اندیشه جهانى وجودى نافع ـ عقلى مدبّر

image-article200

زمانى كه من به قم آمدم، وقتى بود كه تازه رضاخان رفته بود. بعد از شهريور 20 بود. البته يك يا دوماه قبل از آن هم آمده بودم.

آیت الله شیخ حسینعلى منتظرى

زمانى که من به قم آمدم، وقتى بود که تازه رضاخان رفته بود. بعد از شهریور 20 بود. البته یک یا دوماه قبل از آن هم آمده بودم، ولى استقرارم بعد از رفتن رضاخان بود. آن موقع آقایانى که در قم شهریه مى دادند عبارت بودند از مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت الله خوانسارى و مرحوم آیت الله حجت. در آن زمان من مقدارى سطح مى خواندم و به درس خارج هم مى رفتم; درواقع بین سطح و خارج بودم. یادم هست که شبها بعد از نماز مغرب و عشاء به درس مرحوم آیت الله صدر مى رفتم که اصول مى گفتند. به این واسطه کم کم با آقازاده هاى ایشان آشنا شدم و با آقاى حاج آقارضا صدر که الآن هستند و با آقاى حاج آقاموسى صدر دوست شدیم. البته حوزه آن روز خیلى وسیع نبود. مرحوم آیت الله صدر هم شهریه مى داد و هم عقل و تدبیرش خوب بود. ایشان بود که به فکر امتحان افتاد. یادم هست که آن وقت در حوزه امتحان معمول نبود و آقاى صدر گفتند که امتحان بگیرید. عده اى مى خواستند زیربار نروند. بالاخره ایشان گفتند که هرکس امتحان بدهد بر شهریه اش اضافه مى کنیم. من به سهم خودم سه تا 15 قران شهریه داشتم. 15 قران آقاى خوانسارى، 15 قران آقاى حجت و 15 قران هم آقاى صدر! آن وقت در امتحان ایشان شرکت کردم. ممتحنش هم مرحوم امام و مرحوم آقا سیداحمد زنجانى بودند. ما رفتیم امتحان دادیم و 6 قران به شهریه ما اضافه شد و شد 21 قران. امتحان را مرحوم آیت الله صدر گذاشته بود و آقایان دیگر همراهى نکردند. ایشان مى گفتند بالاخره آنهایى که امتیاز دارند امتحان بدهند تا برحسب نمره شان شهریه آنها را اضافه کنیم. مرحوم آیت الله صدر مرد دست و دل بازى بود. سخاوتمند بود. عقل و تدبیرش خوب بود. ایشان منبر بسیار خوبى هم داشت. من منبرشان را دیده بودم.
در همان وقتها که من بین سطح و خارج بودم، درس مطول مى گفتم و آقاى حاج آقا موسى صدر به درس مطول من مى آمدند. من 7 یا 8 شاگرد داشتم که یکى هم ایشان بود. درس را خیلى خوب مى فهمید. بعد درس قوانین گذاشتم که براى 4 الى 10 نفر درس مى گفتم و باز ایشان مى آمدند. ما از همان وقت ایشان را به اینکه خیلى فرد با استعداد، پرکار، زحمتکش، باهوش و متعبدى است شناختیم. کم کم باهم رفیق شده بودیم. حتى ایشان چندبار به نجف آباد آمدند و در خانه ما میهمان بودند. ماشاءالله قدشان هم بلند بود. یادم هست که روزى که باهم در محله بهاییهاى نجف آباد مى رفتیم، یک بچه بهایى گفت: چقدر این آخوندها قد مى کشند!
ایشان مقدارى پیش من مطول و مقدارى هم قوانین خواند، ولى از آن افرادى بود که پرکار بود و زود هم به خارج رسید. حالا دیگر درس خارج چه کسى مى رفت یادم نیست، ولى من همین اندازه مى دانم که به حدّى رسید که قوه استنباط داشت. گاهى اوقات که مسائلى مطرح مى شد اظهارنظر مى کرد و خوب بود. اهل استنباط بود و مسائل اسلامى را درک مى کرد. ایشان در هر مسئله اى هم که فکر مى کرد، جهانى فکر مى کرد. مسائل جهان را مى دانست. موضوع زمان و مکان در استنباط خیلى مؤثر است و ایشان از آنهایى بود که در هر مسئله اى، شرایط زمانى و مکانى را درنظر مى گرفت.
آقاى حاج آقا موسى مرد مدیر و مدبرى بود. من همیشه تأسف مى خورم که اگر الآن و در شرایط فعلى حضور داشتند خیلى وجود نافعى بودند. براى اینکه هم عقل و تدبیرش خوب بود، هم علوم اسلامیش خوب بود و هم مردم داریش خوب بود. شناختش خوب بود، جهانى هم فکر مى کرد. بعضیها هستند که سیاستمدارند ولى خط خاصى دارند و وسعت نظر ندارند. ایشان وسعت نظر خیلى عجیبى داشت و به خاطر همین اصل هم در لبنان وجودش مؤثر شد. درحقیقت قبل از آمدن ایشان، شیعیان لبنان با اینکه زیاد بودند ولى مقهور طبقات دیگر بودند و تنها کسى که توانست به مردم شیعه لبنان شخصیت بدهد و آنها را متشکل و هماهنگ سازد و کارى کند که دولت ناچار شود تا مجلس و نمایندگانشان را به رسمیت بشناسد، ایشان بود. در لبنان مسیحیها و مارونیها زیاد هستند و آقاى صدر توانست کارى بکند که درگیرى نباشد. با اهل سنت هم درگیرى نباشد و هماهنگى حفظ گردد. چنین کسى باید خیلى وسعت نظر داشته باشد و اهل گذشت باشد. اگر چنین فردى بخواهد تند باشد کارى از پیش نمى برد.
این اخلاق تقریباً همان اخلاق پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) در عین حال که رهبر اسلام بود، خیلى اهل عفو و اغماض بود. مثلاً این خلق و خوى را در پیامبر(ص) وقتى که آمد و مکه را فتح کرد مى بینیم. با اینکه مردم مکه، آن همه علیه پیامبر(ص) جنگ به راه انداخته بودند، ولى به محض اینکه ایشان مکه را فتح کرد، خانه ابوسفیان را که در رأس دشمنان بود، خانه امن قرار داد. بعد از آن سخنرانى کرد و فرمود: شما خیال مى کنید که من با شما چه خواهم کرد؟ گفتند: تو برادر کریمى و پسر برادر کریمى. فرمود: همه تان آزاد هستید. در جنگ حوازن (بعد از فتح مکه) با آنکه مالک بن عون رئیس حوازن گفته بود که اهل مکه نتوانستند با محمد(ص) دربیفتند، پس ما چه کنیم، 30 هزار نیرو علیه پیامبراکرم(ص) جمع کرد. وقتى آثار شکست در آنها پیدا شد و خودش به طائف گریخت، پیامبر(ص) فرمودند که مالک کجاست. گفتند: فرار کرد. فرمود: به او بگویید بیاید. اگر بیاید و اسلام اختیار کند، هم زن و بچه اش را تحویل مى دهیم و هم مالش را. صد شتر نیز به او مى دهیم. او هم آمد و تسلیم پیامبر(ص) شد; اسلام آورد و بعدها از سرداران لشکر اسلام در جنگ شمام شد. این وسعت نظر پیامبر اکرم(ص) را مى رساند که حتى نسبت به دشمنان، اهل عفو و اغماض بودند.
حال ما از حاج آقاموسى و سرنوشتش خبر نداریم. ان شاءالله زنده باشد. من بارها تأسف خورده ام. ایشان از وجودهایى بود که خیلى با عقل و تدبیر عمل مى کرد. مدبّر بود و در عین حال به حدى که بتواند در مسائل اهل نظر باشد و اهل استنباط باشد رسیده بود و وجود نافعى بود. عرض کردم که در لبنان با آن عقل و تدبیرش توانست به شیعه ها شخصیت بدهد. الآن هم که شیعیان لبنان حیثیتى و تشکیلاتى دارند، مى توان گفت که به خاطر زحمات ایشان و عقل و تدبیر اوست.
از آنجا که ایشان در لبنان بودند، خیلى باهم رفت و آمد نداشتیم. تا اینکه یک بار به ایران آمدند و به دیدن شاه رفتند و بعد از آن به خانه ماهم آمده بودند، ایشان در این ملاقات راجع به ما هم صحبت کرده بود. چون آن وقت ما را تحت فشار گذاشته بودند. البته الآن یادم نیست که با شاه صحبت کرده بود و یا با عَلَم. به نظرم مى آید که با عَلَم صحبت کرده بود. البته این صحبتها مؤثر نبود. اینها افراد را مى پذیرفتند و مى خواستند از حیثیت کسانى مثل حاج آقا موسى استفاده کنند و درعین حال امتیاز هم ندهند. یک بار دیگر هم به یادم است که ایشان آمده بودند ایران. مثل اینکه همان زمانى بود که امام از زندان آزاد شده بود. آمد و جلسه اى داشتیم و کارهایى را که کرده بود تشریح نمود. در آن جلسه 7 تا 8 نفر بودیم. ایشان مى گفت که وقتى آنجا رفته است وضع چه گونه بود. مرحوم شرف الدین تازه از دنیا رفته بود….
آقازاده هاى مرحوم آیت الله صدر دو نوع طرز فکر داشتند. آقاى حاج آقارضا صدر هرچه عقیده اش بود صریحاً مى گفت. آقاى حاج آقا موسى صدر صبر و تحملش بیشتر بود و سیاسى برخورد مى کرد; با دیپلماسى برخورد مى کرد. ما تأسف مى خوریم که در جامعه اسلامیمان از وجود ایشان محروم شدیم. حاج آقاموسى واقعاً براى جامعه اسلامى مفید بودند. اگر حیات دارند ان شاءالله خدا حفظشان کند، اگر هم از دنیا رفته باشند خداوند درجاتشان را عالى بکند.
متأسفانه در این انقلاب از این ضایعات زیاد داشتیم. خیلى بزرگان را از دست دادیم: مرحوم مطهرى، مرحوم بهشتى، علماء، بزرگان و… وجودهاى نافعى بودند که رفتند و بناى دنیا بر همین بوده است. ائمه ما در رأس بودند، ولى متأسفانه شهید شدند و به زندان افتادند.
در عالم همیشه جنگ حق و باطل بوده است. اهل حق آدمهایى متعبد بودند و خیلى از کارها را نمى خواستند بکنند، ولى بعکس اهل باطل دست به همه کارى مى زنند، درنتیجه اهل حق غالباً بظاهر شکست خورده اند. عالم، عالم امتحان است.
خدا ان شاءالله عاقبت همه ما را به خیر بکند.
(10/10/72 )

منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر

مطالب مرتبط

image-article100

‏یادی از استاد مسلّم حوزه های علمیۀ تبریز مرحوم حاج میرزا کامران (رضوان الله علیه)‏

image-article100

جستارهایی در مبارزات آیت‌الله‌ العظمی گلپایگانی در انقلاب اسلامی ایران‏

image-article100

زندگانی من

image-article100

‏نگاهی کوتاه بر زندگی، آثار و مبارزات آیت الله العظمی خوئی(قده)‏

image-article100

یادواره آیت الله سید محمد صادق لواسانی