوی » یک مذهب بخصوصی ( بطور حتم ) از او استشمام کند . بر خلاف تصور پارهای ( بخصوص دشمنان وی که حرکات سید آسایش آنان را در خطر انداخته بود ) آرزوی ریاست نداشت : روی این اصل همیشه بر خلاف سایر سیاستمداران از اختناق افکار مردم دوری جسته در راه بیداری آنها میکوشید .
بزرگترین آرزوی او این بود که : عموم مسلمین به عقب ماندگی و احتیاجات خود آشنا شوند : تا در زیر سایه رشد افکار عمومی اصلاحات را شروع نماید . هر کجا با زمامداران ، رجال دولت ، بزرگان سیاست و زعمای قوم ، رؤسای دستجات مواجه میشد بیمهابا ، عقائد خود را تلقین میکرد و روح شهامت و استقلال طلبی در آنها میدمید ، خواب آلودگی و بزدلی ایشان را مورد ملامت و سرزنش قرارمیداد ؛ در نتیجه نزد عدهای محبوب و در نظر افرادی که منافع شخصی خود را در مخاطره میدیدند منفور بود ( چون پارهای رسماً مثل شاه ایران از او میترسیدند .) .
سید مقدمات یک نهضت اساسی را به کمک نیروی خطابه و گفتار و به پشتیبانی « قدرت ملکوتی قلم » فراهم میکرد ( که بزرگترین اثرش در این راه همین کتابیست که به مرور جزواتش را مطالعه خواهید کرد ) و یقین داشت ـ چنانکه دیگران هم کاملاً انتظار داشتند ـ که پس از این شورش و نهضت حتمی ، برای همیشه استقلال روشن و خللناپذیر و بالاخره یک ترقی و سعادت دلخواه ، انتظار مسلمین را میکشید ؛ این بود که به شیخ عبدالرشید تتاری میگفت : به همین زودی به جنازه قیصر روم نماز خواهی گذارد و در همین نزدیکی به تشییع جنازه امپراطور انگلیس ( در هند ) حاضر خواهی شد .
باری روح آزادی و حریت را در مسلمین میدمید و در هر کجا میرسید فجایع سلاطین مستبد و حکمرانان جائر را ( که بزرگترین سد ترقی و مهمترین وسیله بردگی مسلمین بودند ) خاطر نشان میساخت : از این جهت پیوسته دست ظالمانه ستمگران وی را از این شهر به آن شهر و از این مملکت به آن مملکت میگردانید : ولی در هر حال دست از مبارزه علیه ظلم برنمیداشت تملق و چاپلوسی در وجود وی نبود و در تبلیغ مرام خود که ( روح مرام اسلام بود ) طوری سرسختی میکرد که در تنگترین شرایط و با بدترین دشمنان هم ، اگر روبرو میشد ، باز بدون اندکی ترس ، حتی با تندی و خشم ، عقیده خود را اظهار کرده « آمرانه » آنان را از ظلم و ستم استبداد ، باز میداشت …
گویا سلولهای جسم او در « رحم » آزادی و پشتیبانی از مظلوم و ستیز با ظلم پرورش یافته و یا از این سرچشمههای رحمت کسب وجود نموده بود و مسلماً هم همین بود ـ چون وی از سلاله پاک پیشوای شهیدان و قافله سالار آزادمردان « حضرت اباعبدالله الحسین ع » پا به دنیا گذاشته و همین معنی یکی از بزرگترین افتخارات وی به حساب میآمد . سید بلند همت و بلند پرواز بود و هر کس هم با وی تماس نزدیک میگرفت خود به خود در آن محیطهای دوردست به پرواز در میآمد ! علاوه بر استعداد و نبوغ ذاتی « زحمت دوران جوانی » وی را بر تمام رشتههای علوم دینی و بسیاری از رشتههای علوم جدید و قدیم بویژه فلسفه و عرفان و ریاضیات تسلطی کامل داده بود و تا آنجا که شاگردانش ظرفیت و گنجایش داشتند از افکار و عقاید و دانش و علوم و حقایق مکنونه در سینه خود به آنها تلقین مینمود ؛ از اینجاست که عبده ( امام مصریین و نزدیکترین اشخاص و بزرگترین شاگردان و دستپروردگان وی ) میگوید : پدرم یک قسم حیاتی به من داد و یک نوع زندگانیی به من بخشید که : در آن زندگانی تنها با دو برادر خود « علی » و « محروس » (که هر دو زراعت پیشه بودند ) شرکت داشتم یعنی : در محیط زراعت و با افرادی زراعت پیشه همدوش بودم ، ولی سید یک حیات درخشانی که در پرتو نور آن با محمد (ص) و ابراهیم و موسی و عیسی توانستم شرکت کنم ، به من عطا نمود و به برگزیدگان و پاکان نزدیکم ساخت .
سید از بس حرارت داشت حقایق را به همه ، حتی به کسانی که از شنیدن آن اظهار بیمیلی و یا رسماً متنفر بودند ، القا میکرد و سرانجام همان اشخاص بیمیل را به خود مجذوب مینمود ، از اینجاست که عبده میگوید من در این قسمت به حال سید رشک میبردم که : حال مخاطب و وظعیت مجلس در من سخت مؤثر واقع شده تا مخاطب متمایل به شنیدن و مجلس متقصی برای گرفتن نباشد قادر به سخن گفتن نیستم ، ولی سید ، حکمت و حقایقی را به طالب و غیر طالب تلقین میکند .
دو چیز گاه گاهی نقشههای وی را بر باد میداد یکی شتاب در رسیدن به مقصود ، دیگری تندی مزاج … هرگز فخر نمیکرد مگر به اینکه میگفت من هیچ مزیت و شرفی را برای خود بالاتر از اینکه اولاد پیغمبر اکرم هستم نمیدانم . بطور خلاصه به امور جزئی توجه نمینمود چون فکر او از سطح این امور جزئی بسیار اوج میگرفت … این بود مختصر آن صفاتی که باید با شخص مصلح همراه باشد اینک از نظر اینکه منظور شرح حال تفصیلی وی نیست به همین اکتفا و به بیان هدفهایی که سید به سوی آن در حرکت بود ، میپردازیم . هدف اساسی و مقصد سیاسی سید از وقتی سید خود راشناخت و از آن موقعی که فکر انجام وظیفه اجتماعی در سرش افتاد و از آن هنگامی که خود را در پیشگاه وجدان مسئول حرکت و جنبش دید ( از آن موقع ) تا دم مرگ ، مجذوب یک غمزه وکرشمه مرموزی شده پیوسته عاشقانه در پی آن میدوید و افکار خود را در پیرامون آن متمرکز میساخت ، زجر و مرارت ، ناکامی و تنگدستی ، حبس و تبعید و بالاخره تمام بلاها را به خاطر رسیدن به همین یک چیز متحمل میشد و سرانجام همانطوری که رسم عاشقان است جانی را که در این راه در طبق اخلاص گذاشته بود ، قبل از رسیدن به این آرزو تقدیم نمود ( اگر نگوئیم قبل از وقت از وی گرفتند ) مگر چه میخواست و در پی چه حقیقتی میگشت ؟.
( خیلی ساده عرض کنم ) میخواست در مقابل ملل مترقی عالم که بر اثر یک جنبش سیاسی و نهضت دینی دو اسبه به سوی هدف بلندی میتاختند ،در مقابل مللی که به انتقام زبردستی چند صدساله نیاکان خود و هم به موجب حرص و آزمندی ذاتی خویش مقدمات بلعیدن ملل ضعیف را فراهم میکردند .
در مقابل مللی که برای پیشرفت سیاسی خود تا میتوانستند برای اختناق افکار مسلمین کوشیده در این راه علاوه بر ایجاد اختلافات و بدبین نمودن افراد جامعه به یکدیگر ، با بر سر کار آوردن و پر و بال دادن به دو طایفه « پادشاهان طماع و روحانینماهای نادان » به مقصود نهایی خود میرسیدند زیرا این پادشاهان و زمامداران جاهطلب آنقدر شیفته تخت و تاج و مقام خود بودند که ناموس فروشی و وطن فروشی و بندگی بیگانگان آبرومندانهترین وسیله حفظ آقایی آنان به حساب آمده و طبقه دوم نیز تا آن اندازه از حقایق قرآن بیخبر بودند و یا به قسمی آلت دست دیگران قرار میگرفتند که با کمال حماقت یا با منتهای خباثت و رذالت ، افرادی را که برای نجات ملت مسلمان در راه رشد فکری و پیشرفت صناعی و سایر شئون اجتماعی آنان میکوشند ، با چوب تکفیر و تفسیق به خوابگاه ابدی مرگ نزدیکشان میکردند .
در هر صورت سید میخواست در مقابل این گروهی که داشتند هر روز ملل ضعیف را به پرتگاه نیستی و زوال همیشگی نزدیک مینمودند . یک جبهه سلامی ، یک بلوک مستقل و متکی به نفس ، یک جبهه آزاد تشکیل داده ، آنان را از گهواره ضعف و سستی به سوی کاخ ترقی و تمدن صحیح پیش رانده در زیر سایه این جنبش درخشان و اتحاد نورانی ، پیروان اسلام را در ردیف مترقیترین دول عالم درآورد . عجب آرزوی بزرگی ! و عجب دشمنان و مخالفین بزرگتری؟! دشمنان بشر و استعمارکنندگان خالی از عواطف انسانی که در راس تمام آنها امپریالیسم انگلیس قرارگرفته بود ، با تمام قوا ( چنانچه به مرور خواهید دید ) علیه سید قیام نمود ، اما سید ؟ سید ابتدا سعی میکرد با جلب توجه سلاطین و پادشاهان و زمامداران مسلمان یک جمعیت متحدی تشکیل و با همکاری آنان مخالفتهای گروه مخالف را خنثی کند .
ولی متأسفانه همانطوری که عرض شد ، غالباً آنها قبل از اینکه « سید » چنین پیشنهادی را بدهد ، آبستن شده به عناوین مختلف « سر » وی را پیچانده با وعده و نویدهایی کار او را به تأخیر میانداختند یا اگر هم روی موافقت نشان میدادند به این امید بودند که پس از تشکیل یک جبهه اسلامی متحد و آزاد خود در رأس آن جمعیت ( به عنوان خلیفه المسلمین ) قرارگیرند . در هر صورت موافقت پادشاهان و پشتیبانی آنان از سید تا به سرحد نتیجه ، بسیار کار مشکلی بود ، روی این اصل مصمم شد یک تنه با هر دو دسته ( ارباب و نوکر ) به مبارزه برخیزد و برخاست .
گرچه یک نفر بود ؛ ولی برای پیروزی خود طرح خوبی در دست داشت ، ( بطوری که نزدیک بود غالب شود ) ، اما افسوس که به خود مهلت ندید … نقشه جنگ بسیار عاقلانه و پختهای کشیده بود ، تا جایی که روزنه پیروزی خود را هر روز روشنتر و وسیعتر میدید . حیف که یکمرتبه این روزنه امید درهم ریخته و تاریک شد . مگر چه کرد ؟ همین که دید از راه اندرز پادشاهان و دلجویی زمامداران کاری از پیش نمیرود به فکر مسلح نمودن تمام مسلمین عالم برآمد و اکثریت نزدیک به تمام افراد مؤثر را مسلح کرد ؛ اسلحهای به دست مسلمین میداد که از نوع تفنگ و شمشیر و توپ و تانک نبود ، سلاح مقدسی بود که تمام این ادوات را ذوب میکرد ، چه بود ؟ ایمان راسخی که پایههای آن بر فهم و دانش استوار و تنویر افکاری که عموم افراد را از خواب خرگوشی چندین قرنی بیدار میساخت ، یعنی تا قدرت داشت با خطابههای آتشین و جذاب و نیش خونین قلم ، ( که بهترین نمونه آن همین کتابیست که به تریج خواهید خواند ) حقایق قرآن را ، که به عقیده وی تا آن روز پنهان و پوشیده و دستنخورده بود ، آشکار مینمود « و میگفت هنوز قران تفسیر نشده و از حقایقش کسی پرده برنداشته … »
بالاخره از یک طرف روح ایمان را در همه میدمید و از طرف دیگر با خاطرنشان ساختن فجایع زمامداران و با پردهبرداری از روی طرق و وسائل خونخواری دولت انگلیس و همکاران با وفایش ( که در این کتاب تمام این محترمین بیآبرو ! را خواهیم شناخت ) و هم بوسیله گوشزد نمودن بیچارگیها که بیشتر دور محور جهل و نادانی دور میزد ) فکر آنان را روشن و خون آنان را به جوش میآورد . ای وای . چیزی نمانده بود که این قرحه منفجر گردد و بیدادگران به سزای خود و مسلمین به مقام از دست رفته خویش بازگردند ، دریغا که امان نیافت . « برخلاف آنچه که پارهای تصور میکنند ) باید گفت نقشه اصلاحی سید ، پس از 70 ، 80 سال هنوز تازه و غیر قابل خردهگیری است . اما به تأسف باید اضافه کرد که از آن روز تاکنون نه تنها کسی به پیروی از فکر او برنخاسته و نه تنها کسی مجدانه قدم مثبت اساسی در این راه بر نداشته است ، بلکه منکوب سستی و ترس و فراموشکاری چنان بر آن تنید که حتی به عنوان یک داستان و به اندازه یک قضیه تاریخی هم ارزش گفت و شنود را پیدا نکرد ! … اگر باور ندارید این شما و این نقشه سید » .
منبع : سایت مصلح شرق