تشکیل جبهه آزادشاهکار مبارزات ضد استعماری سید( بخش پایانی)

image-news105

سيد ابتدا به دندان درد « مبتلا » و پس از كشيدن آن ، با سوزش فوق‌العاده‌اي گريبانگير شد.

درد و مرگ

دکتر جواد فلاتوری

سید ابتدا به دندان درد « مبتلا » و پس از کشیدن آن ، با سوزش فوق‌العاده‌ای گریبانگیر شد ، هنوز التیام نیافته سرطان دهانی ( فکی ) ، « قاصدوار » زبان در دهان وی گذاشت و آنقدر محرمانه پیام مرگ به گوش زبانش سرود ، تا با طیب خاطر او را ( ساعت 7 و 13 دقیقه صبح سه شنبه 5 شوال 1314 ) به پیشگاه دوست برد … « ای دو صد رحمت ایزدی بر تو » سید ! ای سید ! ای مبارز ! ای جانباز ! تو نمرده‌ای و نخواهی مرد ! تو قریب 60 سال در رحم این عالم خونابه خوردی ! تا توانستی شهپر خود ، در آسمان حیات ابدی بگشایی !… اگر سلطان عبدالحمید ( آن طوری که پاره‌ای می‌نویسند ) در طول مدت بیماریت از تو خبر نگرفت و مقرری خود را از تو برید ، هیچ میاندیش ؛ چون وظیفه شاهانه وی همین بود ، و وظیفه تو همان ، که : سرانجام مظلومانه و غریب وار ، در اطاق ساکت و آرامی که جز دو نفر ( 1. نوکر 2. و رفیق تو جرجی افندی ) دیده نمی‌شد جان بسپاری . « ای هزار رحمت دادار بر تو !

» پاره‌ای نوشته‌اند که دکترهای شاه در ایام مرض وی یکی پس از دیگری از سید دیدن نموده و مأمور مخصوصی پیوسته به نیابت از سلطان به احوالپرسی می‌آمد و بعد از وفات نیز با تجلیل تمام در حالیکه همراهان جنازه مرکب از علما و بزرگان و رجال دولت بودند ، ( در ساعت 10 همان روز ) در مقبره مشایخ به خاک سپرده شد … و پاره‌ای همانطور که اشاره شد ، بر خلاف این شهادت داده، در تشییع وی از چهار نفر حمال جنازه و چهار نفر مشیع ( نوکر ، جرجی ، دو نفر دیگر از دوستان ) بیشتر خبر نمی‌دهند ، ولی قدر مسلم این است که به محض مردن او ، دولت جراید را از نوشتن هرگونه مدح و ثنا و شرح حالی ممنوع و حتی پاره‌ای از مجلات را جمع‌آوری و توقیف نمود . در سوریه و مصر نیز از طرف دولت همین نقشه بازی شد . فقط پاره‌ای از جراید ایران او را مقتول استعمارگران به حساب آوردند و نیز قدر متقن این است که : عبدالحمید در عین اینکه از وی دلجویی می‌نمود ، باز گاه گاهی نیش خود ، ( یا بنا به قولی ) نیش ارباب از خرطوم این بزرگوار بدن سید را ناراحت می‌نمود .

مبارزات سید در مصر

در طول حیات سید ، مصر « دومرتبه » از نور وجود وی «پرتو گرفت »، اولین مرتبه سنه «1285 هـ » یعنی پس از ترک گفتن افغانستان بود که از راه هند برای 40 روز مصر و بعد به استانبول رفت ، در این 40 روز با علما « جامع ازهر » رفت و آمد نموده .دانشجویان «سوریه‌ای » که زودتر از دیگران با او آمیزش پیدا کرده بودند ، فرصت را غنیمت شمرده ، در همین مدت کوتاه قسمتی از « شرح اظهار » را در منزل وی از او فرا گرفتند . گر چه این دفعه سید دست به مبارزه‌ای نزد ، ولی اینقدر شد که به مفاسد دستگاه سلطنت و نامرتب بودن سازمان روحانیت آشنا شده و به خوبی فهمید که روحانیت تحت‌الشعاع سلطنت قرار گرفته ( علاوه بر مفاسد داخلی ) به خاطر بقا این تشکیلات مستبدانه ( یعنی دربار ) از پایمال نمودن حقایق اندیشه ندارد . این مدت کوتاه ، سرآمد و سید به طرف ترکیه رفت ، ولی جای وی هر روز ، در دل ملیون و روشنفکران مصری وسیع‌تر و به سرعت بر تعداد هواخواهانش افزوده می‌شد .

هنوز ناقوس زمان ، زنگ « هزار و دویست و هشتاد و هشتمین » سال هجری را می‌کوبید که تبعید سید از ترکیه ( چنانکه گذشت ) اعلام شد . وی نیز به ناچار آنجا را ترک نموده و اول محرم همین سال برای دومین بار به قصد تفرج به مصر رهسپار گشت : ریاض پاشا رئیس دولت وقت ، مقدم وی را گرامی داشته و به عنوان مدرس جامع ازهر ، حقوقی برای او مقرر نمود . سید در جامع ازهر هیچ تدریس نکرد ، ولی خانه او خود به خود جامع ازهر کوچکی شده ، طلاب و دانشجویان برای فراگرفتن علوم و فنون مختلفه بدین مکتب جدید می‌آمدند . آوازه شهرت وی گوش تمام مصریان را به صدای جدید آشنا ساخت و مقدمات مبارزات اساسی را هر روز فراهم‌تر نمود . تصادفاً آتش جنگ بین دولت روس و عثمانی شعله‍ور شده ، پای جراید اروپایی ـ جرایدی که وقایع جنگ را می‌نگاشتند ـ به مصر باز شد . مردم نیز از این جراید استقبال نموده ، کم‌کم جراید « خود مصر نیز » در اثر نوشتن این وقایع مرغوب واقع شد ، و رفته رفته عموماً به خواندن روزنامه و مجله عادت کردند .

این موقعیت بهترین فرصت را به دست سید داد ، به طوری که توانست مبارزات علنی خود را با دولت غاصب انگلیس و حکومت ترسو و جیره‌خوار وقت ( اسماعیل پاشا ) بدین ترتیب شروع نماید : ابتدا به مقالات بی‌سابقه‌ای که در پیرامون مفاسد دولت مستبد مصر و خطرات سیاه انگلیس می‌نگاشت تکان سختی به افکار عمومی داده ، آنان را در میدان مبارزه‌ای که سابق بر این حتی فکر آن بیم داشت ، وارد نمود . ثانیاً با تشکیل جمعیت « حزب الوطن » عملاً سیاست استعمار گران را تضعیف و دنیای مصر بی‌اندازه بر آنان تنگ کرد ، بطوری که تمام جراید لندن با حملات سختی ، دولت خود را از خطر یک مرگ حتمی به دست این « سید درویش » می‌ترسانیدند و راستی هم جای ترس بود ، چون مرامنامه این حزب ، در حقیقت ، « افسون نامه » مرگ انگلیس ، یعنی قرآن عزیز بود … افراد این حزب بی‌اندازه مقید عمل بر طبق قرآن بودند ، و روی این اصل زیر بار کفار و استعمارگران نرفته ، به موجب مواد متعددی از این مرامنامه ( یعنی قرآن ) یک چنین زیردستی را بر خود حرام می‌دانستند .

در هر صورت چیزی نگذشت که : اسماعیل پاشا ( خدیو مصر ) سقوط و پسرش توفیق پاشا به منصب خدیوی مصر منصوب گردید .از نظر اینکه توفیق پاشا از افراد این حزب و به دستیاری همین حزب بر سر کار آمده بود ، تمام مصریان با یک امید حتمی ، انتظار اصلاحات و سعادت ابدی را می‌کشیدند ، که ناگاه ، سیاست بازیگران کار خود را ساخته ، یک غوغای عجیبی در لباس « نزاع دولت و ملت » بر پا شد و کار به جای رسید که همین توفیق پاشا دستور گرفتن و بستن و تبعید سید را صادر نمود . مأمورین نیز سحرگاهان وی را از خانه مسکونی خود ربوده ، موقعی اطرافیان او خبر دار شدند : که سید از سوییس هم گذشته بود .

در صورتی که سید جداً با این قیام ملت مخالف بوده و ابداً در این نزاع دخالت نداشت ، چون می‌دانست انگلیسها می‌خواهند با برپا ساختن این نزاع بهانه‌ای برای پیاده کردن قوا به خاک مصر به دست آورده ، خاک فرعون را متصرف شوند … بالاخره سید در سال ( 1296 هـ ) از مصر تبعید و از راه سوییس به هند و پس از چند ماهی حبس نظر ( چنانچه گذشت ) از آنجا به لندن و سپس به پاریس رفت . اگر ملت مصر از سر نادانی این نزاع را برپا نساخته و به سید مهلت می‌دادند ، بطور قاطع در اندک مدتی دنیای اسلام وضع دیگری به خود می‌گرفت . اساس و پایه و خدمات و پیشرفت این حزب و انعکاس آن در بین ملل اروپا ، و همچنین اسرار این نزاع ، مفصل و در صورت فرصت به نظر شما خواهد رسید .

مبارزات سید در پاریس

تاثیری که شکست « حزب الوطن » مصر در روحیه سید بخشید این بود که به فکر تاسیس یک جمعیت قویتر و انبوهتری که بتواند بر سرتاسر بلاد مسلمین تسلط یابد افتاد ، ولی معلوم است برای دست زدن به یک چنین امر خطیری محیطی لازم است که بتواند آزادانه افکار خود را به گوش عالمیان برساند . این محیط کجاست ؟ وی ابتدا به لندن و پس از آن به پاریس آمده ، پاریس را برای نشر عقاید خویش پسندید و بدین منظور محمد عبده به وی ملحق شده و همانطوری که ( چند صفحه دیگر ) خواهید دید این دو نفر اساس این جمعیت را محکم نموده و بزرگترین اثر فکری و قلمی خویش : « مجله عروه الوثقی » را ( یعنی همین کتابی که به مرور خواهید خواند ) در آسمان جهان اسلامی ظاهر ساختند ، ـ چگونگی تاسیس این جمعیت و مقدمات نشر این مجله و تاثیر آن در عالم اسلام و در روحیه مخالفین ، قریباً به نظرتان خواهد رسید ـ اینک باید بدانید که سرانجام ، این محیط آزاد نیز آزادی خود را از دست داد ؛ زیرا دولت انگلیس مکارانه به دولت فرانسه متوسل شده و از راه اینکه این سید ، حتی برای دولت فرانسه نیز خطرناک است این دولت را ترسانید و موفق شد که سید را از ادامه این مجله باز دارد .

مجله تعطیل شد ولی مقالات سید مرتباً روزنامه‌های فرانسه را زینت می‌بخشید ، و اکثر آنها به شکل مهمترین فرازهای سیاسی در جراید انگلیسی منعکس می‌شد . علما و دانشمندان فرانسه بویژه فلاسفه با وی آمیزش یافته او را سخت گرامی می‌داشتند و پایه علمی وی را صادقانه می‌ستودند و حتی از عقاید فلسفی وی درباره اسلام استفاده می‌بردند .

مبارزات سید در ایران

سید تا اوائل ماه « جمادی الاول 1306 هـ » در پاریس ماند ، سپس به فکرمسافرت به سرزمین یمن افتاد . غرض او از این مسافرت این بود که از وفاداری و پشتیبانی و غیرت اهالی این سرزمین استفاده نموده ( همانطوری که پیغمبر « ص » استفاده فرموده بود ) و با تشکیل یک دولت اسلامی ، برای دفعه دوم ظهور اسلام را در تاریخ عرب مکرر سازد ؛ ولی به خواست خدا ، قبل از حرکت به آن دیار ، دعوتنامه « پرآب و رنگ » شاه ایران ، او را به این سرزمین باستانی آورد . سید در ایران به اندازه‌ای اهمیت پیدا کرد و افکار وی به قدری دانشمندان و رجال را به خود مجذوب نمود که ناصرالدین شاه با وجود استفاده‌هایی که از وی در راه ترقی ایران می‌کرد ، از عاقبت کار سخت هراسیده ، نزدیک بود مقدمات تبعید وی را فراهم سازد ، که سید محترمانه اجازه مسافرت خواسته و از راه مسکو به اروپا رفت . مجدداً ناصرالدین شاه در مسافرتی که به اروپا می‌نمود ، او را در مونیخ ملاقات و با اطمینان به اینکه این دفعه به یقین خواسته‌هایش را عملی و در راه ترقی ملک و ملت قدمهای مؤثری برخواهد داشت ، از وی تقاضای بازگشت به ایران را نمود .

« نگارنده می‌گوید : گویا ناصرالدین شاه نیز مانند پاره‌ای از پادشاهان دیگر ( پادشاهانی که کم و بیش دیده و شنیده‌اید ) همینکه قدم رنجه فرموده ، با پول ملت به اروپا تشریف می‌برد و ترقی حیرت‌زای آن ملل زنده چشم جنابش ! را خیره می‌ساخت هوس ترقی فضای مغز مبارکش ! را فشار داده ، در نتیجه به سید و امثال سید متوسل می‌شد و به ملت و دولت وعده‌های ترقی ، آبادانی ، آینده درخشان ، رفاه ، آسایش همگانی ، بهداشت عمومی ، ثروت و دانش همگانی و بالاخره به تمام نوید این قبیل خواب و خیالات خوشی که دل یک عده سفیه‌تر از خود را خوش می‌نمود می‌داد . ولی به محض اینکه به سرحد ایران می‌رسید رفته رفته درجه حرارت او نقصان یافته ، دیری نمی‌گذشت که از یک طرف مه‌رویان درباری و از طرف دیگر فکر حفظ تاج و تخت و از هر دو طرف کارگردانان امپراطور کبیر ، حضرت ایشان را بیش از پیش به همان وضع کثیف علاقمند می‌نمود ، چون بقای این سه امر ( چنانچه محسوس است ) در زیر سایه اختناق افکار عمومی است و بس .

از همه بدتر اینکه هیچ کس حق انتقادی از این « چوپان گرگ صفت » نداشت ، گو اینکه تمام سرزمین ایران را هم شش دسته تحویل اربابان پرتوقع و کم اجرت می‌داد . در هر صورت سید این دفعه هم دعوت شاه را پذیرفت و این مرتبه نیز بیش از پیش مورد استقبال و توجه عمومی واقع گشت ، کار به جایی رسید که حتی شاه ، از هر گونه ملاطفتی خودداری ننموده ، به خاطر یک تغییر و تحول اساسی وی را به نوشتن قانون جدیدی ترغیب و بلکه مأمور نمود 6 ، سید نیز که باطناً یک چنین مأموریتی را دوست می‌داشت . از این پیشنهاد استقبال کرد و نزدیک بود کارها سرو صورتی بگیرد که ناگاه سر و صورت نحس صدراعظم همه را در هم ریخت ؛ زیرا به ناصرالدین شاه می‌گفت این قوانین گرچه خالی از منفعت نیست ؛ ولی با این مملکت سازگار نبوده ، علاوه بر این ، به زودی از نفوذ مطلقه تو می‌کاهد .

بالاخره سخنان این مرد « غیبگو » در شاه مؤثر واقع شده از موافقت با سید پشیمان شد و این پشیمانی به حدی رسید که هنوز سخن نگفته آثار آن در طرز معاشرتش ظاهر گشت ، سید نیز به زودی تکلیف خود را دانسته ، به شاه عبدالعظیم آمد و در آنجا متحصن شد . معلوم است دیگر از این شاه بوقلمون صفت ، انتظار هیچ گونه امیدی نمی‌رفت ، و از آن طرف هم پر واضح است که تا وی بر سر کار می‌بود هیچ کس نمی‌توانست در راه اصلاح قدم اساسی بردارد ، چون خواسته‌های ملت با خواهشهای نفسانی وی وفق نمی‌داد ؛ از اینرو سید برای اصلاح ایران این نقشه را کشید : که اولاً با خطابه‌ها و مقالات آتشین ، ملت را بیدار و ثانیاً بیدادگری و خسران غیر قابل جبران دستگاه حاکمه را ، به همه ثابت نموده ، با « خلع شاه و روشن نمودن افکار عمومی » یک شالوده اساسی برای این ملت فلک زده بریزد .

مدت 8 ماه در شاه عبدالعظیم برای عملی نمودن این نقشه فعالیت می‌نمود . تمام ایرانیان کم و بیش از نقشه اصلاحی وی آگاه گشته ، عموم علما و دانشمندان مرتباً به خدمتش می‌شتافتند و در این راه از وی چاره‌جویی می‌نمودند . پیوسته مجالس گفتگو و مجامع خطابه و سخنرانی به راه بود و عموم مردم از او استفاده می‌بردند ؛ و هر آن آثار یک تحول حتمی نزدیکتر می‌شد ، و چشمان بی‌فروغ این ملت وامانده فروغ تازه‌ای به خود می‌گرفت . اما یکمرتبه تمام این سر و صداها با « حمله 500 نفر سوار به خانه سید » و ربودن او از بستر بیماری و تبعید وی به حدود « ترکیه » خوابید ، و شاه تصور می کرد با این کارها به سامان می‌رسد ، ولی بر خلاف گمان وی نامه‌های تهدید آمیزی بود که مثل گلوله‌های آتشین به سر و قلبش ریخته همه یکصدا خلع او و یا انجام خواسته‌های ملی را خواستار بودند .

در همین ایام بود که امتیاز تنباکو به انگلیسیها داده شد و به امضای شاه نیز رسید و بدون گفتگو این مادر وطن داشت برای همیشه به دست شوهر نابکاری می‌افتاد ، یعنی داشت خود را به رایگان به دامن امپراطور « خاک‌خوار و خون‌آشام‌» انگلیس می‌افکند که یکمرتبه دست یداللهی از آستین سید دراز و برای همیشه ضربه‌ای بر فرق سیاستمداران « امپریالیسم » نواخت ، که در طول حیات چندین قرنی سیاسی خود نظیرش را ندیده بوند .

سید در بصره و تحریم تنباکو به موجب نامه وی

سید در کوره تب می‌سوخت ؛ ولی 50 نفر مأمورین تبعید وی ، همانطور او را با فجیع‌ترین وجهی در آن سرای سخت و هوای پر برف و یخ ، به سوی بصره می‌بردند بالاخره به خانقین و از آنجا به بصره رسید ، اما مأمورین ، دست از سرش بر نمی‌داشتند ، چون شاه ایران برای جلوگیری از ملاقات سید با علمای نجف و کربلا و سامرا ، دستور داده بود که این همراهان وفادار ، او را تا سرحد ترکیه مشایعت کنند و از قرار معلوم شاه ( مثل کسی که گویا از محیط اختناق‌آمیز و « سید کش » ترکیه بی‌خبر نیست ) متمایل بود سید در دخمه سیاه این سرزمین بیفتد و شاید هم راستی در اینجا نقشه‌هایی برای خاتمه دادن به حیات او کشیده شده بود ! بنابراین ( گرچه سید اینجا از دست مأمورین گریخت و به لندن رفت ،ولی ) بعید نیست اصرار عبدالحمید به آمدن وی به ترکیه و نگه داشتن او را در آنجا ، تا دم مرگ ، طبق همین نقشه بوده است .

در هر صورت سید همینکه دید ملاقات با علما برای وی میسر نیست ، قلم خود ، یا برنده‌ترین شمشیر ضد استعمار را به کار انداخته نامه بلندبالایی به میرزای شیرازی نوشت و جریان دخالتهای ناروای شاه و وزیر و خطر تسلط اجانب و سست عنصری شاه ایران و خیانت و وطن‌فروشی صدراعظم را به قسمی وانمود کرد که بلافاصله ، فتوای حرمت تنباکو از میرزای شیرازی صادر و بدون درنگ کار خود را ساخت و برای همیشه انعکاس عجیب و فراموش‌نشدنی خود را در دنیای دین و سیاست ، به یادگار نهاد … این حقیقت را نمی‌توان انکار کرد که ، مسلماً اگر سید این نامه را نمی‌نوشت ، نه منطق و بیان دیگری مانند این بیان سحرآمیز پیدا می‌شد ، که آنطور رئیس شیعه را تکان دهد و نه این علم و احاطه به مامور سیاسی و دینی « توأماً » در کسی یافت می‌شد که تا این پایه حقایق سیاسی را آشکار و اینطور برای دانشمندمنحصر به فردی ، مثل میرزا تکلیف و وظیفه دینی تعیین نماید و نه ممکن بود یک محور دانشی ، همچون میرزا تحت تأثیر سخن دیگری قرار بگیرد ، بنابراین اگر کسی تحریم تنباکو را مستند به سید و خلاصی ایرانیان را از چنگال دیو استعمار ، وابسته به این مرد آزاد بداند ، راه دوری نرفته بلکه حقیقتی را گفته است .

اکنون برای اینکه خوانندگان به خوبی علل آن تأثیر عجیبی را که این نامه نمود دریابند ، ترجمه آن را (آمیخته با اندکی تفسیر )در اینجا درج می کنیم ، مشروط بر اینکه بسیار با دقت و تأمل یک به یک جملات را بخوانند . تا جهان باقی است این نامه برای جهانیان درس عبرت و برای علما و دانشمندان ، سرمشق غیرت و مردانگی می‌باشد .

بسم الله الرحمن الرحیم

از سر صدق و نهاد حقیقت را می‌گویم که : این نامه ، خود ، یک ندای جان‌فزایی است ، به سوی جان شریعت محمدی (ص ) روان می‌گردد : به هر کجا که این جان پاک بال و پر گشوده و در هر مکان مقدسی که این روان منزه حلول نموده باشد … و در عین حال یک دادخواهی آمیخته با تضرعی است که امت به پیشگاه نفوس قدسیه‌ای که پایداری خود را وابسته به آنها می‌داند و زمام امور و واجبات شئون خویش را در دست آنان می‌بیند ، تقدیم می‌دارد : به هر گونه که این نفوس حقیقت بنیاد پرورش یافته و در هر سرزمینی که نبوغ پیدا کرده باشند … ( این نفوس پاک چه کسانند؟ )

منبع : سایت مصلح شرق

مطالب مرتبط

image-news105

استمرار مبارزه پس از تبعید سید جمال‏ الدین از ایران

image-news105

سید جمال‌الدین و علم زدگی

image-news105

سید جمال و حرکتهای اسلامی معاصر

image-news105

‌راه رهایی مشرق زمین ازدیدگاه سید جمال الدین

image-news105

سید جمال الدین و وحدت اسلامی(بخش اول )