امام موسی صدر، مصلح بزرگ معاصر (قسمت دوم)
پرسش: حاجآقا، روابط امام موسي صدر با رژيم سابق شاه به چه شكلي بود؟
مصاحبه حوزه علمیه قم با استاد سید هادی خسروشاهی
مدیر مرکز البحوث الاسلامیه ـ قم
پرسش: حاجآقا، روابط امام موسی صدر با رژیم سابق شاه به چه شکلی بود؟ اگر امکان دارد قدری درباره این شایعات که شیعیان لبنان از شاه کمک مالی دریافت میکردند، توضیح بفرمایید.
پاسخ: امام موسی صدر در یک سفر که به ایران تشریف آوردند، ملاقاتی هم با شاه داشتند که موجب اتهاماتی شد. ایشان وقتی به قم تشریف آوردند من و آقای حجّتی کرمانی در مورد این ملاقات از ایشان سؤال کردیم و ایشان هم فرمودند که بله من با اصرار خود آقایان برای نجات محکومین به اعدام به ملاقات شاه رفتم و مطلب را مطرح کردم … به شاه هم خیلی برخورد که من این مطلب را مطرح کردهام.
در رابطه با اتهاماتی چون کمک مالی شاه به شیعیان لبنان، ایشان فرمودند که نه، ما احتیاجی به کمک مالی هیچکس نداریم و مردم لبنان و مهاجرینی که در آفریقا و اروپا هستند خودشان کمک میکنند و ما نیاز مالی نداریم که بخواهیم از طریق شاه و یا توسط کس دیگری از دولت، برطرف کنیم. در نظرم هست که در یک سفر دیگر، شاید در الجزایر بود و یا جای دیگر، همین موضوع یعنی مسئله کمک را من مطرح کردم که ایشان فرمودند چنین چیزی صحت ندارد و یکی از علل سرد شدن روابط آقایان، یعنی نظام ایران، با من این بود که طبق پیشنهاد خود آقایان، آنها میخواستند چهار میلیون دلار برای ساختن بیمارستانی جهت شیعیان، در بیروت هدیه بدهند و ما هم گفتیم که میپذیریم، برای اینکه هرکس که برای ساختن بیمارستان بخواهد کمک کند ما به طور طبیعی میپذیرفتیم و بعد هم آمار را منتشر میکردیم و مینوشتیم که مثلاً چند میلیون دلار هم دولت ایران داده است، چون باکی نداشتیم و امر خیری بود برای استفاده عموم، دولت ایران هم پولش که مال خودش نبود، مال مردم بود و وقتی که ما از دولت لبنان و یا دول عربی و اسلامی دیگر کمکی را بدین منظور بپذیریم، اگر دولت ایران هم کمک میکرد میگرفتیم و آخرالامر هم بیلان میدادیم. منتهی این پول ایران هیچوقت پرداخت نشد و علت آن هم این بود که سرهنگ قدر سفیر آن زمان ایران در بیروت پیشنهاد کرد که در صورت پرداخت تمامی هزینه ساخت بیمارستان توسط ایران، بالای سردر بیمارستان نوشته شود که با کمک «اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر» این بیمارستان ساخته شده است و ما هم این پیشنهاد را نپذیرفتیم. ما اسم هیچکس را نمینویسیم، به نام یکی از ائمه نامگذاری میکنیم و توسط مجلس اعلای اسلامی شیعه هم ساخته میشود. آنهایی که کمک کردند بعداً اسمشان در لیست آمار و ارقام بیلان بیمارستان خواهد آمد. «قدر» این مسئله را نپذیرفت و ما هم پول آنها را نپذیرفتیم. بنابراین هیچگونه کمکی از نظام دریافت نکردیم و به یاری حق هم احتیاجی نداشتیم.
این قضیه پیشنهاد کمک سرهنگ قدر بعد از آنی بود که رابطه ظاهری امام موسی صدر با دولت ایران قدری بههم خورده بود. سفیر ایران، سرهنگ قدر، یک کلمهای را نفهمیده بود و این باعث شده بود تا رابطه آقای صدر را با دولت ایران تیره کند. ایشان در یک مصاحبهای گفته بودند که ان دول الخلیج العربیه … یعنی کشورهای عربی حوزه خلیج. سرهنگ قدر به ایران تلکس زده بود که امام موسی صدر خلیج فارس را خلیج عربی نامید!، در صورتی که اگر او کمی با ادبیات عرب آشنا بود و یا کسی به او میگفت، میفهمید که«العربیه» صفت «دول» است و نه خلیج، خلیج که مؤنث نیست و بنابراین «عربیه» نمیتواند صفت خلیج باشد بلکه صفت «دول» است ــ که جمع است ــ و معنی جمله «دولتهای عربی خلیج» است. این مسئله غوغایی برپا کرد و روزنامهها علیه ایشان مقالاتی نوشتند، ولی قضیه پیشنهاد کمک مالی دولت ایران به بیمارستان قبل از این برنامهها بود.
پرسش: در مورد مخالفتهای آقای جلال فارسی با ایشان، شما چه نظری دارید؟
پاسخ:اتفاقاً در همان ایّام آقای جلالالدین فارسی در عراق گرفتار شده بود و من به عنوان یک دوست قدیمی آقای فارسی، با توجه به اینکه امام موسی صدر در بلاد عربی نفوذی دارند، موضوع را با امام موسی صدر در میان گذاشتم و گفتم که الآن این نگرانی وجود دارد که آقای فارسی را به ایران تحویل دهند و اگر چنین بشود معلوم نیست که وضع ایشان چه بشود؟ امام موسی صدر خیلی با استعجاب گفتند:
مگر من میگذارم که آقای فارسی را به ایران تحویل دهند؟ نخیر ما اقدام کردهایم و ان شاءالله اینها به زودی عازم سوریه میشوند و حتماً نخواهیم گذاشت که ایشان به ایران تحویل داده شوند.
بعد اضافه کردند که درست است که من با ایشان اختلاف سلیقه دارم و ایشان هم گاهی ما را اذیت میکند، ولی این اختلاف سلیقه معنایش این نیست که اجازه بدهیم نیروهایمان به هدر بروند و آنها را به ایران بفرستند تا زندانی شوند و …
متأسفانه من اخیراً در خاطرات آقای جلالالدین فارسی خواندم که اصلاً باعث دستگیری ایشان و آقای نفری خود امام موسی صدر بودهاند! واقعاً این نوع اتهامات نهتنها غیرمتشرعانه است بلکه ناجوانمردانه هم هست. وقتی کسی در غیاب ایشان و در حین گرفتاری ایشان میگوید که مگر من میگذارم او را به ایران تحویل بدهند، آن وقت اگر این آقا بعداً بیاید بنویسد که امام موسی صدر باعث شد تا ما گرفتار شویم، ما این تهمت را از این فرد نمیپذیریم چون طرف اصلی خودش به صراحت به من گفته که ما نمیگذاریم چنین اتفاقی بیفتد. و البته توقیف ایشان اصلاً به امام موسی صدر ارتباطی ندارد، ایشان در یک جریانی دستگیر شدند و آقای نفری هم در همان جریان بودند. به هرحال ما امیدواریم که آقای فارسی در چاپهای بعدی کتاب خود این خاطرات را اصلاح کنند، چون ماندن این نوع جملات در کتابها به نظر من کار درستی نیست. البته خود آقای نفری هم طی مصاحبهای که در همین مجموعه چاپ میشود توضیح کافی در این زمینه دادهاند و ادعای آقای فارسی را تأیید نمیکنند.
پرسش: موضوع نامه اعتراضآمیز شما درباره مواضع سیاسی ایشان و پاسخ ایشان چه بود؟
پاسخ:در مورد نامهای که من خدمت امام موسی صدر نوشته بودم و پاسخ مشروح چند صفحهای که ایشان مرقوم داشته بودند، باید بگویم که در آن ایام منبع اطلاعاتی ما در مورد حوادث لبنان و درگیریهای فلسطینیها و لبنانیها، مطبوعات عربی و رادیوهای فلسطینی و بهویژه «صوتالثورهالفلسطینیه» بود. اطلاعاتی که آنها در اختیار قرار میدادند و ما میشنیدیم، یا میخواندیم علیه شیعیان بود. میگفتند شیعه میخواهد فلسطینیها را از آنجا اخراج کند و از اسرائیل بدتر است! … خوب این طبعاً واکنشی در آدم ایجاد میکند و فکر میکند وقتی امام موسی صدر در رأس یک حرکتی باشد، نباید چنین اتفاقاتی رخ دهد؟ و با توجه به آن سوابقی که امام موسی و شیعیان جنوب و فلسطینیهای مبارز داشتند، این روش که به مرحله جنگ و اقتتال رسیده بود، به هرحال سؤالبرانگیز بود.
نامه بنده طبق معمول! تند و تیز و گزنده! بود که خدمت ایشان فرستادم و نوشته بودم که ما صدای شما را از «صوتالثوره الفلسطینیه» باید بشنویم، ولی متأسفانه میبینیم که فالانژها مطالب شما را پخش میکنند. نامه من لحن نامناسبی داشت و همانطور که عرض کردم این ناشی از آن بود که اخبار دریافتی ما اخباری نبود که مسرتبخش باشد و سؤالبرانگیز بود، لذا موضوع را با خود ایشان مطرح کردم. پاسخ امام موسی صدر در عین اینکه قانعکننده بود آموزنده هم بود. برای اینکه در مقابل لحن تند نامه، ایشان خیلی بزرگواری نشان داده بودند. من اگر شخصاً چنین نامهای را دریافت میکردم، اگر مقابله به مثل نمیکردم، حداقل جواب نامه را نمیدادم. ولی خوشبختانه ایشان با آن نامه چندین صفحهای که صریح هم پاسخ داده بودند، نهتنها بنده و دوستان را روشن ساختند، بلکه آموزشی هم دادند که در اعتماد به مطالب شنیده شده و عکسالعملها باید مراعات حدود و حقوق افراد را بکنیم. به هرحال در این مجموعه من نامه خودم را نمیآورم ولی متن کامل پاسخ امام موسی صدر را در آخر همین بخش میآورم تا به عنوان یک سند در مورد مسائل لبنان و روابط امام موسی و شیعیان با فلسطینیها، مورد توجه قرار بگیرد .
پرسش: موقعیت امام موسی صدر در میان اندیشمندان اسلامی جهان عرب چگونه بود؟
پاسخ:من در سه کنفرانس در الجزایر خدمت ایشان بودم و در یک کنفرانس کوتاهمدت هم در «مجمع البحوث الاسلامیه» قاهره در خدمتشان بودم و یک بار هم در مکه ایشان را دیدم. حضور ایشان در کنفرانسها بسیار سازنده و ارزنده بود، بالاخص تعقیبات و تدخلات ایشان در موارد مطرح شده، افق فکری و علمی ایشان را نشان میداد و اینکه واقعاً در اوج قرار داشتند. برای همین هم من در کنفرانسها میدیدم که شخصیتهایی مانند شیخ محمد ابوزهره که فحل برجسته ازهری بود و صاحب آثار و تألیفات و استاد بود، همیشه با احترام اسم امام موسی صدر را میبردند، چه در سخنرانی و چه در جلسات خصوصی. من هیچوقت ندیدم که ایشان آقای صدر را السید خطاب کنند، بلکه همواره ایشان را با احترام فراوان و با لقب «الامام موسی الصدر» خطاب میکردند. به هرحال این نمونه، نشاندهنده عظمت علمی و معنوی ایشان و شناخت شخصیتهای بلاد اسلامی از ایشان میتوانست باشد.
پرسش: به نظر حضرتعالی سّر موفقیت و محبوبیت امام موسی در لبنان چه بود؟
پاسخ:در مورد محبوبیت امام موسی صدر در میان مردم لبنان، اعم از مسلمان و مسیحی، که زبانزد خاص و عام است، علت این را باید در روش پیامبرگونه ایشان در برخورد با مردم جستوجو کرد. امام موسی صدر دچار ضیق خناق نبود و در یک جامعهای هم زندگی میکرد که مرکب از طوایف و مذاهب مختلفی بود و نمیشد که انسان در چنین جامعهای پیشرفت کند و به اهداف خود برسد یا تبلیغ کند در حالی که آن اخلاق لازم را نداشته باشد. در این قبیل موارد با خشونت و یا با اخلاق تکسونگر، نمیتوان در دل مردم و آحاد غیرشیعه نفوذ کرد. خوب همان حضور ایشان در محافل و مجامع مختلف و سخنرانی ایشان در کلیساها و برخورد ایشان با دخترهای مسیحی و ملاقات ایشان با شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی مسیحیان در لبنان، علاوه بر اهتمام خاصی که به اهل سنت در سطوح مختلف داشتند، جوشش ایشان با تودههای شیعه و اعیان و اشراف شیعههای لبنان، مجموعاً میتوانست همان اثری را در ایجاد محبوبیت و نفوذ داشته باشد که ما شاهد آن بودیم و الآن هم علیرغم گذشت زمانی طولانی، هنوز این نفوذ و محبوبیت در بین افراد هست. گفته شده است یکی از عقدههای روانی جناب سرهنگی که ایشان را از میان ما ربوده، همین مسئله محبوبیت ایشان در میان توده مردم بلاد عربی و عدم محبوبیت خود جناب سرهنگ در بین مردم بلاد عربی و حتی کشوری است که خود در آن بهسر میبرد و به اصطلاح رهبری آن را دارد!
به هرحال به نظر من، این مسئله برمیگردد به همان برداشت صحیحی که ایشان از اسلام داشتند و در مورد برخورد با مذاهب و طوایف دیگر، عین همان روش رسول خدا و پیامبر اکرم ص و ائمه هدی (علیهمالسلام): تندخو و غلیظالقلب نبود و با همه با محبت و احترام برخورد میکرد.
پرسش: برخورد آقای صدر با مخالفین خود نوعاً چگونه بود؟
پاسخ:برخورد آقای صدر با مخالفین نوعاً دوستانه و پدرانه و منصفانه و مصلحانه بود. برای نمونه، اشاره کردم که آقای جلالالدین فارسی از ایرانیان مخالف سرسخت ایشان بود که در لبنان اقامت داشت و از هیچگونه کارشکنی در مورد امام موسی صدر و برنامههای ایشان ابایی نداشت، از همین خاطراتشان که اخیراً چاپ کرده هم معلوم است که چه نوع برخوردهایی را با امام موسی صدر داشتهاند. خوب عکسالعمل امام موسی صدر در مقابل دستگیری آقای فارسی این بود که کوشش کرد تا به هر نحوی شده نگذارند که ایشان را به ایران تحویل دهند.
مخالفین سیاسی ایشان در لبنان، مثل کامل اسعد که قبل از آمدن آقای صدر حکومتی خودمختار! برای خود ایجاد کرده بود. و یا اعیان و اشرافی که همیشه از تودههای مردم سوءاستفاده میکردند، خوب اینها کنار زده شده بودند و تودههای محروم و پابرهنهها با امام موسی صدر بودند. شخصیتهای قبلی شیعه که کنار گذاشته شده بودند، خوب طبیعی است که گوشه و کنار مخالفتهایی را با ایشان داشته باشند، ولی امام موسی صدر همیشه در برخوردشان با اینها خیلی صمیمانه و دوستانه بود که یکی، دو مورد آن را من خودم شاهد بود، گویا که اصلاً هیچ اختلافی بینشان نیست.
بعضی از علمای شیعه که در لبنان بودند و موقعیت خود را از دسترفته میدیدند و با روش امام موسی صدر سازگار نبودند، که در رأس آنها مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه بود. خوب امام موسی صدر همیشه احترام آنها را حفظ میکرد، غیاباً و حضوراً. یکی، دوبار که در حضور ایشان صحبت مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه پیش آمد، خیلی از ایشان تعریف کردند، از کتابهایشان و از تألیفاتشان. خوب این یک اخلاق انسانی و اسلامی است که واقعاً اگر ما مدعیان اخلاق اسلامی این روش را داشته باشیم خیلی از کارها درست میشود. ولی متأسفانه ما حتی در داخل کشور اسلامی خود میبینیم که هرکس در مسائل سیاسی به ظاهر همعقیده ما نیست، او را متهم میکنیم و طرد میکنیم، یعنی دافعهمان از جاذبهمان قویتر هست و امیدواریم که خداوند این نقیصه را اصلاح کند و دوستانی را که چنین اندیشه میکنند و چنین روشی دارند به راه راست هدایتشان کند و آنها را سعه صدر عنایت فرماید. البته به این نکته هم اشاره کنم که متأسفانه روش مرحوم شیخ مغنیه که مدت چند سالی از اواخر عمر خود را در قم بهسر برد و ما هم زیاد با ایشان دیدار داشتیم، چنین نبود و در مورد امام موسی صدر و در قلب شهر وی، در مورد ایشان حفظالغیب نمیکرد، ولی از واکنش منفی امام موسی صدر، هیچ خبری نبود.
پرسش: رابطه ایشان با امام خمینی چگونه بود؟ بعضیها تأکید دارند که ایشان روابط نزدیکی با امام نداشتهاند و انقلاب را تأیید نمیکردند؟
پاسخ:رابطه ایشان با امام (قدسسره)، رابطه شاگرد با استاد و مرید با مراد بود و از دوران آغاز تحصیل حوزوی ایشان در قم، آغاز شد و تا روز ربوده شدن هم ادامه داشت … البته دشمنان همیشه سعی میکردند که ایجاد فتنه کنند و مثلاً به دلیل اینکه ایشان نخست آیهالله خوئی را برای مرجعیت معرفی کردهاند، بگویند که: پس با امام مخالف بوده است؟ در صورتی که قضیه چنین نبود … و اگر ما داوری منطقی داشته باشیم، باید شرایط زمانی ـ مکانی را در نظر بگیریم به این نکته توجه داشته باشیم که خود امام، به خاطر اینکه فردی، مرجع تقلید دیگری را معرفی میکند هرگز در دلشان احساس خاصی نسبت به آن فرد پیدا نمیکردند، برای ایشان مهم اسلام بود و خودشان هم میگویند که «دست مراجع را میبوسم». پس مسئلهای در میان نبوده که موجب سردی روابط گردد. و اصولاً مکاتبات فیما بین، نشاندهنده چگونگی روابط تواند بود و ما برای نمونه، یکی از نامههای امام خمینی (قدسسره) را به ایشان، در بخش ملحقات نقل میکنیم، تا روشن شود که امام، حتی در نامههای عادی هم به فکر معنویت و تربیت شاگردان خویش بودهاند. در مورد انقلاب هم ظاهراً مطلب روشنتر از آن است که نیاز به توضیح ما داشته باشد … حتی آقای جلال فارسی هم در کتاب خود «سند» ارائه میکند که از طرف ایشان فیلم مربوط به تظاهرات مردم ایران را به تلویزیون لبنان برده و تلویزیون هم آن را پخش کرده و سفارت شاه هم این امر را گزارش کرده است … و دهها نمونه از این قبیل هست که آخرین آنها، مصاحبه معروف ایشان درباره امام و انقلاب بود که چاپ شده است …
پرسش:رابطه امام موسی صدر با مبارزین علیه شاه و انقلاب اسلامی چگونه بود؟ و آیا ایشان در اقدامات و تصمیمات خود با مراجع مشورت میکردند یا نه؟
پاسخ:رابطه امام موسی صدر با مبارزین علیه رژیم شاه، با توجه به موقعیت منطقه و روابطی که ایشان داشتند، البته بهطور علنی نبود. ولی روابط ایشان با مرجعیت و امام خمینی بسیار صمیمی و رابطه شاگرد و استادی بود، و حضرت امام هم لطف خاص خودشان را نسبت به ایشان داشتند. اینکه آقای صدر آیا در تصمیمات و برنامههایشان با مراجع مشورت میکردند یا نه، من فکر نمیکنم که در جزئیات و مسائل روزمره این امر لازم باشد. وقتی که ایشان به مرحلهای رسیدهاند که میتوانند خود تصمیم بگیرند، خودشان یک کارهایی را که به صلاح اسلام و مسلمین میدیدند اقدام و عمل میکردند. این منهای مسائل مرجعیت است.
البته تحقیقاً ایشان مجتهد بودند و نیازی به تقلید نداشتند، ولی بهطور طبیعی گزارش کار خود را به مراجع قم و نجف و تهران میفرستادند، یا خودشان در ملاقاتهایی که داشتند بیان میکردند و مطرح میکردند و از رهنمودهای مراجع هم استفاده میکردند. امام موسی صدر وقتی با یک طلبهای مشورت میکند که چه باید کرد؟ به طور طبیعی وقتی با مراجعی مثل امام ملاقات میکند از آنها هم رهنمود میخواهد یا طرحش را مطرح میکند، اگر آنها هم نظری دادند که صحیح و مثبت باشد قطعاً میپذیرد. ما در خاطرات «همبحثهای» ایشان در همین کتاب خواندیم که ایشان در بحثها اگر میدیدند که طرفشان حرف حسابی دارد، منصفانه برخورد نموده و آن را میپذیرفتند. بنابراین اگر در ملاقات با مراجع هم مطالب خوبی را میشنیدند، به طریق اولی میپذیرفتند.
پرسش: ارتباط آقای صدر با اندیشمندان جهان اسلام در چه حدی بود؟
پاسخ:روابط صمیمی ایشان با اندیشمندان جهان اسلام مثل شیخ محمد غزالی، شیخ بیصار، محمد ابوزهره، دکتر عبدالعزیز کامل، مالک بن نبی، مولود قاسم و امثال اینها که بنده شاهد بودم، خوب بسیار دوستانه و با نشاط و گرمی همراه بود. شخصیتهای بسیار دیگری هم بودند که با ایشان رابطه صمیمی داشتند، ولی من به علت عدم حضور دائم در بلاد عربی نمیتوانم شهادت قطعی در مورد همه آنها بدهم ولی آنهایی که من خودم دیدم، در الجزایر و یا در مصر و لبنان، این شخصیتهای برجسته خیلی به امام صدر احترام میگذاشتند و ایشان را یک شخصیت برجسته علمی و یکی از مفاخر جهان اسلام میدانستند و نوشتههای این شخصیتها، بعد از مفقود شدن امام موسی صدر که ما ترجمه بخشی از آنها را در جلد دوم این کتاب میآوریم، نشاندهنده چگونگی مقام و موقعیت شامخ امام موسی صدر در بین محافل علمی و فرهنگی و شخصیتهای جهان اسلام است.
پرسش: به نظر شما، چه کسانی پشت سر ربوده شدن امام موسی قرار داشتند؟
پاسخ:در مورد آخرین سفر ایشان به لیبی، همانطور که برادر بسیار عزیزمان شهید چمران نیز اشاره دارند، این یک مسئله ساده ناشی از حکومت سرهنگها در لیبی نبود. به نظر من یک توطئه جهانی بود که از شوروی سابق تا آمریکای حاضر و رهبری باندهای تبهکار فلسطینی همکار با موساد، که بعدها ماهیت خود را با عملکردشان در قبال مسئله فلسطین نشان دادند، همه در این قضیه درگیر بودند. این مسئله یک توطئه جهانی بود تا ایشان را از صحنه خارج سازند. البته مرحوم چمران را نیز در آن سفر دعوت کرده بودند که ایشان تصمیم میگیرد به این مسافرت نرود. امام موسی صدر خود نیز با توجه به خصوصیات روحی بیمارگونه و خاص سرهنگ قذافی قصد نداشت که به این مسافرت برود، ولی بعد از وساطت بومدین رئیسجمهور سابق الجزایر تصمیم میگیرند که در ماه مبارک رمضان برای حل مشکلات جهان عرب، بهویژه مسئله فلسطین و جنوب لبنان به این سفر بروند تا بلکه بتوانند سرهنگ را روشن کنند که حقایق صحنه چگونه است و آنطور نیست که باند تبهکار عرفات و یا دیگران مطرح میکنند. ولی خوب متأسفانه ایشان گویا به این نکته توجه نداشتند که مهمان کسی میشوند که خود او از نظر روحیات و اخلاقیات و شذوذات، رهبر همه این نوع عناصر میتواند باشد، عناصری مثل عرفات و … بنابراین ایشان این سفر را رفتند، ملاقاتها دوستانه نبوده و یا اصلاً انجام نشده و ایشان هم به طور غیرطبیعی مفقود میشوند.
متأسفانه سرهنگهای حاکم بر لیبی ــ مانند سرهنگ جلّود که به ایران هم آمد ــ حاضر نشدند مسئولیت قضیه را بپذیرند و آن را به گردن ایتالیا و کشورهای دیگر انداختند که به نظر من این نوع بازیهای ماکیاولیستی دیگر نمیتواند کارساز باشد و مسئولیت حاکمان لیبی و در رأس آنها شخص سرهنگ قذافی در این مسئله به هیچ وجه، نه از جانب مردم ایران و لبنان و جهان اسلام فراموش شده است و نه از لحاظ تاریخی فراموش خواهد شد و به نظر من لکه ننگی است که با دوز و کلکهای سیاسی مرسوم در دنیا، نمیتوان آن را پاک نمود.
وقتی که یک آدم بیسروپایی از اسرائیل یا آمریکا گم میشود و یا دستگیر میشود، دنیا را به آشوب میکشند که آدم ما چه شد؟ ولی شخصیت برجسته جهانی و مفخّر عالم اسلام در عصر ما مثل امام موسی صدر میرود به لیبی و در آنجا مفقود میشود، آن وقت اینها احمقانه میگویند که ایشان شبانه به ایتالیا رفت و بعد تصور میکنند که مسئله حل شده است! مسئله به این سادگی نیست که گفتهاند حل شده است و یا تمام شده است. البته ممکن است مصالح سیاسی خاصی ایجاب کند که این مسئله در ایران به ظاهر فعلاً مسکوت گذاشته شود ــ که به نظر من اینگونه هم نیست ــ ولی در درازمدت هم این مسئله پایانیافته نخواهد بود. من معتقدم که حاکمیتها به هرحال ابدی نیستند، و این فاجعهای که در لیبی رخ داد، بالاخره چگونگی آن روزی افشا خواهد شد و آنوقت لعنت و نفرین ابدی خدا و مردم و تاریخ نصیب همه کسانی خواهد شد که عامل اصلی این فاجعه بودهاند و این محروم ساختن جهان اسلام از یک شخصیت برجستهای مثل امام موسی صدر، نفرت و انزجار غیرقابل توصیفی نسبت به قذافی به همراه دارد و در واقع همانند نفرت و انزجاری است که بعد از به شهادت رسیدن امام سید محمدباقر صدر در عراق، دامنگیر صدام و رژیم بعثی عراق گردیده است …
پرسش:ظاهراً حضرتعالی زمانی که در واتیکان تشریف داشتید، اقداماتی را درباره امام موسی صدر انجام دادهاید. اگر امکان دارد در این باره هم توضیح بفرمایید؟
پاسخ:من چندین ماه بعد از مفقود شدن امام موسی صدر به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در واتیکان ــ عازم ایتالیا شدم. قبل از عزیمت به حضور حضرت امام شرفیاب شدم و از ایشان سؤال کردم که اگر پیام خاصی برای پاپ دارند بفرمایند و اگر اجازه میدهند من سلام ایشان را به پاپ ابلاغ کنم. ایشان فرمودند:
حتماً سلام مرا به پاپ برسانید.
و دوتا نکته را هم فرمودند که ابلاغ و پیگیری کنم. یکی اینکه به پاپ به صراحت بگویم که ایشان در مسائل جهانی باید در کنار مستضعفین قرار بگیرند و نه در کنار مستکبرین و آمریکا، که البته من این پیام را همینطور از قول ایشان به پاپ رساندم. مسئله دومی هم که امام تأکید فرمودند که من پیگیری کنم، مسئله امام موسی صدر بود که از طریق پاپ اقدام بکنیم و ببینیم که آیا ایشان اصلاً وارد ایتالیا شدهاند و یا نه؟ من هر دو موضوع را در اولین ملاقاتم با عالیجناب پاپ مطرح کردم. در مورد امام موسی صدر ایشان گفتند:
شما موضوع را کتباً درخواست کنید تا ما پیگیری نماییم و نتیجه را به شما اطلاع دهیم.
من بلافاصله نامهای رسمی و به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران نوشتم و خواست حضرت امام را بهطور مکتوب به پاپ منتقل کردم. برخلاف رسم دیپلماسی، حدود دو ماه طول کشید تا پاسخ مکتوب آنها آمد. البته پاسخ آنها در یک کاغذ بدون آرم واتیکان تایپ شده بود و امضا هم نداشت، ولی خوب پاسخ نامه من بود که از طریق پست ویژه واتیکان به سفارت آورده شد. در آن نامه آمده بود که در پی درخواست شما، ما مسئله امام موسی صدر را پیگیری کردیم و برای این منظور از طرق متعدد خاص خودمان در بیروت و ایتالیا و دوستان دیگرمان در کشورهای مختلف بهره گرفتیم. قاعدتاً دوستان دیگرشان! هم علاوه بر کشورهای غربی، آمریکاییها بودند که اطلاعات لازم را در اختیار واتیکان و پاپ قرار میدهند … بعد نوشته بودند که با توجه به این بررسیها ما بهطور قطع میتوانیم بگوییم که آقای صدر و همراهانشان مطلقاً وارد ایتالیا و رم نشدهاند و ما امیدواریم که ایشان سالم باشند و آزاد بشوند و در این مورد هم به دوستان لیبیایی خود تذکر دوستانه دادهایم. خوب این جمله خیلی معنای دیپلماتیک دارد و معنی آن این است که این مطلب کاملاً مربوط به دولت لیبی است و ایشان از آنجا خارج نشدهاند و این تذکر دوستانه را هم آقای پاپ و یا تشکیلاتشان به لیبیاییها دادهاند. ــ اصل نامه چون محرمانه است نشر آن فعلاً مقدور نیست ــ به هرحال پیگیریهای بعدی نیز توسط دادگاه عالی ایتالیا انجام گرفت که من در جریان آنها بودم و کل پرونده دادگاه و حکمی که در مورد این مسئله صادر شده، ترجمه کردهایم و در جلد دوم این ویژهنامه امام موسی صدر خواهد آمد تا دنیا بداند که مسئولیت برعهده کیست؟ گرچه بعضی را این امر خوش نیاید!
به هرحال مسئولیت این قضیه همچنان بر عهده دولت لیبی و شخص قذافی است و یقیناً امام موسی صدر به ایتالیا وارد نشدهاند. البته در مورد این مسئله من با شهید چمران هم صحبت کردم و ایشان بهطور تحقیق و قطعی و یقینی عقیدهشان این بود که امام موسی صدر در لیبی بازداشت شدهاند و هیچجا نرفتهاند و مسئولیت هم صددرصد بر عهده سرهنگ قذافی است. مطالبی که شهید چمران در مورد این موضوع بیان داشتهاند، مشروح و متعدد است و ما یکی، دو نمونه از آن توضیحات و سخنرانیهای منتشرنشده شهید چمران را در این ویژهنامه میآوریم. همینطور نامهای را که ایشان در خصوص مسائل لبنان به مرحوم مهندس بازرگان نوشتهاند، شاید در جلد دوم بیاوریم تا اولاً حوادث لبنان آنطور که بوده برای دوستان ایرانیمان روشن شود و ثانیاً نویسندگان از شاه تا شمعون! که علیه امام موسی صدر نوشتهاند و کسانی که اینطور فکر میکنند و همانند چپنماها در مورد امام موسی صدر قضاوت و داوری میکنند، با خواندن این مطالب تاریخی، تغییری در تفکر خودشان بهوجود آورند و حقایق را آنطور که هست ارزیابی نمایند و اگر هم مایل نبودند بر عقیده خود استوار بمانند! ولی بدانند که به راه راست نیستند و البته ما همچنان از خداوند متعال هدایت آنها را خواستاریم!
پرسش:نظر حضرت امام درباره این مسئله چه بود؟ آیا ایشان در این زمینه اقدام خاصی انجام دادند؟
پاسخ:بلی! حضرت امام (قدسسره)، اقدامات مختلفی انجام دادند از قبیل تلگراف به بعضی از رؤسای دول عربی، پیگیری امر از طریق وزارت امور خارجه و مسئولین کشور، تعقیب مسئله از طریق پاپ و واتیکان، تجلیل از امام موسی صدر در سخنرانیهای متعدد و ملاقاتها و بازخواست از سرهنگ جلّود که به ایران آمده بود و از همه مهمتر آنکه وقتی هیئت لیبیایی درخواست کرد که سرهنگ قذافی به ایران بیاید، امام اجازه ندادند و فرمودند من عازم قم هستم و اول هم باید قذافی مسئله امام موسی صدر را روشن سازد … و این امر نشان میدهد که حضرت امام هم قذافی را مسئول ربوده شدن امام موسی صدر میدانستند. (البته ما متن کامل دیدگاههای امام را درباره امام موسی صدر در اول این کتاب آوردهایم.)
پرسش:گاهی برادران لبنانی گله میکنند که مراجع تقلید و علمای بزرگ ایران و بهطور کلی نظام جمهوری اسلامی ایران در مورد پیگیری قضیه امام موسی صدر، اقدام لازم را به عمل نیاوردهاند … نه تلگرافی، نه اعتراضی، نه قطع رابطهای و …
پاسخ:البته سؤال را باید به دو بخش تقسیم کرد: به نظر من آقایان مراجع تقلید و در طلیعه آنها امام خمینی (قدسسره) اقدامات زیادی کردند. هم تلگراف به رؤسای بلاد عربی مخابره کردند، هم به شدت به قذافی اعتراض کردند ، و هم قطع رابطه را پیشنهاد کردند و یا همانطور که اشاره شد، از طریق پاپ و واتیکان پیگیر موضوع بودند که متأسفانه به نتیجه مطلوب نرسید.
در مورد قطع رابطه که پیشنهاد شخصیتهایی چون شهید آیهالله صدوقی و دیگران بود، متأسفانه هم دولت موقت کوتاه آمد و در مقابل «گروه فشار» عملاً کاری انجام نداد و هم دیگر دوستان مسئول کوتاهی کردند … و بحث و بررسی این امر نیاز به فرصت دیگری دارد … چون شما حادترین سؤال را در پایان توان و نیروی سخن گفتن من مطرح ساختید و …
پرسش:خوب استاد وقت شما را گرفتیم و ظاهراً خیلی خسته شدید اما اگر اجازه هست گفتگو را ادامه دهیم؟
پاسخ:خیلی ممنونم! واقعا خسته شدم … گفتنیها درباره امام موسی صدر زیاد است و تمام نشده، اما فعلاً به همین مقدار اکتفا کنیم تا اگر توفیق یار شد و «دفتر خاطرات» حقیر آماده گردید، در آن مطالب دیگر را میخوانیم!