امام و فتنه خلق مسلمان (قسمت دوم)
بخش دوم از روایت حجتالاسلام و المسلمین استاد خسروشاهی از فراز و فرودهای حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری را میخوانید.
نقش یک آقازاده در فتنه حزب خلق مسلمان
بخش دوم از روایت حجتالاسلام و المسلمین استاد خسروشاهی از فراز و فرودهای حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری را میخوانید: (ویژه نامه روزنامه جوان – یادمان بیست و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) – نیمه خرداد 1389)
-استاد خسروشاهی: در اوج بحران فعالیتهای حزبی، ناگهان آقای شیخ صادق خلخالی با نوشتن مقالهای تحت عنوان: “بهانهها را از دست خائنان باید گرفت ” در روزنامه اطلاعات مورخ 2/2/58 ضمن حمله به تأسیس حزب جدیدی به نام خلق مسلمان که به هیچوجه صلاح و مصلحت رهبران و جامعه اسلامی ما نیست!، از “حضرت مستطاب آیتالله العظمی شریعتمداری که کاملاً حسن نیت دارند ” خواستند که بهانهای به دست خائنان و ایادی و اوباش رژیم سابق داده نشود تا زیر پرچم “حزب خلق مسلمان ” به سینهزنی بپردازند “. این حمله بیموقع و یا حساب نشده، باعث نفرت و انزجار مردم ساده و مسلمانی گردید که با حسن نیت به دنبال حزب اسلامی جدید، قصد فعالیت در راستای اهداف نظامی اسلامی داشتند و با تصور اینکه هدف نویسنده مقاله ایجاد نظامی تکصدایی و خفه کردن دیگران است و یا مقاله نوعی اهانت به آیتالله شریعتمداری است، به پا خاستند و تظاهرات و راهپیماییهای اعتراضآمیز همه جا را فرا گرفت. متأسفانه همزمان با راهپیماییهای بزرگ در تبریز و به عنوان پشتیبانی از آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، ناگهان در یک اقدام کاملاً مشکوک در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری، نگهبانی به نام “علی رضایی ” با شلیک گلوله کشته شد که موجب تحریک و خشم بیشتر مریدان و مقلدان ایشان در قم و سپس آذربایجان گردید.
وقتی از تبریز به من خبر داده شد که مقدمه یک تظاهرات وسیع و راهپیمائیهای سراسری در آذربایجان فراهم شده و عناصر و سازمانهای ضد انقلاب، مردم را به شرکت در این تظاهرات تشویق میکنند؛ بلافاصله به دیدار آیتالله شریعتمداری رفتم و چون ایشان ظاهراً همچنان به صداقت من اعتماد داشتند، از ایشان خواستم که طی اعلامیهای، این راهپیمائیها را منع و تحریم کنند تا دشمن مشترک سوء استفاده نکند.. . ایشان با تأثر از کشته شدن بیدلیل یک نگهبان که روی عقیده و ایمان به نگهبانی میپرداخت، گفتند: “من که دعوت به انجام تظاهرات نکردهام تا آن را لغو کنم. این قبیل اعمال، عکسالعملهائی دارد که طبیعی است. ” من توضیح دادم که کسی موافق این اعمال نیست و این جنایت، در تاریکی شب رخ داده و اصولاً معلوم نیست که از طرف چه کسی یا چه گروهی صورت گرفته است و بهطور طبیعی از پائین کوچه نمیتوان به قلب یک فرد در پشت بام شلیک کرد، پس این هدفگیری در تاریکی شب، از محلی خاص و برای هدف خاصی است و باید از واکنشها جلوگیری به عمل آید. ایشان گفتند: “من فکر میکنم تا فردا ببینم چه میشود! “
من در اثر معاشرت درازمدت با ایشان، میدانستم وقتی آیتالله شریعتمداری مسئلهای را به “فکر کردن ” موکول میکند، آن کار انجام نخواهد گرفت و به منزل برگشتم تا ببینم خدا چه میخواهد که در این بین دکتر ابراهیم یزدی به من زنگ زد که شبانه برای امر مهمی از طرف هیأت دولت به قم آمده و میخواهد با آیتالله شریعتمداری ملاقات کند و دفتر ایشان میگوید که “دیر وقت است، فردا بیائید “!. . . بهسرعت خودم را به در منزل آیتالله شریعتمداری رساندم. دکتر یزدی آنجا قدم میزد. با منزل ایشان تماس گرفتم و بالاخره، قرار شد همراه دکتر یزدی به داخل “اندرونی ” برویم، چون دیروقت بود و ایشان “بیرونی ” نمیآمدند. در اتاق دم در ورودی اندرونی نشستیم و من قبل از آمدن آیتالله شریعتمداری به دکتر یزدی گفتم که اگر ما امشب نتوانیم از ایشان اعلامیهای در منع تظاهرات بگیریم، یقیناً فردا هرگز این امر عملی نخواهد شد و تصریح کردم که چون سیدحسن شریعتمداری در تهران است و شب بر میگردد، به یقین روی اهدافی که دارد مانع از صدور بیانیه خواهد شد.
در این هنگام آیتالله شریعتمداری وارد اتاق شد و دکتر یزدی شرحی از وخیم بودن اوضاع و تحرکات ضد انقلاب گزارش داد و از طرف دولت خواستار صدور بیانیهای شد، اما آیتالله شریعتمداری موضوع را به “فردا ” موکول کرد. من و آقای دکتر یزدی بر ضرورت صدور شبانه بیانیه تأکید کردیم و ایشان سرانجام به من گفتند: “شما یک چیزی بنویسید تا من ببینم و امضا کنم. ” من بلافاصله در یک صفحه، یک بیانیه ملایم در ضرورت جلوگیری از اقداماتی که موجب سوء استفاده دشمن و “امپریالیسم ” میگردد، نوشتم و به ایشان دادم. آیتالله شریعتمداری چند جمله یا کلمه را اصلاح نموده یا تغییر دادند و به من گفتند یک سطر به آخر آن با خط خودم اضافه کنم تا ایشان امضا کنند و آن خط این بود: “البته هر وقت ضرورت شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمایی را خواهیم داد ” و من آن را اضافه کردم و ایشان بیانیه را امضا کردند. من پس از امضا و فیالمجلس متن آن را پاکنویس کرده و به دکتر یزدی دادم که شبانه در رادیو و تلویزیون پخش گردید و طبق معمول! اصل نسخه را برای “آرشیو ” خود، نگه داشتم. متن آن بیانیه با دستخط من و جملات اصلاح شده با خط آیتالله شریعتمداری به قرار زیر بود:
بسمه تعالی
واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا
ملت مسلمان ایران
مردم قهرمان آذربایجان
برادران عزیز شهرستان قم
طبق اطلاعات واصله، قرار بوده است که در تبریز و بعضی دیگر از شهرستانها تظاهراتی به عنوان پشتیبانی از ما راه بیندازند. ولی با توجه به اینکه در چنین شرایط حساس و بحرانی که مملکت نیازمند به آرامش و اتحاد کلمه میباشد، ممکن است این گونه تظاهرات توسط عناصر مزدور وابسته به امپریالیسم مورد سوء استفاده بشود و منجر به حوادث نامطلوب و غیرقابل جبرانی شود. بدین وسیله از عموم مردم متدین سراسر ایران میخواهیم که از هرگونه راهپیمائی و تظاهرات خودداری نموده و اجازه ندهند که دشمنان اسلام از فرصت سوء استفاده کنند والبته هر وقت ضروری شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمائی را خواهیم داد.
16 محرم الحرام 1400 هجری ـ قم
سید کاظم شریعتمداری
نگهبانی که در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری کشته شد، که بود و چه سمتی داشت؟
– مرحوم علی رضائی پاسدار یا نگهبان منزل آیتالله شریعتمداری را من میشناختم. او حدود سی سال داشت و یک کارگر آذری و دارای همسر و فرزند بود. روزها قالیبافی میکرد و شبها اوقات فراغت خود را به نگهبانی در منزل ایشان میپرداخت. تشییع جنازه مفصلی از او به عمل آمد و حجت الاسلام آقای حاج سید حمید ملکی نماز میت را در صحن حضرت معصومه(س) اقامه نمود. تشییعکنندگان که به هزاران نفر میرسیدند، پیکر او را با شعارهای تندی بدرقه کردند. کاظم سراج انصاری مسئول روابط عمومی حزب خلق مسلمان در استان خراسان و از اقوام مرحوم حاج سراج انصاری، اداره مراسم را به عهده داشت. یکی از شعارهایی که همشهریان من به ترکی میدادند چنین بود: “آیتالله هه برنا چیزجانی قوربان ایلروخ، گر اونا توهین اولا، دنیانی ویران ایلروخ (این جان ناچیز را قربان آیتالله میکنیم. اگر به او توهین شود، دنیا را ویران میکنیم؟! ” امام خمینی(ره) برای جلوگیری از گسترش فتنه، همراه مرحوم حاج احمد آقاخود به منزل آیتالله شریعتمداری آمدند و من در موقع ورود ایشان، در آنجا حضور داشتم. چون ملاقات خصوصی بود، من در آن شرکت نداشتم و از مذاکرات هم مطلع نشدم، ولی اعلامیهای که امام همان وقت صادر کردند، حاکی از نگرانی ایشان از توسعه فتنه است که با این بیانیه از این امر جلوگیری کردند. متن اعلامیه امام خطاب به ملت ایران چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و مبارز ایران ایدهم الله تعالی. در این موقع حساس که کشور عزیز و اسلام بزرگ روبهرو با آمریکای خونخوار است و لازم است همه قشرها باهم هماهنگ و همصدا در مقابل دشمن بزرگ بایستند و فرصت به دست عمال اجانب و ریشههای گندیده طرفداران رژیم سابق ندهند؛ معالاسف گاهی شنیده میشود که اشخاص بیخبر از عمق مسائل، تحت تاثیر بدخواهان غائله به پا میکنند و خدای نخواسته موجب اختلاف و شکاف میشوند. من اکیداً از همه ملت شریف میخواهم که از مطالبی که باعث اختلاف و بهرهبرداری دشمن است، احتراز کنید و به مراجع عظیمالشأن و علمای اعلام احترام گذارید. برادران! بدانید فاجعهای که در منزل حضرت آیتالله شریعتمداری پیش آمد، به دست توطئهگران است که باید محکوم شود و توجه داشته باشند که این نحو امور را توطئهگران تکرار نکنند. من از همه قشرهای جوان دانشگاهی و مدارس علوم دینیه و روشنفکران و دانشمندان و نویسندگان عاجزانه استدعا میکنم در این وقت حساس از هر گونه اختلاف دست برداشته و دشمن بزرگ را هدف قرار دهند. من امروز این امر را تکلیف شرعی الهی و وظیفه ملی میدانم. از خداوند تعالی وحدت کلمه ملت و عظمت اسلام و مراجع عالیقدر و پیروزی ملت مسلمان را خواستارم.
روح الله الموسوی الخمینی – 16 محرم الحرام 1400، 15 آذر ماه 1358
پس از اعلامیه آیتالله شریعتمداری و حضرت امام آیا غائله پایان یافت و یا دشمنان برای رسیدن به اهداف خود، به اجرای توطئههای دیگری پرداختند؟
– البته قابل پیش بینی بود که توطئهها ادامه یابد و برای جلوگیری از نتایج آن، هیئتی از شورای انقلاب با عضویت آقایان: مهدوی کنی، مهندس بازرگان، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی، دکتر یدالله سحابی به قم آمدند و پس از مذاکرات طولانی، به نتایج مثبتی رسیدند و قرار شد بهتدریج اجرا شود، ولیمتأسفانه همانهایی که من میترسیدم از اعلامیه دادن آیتالله شریعتمداری جلوگیری کنند و ما در غیاب آنها، آن اعلامیه را شبانه از ایشان گرفتیم و پخش شد، به توطئه ادامه دادند. نخست اعلام کردند که این اعلامیه قبل از شهادت نگهبان بیت آیتالله شریعتمداری بوده و ثانیاً چون توافقات به عمل آمده اجرا نمیشود، تظاهرات باید ادامه یابد.
اصولاً چه شد که جنابعالی و دیگر اعضاء هیأت مؤسس حزب، ناگهان تصمیم به استعفا و اعلام انحلال حزب گرفتید؟
– هیأت مؤسس به اضافه افرادی که به آن ملحق شده و شورای مرکزی حزب را تشکیل داده بودند، مشغول فعالیتهای رسمی و علنی و قانونی خود بودند و جلسات هفتگی و فوقالعاده شورای مرکزی، بهطور مرتب تشکیل میگردید. کمیته مرکزی و اعضاء حزب در تهران و شهرستانها، برای شرکت در رفراندوم قانون اساسی بهشدت فعال بودند و مقدمات گزینش کاندیداهای انتخاباتی فراهم میشد و در شورای حزب مورد بررسی قرار میگرفت؛ دیدگاهها و بیانیهها و نظریات مراجع عظام، بهطور یکسان مورد توجه شورا و شعب حزب در شهرستانها قرار داشت؛ هفتهنامه “خلق مسلمان ” ارگان رسمی حزب بهطور مرتب با محتوائی کاملاً اسلامی ـ انقلابی و وحدتطلبانه منتشر میگردید و شخصیتها و عناصر برجستهای در آن مقاله مینوشتند و مردم را به شرکت در برنامههای مربوط به تثبیت نظام اسلامی، از جمله تشکیل مجلس خبرگان دعوت میکردند. گزارش بزرگداشت سالروز شهادت نواب صفوی در مشهد که با حضور مراجع مشهد مانند آیتالله شیرازی، آیتالله قمی، آیتالله آقا میرزا جواد تهرانی و نمایندگان آیتالله میلانی و علمای دیگر، از طرف حزب در مسجد گوهرشاد تشکیل شده بود، بهطور کامل در روزنامه منعکس گردید. . . و کارها بهطور طبیعی پیش رفت که ناگهان عناصر مشکوکی در جلسات حزب دیده شدند و همگامی و همکاری بعضی از عناصر جوان حزب با آنها، موجب نگرانی شد و بهرغم تذکرها و هشدارها نه تنها ادامه یافت، بلکه دامنه وسیعتری به خود گرفت و سرانجام باز در کمال ناباوری و بدون اطلاع مسئولین اصلی حزب، هیأت مؤسس و شورای مرکزی و به نام حزب در بعضی از روزنامهها، بیانیهای منتشر گردید که حزب خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان شرکت نمیکند! و باید مجلس مؤسسان تشکیل گردد.
از سوی دیگر ناگهان در شماره 6 روزنامه، بدون اطلاع اینجانب که سردبیر و مدیر مسئول موقت آن بودم. . . به جای عکس آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی، عکسی برای بزرگداشت دکتر مصدق چاپ شد و مطالب آماده شده شماره 7 روزنامه از صفحات بسته شده آن خارج و مقالات دیگری از عناصر جدیدی در آن جای گرفت. مثلا یک مقاله در دفاع از روزنامه “آیندگان ” و یک نامه سرگشاده از “کانون وکلا ” در روزنامه درج شد و یا پاسخ آیتالله شریعتمداری به نامه یا تلگراف: فریدون آدمیت، ناصر پاکدامن، شکرالله پاکنژاد، باقر پرهام، علیاصغر حاج سید جوادی، اسماعیل خوئی، غلامحسین ساعدی، محمد علی سپانلو، منوچهر هزارخانی، محسن یلفانی و اعضای اتحاد برای آزادی، اتحاد چپ، اتحاد ملی زنان، جامعه سوسیالیستها، جبهه ملی دموکراتیک، جمعیت کردهای مرکز، جمعیت همبستگی ملی، کانون نویسندگان ایران، نهضت رادیکال، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی و. . . باز بدون اطلاع، در روزنامه خلق مسلمان درج گردید و سخنرانی آقای حسن نزیه تحت عنوان “نخواهیم گذاشت انقلاب ما را منحرف کنند ” و “مصدق رهبر مبارزات ملت ایران علیه استعمار بود ” و همچنین متن سخنرانی “یکی از اعضاء حزب خلق مسلمان ” در همان شماره درج شد که باز گویا اجازه نخواهند داد که فرصتطلبان جامعه راه به سوی استبداد بکشانند!
پس در واقع مسأله انتخابات خبرگان باعث استعفای جنابعالی و دوستان حزبی گردید؟
– البته اشاره کردم که انحرافات عدیدهای در رفتار و گفتار بعضی از منسوبین به حزب مشاهده میشد که اغلب حمل بر صحت! میکردیم و نصیحت! ولی در مسأله انتخابات خبرگان، این انحراف به اوج رسید. در حالی که دکتر احمد علیزاده، دبیرکل موقت حزب که در تبریز همراه مقدم مراغهای مشغول ماجراهای انتخابات بودند، ناگهان اعلامیهای، آن هم نه به امضای نامبرده، بلکه به امضای “از طرف! ” وی در جرائد منتشر گردید که اگر انتخابات طبق درخواست حزب به تأخیر نیفتد، حزب در آن شرکت نخواهد کرد. متأسفانه این اعلامیه، باز بدون اطلاع هیأت موسس، آن هم “از طرف ” دبیرکل! منتشر گردید که در واقع آغاز اپوزیسیون بازی عناصر مشکوک بود. جالب بود که چپروی کودکانه! دوستان باعث شد که آنها، ولی به نام حزب خلق مسلمان، با احزاب چپ و کمونیستی و ملیگرا همراه و همگام شدند و در کنار احزاب و گروههای زیر قرار گرفتند: جبهه ملی، حزب ایران، جبهه دموکراتیک ملی، حزب جمهوریخواه، حزب پان ایرانیست، حزب کمونیست کارگران و دهقانان ایران، جمعیت بیداری زنان، گروه چریکی اشرف دهقان، اتحاد برای آزادی، حزب آزادیخواه ایران، حزب راه آینده، حزب آزادگان، حزب ملت ایران، جمعیت زنان مبارز، جمعیت آزادی و اتحاد برای رهائی کارگر، گروه سیاسی راه نو، حزب جمهوری فدراتیو خلقهای ایران و امثال اینها که اغلب آنها هم دارای چند عضو بیشتر نبودند.
این نوع موضعگیری، دیگر ناشی از انحراف یا کجاندیشی نبود که حمل بر صحت شود، بلکه خیانتی آشکار بر ضد انقلاب اسلامی و برخلاف اصول و مرامنامه مصوب حزب خلق مسلمان بود. به همین دلیل، به علت ضیق وقت چون فقط دو روز به انتخابات مانده بود، من مجبور شدم که با چند نفر از اعضاء هیأت مؤسس و یا عضو شورای مرکزی تلفنی تماس بگیرم و موافقت آنها را برای امضا جلب کنم و نظریه حزب را دائر بر شرکت در انتخابات، برخلاف اعلامیه “از طرف! ” دبیرکل اعلام کنم. البته وزارت کشور که در آن زمان مسؤولیت آن به عهده دولت موقت و آقای صباغیان بود، طی نامه رسمی که تسلیم دفتر حزب گردیده بود، پیشنهاد حزب را در مورد به تاخیر افتادن سه هفتهای انتخابات رد و غیرعملی خوانده بود. در نامه وزارت کشور به حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران آمده بود: “طبق موازین قانون انتخابات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی و آئیننامههای مربوطه، انتخابات در تاریخ 12 مرداد انجام خواهد شد و تغییر این تاریخ احتیاج به مجوز قانونی و تصویب شورای انقلاب دارد “.
ولی حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران طی نامهای خطاب به دولت که رونوشت آن در مطبوعات مخالف منتشر شد باز به دلیل “عدم امکانات لازم جهت برگزاری انتخابات آزاد و نبود فضای مناسب برای تبلیغات آزاد ” تقاضا کرد انتخابات را به مدت سه هفته به تعویق اندازد و هشدار داده بود اگر چنانچه دولت با تعویق انتخابات موافقت نکند، این حزب از شرکت در انتخابات خودداری خواهد کرد! ” به دنبال رد تقاضای حزب جمهوری خلق مسلمان ایران توسط وزارت کشور، ما بلافاصله نظر مثبت حزب را برای شرکت در انتخابات اعلام کردیم و خبر آن در روزنامه اطلاعات چنین آمد: “به دنبال نشر نامهای در باره لزوم به تعویق انداختن انتخابات به امضای دبیر کل حزب، امروز اطلاعیهای از طرف مؤسسین حزب به دست ما رسید که متن آن چنین است: اطلاعیه اخیر منتشره در جراید در باره احتمال عدم شرکت حزب جمهوری خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان به امضای (از طرف دبیر کل) بدون اطلاع و تصویب هیأت مؤسسین بوده و ما بدین وسیله اعلام میداریم که مانند همه مردم مسلمان و متعهد ایران و به پیروی از دستور مراجع عظام و به عنوان یک مسؤولیت سرنوشتساز، روز جمعه در انتخابات مجلس خبرگان به کاندیداهای مسلمان و متعهد و مبارز رأی خواهیم داد. ” از طرف هیأت مؤسسین: سید غلامرضا سعیدی ـ سید هادی خسروشاهی ـ محمد فیروزآبادی ـ دکتر علمیه ـ کریم انصارین. تهران 10 / 5 / 58
بدین ترتیب عمق توطئه در رابطه با سلطهطلبی عناصری مشکوک و دور زدن هیأت مؤسس و اعضای شورای مرکزی و اعلام یکجانبه تحریم انتخابات! از طرف دبیر کل، موجب گردید که اینجانب پس از کسب اجازه تلفنی از چند نفر از اعضاء شورا که امکان تماس حضوری با آنها مقدور نشد؛ شبانه و یک روز مانده به وقت انتخابات، به دفتر روزنامه اطلاعات و کیهان مراجعه و نظریه موافقت حزب را برای شرکت در انتخابات اعلام کنم که هر دو روزنامه، خبر شرکت حزب در انتخابات را در صفحه اول روزنامه ـ مورخ 11 / 5 / 58 ـ چاپ کردند، اما توطئهگران ساکت ننشستند و طی بیانیهای ضمن تکذیب خبر شرکت حزب در انتخابات، امضاکنندگان بیانیه را متهم به جعل امضا و نشر اکاذیب نمودند!
. . . این بود که اینجانب همراه مرحوم گلسرخی و مرحوم حاج کریم انصارین به قم رفتم و موضوع انحراف حزب از مسیر اصلی را با آیتالله شریعتمداری در میان گذاشتیم و هشدار دادم که این چندمین بار است که ما تخلفات آقای سید حسن شریعتمداری، فرزند حضرتعالی و رفیق منتظر حقیقی را به اطلاع جنابعالی میرسانیم ومتأسفانه آنها به راست یا دروغ، مدعی هستند که جنابعالی موافق روش آنها هستید. . . و این البته اشکالی ندارد. نظر جنابعالی محترم است، ولی همان طور که من در نخستین جلسه مشورتی در حضور جنابعالی و اعضاء اصلی هیأت مؤسس عرض کردم که در صورت انحراف حزب، ما استعفا خواهیم داد و حضرتعالی فرمودید که “مخالفت با نظام جدید و آقای خمینی حرام است “. . . و امروز این دوستان مرتکب این عمل حرام میشوند، ما چارهای جز استعفا و اعلام انحلال نداریم “. آیتالله شریعتمداری، طبق معمول باز ما را به آرامش و صبر و بردباری و نصیحت کردن “بچهها ” دعوت کردند. . . ولی ما چون یقین داشتیم که ادامه این روش، یعنی “نصیحت کردن “! جوابدهی مثبتی نخواهد داشت، تصمیم به استعفای دستهجمعی و اعلام انحلال حزب را گرفتیم و آن را با شجاعت و شهامت تمام و بهرغم مشکلاتی که برای ما ایجاد میکرد و کاملاً قابل پیشبینی بود، عملی ساختیم.
گویا پیش از این اقدام جمعی، شما نخست به طور انفرادی استعفای خود را قبلا و بهطور کتبی اعلام داشته بودید.
– به دنبال روشن شدن توطئه عناصر معاند بر ضد انقلاب نوپای اسلامی و همکاری عملی با ملیگراهای لائیک و چپنماهای خلقی و سرانجام تحریم انتخابات! به نام حزب و عدم توجه به هشدارها و اخطارهای اکثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین، سرانجام اینجانب استعفای مکتوب خود را به آیتالله شریعتمداری تسلیم کردم. متن استعفانامه شخصی من که اصل نسخه آن همچنان محفوظ است، بدین قرار بود:
باسمه تعالی
هیأت محترم مؤسسین حزب خلق مسلمان
به دنبال انحراف کامل بخشی از اعضاء حزب خلق مسلمان از مسیر اصلی و راه رهبری انقلاب اسلامی و مرجعیت شیعه و اعلام تحریم انتخابات مجلس خبرگان از سوی عناصر مشکوکی که حتی سمت رسمی در حزب ندارند و برخلاف دستور و نظر صریح مراجع عظام قم و مشهد و دیگر بلاد است و در واقع یک عمل کاملاً ارتجاعی و ضد انقلابی از سوی یک حزب اسلامی به شمار میرود و از آنجا که اخطارها و تذکارهای مکرر به مقام مرجعیت و نصیحت برادرانه به عناصر بخش انحرافی، به نتیجه مطلوب نرسید، اینجانب رسماً از همه سمتهای خود در حزب (عضو هیأت مؤسس، عضو کمیته مرکزی، سخنگوی رسمی حزب و مسئول روزنامه ارگان) استعفا میدهم و در ضمن به اطلاع مردم مسلمان ایران میرسانم اکثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین مورد اعتماد مرجعیت، عملاً استعفا دادهاند و به همین دلیل، ما مسئو. لیت اقدامات و یا اعلامیههای بعدی را به هیچوجه نمیپذیریم و آنها را ناشی از تصمیم و تصویب هیأت مؤسسین نمیدانیم. والله غالب علی امره
تهران ـ سید هادی خسروشاهی
رونوشت: حضرت آیتالله العظمی آقای شریعتمداری دام بقائه
پس از تسلیم این متن به آیتالله شریعتمداری در قم، بنابه درخواست ایشان “برای جلوگیری از تشتت و افتراق ” از نشر آن در جرائد، خودداری کردم، ولیمتأسفانه عناصر مشکوک و غیر مسئول در حزب، با سوء استفاده از شرایط، به انحرافات خود ادامه دادند و حتی بدون پروا، در یک مصاحبه به اصطلاح مطبوعاتی، اینجانب را مورد حمله و تهمت و افترا قرار دادند که گویا به صلاحدید مسؤولین “حزب جمهوری اسلامی “، از جمله شهید بهشتی تصمیم به “تخریب ” حزب گرفتهام! این بودکه اینجانب در اطلاعیه مشروح مندرج در روزنامه کیهان مورخ 18 و اطلاعات مورخ 22 به بیان حقیقت و اعلام استعفای همه اعضاء هیأت مؤسس و انحلال حزب پرداختم. البته من آخرین اتمام حجت را هم به خدمت آیتالله شریعتمداری ابلاغ کرده بودم، اما متأسفانه، توجهی به آن خیرخواهی نشد و به همین دلیل، راه خود را بهرغم مشکلاتی که میدانستم سر راه خواهد بود، جدا کردم.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مورخ معاصر علی دوانی هم در مورد استعفای من و علل آن در کتاب خاطرات خود چنین مینویسد: “… کار حزب خلق مسلمان به جایی رسید که حسن شریعتمداری با مقدم مراغهای و شخصی به نام علیزاده و اشخاصی از قبیل آنها، به نام پدرش در آذربایجان سروصدا به راهانداخته بودند و چون کار خیلی بالا گرفت، آقای خسروشاهی اعلام کرد من استعفا دادهام و به افشاگری علیه حزب پرداخت. افراد حزب خلق مسلمان در آذربایجان و خود قم باعث درگیریهایی شدند که اگر جلوی آن را نمیگرفتند، جمهوری اسلامی صدمه سختی میدید و دشمنانی که آن روزها در کمین نشسته بودند تا با ایجاد اختلاف انقلاب اسلامی و زحمات امام خمینی را از درون متلاشی کنند کاملاً موفق میشدند “. (مفاخر اسلام، تألیف: علی دوانی. جلد سیزدهم، چاپ مرکز استاد انقلاب اسلامی، صفحه 168). این بحث در کتاب “نقد عمر “، خاطرات ایشان نیز آمده است).
البته همان طور که استاد دوانی اشاره میکنند، انحراف و توطئه حزب خلق مسلمان برای انقلاب اسلامی بسیار خطرناک بود و به همین دلیل هم خود امام خمینی هم به اهمیت استعفا و انحلال حزب “در یک سخنرانی اشاره میکنند و میگویند: “اینها گفتند جمهوری خلق مسلمان، آنها میگویند جمهوری مثلا کرد، جمهوریاش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا (سلمه الله). من به ایشان گفتم این همان است که کمونیستها میخواهند. . . گفتم: “اسلام ” را پهلویش بگذارید. گفتند جمهوری اسلامی خلق مسلمان. . . (بعد) تمام این آقایانی که آن وقت این جمهوری اسلامی خلق مسلمان را تأسیس کردند، همه باهم کنار رفتند. چرا نگفتید که اینها چرا کنار رفتند؟ که آنهائی که جرئت نکردند بگویند، (آیا) از سرنیزهها ترسیدند؟ از قلمها ترسیدند؟ چرا اینها نگفتند که به چه علت یک دسته ملا و اهل علم کنار رفتند و گفتند که نه، ما این را نمیخواهیم. یک دسته دیگر آمدند، در صورتی که آنها انحلالش را (اعلام) کردند. یک دسته آمدند دو باره درست کردند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری (تبریز) را گرفتند. قیام کردند بر ضد حکومت اسلام. . . ” (رجوع شود به کتاب: احزاب و گروههای سیاسی از دیدگاه امام خمینی; مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام. خلاصه بیانات امام در تاریخ 26 / 9 / 58. )
به هرحال امام خمینی به طور شفاف فرق میان حزب نخستین را با حزب دو باره ساخته شده بعدی، بیان میکنند و در مورد تکمیل نام حزب نخستین هم قبلاً تذکاری به اینجانب داده بودند که به آن هم اشاره دارند.
ادامه دارد…