امام موسى صدر از طلیعه داران انقلاب
سؤال: حضرت آية الله ممكن است كه كمى از چگونگى آشنائى خودتان با امام صدر و چگونگى شخصيت ايشان، بيان بفرمائيد؟
آیه الله سیدعبدالکریم موسوى اردبیلى
سؤال: حضرت آیه الله ممکن است که کمى از چگونگى آشنائى خودتان با امام صدر و چگونگى شخصیت ایشان، بیان بفرمائید؟
جواب:بسم الله الرحمن الرحیم. از تشریف فرمایى شما برادران و خواهران تشکر میکنم. خیلى خوشحال هستم، از اینکه لطف کردید و به اینجا تشریف آوردید. راجع به برادر عزیزمان، امام موسى صدر، مطالب زیادى دارم. آشنایى من با ایشان به سال 1322 هـ . ش مى رسد. اوائل 22 و اواخر 21 بود که من وارد قم شدم. در همان روزها بود که من ایشان را دیدم و کم کم با هم مأنوس شدیم. انس ما با هم خیلى زیاد بود. مدت زیادى با هم، هم مباحثه بودیم، مباحثه فقه و مباحثه اصول. ایشان امتیازات خاصى داشت که سبب گردید تا ما همواره از غیبت ایشان از قم و نجف متأثر باشیم. البته حضور ایشان در لبنان منافع و فوائد زیادى داشت، اما ما از نبودن ایشان در قم و نجف همواره احساس غبن میکردیم. ایشان یک وجود بسیار ارزشمندى بود که امیدوار بودیم یک روزى به مقامات بسیار بالاترى برسد و جهان اسلام و تشیع و حتى بشریت از وجود ایشان استفاده ببرد، در ابعاد مختلف، چه علمى، چه سیاسى، چه دینى، چه فکرى، چه سایر ابعاد. در هر صورت على رغم این آرزو، و خواست ما، تقدیر چنین بوده که ایشان در قم و یا نجف نماند و به لبنان برود. البته همان مقدارى که در قم و نجف بود، برکات وجود ایشان هنوز هم باقى است و خاطرات و آثار ایشان هنوز هم زنده است. کسانى که پیش ایشان درس خواندند و تلمذ کردند، کسانى که با ایشان رفیق و مأنوس بودند و از حسن اخلاق و معاشرت ایشان بهره مند بودند، هنوز این خاطرات را در ذهن و فکر خود نگه داشته اند. ما امام موسى صدر را همواره در میان جمع خودمان حس مى کنیم و از ایشان استفاده مى بریم، گواینکه در ظاهر به دنبال ایشان میگردیم و او را نمى یابیم. خبر درستى هم از ایشان نداریم و هر چه هم زیادتر تلاش مى کنیم، کمتر نتیجه میگیریم!
سؤال: آیا خاطرات خاصى از ایشان دارید؟
جواب:اما خاطرات من در مورد امام موسى صدر. یکى فکر ایشان بود. ایشان داراى نبوغ فکرى بود. نبوغ فکرى درحد بسیار بالا، فکر علمى، فکر سیاسى، فکر معاشرتى، فکر اخلاقى، همینطور سایر ابعاد. ایشان یک نبوغ فکرى داشت. مسائلى را که دیگران خیلى طول میکشید تا درک کنند، ایشان به آسانى درک میکرد وبه کار مى بست. نبوغ فکرى امام موسى صدر بى نظیر بود، نه کم نظیر. این از نظر نبوغ فکرى، ایشان یک متفکر واقعى و به تمام معنى بود. از طرفى ایشان یک انسان مصلح بود. در هر کجا بود، مشکلات را خیلى خوب درک میکرد. عیوب و نقص ها را میدید، و کمر همت مى بست تا این عیب ها و نقص ها را بردارد و کوشش مى نمود تا امور را اصلاح نماید، چه در سطوح کوچک و چه در سطوح بزرگ، چه در سطح یک کشور، چه در سطح یک حوزه یا یک گروه کوچک، اینها براى ایشان فرقى نداشت. آدمى بود متفکر و مصلح. یکى از فضایل بسیار کم نظیر ایشان حسن اخلاق و حسن معاشرت شان بود، هم با دوستان و رفقاى خود، هم با غیر دوستان. هر کسى که ایشان را مى دید در همان جلسه اول شیفته فضایل اخلاقى ایشان میشد. مردى بود متعهد، متعهد در برابر خدا، متعهد در برابر وجدان خود، متعهد در برابر مردم، متعهددر برابر قانون. بسیار وظیفه شناس و مسئول بود. ایشان را من ندیدم ـ دیگران هم ندیدند ـ که کوچکترین عیبى، ایرادى و نقصى در حرکات و سکناتش وجود داشته باشد. هر انسانى بالاخره یک نقص و عیبى دارد. اگر نقاط قوت دارد نقاط ضعف هم دارد. اگرنقاط کمال دارد، یک نواقصى را هم به همراه دارد. این طبیعت انسان است. مگر یک سرى افراد استثنایى که طورى هستند که یا نقص ندارند و یا اگر هم دارند آنقدر کم و نادر است که به چشم نمى آید، یا فضائل و کمالات آنها آنقدر زیاد است که نقص آنها را مى پوشاند و نمى گذارد که به چشم بیاید. امام موسى صدر جزو این افراد استثنایى بود. ایشان یک ملت بود، نه تنها یک انسان. ایشان یک جمعیت بود. و این حالات و این خصائص و این فضائل، هم در آن وقتى که در قم بودند در ایشان وجود داشت و هم آنوقتى که در لبنان بودند، البته در آنجا روز به روز زیادتر میشد، کم که نمیشد، ضعیف که نمیشد هیچ، روز به روز بیشتر میشد. ایشان اینطور نبود که در یک صحنه وجهه خود را نشان دهد و در یک صحنه دیگر جور دیگرى به نظر بیاید.
وقتى که ایشان در لبنان بود، یک سالى را به مکه مشرف شدند. من هم از ایران به مکه رفته بودم. در جده متوجه شدم که ایشان هم آنجا هستند. میل داشتم ایشان را ببینم، چون مدتى بود که همدیگر را ندیده بودیم. ایشان ما را به هتلى که در آنجا بود دعوت نمود. ایشان میهمان دولت سعودى بود. من به هتل ایشان رفتم. ایشان جمعى را پذیرایى میکرد که از الجزایر بودند، از مصر بودند، از مراکش بودند و از نقاط دیگر. وقتى که آنها رفتند من یک مقدارى نشستم و بعد هنگامیکه خواستم بروم، ایشان تمایل نشان دادند که من بمانم. گفتند که این مجلس، یک مجلس رسمى بود و من مى خواهم با هم دو نفرى باشیم. یکى دو روزى با هم بودیم. من دیدم که این همان آقاموسى خودمان است که در قم و در دوران طلبگى مى شناختیم، هیچ فرقى نکرده بود، جز اینکه این فضائلى که داشت پخته تر و کاملتر شده بود. ایشان در یک دوره یک طلبه بود، در یک دوره آقا بود، یک وقت فاضل و مجتهد بود، در یک دوره رئیس یک جمعیت و طائفه اى در یک کشور شد، بعداً نفر اول در همان کشور شد، در تمامى این دورانها و حالات، ایشان مهربانیش، انصافش، درکش، تعهدش، وظیفه شناسیش، ارزش گذاشتن به ارزشهاى انسانى، تعهدش در مقابل دین، تمامى این اوصاف و خصائص را درحدّ کمال دارا بود. یادم هست که در همان سفر حج در حین طواف پاى ایشان لغزید و افتادند و دستشان کمى صدمه دید. من به ایشان گفتم چطور شد، چرا صدمه دیدید؟ ایشان هم با همان لحن شوخ خودشان گفتند که شما فقها اینطور گفته اید، شما گفته اید که نباید به شازران پاى گذاشت، اگر من به هنگام طواف پایم را روى شازران میگذاشتم نمى افتادم، شماها اینجور فتوى داده اید! آن شوخ طبعى، آن ملاحت و آن لطافت که در ایشان وجود داشت تا آخر هم با ایشان بود.
من هیچ سراغ ندارم، که یک موقعى که به یاد ایشان باشم و متاثر نگردم؟! گاهى تأثر بسیار شدید به من دست میدهد، مثل اینکه همین امروز از دست ما رفته است، واقعاً خیانت بزرگى را مرتکب شدند، این چه خیانتى بود؟! چه کسى این خیانت را مرتکب گردید؟ البته ما مظنون هستیم که چه کسى بود، اما چرا؟ یک وقتى انسان، انسانى دیگر را هجمه میکند، حمله اى میکند در حالیکه دلیل و مدرکى هم بر این کار دارد. این خائن ملعون ازل و ابد، هیچ بهانه اى نمى تواند براى ربودن چنین شخصیتى ارائه کند، جز اینکه بگوید من طبیعت یک حیوان درنده و سبع را دارم و من به فضیلت و عدالت و انسانیت حساسیت دارم و هر کجا که اینها را ببینم و درهر کس که اینها را مشاهده کنم، تا او را ندرم و به او خیانت نکنم، نمى توانم راحت باشم. من فکر میکنم که غیر از این، انگیزه دیگرى نمى تواند موجب این فاجعه باشد.
سؤال:اگر مقدورتان هست کمى هم از روابط ایشان با انقلاب اسلامى ایران و امام خمینى قدس سره نقل بفرمائید، چون بعضى ها کوشش دارند که این جنبه را کم رنگ جلوه دهند؟
جواب: و اما روابط ایشان با امام و انقلاب اسلامى ایران. من فقط همین را بگویم، که امام نسبت به ایشان به حدى رابطه عاطفى داشت، که تا همین اواخر نپذیرفت آنهایى که به ربودن ایشان متهم هستند، به ایران بیایند و امام را ملاقات کنند. امام فرمودند که من اینها را به خانه ام راه نمیدهم. البته ایران میایند، بیایند، با دیگران مى خواهند تماس بگیرند، بگیرند، ولى اینجا نیایند. آن هم میخواست که به ایران بیاید و به ملاقات امام برود. امام فرمودند نمیشود. امام روى این مسأله خیلى حساس و متحفظ بود. در یک صحبتى امام به خود من فرمودند: «جریان آقا موسى صدر هنوز حل نشده است و هنوز ما خبرى از ایشان نداریم، او هنوز جواب درستى بما نداده است، چطور میشود که من اینها را بپذیرم». امام، امام موسى را مثل فرزند خود، و شاید بیشتر از فرزند خود، دوست میداشتند و البته نسبت هم با ایشان داشتند.
اما رابطه امام موسى صدر با شخصیت هاى دیگر انقلاب. شخصیت دوم ما در این انقلاب، ـ دوم یا سوم ـ مرحوم بهشتى بود. مرحوم بهشتى کسى بود که از آلمان برخاست و آمد به لبنان تا امام موسى صدر را ببیند و از حالات ایشان و وضع ایشان خبردار شود و از افکار ایشان استفاده نماید و در کارهایش با او مشورت نماید. این دو نزدیک ترین افراد بهم بودند. خیلى با هم نزدیک بودند. از نظر فکرى هم داراى فکر واحدى بودند. از نظر اصلاح و مسائل سیاسى هم همفکر بودند. منتها امام موسى صدر در لبنان مشغول بود، و مرحوم دکتربهشتى هم در آلمان و ایران، ولى همیشه بین آنها روابط دوستى و همفکرى و علاقه و همکارى برقرار بود.
بنده در سال 1340 بیمارى تیروئید گرفتم و مریض شدم. از قم به اردبیل رفتم. با فاصله کمى نامه امام موسى صدر به من رسید. این نامه را مدتها داشتم و شاید هنوز هم داشته باشم. ایشان در نامه نوشته بودند که من شنیده ام که شما از قم به اردبیل رفته اید. اولاً چرا رفتید؟ فصل مشبعى را راجع به این موضوع صحبت کرده بود که به نظر من اشتباه کرده اید. البته ایشان نمیدانست که من مریض شده ام و دکتر این هجرت را به من توصیه کرده بود. من تحت اجبار به این سفر رفته بودم. ایشان نوشته بودند که اولاً شما چرا رفتید؟ و ثانیاً حالا که رفته اید، چرا به اردبیل رفته اید! و شوخى کرده بود که در میان انبیاء بهتر از جرجیس پیدا نکردید؟ شما جاى دیگرى نداشتید که به اردبیل رفتید! اما حالا که رفتید و انتخاب خودتان را کردید، به محض اینکه نامه من رسید حرکت کنید به سمت لبنان. ما به همکارى شما و به مشورت و دوستى شما به شدت نیاز داریم، باید به اینجا بیائید و براى این کار از راه ترکیه استفاده کنید، راهش را هم نشان داده بود و گفته بودند که بیائید من منتظر شما هستم. من وضعم ایجاب نمى کرد که به لبنان بروم. دیدم که در نامه ام هم نمى توانم ایشان را قانع بسازم. جواب نامه ایشان را نوشتم اما در رابطه با این مسأله که کل نامه ایشان را به خود اختصاص داده بود چیزى ننوشتم. بعداً ایشان نامه دومش را به من نوشت، که چه شد؟ شما بالاخره نگفتید و دوباره حرفهاى خود را تکرار کرده بود. من هم مجدداً جواب خواستم و اجمالاً در آخر نامه عنوان کردم که واقع مسأله این است که من یک سرى محازیرى دارم که بواسطه آنها نمى توانم بیایم، انشاءالله همدیگر را مى بینیم و صحبت میکنیم.
من دو بار به لبنان سفر کردم. در یک سفر خدمت ایشان رسیدم و در سفر دیگر ایشان تشریف نداشتند. یک بار هم در مکه ایشان را دیدم. بعد هم که به ایران آمدند و مرحوم بهشتى هم در ایران بود. این قبل از پیروزى انقلاب بود و هنوز شاه طاغوت در ایران بود. درآن سفر ایران هم با هم بودیم. این افرادى که الآن هستند، آقایانى که الآن هستند و مسئولیتى دارند در انقلاب، اینها هم تا آنجا که من اطلاع دارم، علاقه کامل به امام موسى صدر داشتند و الآن هم دارند. آقا موسى صدر در دل همه جاى دارد. این انقلاب، آن سرمایه اولیه اش، از چند نفر تجاوز نمیکرد. حضرت امام بود و یک گروهى که دور ایشان بودند و یا با ایشان همفکر بودند. شاید این عده به 20 نفر هم نمى رسیدند. اصل اولیه انقلاب، فکر انقلاب، فرهنگ انقلاب، ارزشهاى انقلاب، سنگ اول انقلاب بدست اینها گذاشته شد و امام موسى صدر در میان اینها در آن صف اول بود، نه در صف هاى بعدى. چون انقلاب یک شبه به ثمر نرسید، قبلاً هم اقداماتى بود، همان سال 1322 که من به قم آمدم این نطفه انقلاب درحال بسته شدن بود. همین 10 الى 20 نفر بودند که دور هم مى چرخیدند، فکر میکردند و براى آینده نقشه میکشیدند و امام موسى صدر جزو مؤثرین این افراد بود.
نکته دیگرى که خوب است به آن اشاره نمایم، در مورد آیت الله العظمى آقاى بروجردى مى باشد. ایشان علاقه مفرطى به آقا موسى صدر داشتند. اصلاً همه کس اینجور بودند، اساتید، مراجع، انقلابیون، همه به ایشان حسن نظر داشتند با ایشان رابطه داشتند. اگر امام موسى صدر امروز در دسترس بود، خیلى براى اسلام مفید بود و خیلى به درد مى خورد. چون شرایط امروز دنیا غیر از زمانهاى دیگر مى باشد. اگر امام موسى صدر امروز مى بود، توقعات بسیار زیادى از ایشان مى رفت و امیدهاى زیادى به ایشان بسته میشد.(1)
——————————————————————————–
1 . این گفتگو توسط استاد سیدحسین شرف الدین که از لبنان آمده بودند، در آذر ماه 74، در قم انجام گرفته که پس از پیاده کردن، از نوار بعلت اهمیت آن، و براى تکمیل گفتگوى پیشین با آیه الله موسوى اردبیلى، به نقل آن قبل از نشر در لبنان، مى پردازیم. «تاریخ و فرهنگ معاصر»
منبع : فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر